در دومین قسمت از ویژهبرنامه ماجرای بهشتی با حضور جواد موگویی، مستندساز و پژوهشگر تاریخ معاصر به موضوع نامه محرمانه شهید بهشتی به امام خمینی(ره) و نگاه و تعامل او با جریان موسوم به لیبرال پرداخته شد. غائله کردستان
در اسفند سال 1359 شهید بهشتی نامه محرمانهای به حضرت امام نوشتند که در ابتدای برنامه بهتر است بحث را با این سوال آغاز کنیم که موضوع نامه چه بود و چرا نوشته شد؟
موگویی پاسخ داد: «14 اسفند 1359 به مناسبت درگذشت دکتر مصدق مراسمی در دانشگاه تهران برگزار میشود که سخنران آن بنیصدر بود ولی این مراسم بهنوعی صفآرایی و قدرتنمایی سازمان مجاهدین، جبهه ملی بود و همه جناحهای روبهروی خط امام در آن شرکت میکنند و درنهایت هم درگیری در مراسم رخ میدهد و پس از این درگیری تقریبا به همه ثابت میشود که نمیتوان با بنیصدر مدارا کرد، چون از شهریور 1359 که جنگ آغاز شده خرمشهر در جنگ، آبادان در حصر و کشور مدام درگیر اختلافات داخلی و تعداد مجاهدین خلق هم درحال افزایش است. در چنین شرایطی همه بزرگان انقلاب به این نتیجه میرسند که با بنیصدر نمیتوان کار کرد.»
وی افزود: «شهید بهشتی در نامهای که به امام مینویسد گزارشی از عملکرد شهید رجایی را در مقابل گروههایی مثل نهضت آزادی توضیح میدهد و نتیجهگیری میکند که یا ما باید اداره کشور را برعهده بگیریم یا افرادی مثل اعضای جبهه ملی، نهضت آزادی و بنیصدر و از امام درخواست میکند که یکی از این دو جریان را انتخاب کند، چون معتقد است که حرکت همزمان دو جریان با هم به کشور آسیب میرساند. این نامه از این جهت مهم است که شهید بهشتی سیری که از 22 بهمن 1357 تا سال 1359 را طی کردهایم توضیح داده و بیان کرده چه شد که به اینجا رسیدیم. شهید بهشتی روحیه همگرایی داشت، به این معنا که اعتقاد داشت باید از همه گروهها و گرایشهای سیاسی در اداره کشور استفاده شود اما بعد از دوسال واقعیت میدانی نشان میدهد که اینطور نیست.»
بیگدلی سپس پرسید آیا در نامه به مضامین اختلافات فکری و بنیادین هم اشاره شده است؟
موگویی بیان کرد: «اختلافنظر موضوع جدیدی نیست و اینطور هم نبوده که شهید بهشتی به آنها آگاه نباشد. ایشان درباره مجاهدین خلق اعتقاد داشتند التقاطی که سازمان مجاهدین خلق دچارش شده آگاهانه نبوده است. این افراد میخواستند روش مبارزه را از مارکسیسم بگیرند و ایدئولوژیشان را از دین اسلام. با این حال هم شهید بهشتی و هم سایر بزرگان مثل آقایان مهدویکنی، هاشمیرفسنجانی و حتی آیتالله خامنهای بهنوعی با سازمان و آقای حنیفنژاد در ارتباط بودند و به آن بدبین نبودند. درباره نهضت آزادی هم همینطور بود در کتاب «راه طیشده» شهید مطهری به اشکالات و اختلافات پاسخ داده است، با این حال وقتی شهید بهشتی در هامبورگ هستند، این کتاب بهعنوان یک کتاب دینی در اختیار جوانان قرار میگیرد. بنابراین حساسیتها و اختلافات نظری همیشه وجود داشته اما فرق شهید بهشتی با بقیه این بود که اعتقاد داشتند با وجود اختلافات نظری هم میتوان کار کرد.»
مجری برنامه پرسید بزرگان دیگری مثل شهید مطهری چطور اینگونه نبودند؟
موگویی گفت: «در دستهبندیهای خودشان باید این موضوع را بررسی کرد، مثلا امام خمینی در نامه 6/1/1368 و نامه منشورات روحانیت میگوید که بنده با انتخاب مهندس بازرگان مخالف بودم اما به توصیه دوستان گوش کردم.
این دوستان شهید مطهری، شهید بهشتی و مرحوم هاشمیرفسنجانی هستند، چون اعتقاد داشتند که میتوان کار کرد اما بعد از دوسال شهید بهشتی متوجه شدند که اختلافات نظری و تئوریک مانع کار عملی خواهد شد. درمورد مجاهدین خلق یک اختلافنظر وجود داشت؛ شهید مطهری بهشدت نسبت به آنان بدبین بود و فکر میکرد نباید با آنها کار کرد اما شهید بهشتی معتقد بود باید آنها را جذب کرد. امام وقتی وارد ایران میشود ابتدا وارد مدرسه رفاه میشود و بعد بلافاصله به مدرسه علوی میرود و این رفتن حاصل اختلافات است، چون شهید مطهری میگفتند در مدرسه علوی و شهید بهشتی میگفتند در مدرسه رفاه بمانید و درنهایت امام حرف شهید مطهری را گوش میدهد و به نقل از آقای نقاشیان، شهید بهشتی ناراحت شدند و دیدارشان را با امام کم کردند. نقل دیگری هم هست که شهید مطهری با نوفللوشاتو تماس میگیرد و به حاج احمد آقا میگوید اینجا کمیته استقبال دست مجاهدین خلق است و اگر اینها باشند من نیستم. آقای فرشاد مومنی از اعضای حزب جمهوری اسلامی میگویند: یکبار شهید بهشتی گفتند که میتوان رجوی را جذب کرد یعنی تا این حد خوشبین بودند؛ آقای مهدویکنی در خاطراتشان میگویند که شهید بهشتی نظرش این بود که رجوی را به شورای انقلاب بیاوریم. این نگاه شهید بهشتی متفاوت با نگاه شهید مطهری و شهید لاجوردی بوده است.»
بیگدلی پرسید به نظر شما امکان جذب مسعود رجوی بود؟
این مستندساز بیان کرد: «به نظر من دو نفر در انقلاب شناخت دقیقی از سازمان مجاهدین دارند؛ شهید مطهری از نظر ایدئولوژی و شهید لاجوردی از نظر تاکتیک خیلی خوب این سازمان را میشناختند. رجوی همه انقلاب را میخواست و داعیهدار این بود که ما تنها گروه مبارز مسلمان درطول انقلاب بودیم و حالا روحانیت کجای این ماجراست؟ درواقع رجوی خودش را صاحب انقلاب میداند. همه کسانی که با رجوی در زندان بودند میدانستند که تقریبا جذب رجوی محال است، لذا تشخیص ایشان (شهید بهشتی) یک تشخیص اشتباه بود. عملکردی که امام(ره) نسبت به منافقین داشت، آگاهسازی جامعه در این مورد بود که نمیشود، حتی به آنها میگوید شما اسلحههایتان را تحویل دهید. من خودم به دیدار با شما میآیم اما شهید بهشتی اینگونه فکر نمیکنند و فکر میکند جذب و مدارا با انها شدنی است.»
سپس مجری برنامه ادامه داد: «با این اوصاف چه میشود که شهید بهشتی به این نتیجه میرسد که با این آقایان نمیشود کار کرد؟ اختلافات عملی از کجا پیش آمده و ریشه آنها در کجاست؟»
موگویی گفت: «شناخت تئوریک شهید بهشتی از نهضت آزادی یک شناخت عمیق است. یعنی وقتی نهضت آزادی تشکیل میشود شهید بهشتی پیام میدهد که در این نهضت اسلام کجاست؟ همه اسلام که آزادی نیست. به این ترتیب ایشان عضو این نهضت نمیشود اما با آنها در ارتباط بوده و همکاری داشته است و مجموعه این همکاری آنها را به انتخاب بازرگان میرساند و به نظر میرسد اولین جایی که اختلافات شروع میشود در رفراندوم جمهوری اسلامی ایران است. دومین جایی که اختلاف عملی شروع میشود غائله کردستان است، زمانی که حزب دموکرات و کوموله به نهاوند حمله میکنند و اسلحهها را به غارت میبرند و بهسمت پادگان سنندج میروند و هیات صلحی به آنجا اعزام میشود و شهید بهشتی بعدها تعریف میکنند که وقتی رفتند دیدند استاندار کردستان، مارکسیست است و این خیلی برای شهید بهشتی عجیب بوده، لذا مهندس بازرگان انتصابات عجیبوغریبی داشته است. بنابراین یکسری اختلافات از اسفند سال 1357 آغاز میشود. در خاطرات آمده که شهید مطهری روزهای آخر عمرشان به فرزندشان گفتند که آقای بازرگان انقلابی نیست و این انقلابی نبودن هم به این معنا بوده که بازرگان نمیخواسته ساختارهای رژیم قبل را تغییر بدهد.»
بیگدلی گفت: «امام هم اعتراضی به این انتصابات داشتند؟»
این پژوهشگر تاریخ معاصر پاسخ داد: «امام اعتراضی به لوگوی شیر و خورشید داشتند اما بحث فقط بر سر لوگو نبود، بلکه بر سر این بود که با وجود گذشت چندماه از انقلاب هنوز این لوگو تغییر پیدا نکرده و انگار عدهای اصرار دارند که همان ساختار قبل حفظ شود. آقای حسن نزیه که عضو نهضت آزادی و رئیس شرکت ملی نفت ایران است جزء انتصابات مهندس بازرگان است. یک سمینار برای وکلای دادگستری حقوقی بود که ایشان در آنجا سخنرانی تندی ارائه میدهد و میگوید که نباید همه مقررات و قوانین ما اسلامی شود و این سخنرانی شهید بهشتی را خیلی برآشفته میکند و میگوید اگر قصد شما فقط ابراز نظر است، اشکالی ندارد اما اگر میخواهید از این جلوتر بروید باید محاکمه شوید. ایشان مطرح میکنند: بگذارید ما بمیریم و بعد تاریخ را تحریف کنید. حتی برخی معتقدند آمدن بختیار و اینها براساس یک تقسیم کار و با یک برنامهریزی صورت گرفته است. اختلافات عملی هرچه بیشتر جلو میآییم تشدید میشود.»
مجری برنامه سپس پرسید به نظر میآید این اختلافات در تدوین قانون اساسی خیلی آشکار شده و احتمالا اختلافات مهمی رخ داده است.
موگویی پاسخ داد: «اختلافات تا قبل از قانون اساسی، اختلاف در روش حل یک بحران باشد، مثلا نظر شهید بهشتی درباره غائله کردستان یک نظر داشته، دولت موقت یک نظر دیگر داشته است اما وقتی در بستر قانون اساسی آمد مشخص شد اختلاف خیلی شدیدتر از این حرفهاست. پیشنویس قانون اساسی که در ابتدا نوشته شد، رونویسی از قانون فرانسه بود و اشارهای به ولایتفقیه نداشت اما آنچه بعد از سهماه از پیشنویس به قانون اساسی تبدیل شد هیچشباهتی به پیشنویس نداشت و این دستپخت شهید بهشتی است. در ادامه این جریان درگیریهایی با بنیصدر اتفاق افتاد و وقتی دولت موقت استعفا میدهد و لانه جاسوسی تسخیر و سفارت اشغال میشود، دولت موقت با جبهه ملی و نهضت آزادی درکنار بنیصدر قرار میگیرد و سازمان مجاهدین خلق هم به اینها اضافه میشود و یک نوع رویارویی بین خط امام و این دسته صورت میگیرد و نامه شهید بهشتی هم درباره همین مضمون است که یا ما را بپذیرید یا این جریان را. این نامه بهنوعی شکل محترمانه نامهای است که امام در جواب نامه آقای محتشمیپور نوشتند. در آن نامه هم امام نوشتند که شما چون سواد دینی ندارید، برداشتهایی از دین دارید که حاصل آن منافقین میشود. شهید بهشتی میگوید بینابینی بین اتصال و عدم اتصال فقاهت در سیاست خارجی و اداره کشور هم مشهود است و ظاهرا به نظر میآید که کشور دست ماست اما درواقع اداره کشور دست این جریان است به همین خاطر از امام میخواهد که تکلیف را روشن کنند. ایشان مکررا تلاش دارند که بگویند اختلاف در شیوه یا شخصی نیست، بلکه در مبناست. بنابراین مجموعهای از جریانات خط امام معتقد بودند که با جذب افراد آن جریان میتوان کشور را اداره کرد. از طرفی انقلاب اسلامی واقعا پذیرای همه گروهها بود اما این گروهها بودند که دست به اسلحه شدند و در مقابل دست به اسلحه شدنها سکوت کرد مثل نهضت آزادی، یعنی اگرچه نظام هزینههایی مثل شهادت شهید بهشتی و امثال ایشان را داده اما امروز سرش بالاست که پذیرای همه جریانها بوده و همه را به گفتوگو و همکاری دعوت کرده است.»
وی اضافه کرد: «بهعنوان نمونه همه این گروهها و جریانهای مقابل خط امام در انتخابات مجلس و انتخابات مجلس خبرگان و ریاستجمهوری شرکت کردند اما رای نگرفتند. با این حال شهید بهشتی با اینکه این گروهها بدنه مردمی نداشتند میخواست آنها را در اداره کشور سهیم کند تا اینکه در اسفند سال 1359 به این نتیجه رسید که با این شیوه نمیتوان ادامه داد. در این برهه شهید بهشتی حتی نظرش درباره آزادی مطبوعات هم عوض میشود و در اردیبهشت سال 1360 قوه قضائیه دستور بسته شدن روزنامه میزان و انقلاب اسلامی و اینها را میدهد، چون شهید بهشتی میگویند که ما از آزادی که داده بودیم نتیجه مطلوب نگرفتیم. بنابراین ما باید همه وجوه شهید بهشتی را ببینیم و نمیتوانیم یک قطعه از یک پازل را ببریم و بگوییم این شهید بهشتی است. ایشان مجموعهای از کردارها، رفتارها و واکنشهاست.»
این مستندساز گفت: «شهید بهشتی در این نامه میگوید که این دوگانه در کشور منجر به جنگ میشود و برای مصلحت کشور خوب است که شما (امام) یک جریان را انتخاب کنید و نمیخواهد نظر خودش را تحمیل کند. بعد از این نامه، امام(ره) اشاراتی به حاج احمد و استیضاح بنیصدر میکنند و 10 روز بعد هم بنیصدر عزل میشود.»
بیگدلی در پایان پرسید که امروز کدام نسخه شهید بهشتی را باید روایت کنیم که به درد ایران معاصر بخورد؟
موگویی بیان کرد: «در شیوه اداره حاکمیت نامه شهید بهشتی نظر ایشان درباره چگونگی کشورداری است. ایشان اشاره میکند بینشی که به فقاهت اعتقاد دارد باید اداره کشور را به عهده بگیرد. ما اگر بخواهیم شهید بهشتی را روایت کنیم باید پایانبندی محکمی از او داشته باشیم و پایانبندی او همین نامه مسالمتآمیز است که در آن به شیوه کشورداری او هم اشاره شده است. لذا ما باید همه بهشتی را با هم ببینیم و روایت کنیم اما آنچه بیشتر از شهید بهشتی در جامعه وجود دارد، روایت «عاشق شوید» ایشان است و بخشهای زیادی از وجوه شخصیتی ایشان مغفول مانده است و به نظرم باید سیر تطور ایشان را تا قدم آخر عنوان کرد.»