در چهارمین قسمت از ویژهبرنامه «ماجرای بهشتی» با احمد رهدار، عضو هیاتعلمی دانشگاه باقرالعلوم درباره موضوع «شهید بهشتی و موضوع اقتصاد اسلامی» گفتوگو شد.
بیگدلی در ابتدای برنامه گفت: «ما شهید بهشتی را به یک معنا مبدع قانون اساسی ایران میدانیم و سوابق فقهی و فلسفی که ایشان داشت در نظام حقوقی-سیاسی ایران متبلور بوده و جمهوری اسلامی ایران به یک معنا در اندیشه جهان اسلام برای موضوع جمع میان جمهوریت و ولایتفقیه یک کار بدیعی کرده است. شهید بهشتی چه سابقه فکری و تحصیلاتی در حوزه علمیه داشته است و اساتیدش چه کسانی بودهاند؟»
رهدار پاسخ داد: «شهید بهشتی اهل اصفهان است و سالهای اولیه طلبگیاش هم در اصفهان در مدرسه صدر که هنوز هم یکی از معروفترین مدارس اصفهان است، تحصیل کرده است. وقتی از اصفهان به قم میآید به محضر بعضی از علما میآید که متفاوتالمشرب هستند و بیشترین استادی که شهید بهشتی نزد ایشان تلمذ داشتند، مرحوم محققداماد است. مرحوم محققداماد هم به سخت درسبودن معروف است و هر طلبهای نزد ایشان نمیرفته است. البته شهید بهشتی از محضر افرادی مثل آیتالله سیدتقی خوانساری، آیتالله بروجردی و حضرت امام(ره) هم استفاده میکند. البته از محضر امام(ره) در دو مرحله استفاده میکنند که در مرحله اول نیمچهقهری میکنند و بهخاطر یک پرسش و پاسخ تندی که میان شهید بهشتی و امام صورت میگیرد ایشان مدتی کلاس درس امام(ره) را نمیرود ولی درنهایت حضرت امام(ره) یک نفر را میفرستد سراغ ایشان که برگردد. حتی به محضر درس علامهطباطبایی هم حاضر میشود و آشنایی ایشان با فلسفه در حد لیسانس و فوقلیسانس بوده و بنا داشته که برای تحصیل دکتری هم به خارج کشور برود. با اصرار شهید مطهری به کلاسهای درس علامهطباطبایی میرود و در این کلاسها میخکوب میشود و ایشان را میپسندد؛ علامهطباطبایی هم ایشان را میپسندد.»
وی افزود: «از نیمهدوم دهه 20، اتفاقاتی در قم میافتد که یکسری طلبهها برای تحصیل به تهران میآیند، ازجمله خود شهید مطهری. نوعا هم با خاطره خوش نمیآیند، بهخاطر تعارضاتی که در قم پایشان به تهران و دانشگاه کشیده میشود. این روحانیون اگرچه محدود و معدود بودند ولی خیلی زود در دانشگاه پذیرفته میشوند دلیلش هم این است که خاص بودند. مثلا شهید مطهری و شهید بهشتی خیلی زود در دانشگاه موردتوجه قرار میگیرند و در دانشگاه تهران شاگرد اول میشوند. از دهه 20 یک جریان روشنفکری هم در حوزه وجود داشته است و مجلات روشنفکری و بهروزی مثل آینه حکمت و آینه اسلام منتشر میشود. مرحوم علامه هم چند حلقه بهروز داشته است که در آنها افراد انگلیسی و آلمانی میدانستند. شهید بهشتی هم مدرسه علوی را با حمایت معنوی و مالی آیتالله گلپایگانی تاسیس میکند اما از جایی به بعد دیگر نمیتواند با ایشان کار کند. در این مدرسه برخی دروس توسط مدرسان انگلیسی زبان تدریس میشد و خود ایشان هم معلم زبان انگلیسی بود. بعد از جدایی محترمانه شهید بهشتی از مرحوم گلپایگانی، ایشان مدرسه حقانی را تاسیس میکند؛ مدرسهای که سالها به لحاظ برنامه درسی پیشرو بود.»
مجری برنامه سپس پرسید که بین این مکاتب مختلف فکری، به نظر میآید تعلقخاطر شهید بهشتی به اندیشه امام(ره) و علامهطباطبایی کمی پررنگتر میشود، شما هم اینطور فکر میکنید؟
این استاد دانشگاه گفت: «به نظر من شهید بهشتی دهه 30 بیشتر به علامهطباطبایی تعلقخاطر دارد اما دهه 40 بیشتر به امام تعلقخاطر پیدا میکند. واقعیت قضیه اینطور بوده که طلبههای خوشذوق و خوشفکر، کلاسهای درس امام را پسندیدند. شهید بهشتی هم چون خودش طلبه خوشفکری بوده در دهه 30 دوحلقه راهاندازی میکند؛ حلقه اول با محوریت آیتالله سیدهادی خسروشاهی و موضوع اقتصاد اسلامی است و از دل آن نخستین جرقهها و مباحث نظری حکومت اسلامی درمیآید. از دل این حلقه، حلقه فنیتر و دقیقتری درمیآید که شامل شهید بهشتی، آیتالله مکارم، شبیریزنجانی، مرحوم حجتیکرمانی و مهدویکنی میشود. از اواخر دهه 30، شهید بهشتی در میان رفقایی افتاده است که همه اینها پای ثابت درس مرحوم امام(ره) هستند و تلمذ شهید بهشتی پای درس حضرت امام(ره) هم 6-5 سال است و اینها منجر به تدوین کتابهایی با موضوع حکومت اسلامی میشود.»
بیگدلی بیان کرد که طیفهای مختلفی در حوزه علمیه و میان اندیشمندان اسلامی در نسبت با حکومت فقها و ولایت فقیه وجود دارد. به نظر میآید تا مقطع انقلاب شهید بهشتی جمعبندی فقهی برای خودش دارد، این جمعبندی چیست؟
رهدار پاسخ داد: «شهید بهشتی عصر انقلاب سه ورودی فکری دارد؛ یکی همان ورودی حوزوی با اساتیدی است که نام بردم. یک ورودی، ورودی دانشگاه تهرانیاش است و یک ورودی هم ورودی غرب است. ایشان در سالهای 1345 تا 1349 در آلمان است و در این کشور هم کارهایی انجام داده است و وقتی انقلاب میشد ایشان میشود؛ «آیتالله دکتر سیدمحمد بهشتی» یعنی در حوزه درجه اجتهاد دارد، در دانشگاه هم درجه دکتری دارد. درعینحال متاثر از هر سه ورودی است. از حوزه، اتقان مبانی دینی، از دانشگاه بحثهای روشی را و از غرب روحیه تصالح و تسامح را گرفته است. شهید بهشتی بعدا دو اتهام میخورد؛ یکی اینکه گرایشهای فکری به سمت تسنن و اینها دارد چون رویکرد وحدتی داشته است و این رویکرد در ایران در زمان آیتالله بروجردی پررنگ بود اما با مخالفت علمای ولایتی و امامتی مشهد مواجه شد. دوم اینکه بهخاطر روحیه تسامح متهم میشود. بعد از انقلاب، شهید بهشتی در این بستر دیگر فقط یک متفکر نیست و انگار هم متفکر است، هم مدیر. علاوهبراین خود مقوله انقلاب اسلامی و مشخصا نظریه حکومت اسلامی و ولایت فقیه، آن روز نظریه شفافی مثل امروز نبوده و درحال تطور بوده است لذا درخصوص مبدع این نظریه یعنی حضرت امام(ره) تا امروز دو دیدگاه وجود دارد؛ یکی اینکه امام در دهه 30 حلقهای داشته و تمام بحثهای ولایت فقیه را به تفصیل و با رویکرد آکادمیک برای اعضای حلقه فرمودند. نظریه آیتالله جعفر سبحانی این است که حضرت امام تطوری در فکرش نداشته است اما درمقابل دیدگاههایی وجود دارد مبنیبر اینکه گذار از نظریه ولایت فقیه به ولایت مطلقه فقیه برای خود حضرت امام(ره) بعد از انقلاب به وجود آمد و ضرورتهای حکومتداری، امام(ره) را به این ارتقا دعوت کرد. منزلت شهید بهشتی، مقاممعظمرهبری و خیلی از متفکران اصلی انقلاب در اوایل انقلاب در نسبت با ولایت فقیه، منزلت مفسر بوده است و هرکدام از زاویه برداشت خودشان تفسیر میکنند لذا طبیعی است که دیدگاهها طبیعی نباشد.
مجری برنامه سپس پرسید که آیا رویکرد شهید بهشتی مشخص است و درباره ولایت مطلقه فقیه حرفی زده و به این رویکرد قائل است؟
عضو هیاتعلمی دانشگاه باقرالعلوم گفت: «بحثهای اجتهادی مثل کشکول دراویش زمان گذشته است و بستگی دارد که چه چیزی از آن بخواهی. من از مکتوبات شهید بهشتی بهراحتی میتوانم قائل بودن ایشان به ولایت مطلقه فقیه را در بیاورم، همچنانکه فرد دیگری درکنار من به راحتی میتواند قرائنی بیاورد که بگوید ایشان فقط قائل به ولایت فقیه است. چون بحثهای آن دوران بهگونهای مطرح شده که تفسیربردار است. آن دوران، دوران تکوین مفاهیم انقلاب است، مثلا از جمهوریت امام(ره) یک برداشت دارد، جریان مقابلش برداشت دیگری داشت. میتوان با مسامحه گفت قانون اساسی ما دستپخت شهید بهشتی است، چون جزء شخصیتهای بهشدت تاثیرگذار در رایدهندگان به مواد قانون اساسی بوده است، بهطوریکه من شنیدم هر مادهای که میخواسته بحث بشود اول تقریر چند دقیقهای توسط شهید بهشتی صورت میگرفته و بعد بحثها شرح و حاشیهای بر تقریر ایشان.»
این نویسنده اضافه کرد: «برای استخراج نظریه شهید بهشتی بیش از توجه به قانون اساسی باید به مذاکرات پشت قانون اساسی توجه کرد. چون به نظر میرسد در آن مذاکرات، شهید بهشتی به ولایتمطلقه فقیه قائل است لکن این واژه بهصورت فقهی در مذاکرات نیامده و اگر هم آمده بهصورت اندیشه سیاسی استفاده کرده است. ولی بهطور کلی درک شهید بهشتی از حکومت یک درک درستی است.»
بیگدلی گفت: «با این جمعبندی به نظر میرسد رویکرد کلی شهید بهشتی نسبت به ولایت فقیه خیلی نزدیک به ولایت مطلقه فقیه امام(ره) است و یک مساله پیش میآید و آن هم این است که این رویکرد تناقض آشکاری با دموکراسی و بحثهای لیبرالی آن موقع داشته است. این تقابل چگونه مدیریت شده است؟»
رهدار بیان کرد: «اختلافی وجود دارد و آن هم اینکه قانون اساسی را چگونه بنویسیم؟ عدهای نزد امام میآیند و این سوال را میپرسند که چرا باید قانون اساسی را فقها بنویسند و چرا 600-500 حقوقدان به علاوه فقها و کارشناسان آن را ننویسند؟ امام پاسخ میدهد: چون ما میخواهیم قانون اساسی اسلامی بنویسیم. اگر روزی خواستیم قانون اساسی غربی بنویسیم از حقوقدانان استفاده خواهیم کرد. پس چنین دعوایی در ابتدای کار بوده ولی خط غربی حذف شد. مفهومی که از ولایتفقیه در آن زمان به ذهنها متبادر میشده، معنای دیکتاتوری بوده است و حتی تا امروز هم روشنفکران ما ولایت مطلقه فقیه را خوب فهم نکردند. از امام(ره) میپرسند فرق میان ولایت فقیه و دیکتاتور چیست؟ میفرماید: فقیه، دیکتاتور نمیشود. عین این تعبیر را شهید بهشتی هم دارد.»
مجری برنامه در ادامه این سوال را مطرح کرد که ما سابقه ذهنی مناظرات شهید بهشتی را با چپ و مارکسیست داریم اما سابقه گفتوگو و چالش شهید بهشتی با لیبرالها را کمتر در ذهن داریم؛ آیا چنین سوابقی وجود داشته است؟
این نویسنده و پژوهشگر پاسخ داد: «شهید بهشتی در کتاب «حکومت اسلامی» وقتی بحث آزادی را مطرح میکند تصریح میکند که مرزهای این آزادی با آزادیای که لیبرالها و روشنفکران دارند، کجاست؟ بخشیاش را هم باید در سیره شهید بهشتی دید. ایشان در همین مدت کمی که بعد از انقلاب در مجاری امور قرار گرفت هیچ کنش همسو با جریانهای روشنفکری ندارد و مثلا از اعضای نهضت آزادی در سیستم خودش نیاورده است، در همین قانون اساسی دو نفر از کسانی که زیاد صحبت میکردند شهید بهشتی و بنیصدر بودند. بنیصدر آشکارا از تفکر لیبرال غربی حرف میزند و شهید بهشتی که همیشه بعد از نطق بنیصدر حرف میزده تصریح میکرده که اینها مبانی غربی است و مبانی اسلامی چیز دیگری است. آخر کار هم نامه مکتوبی را برای امام مینویسند که خطگذاری صریحی انجام دادند؛ خط قائل به اسلام و خط قائل به تفکر لیبرال و این دوخط نمیتوانند باهم کار کنند. شهید بهشتی در ساحت نظر یک فقیه کاملا معتقد و ملتزم به مبانی فقهی و اسلامی است. با این همه فقها با وجود حساسیتهایی که دارند، شهید بهشتی را متهم به عدول از فقه کنند.»
بیگدلی در این قسمت از رهدار پرسید که به نظر شما قانون اساسی بیشتر تبلور عقل عملی شهید بهشتی است یا عقل نظری؟
رهدار پاسخ داد: «ما یک اندیشه سیاسی داریم، یک نظام سیاسی. اندیشه سیاسی ناظر به وضعیت مطلوب است و زمانی و مکانی نیست و وقتی طراحی میشود. طوری طراحی میشود که در هر زمانی قابلیت تحقق داشته باشد. نظام سیاسی مقید به زمان و مکان است. قانون اساسی، سویه نظام سیاسی دارد نه اندیشه سیاسی. لذا میتوان گفت عمل شهید بهشتی در قانون اساسی بیشتر نمایان است، چون قانون اساسی ناظر به تحقق اندیشه است.»
مجری برنامه بیان کرد که ما در ایران پدیدهای داریم با عنوان روشنفکری دینی که یک اصطلاح معاصر است و نوعی دوگانه دراین مورد وجود داشته، مثل موضعگیری شهید مطهری و شریعتی که شهید بهشتی بهنوعی ظرف شریعتی را گرفته است. نظر شما درباره این مساله چیست؟
این استاد دانشگاه گفت: «نسبت جریان اصیل دینی ما و جریان روشنفکری دینی ما نسبت عموم و خصوصمنوجه است، یعنی یک ساحت متمایز و خاص دارند و یک ساحت مشترک. مساله اینجاست که جریان دینی ما از پایگاه دین شروع میکند به ساحت غرب میرسد اما نقطه عزیمت جریان روشنفکریمان نقطه عزیمت معرفتیاش عالم غرب است و بعد به ساحت دین میرسد. در این مرحله یکجایی این دو باهم اشتراک پیدا میکنند که موافقاتی که شهید بهشتی و امثال ایشان با جریان روشنفکری دینی دارند مربوط به همین نقطه مشترک است و باید درباره این نقطه مشترک بحث کرد که نظری است یا عملی. به گمان من درتجربه انقلاب اسلامی این نقطه مشترک بیشتر عملی است. به این معنا که شهید بهشتی در شریعتی یک ظرفیتی را میدیده که در ساحت عمل راهگشا بوده است. به لحاظ نظری شریعتی درحالیکه دغدغه دینی دارد مبانی معرفتیاش دینی نیست، غربی است. آقای شریعتی در مقام عمل گشایشهایی را ایجاد کرده و روایتی از دین دارد که مناسب آن فضاست. در این مسیر اما خطاهای معرفتی هم دارد. نحوه مواجهه با این خطاهای معرفتی سهگانه است. خط شهید بهشتی و مقاممعظمرهبری یک مواجهه، خط علامهطباطبایی و شهید مطهری یک مواجهه و خط امام یک مواجهه دیگری است. حضرت امام دوگانهای که برای شریعتی ایجاد میکند ماقبل انقلاب و مابعد انقلاب است. شهید بهشتی و رهبری نگاهشان به شریعتی یک نوع نگاه همدلانه و همسوست، درحالیکه معتقدند شریعتی انحرافاتی دارد که ریشه در التقاط دارد، درعین حال معتقدند شریعتی شخصیت خوب و مثبتی است. شهید مطهری و مرحوم مصباح تحلیلشان این است که اختلافی که با شریعتی وجود دارد اختلاف در روش است و چون در مبنا باهم مشترک هستیم باید او را حفظ کنیم. اتفاقی که در این سالها از تقریر شهید بهشتی افتاده این است که قضاوتی که ناظر به کنش است را مساوی با نظر ایشان گرفتند که یک اشتباه روشی و معرفتی است.»
بیگدلی در پایان گفت: «این نکته بسیار مهمی است که ما بعضا در تحلیل شخصیت افراد خیلی از عمل آنها دلالتهای نظری میگیریم، درحالیکه ساحت عمل اقتضائاتی دارد که ممکن است آنقدر مستقیم به مبانی نظری اندیشمند مرتبط نباشد. به نظر میرسد در این سالها ما شهید بهشتی را روشنفکرتر از آنچه واقعا بوده روایت میکنیم که شاید با اغراض سیاسی همراه بوده است.»
رهدار هم در پایان اضافه کرد: «امروز ما با آن روز خیلی فرق دارد. امروز ما روز مواجهه تفصیلی معرفت انقلابی ما با دنیای غرب است. امروز انقلاب ما جهانی شده و زبان خیلی از ما امروز جهانی شده، به همین دلیل در امتداد با مبانی تفصیلی انقلاب ماست. اینکه زبان امروز ما اینگونه شده نباید به معنای عدول از اصل خودمان تفسیر شود.»