دکتر علیاکبر ولایتی در گفتوگو با روزنامه اطلاعات با اشاره به پیشینه تاریخی بزرگان و اندیشمندان ایرانی ازجمله مولانا و فارابی، آنها را اهل ایران بزرگ فرهنگی دانست و گفت: «اینکه دیگرانی که بهدنبال هویت اسلامی، عرفانی و معنوی میگردند، به بزرگان ما متوسل شوند، عیبی ندارد؛ ما کمکشان میکنیم که آرای این بزرگان را بهتر درک کنند، اما آنها را به کسی نمیبخشیم.» علیاکبر ولایتی، سیاستمدار، پزشک و مشاور رهبر معظم انقلاب در امور بینالملل، در گفتوگویی صمیمانه با روزنامه اطلاعات درباره جایگاه و موقعیت امروز ایران در منطقه، هژمونی ایران و چند کشور بزرگ آسیایی دربرابر آمریکا و اذنابش و همچنین رویکرد فرهنگی ما در رابطه با ادعای برخی کشورهای همسایه نسبت به اندیشمندان ایرانی، به تشریح دیدگاههای جمهوری اسلامی پرداخت. متن این گفتوگو در پی میآید.
در سیاست خارجی امروز کشور ما، با دو مساله مواجه هستیم؛ یکی موضوع برجام است که بسیار کشدار شده و به نظر میآید وضعیت نامعلومی دارد. موضوع دوم روابط ما با کشورهای منطقهای است؛ ما با کشورهای جنوبی روابط چندان خوبی نداریم و حتی میشود گفت اکنون روابط برخی از آنها با ما نامطلوب است. جمهوری اسلامی در این سالهایی که ما از طرف غربیها تحتفشار تحریم بودهایم و جنگ تبلیغاتی وسیعی علیه ما به راه افتاده است، تا چه حد توانسته در دیپلماسی منطقهای و تعامل با کشورهای همسایه، این فشارها را خنثی کند؟ ارتباط ما با کشورهای همسایه تا چه حد عادی و دوستانه است؟
رابطه ما با هیچکدام از کشورهای همسایه غیرعادی نیست. رابطه غیرعادی، یعنی ارتباطی توأم با تنش. طبیعی است که بین ما و برخی کشورهای همسایه اختلاف دیدگاه وجود داشته باشد. درواقع اختلافنظر میان کشورها امری معمول است و طرفین سعی میکنند کار را بهنحو مناسب حلوفصل کنند. «حسن همجواری» یک اصل مهم در سیاست خارجی است. ما ۱۵ همسایه در آب و خشکی داریم و با برخی از آنها روابط راهبردی داریم یا درحال شکل دادن رابطه راهبردی هستیم، مثل رابطه با روسیه یا عراق. پس فرض اول شما نیاز به توجه و اصلاح دارد. ما با همسایهها درگیری نداریم. دیپلماسی برخی از اینها دیپلماسی حرف است و علیه ما حرفهایی میزنند، مثل آن آقایی که میرود در مصر علیه ما حرفهای نامربوطی میزند. اما با حرف کاری پیش نمیرود. همینهایی که این حرفها را علیه ما میزنند و بیانیه میدهند، در رابطه با مساله فلسطین، جزء بدنامترینها هستند و مردم خودشان هم به حرفهای آنها باور ندارند. جمهوری اسلامی ایران اهل عمل است. رابطه ما با یمن، عراق، لبنان، سوریه، فلسطین، روسیه و کشورهای آسیای مرکزی رابطه عملی است.
فرمودید روابط راهبردی ایران با روسیه و عراق درحال پیشرفت است ولی اینطور به نظر نمیآید، مثلا اخیرا ایران تقاضای عضویت در شورای امنیت سازمان ملل را داشت و روسیه و عراق و حتی سوریه هم رای مثبت ندادند. اگر روابط استراتژیک بود، دستکم ما باید دو، سه رای میداشتیم، ولی نداشتیم.
ما بهسمت رابطه راهبردی پیش میرویم. در روابط راهبردی اینطور نیست که هر نوع حرکتی از طرفین منطبق بر هم باشد. راهبرد یعنی شما میبینید سهنفر از کشورهای مطرح آسیای مرکزی به فاصله چند هفته اینجا حاضر میشوند؛ اینکه روسایجمهوری تاجیکستان، ترکمنستان و قزاقستان که سه کشور مهم آسیای مرکزی و عضو سیآیاس هستند، به فاصله کوتاهی در کشور ما حضور پیدا کردند، یک اقدام معنیدار است. ما در مسیر ایجاد رابطه راهبردی با چین و روسیه هم هستیم و این را بالاترین مقامات طرفین تایید کردهاند. در ملاقات آقای شی جین پینگ با رهبر معظم انقلاب، هر دوطرف این موضوع را تایید کردهاند.
رابطه ما با کشورهای آسیای میانه خوب است و در عین حال اتفاقاتی هم میافتد که این رابطه خوب را نقض میکنند، مثلا جمهوری آذربایجان با اینکه با ما روابط خوبی دارد، به اسرائیل نزدیک شده و حتی پایگاه در اختیار این رژیم قرار داده است. این ضد امنیت ملی ماست. اماراتیها هم در جنوب اقدامات مشابهی انجام میدهند، حتی در منطقه شمال عراق هم اسرائیلیها نفوذ کردهاند و این موضوع روی شکل رابطهمان با این کشورها تاثیر میگذارد. جمهوری اسلامی در دیپلماسی خود در رابطه با این موضوع چه کاری کرده است؟
من وقتی وزیر امور خارجه بودم و به آذربایجان میرفتم، آقای حیدر علیاف رئیسجمهوری بود. وی در برابر خبرنگاران از من پرسید که چرا شما به ارمنستان اسلحه میدهید؟ من گفتم ما نمیدهیم. ولی این پرسش او، شبهههایی را مطرح میکرد و روزنامهها هم آن را تیتر میکردند. یکبار هم من از او پرسیدم چرا شما با اسرائیل که دشمن اسلام است رابطه دارید؟ آقای علیاف جوابی نداشت به من بدهد.
ما این نوع سیاست را قبول نداریم. رابطه ما با آذربایجان رابطه حسن همجواری است ولی معنایش این نیست که دو کشور روابط خود را بر هم منطبق کنند. ما نمیپذیریم که کشورهای اسلامی با رژیم صهیونیستی رابطه داشته باشند و اگر کسی رابطه دارد، به همان نسبت از ما دور است.
عواملی که باعث میشوند ما و آذربایجان به هم نزدیک شویم، دین، تاریخ، مذهب، فرهنگ و زبان مشترک هستند. مشترکات میان ما و آنها کم نیست؛ همجواری از همه مهمتر است. آنچه موجب جدایی راه ما از آنها میشود، دیدگاهشان نسبت به صهیونیستهاست. ما میخواهیم جهان عاری از صهیونیستها باشد ولی آنها با صهیونیستها رابطه برقرار میکنند. ما بارها مخالفت خودمان را به آنها اعلام کردهایم.
در دیدارهای اخیر با کشورهای آسیای میانه، مبنا چیست و دوطرف چه اهدافی از این سفرها داشتهاند؟
چند نکته وجود دارد؛ اینکه نفس آمدورفت میان کشورها مهم است. دوم آنکه در بسیاری موارد، این دیدارها باعث میشوند طرفین ارزیابی کنند که آیا قرارها و صحبتهای قبلی عملی شدهاند یا نه. ارزیابی مجدد روابط بین دو کشور هدف دوم است. هدف سوم گام برداشتن به سمت تحکیم روابط است. شرایط موجود در دنیا، ضرورتا ما را به هم نزدیک میکند. شرایط چیست؟ بعد از فروپاشی شوروی، آمریکاییها در قرقیزستان انقلاب رنگی راه انداختند و در منطقه «مناس» پایگاه داشتند. این اقدامات بر امنیت کل منطقه اثر دارد و ما حتما مقابله میکنیم. بالاخره فشارها باعث شد آمریکاییها قرقیزستان را ترک کنند.
تلاش روسیه و چین و ایران آن است که آمریکا و اصحابش در آسیای مرکزی نفوذ نکنند. پیوستن ایران با تمامی ظرفیتش و بهعنوان یک عضو رسمی به شانگهای هم پدیده مهمی در تاریخ ایران است. ما با سه کشور مانور نظامی مشترک داشتیم. در تاریخ ایران سابقه نداشته که ایران و دو کشور مهم جهان، مانند سه ابرقدرت بزرگ مانور نظامی داشته باشند.
در ابتدا آمریکا، استرالیا و انگلیس مانور مشترکی علیه چین برگزار کردند و بعد از آن، ما مانور مشترکی را اجرا کردیم. این مانورهای مشترک با کشورهای دیگر و ضد یک کشور، معنای سیاسی و نظامی خودش را دارد. ما نمیتوانیم ساکت باشیم و ناتو هر روز به ما نزدیکتر شود. ناتو وقتی به روسیه نزدیک شود، به ما هم نزدیک میشود و اگر غفلت کنیم، در قفقاز خواهد بود. ترکیه هم که یک عضو پابرجای ناتو است.
آیا به نقطهای رسیدهایم که بتوان گفت با ائتلاف روسیه، چین و ایران یک هژمونی تحت این عنوان در منطقه شکل گرفته است؟
شاید درست نباشد اسمش را هژمونی بگذاریم. ما سه کشور مطرح آسیا و مستقل از هژمونی آمریکا هستیم. از طرفی هند و ژاپن به آمریکا نزدیک شدهاند. چین و روسیه نیز در تقابل با آمریکا و تهاجم متحدان در کنار هم هستند. از طرف دیگر اوکراین و تایوان، کشورهای ناتو، ژاپن، کرهجنوبی، استرالیا، ویتنام و کشورهای آسآن (اتحادیه کشورهای جنوب شرق آسیا)، متحدان آمریکا و ناتو بهحساب میآیند.
اندونزی در جنوب شرق آسیا کشوری است که درحالحاضر نقشآفرینی خاصی در منطقه ندارد. این کشور در زمان سوکارتو منشأ اثر بود اما امروز مانند بسیاری از غیرمتعهدها، عقیم و بیاثر است.
آیا حضور سران کشورهای آسیای میانه در ایران پیامی برای غربیها دارد؟
حتما دارد. طی هفتههای اخیر هم روسایجمهوری سه کشور به تهران آمدهاند و هم لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، پس چهارکشور رسما با سران کشور ما دیدار کردهاند. این حتما معنادار است.
این سفرها و بلافاصله دعوت رئیسجمهوری چین از آقای رئیسی، رئیسجمهوری برای شرکت در اجلاس سران کشورهای موسوم به بریکس که عبارتند از «روسیه، چین، هند، آفریقای مرکزی و برزیل» مجموعا نشاندهنده پیشرفت متین و حسابشده روابط جمهوری اسلامی ایران و کشورهای همسایه، آسیای مرکزی و روسیه و چین است.
همه اینها و این روابط حکایت از دیدگاه چین، روسیه و متحدان آنها در چهارچوب بریکس نسبت به جمهوری اسلامی ایران دارد.
ایران از نظر موقعیت ژئوپلیتیک در دنیا بینظیر است. ایجاد توازن در رابطه میان یک کشور و همسایهاش، کار بسیار سختی است که ایران بهخوبی توانسته است این توازن را به وجود آورد. این نشان میدهد که دست ایران باز است و اگر روی خوش به کشورهای آسیای مرکزی نشان دهد، آنها استقبال میکنند، زیرا ما و روسها در سیاست منطقهای در رابطه با قفقاز و منطقه آسیای غربی دیدگاههای نزدیکتری داریم و از رابطه خوب کشورهای آسیای میانه با ایران حمایت میکند.
برخی میگویند نگاه به شرق ممکن است به معنای هضم شدن در هاضمه روسیه و چین باشد. دیدگاه شما چیست؟
سیاست خارجی ما در درازمدت همان نگاه به شرق است، از نظر جغرافیایی نه به معنی نگاه به کمونیسم. نگاه به شرق یعنی اینکه نباید فکر کنیم دنیا در نیویورک و واشنگتن خلاصه شده است. این به هضمشدن در شرق نمیانجامد. ما با اقتدار با دنیا و دیگران در مسائل بینالمللی مشارکت میکنیم و کارگزارانمان با همتایانشان طوری صحبت میکنند که بیانگر اقتدار واقعی ایران است. ایران امروز مقتدر است، بهطوریکه پهپادهای آمریکایی را که به خاک ایران تجاوز کردهاند در بالاترین ارتفاع ساقط میکنیم. ما با این قدرت دفاعی نباید نگران باشیم. دلیل ندارد که یک کارگزار ایرانی، وزیر یا غیروزیر نگران باشد کنار رئیس فلان کشور قدرتمند بنشیند. ایران یک ابرقدرت معنوی است و این معنویت اگر در اراده افراد و در پیشرفت مادی تجلی پیدا کند، ما از دنیا چیزی کم نخواهیم داشت. ما در گذشته بارها جزء چند قدرت اول جهان بودهایم، پس این ظرفیت را داریم که بازهم قدرتمند باشیم. من مردم منسجم و یک فرهنگ چندهزار ساله غنی را پشت سرمان میبینم. ما، چین و روسیه در موضع برابر هستیم و عملکردمان هم همین را نشان میدهد و نیازی نداریم که یکجانبه با قدرتهای بزرگ ارتباط برقرار کنیم. ارتباط ما باید یک تعامل برابر، از موضع برابر و با حقوق برابر باشد.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که عزم سیاسی جمهوری اسلامی ایران برای نگاه به شرق اقدامی راهبردی، مفید و مثبت است. این موضوع فقط در تئوری باقی نمیماند، بلکه بهتدریج عملیاتی شده و نشاندهنده نقطه عطف بسیار مهمی در راهبرد جهانبینی سیاسی جمهوری اسلامی ایران نسبت به سیاست ذلتبار عهد قاجار و پهلوی است که سیاست خارجی آنها صرفا وابستگی به دولتهای بزرگ از موضع ذلت و فرمانبری بود و تایید میفرمایید که این تغییر بسیار مهم راهبردی از سیاست وابستگی حکومتهای قاجار و پهلوی به قدرتهای خارجی به سیاست خارجی مستقل و از موضع قدرت و در چهارچوب منافع راهبردی کشور، چقدر قابلتوجه است.
ما از قدیم سر تصاحب صاحبان اندیشه با همسایگانمان اختلاف داشتهایم، مثلا ترکها میگویند مولانا متعلق به ماست، زیرا آرامگاهش اینجاست. ازبکها میگویند بوعلیسینا اهل کشور ماست یا اخیرا خبردار شدم که در ترکیه مقبرهای به نام شیخ ابوالحسن خرقانی ساختهاند و مدعی شدهاند که خرقانی به منطقهای حوالی ارزروم ترکیه رفته و در آنجا در جنگی شهید شده است! درحالیکه منش صوفیانه او با جنگ و حتی کشتن یک پشه هم در تضاد است. این مقبره امروز به محل جذب توریست تبدیل شده است. به نظر شما دستگاه دیپلماسی باید دربرابر این تصاحبها با رویکرد «جهانوطنی» برخورد کند یا نگاه مطالبهجویانه داشته باشد؟ چطور میتوان با دیپلماسی کاری کرد که مشترکات فرهنگی بهجای اینکه عامل افتراق میان ما و کشورهای همسایه شود، در خدمت همکاری قرار گیرد؟
آنهایی که خیلی تحتتاثیر فرهنگ غرب هستند، میگویند مثلا آبراهام لینکلن کسی بود که سعی کرد تبعیض نژادی را در آمریکا از میان بردارد یا ژان ژاک روسو، مرد باسواد و موثر در عرصه اجتماعی بود، یا هگل، دکارت و کانت در زمینه اندیشه افراد مهمی بودهاند. ما اینجا استادانی داریم که کانت یا هگل و… درس میدهند. آیا این اشتباه است و ما نباید از کسی که متعلق به کشور دیگری است، حرف بزنیم و دیدگاههایی را ترویج و تدریس کنیم؟ مهمترین ویژگی بزرگان ایران، اندیشه آنهاست. شناسنامه مولانا، کتابهایش هستند. ما میگوییم مولانا متعلق به ماست و ناراحتیم از اینکه دیگران با علاقه بهدنبال بزرگان ما باشند؟ این بهمعنای تصاحب کردن نیست. اگر ما آدم بزرگی داشته باشیم که دیگران در آرزوی آن باشند که بهصورت کاذب او را تصاحب کنند، نباید ناراحت باشیم. ما میگوییم کسی که در کشوری مدعی است مولانا متعلق به اوست، یک خط شعر مولانا را بخواند!
پدر مولانا بهاءالدین ولد و یکی از ۱۲ شاگرد نجمالدین کبری بود. اینها در مکتب ایران به دنیا آمدند و بزرگ شدند. مگر میشود کسی را که اینطور ارتباطش با ایران جوشخورده است، با ساختن یک قبر کاذب، بتوان گفت متعلق به کشور دیگری است؟ ما باید از ملیت ایرانی این بزرگان دفاع کنیم ولی از اینکه کشورهای دیگر از بزرگانمان تقدیر میکنند، ناراحت نباشیم. اگر ما بزرگانمان را قدر بدانیم، کسی جرات نمیکند آنها را متعلق به خود بداند.
بیشتر آثار متفکران ایرانی در آن زمان به زبان عربی نوشته میشد، مثلا ابونصر فارابی که یکی از افتخارات ماست و اولین جامعهشناس ایرانی و فیلسوف و شارح ارسطو بهشمار میآید و به همین سبب او را معلم ثانی میخوانند، عمده آثار خود ازجمله اغراض مابعدالطبیعه، فصوصالحکمه و احصاءالعلوم را به زبان عربی نوشته و بیشتر زندگی خود را در بغداد زیسته است. آیا ما نباید او را متعلق به ایران بدانیم؟
درباره محل تولد فارابی دو نظر وجود دارد. ابنندیم، مورخی که از نظر تاریخی به دوره فارابی نزدیکتر است، در کتاب «الفهرست» فارابی را متعلق به خراسان بزرگ و شهر فاریاب (اکنون در افغانستان) میدانست.
برخی مورخان که از نظر زمانی چند قرن با فارابی فاصله داشتند، ازجمله ابنخلکان در کتاب «وفیات الاعیان»، گفتهاند که فارابی اهل «اُترار» بود. اترار مرز بین ایران و مغولها در آن زمان و تحتسلطه خوارزمشاهیان بود. اترار شهر مرزی است که آن را «فاراب» هم مینامیدند.
قفطی در کتاب «تاریخ الحکما» و همچنین ابن ابیاُصیبعه در کتاب «عیون النباء فی طبقات الاطباء» معتقدند فارابی اهل اترار بود، پس مورخانی که از نظر زمانی از فارابی دورترند، او را اهل اترار و ترکنژاد میدانند و مورخی که به او نزدیکتر است، او را اهل خراسان بزرگ میداند. مرحوم محیططباطبایی حرف ابنندیم را درست میداند. هم اترار و هم فاریاب، هر دو شهر ایرانی بودند. فارابی کتابی به نام «الحروف» دارد که در آن، نظرات ارسطو را به سه زبان عربی، فارسی و یونانی شرح داده است. مرحوم محیططباطبایی میگوید از آنجا که فارابی به زبان ترکی چیزی ننوشته است، پس زبان مادری او ترکی نبوده و اهل اترار هم نیست. به گفته بسیاری از مورخان، فارابی شیعه بود. مرحوم سیدمحسن امین عاملی در کتاب «اعیان الشیعه»، آقا بزرگ تهرانی در کتاب «الذریعه» و عبدالله نعمه استاد تاریخ عراقی و هانری لائوسه مستشرق فرانسوی، فارابی را مدینه فاضله میدانند و او معتقد بود که مدینه فاضله باید یک عالم فقیه بوده باشد. آنها میگویند اعتقادات فارابی نشان میداد که او شیعه است. فارابی بنابر ضرورت به شام رفت و نزد سیفالدوله حمدانی (بنیحمدان) که شیعه اثنیعشری بود، ماند و همانجا از دنیا رفت و خود سیفالدوله نماز میت شیعه بر او خواند و به خاک سپرده شد.
فارابی یک شخصیت بیبدیل ایرانی است. قزاقستان، بهصرف اینکه برخی میگویند فارابی اهل اترار بوده و الان اترار جزء قزاقستان است، او را متعلق به خودش میداند. اگر گروهی که بهدنبال هویت اسلامی، عرفانی و معنوی میگردند، به این بزرگان ما متوسل شوند، عیبی ندارد. فارابی اهل اترار یا فاراب بود، همانطور که مولانا اهل بلخ بود و این شهرها هیچکدام امروز در قلمروی جغرافیایی ایران قرار ندارند ولی جزء ایران بزرگ فرهنگی هستند.
ما قالیچه پازیریک را در جنوب سیبری پیدا میکنیم که یک قالیچه ایرانی است. حدود جغرافیای سیاسی امروز ما مشخص است. دامنه تاریخی ایران فرهنگی به قبل از اسلام میرسد و ما نباید بزرگانمان را به کسی ببخشیم ولی اگر مردمی پیدا شدند که به هر علتی، بااخلاص و تواضع، پیرو بزرگان ما شدند، باید کمکشان کنیم که آرای این بزرگان را بهتر درک کنند.