رضا امیرخانی درباره کتاب «یک زمستان با کولبرها» نوشته صادق امامی خبرنگار روزنامه فرهیختگان نوشت: فراموشی من است یا خوشخوانی کتاب، نمیدانم... کتاب را اما دوباره خواندم. همان صفحات اول فهمیدم که قبلتر یکبار آن را خواندهام، با خودم گفتم شاید در روزنامه گزارشی خوانده باشم... کتاب به نیمه نرسیده بود که اطمینان پیدا کردم کتاب را خواندهام. با جستوجو در خاطرات شخصی دریافتم که سال ۹۹، پیش از انتشار همین کتاب را به لطف نویسنده خوانده بودم. (بگذریم که از معدود خریدهای یادداشتی و سفارشی نمایشگاه امسالم بود!)
صادق امامی را به گمانم تا به حال ندیده باشم. (اگر مثل بند قبل بعدتر گندش درنیاید.) او از معدود روزنامهنگارانی است که نوشتههاش را دنبال میکنم. به روش او میگویند روزنامهنگاری تحقیقی.
روزنامهنگاری تحقیقی یعنی چه؟ تعریف به روز کار صادق امامی این است، مطالبی که او مینویسد از طریق لولهکشی گوگل به دست نیامده است! او برای نوشتن مطالبش «خود»ی دارد که از پشت صفحه بلند میشود و بیرون میزند. او از صفحهی گوشی و صفحهی رایانه و صفحهی تلهویزیون چیزی را برای ما باز نمیآفریند. هنوز هستند کسانی که به جای مانیتور به پنجره نگاه میکنند.
یک زمستان با کولبرها را در هیچ صفحهی گوگل و هیچ پست شبکهی اجتماعی نمیتوان پیدا کرد. در آن، جهان، با همهی زیبایی و زشتی، آسانی و پیچیدهگی وجود دارد... در چند قدمی مزار شهید روستا میتوانی با عضو جداشدهی گروهک چای بخوری و روی مرزی کول بکشی که آدمهای این سو و آن سوش بارها جابهجا شدهاند.
کتاب را میتوان به هر مخاطب علاقهمند پیشنهاد کرد. البته بهتر بود ناشر نقشهها را با کیفیت بالاتر منتشر میکرد.
همهی گزارشهای صادق امامی را همچنان میخوانم. گزارش بینظیری که نه از شخص، بل از پدیدهی مهرشادیسم (به تعبیر حسین قاسمی) تهیه کرده بود، همچنان از بهترین گزارشهای تحقیقی سال گذشته است.
دعوت جلسهی رونمایی را رد کردم و این متن را اینجا -در بهخوان- مینویسم. چرا؟
در جلسهی رونمایی این کتاب، به صورت طبیعی باید رییس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز، استاندار کردستان و وزیر کشور و من تبع آنها حاضر میشدند و از نویسنده قدردانی میکردند. آنها باید میفهمیدند که این گزارش دقیقترین خوراک کار پژوهشی است که به درد تصمیمسازی برای حکمرانی میخورد. تا روزی که نفهمیم آینهی روزنامهنگاری تحقیقی، مهمترین میکروسکوپ آزمایشگاه حکمرانی است، چرخ توسعه در کشور لنگ خواهد زد...
از آن سوی قصه، حدیث مدعیان و خیال همکاران، همان حکایت زردوز و بوریاباف است... صادق امامی نخ و سوزنی را به ظرافت به دست گرفته است که با آن میتوان آثار شگفتتری خلق کرد... نازککاری قصه و رمان، فضاسازی میخواهد و گفتوگونویسی و شخصیتپردازی... او همهی این فن را آموخته است و در گزارشها به کار برده است... شاید سفتکاری بعدی، او را به سمتی دیگر ببرد... سمتی که جای صادق امامی در آن خالی است.