حامد سرلکی، خبرنگار: جریان روشنفکری برآمده از دو گعده «کیان» و «آیین» یکی از جریانهای تاثیرگذار در اندیشه معاصر بوده است. در میان شاخههای مختلف روشنفکری، روشنفکری دینی اهمیت خاصی دارد و از آنجا که نظریات فراوانی در زمینه دین و عقاید دینی ارائه کردهاند، مستلزم بررسی و احیانا نقد بودهاند. یکی از شخصیتهای برجسته در این جریان بدونشک «مصطفی ملکیان» است. در این میان، مصطفی ملکیان یکی از اثرگذارترین و بحثبرانگیزترین چهرههای فکری در ایران پس از انقلاب اسلامی بوده که همزمان از نوع «پرکار» این گروه شناخته میشود. او در طول ۴ دهه گذشته با گذر از مراحل متنوع فکری به طرح فکری «عقلانیت و معنویت» رسیده و سالهاست از آن دفاع میکند. ملکیان شاگردان، علاقهمندان و منتقدان فراوانی دارد و همچنان هر گفتار و نوشتارش بهطور جدی موردتوجه قرار میگیرد.
ملکیان در روایتی که از مراحل فکری خود ارائه میکند، گفته از سال ۱۳۶۱ بنا به دلایل و استدلالهایی از مواضع بنیادگرایانه فاصله گرفت و بهسمت مواضع سنتگرایانه سوق پیدا کرد و آثار متفکران سنتگرایی چون رنه گنون، فریتیوف شووان، تیتوس بورکهارت، مارتین لینگز و البته سیدحسین نصر را خواند. وجه مشترک این دو مرحله آغازین یعنی بنیادگرایی و سنتگرایی، ستیز با غرب و مهمترین دستاورد فرهنگیاش یعنی تجدد است. از اواخر دهه ۶۰ و با پایان گرفتن جنگ و تثبیت نظام جمهوری اسلامی بهتدریج آرایش نیروهای سیاسی در قدرت درحال تغییر بود. با شروع عصر پساانقلاب، نیروهای جوان انقلابی درحالی به میانسالی پا میگذاشتند که شرایط سیاسی و اجتماعی داخلی و بینالمللی درحال تغییر بود و عصر انقلابها سپری میشد. همزمان در ایران با قوت گرفتن دیدگاههای سنتگرایی و البته محافظهکارتر، برخی روشنفکران دینی در ستیهندگی (آنتاگونیسم) پدید آمده و به طرح دیدگاههای جدیدی پرداختند. ایشان با آرا و مکاتب فلسفی جدید غربی آشنایی مستقیمتر و عمیقتری داشته و به گرایشهای گوناگون رویکرد تحلیلی، به فلسفه روی آوردند. یادآور میشود در کنار وی، عبدالکریم سروش بوده که مقالات مشهورش در کیهان فرهنگی تحتعنوان «قبض و بسط تئوریک شریعت» از اردیبهشت ۱۳۶۷ تا خرداد ۱۳۶۹ بحثها و جنجالهای فراوانی برانگیخت و شمار زیادی از روشنفکران مذهبی انقلابی را به خود جذب کرد.
اندیشهورزی دوگانه
نام ملکیان بیش از هر چیز با تعبیر «عقلانیت و معنویت» گره خورده است. «عقلانیت و معنویت» که از سوی خود او با عنوان «طرحی درباره جمع میان عقلانیت و معنویت» و از سوی بعضی دیگر از اصحاب مطبوعات و قلم با عنوان «پروژه عقلانیت و معنویت» نیز مطرح شده، اصلیترین موضعی است که در دو دهه گذشته از جانب ملکیان در ایران مطرح شده است. مصطفی ملکیان موضع عقلانیت و معنویت را در آثار مکتوب و سخنرانیها و درسگفتارهای خود در 6 جنبه شرح و بسط میدهد: معرفتشناسی، وجودشناسی، خداشناسی، انسانشناسی، ارزششناسی، و وظیفهشناسی. هریک از این 6 جنبه خود به شاخهها و زیرشاخههای متعددی تقسیم میشوند.
شاید در نگاه اول سخن از «معنویت» در وضعیت امروزی بشر و جهان مملو از خشونت، ایده بکر و بالذات «نجاتدهندهای» باشد و در خلال ارائه آن برای بسیاری از حقطلبان، معنویت برآمده از دستورات اخلاقی جذاب به نظر برسد، اما تعریف این نوع از بهبودخواهی در کانتکست دین، درست تبدیل به آغاز بسیاری از اختلافهاست. این درحالی است که مساله تقدم عقلانیت بر معنویت یا برعکس نیز به یکی از چالشهای گفتمانی متمرکز در ایده ملکیان مطرح شده است. با وجود این، باید اعتراف کرد حین برآمدن دو حلقه کیان و آیین، نظام فکری ملکیان تا حدودی شخصیتر و برآمده از برداشتهای سالیان دراز ملکیان بوده است؛ این درحالی بود که دیگر روشنفکران دینی با استفاده از نظریات اصلاحگری دینی در اروپا یا ادعاهای نومعتزلیان مسلمان عرب، سعی داشتند نظام فکری خود را سازماندهی کنند.
درست در همین نقطه یعنی روبهرو شدن دین و معنویت، بسیاری از نقدها به ملکیان متمرکز میشود، باز کردن مدخلی برای ورود به معنویت منهای دین شاید در سالهای گذشته تنها در اوراق یا سخنرانیهای ملکیان مشخص بود. اما در سالهای اخیر با گستردهتر شدن «عرفانهای کاذب»، «روانشناسیهای بازاری» و به نوعی «معنویتگرایی بدون شریعت»، نظام فکری ملکیان بیشتر از پیش مورد بحث قرار گرفته و به نوعی اهمیت صحبت بر آن بیشتر نمایان شده است. این یک حقیقت غیرقابلانکار است که در دیدگاه ملکیان تلازمی میان دین و معنویت وجود ندارد یا به نوعی «الزاما» وجود ندارد. معنویت ِ مدنظر ملکیان اساسا تعلقخاطری به دین خاص نداشته، بیاقتضا، بدون مرز و بدون شرط است. به بیان مصطفی ملکیان: «معنویتی که بنده میگویم، دین نیست. اما از این حرف، برنمیآید که هر انسان معنویای لزوما غیرمتدین است. البته این هم برنمیآید که هر انسان دینیای، لزوما معنوی است. برخی انسانها معنویاند اما متدین نیستند، برخی دیگر هم معنویاند و هم دیندار؛ گروه دیگر متدین هستند ولی معنوی نیستند، و برخی نه معنویاند و نه دیندار». تفسیر ملکیان درخصوص این نوع از معنویت براساس دو اصطلاح «فرآیندمداری» و «فرآوردهمداری» بوده و از این حیث دست به تقسیم و ایجاد جدایی میان معنویت و دینداری زده است. به بیانی، معنویت فرآیندمدار است اما دیانت فرآوردهمحور بوده، یعنی در سیر معنوی چگونگی سیر مهم است و به چه فرآوردههایی میرسیم موردتوجه نیست، ولی در دیانت مهم آن است که به کجا میروی و به چه میرسی و آنچه در نحوه سیر کردن مهم است، جدیت و صداقت است.
دین یا اخلاق؟
ملکیان به جهت نظریه ناسازگاری مومن بودن با مدرنیته سعی داشته التقاطی میان «معنویت و عقلانیت» به وجود آورد. ایشان عصمت، علم غیب، ولایت تکوینی ائمه را نیز قابل تردید دانسته و لذا به نوعی پس از بنیادگرایی، بهسمت سنتگرایی، تجددگرایی، روشنفکری دینی و حال «عقلانیت و معنویت» روی آورده است. به نظر میرسد ملکیان در دیدگاه خود نسبت به دین سعی داشته تعلقات قدیمی بنیادگرایی خود در ابتدای انقلاب را درنظر گیرد و ازاینرو اساسا تعریفی که از عرفان به میان میآورد، مفهومی فارغ از مناسک مذهبی است. به نظر میرسد نظام اندیشه ایشان به دیدگاه پراگماتیستی و سلب ارزش واقعنمایی و نسبیتگرایی میانجامد؛ درصورتیکه حقیقتی ورای مفاهیم ذهنی وجود دارد.
اما یکی دیگر از سویههای اثرگذار در تفکر «معنویت و عقلانیت» را میتوان وامداری از الهیات مسیحیت دانست، مسالهای که به روشنی روی عقاید جدیدتر ملکیان سایه انداخته است. نظریه تقابل ایمان و معرفت یکی از قرائتهای غلیظ ایمان گروی (فیدئیسم) است که همچون بسیاری از مسائل کلام جدید اندیشهای وامگرفته از الهیات مدرن مسیحی است، چنانکه شخص ملکیان نیز اشاره کرده، این نگرش متعلق به سورن کییرکگور، فیلسوف و متأله مسیحی اهل دانمارک است. تقدم ایمان بر معرفت فرزند باورهای غیرعقلانی مسیحیت تحریفشده است و متأله مسیحی برای حفظ باور دینی چنین مسیری را درپیش میگیرد و با ارائه چنین تفسیری از ایمان از ساحت باورهای خود دفاع میکند و ضدعقلانی بودن آنها را نهتنها مایه نقص نمیداند، بلکه امتیاز آنها به شمار میآورد، اما در بستر ایمان اسلامی، چنین انگارهای قابلطرح نیست؛ چراکه بر پایه الهیات اسلامی عقل همواره بر اریکه داوری تکیه زده است و باورهای اساسی را باید پیش از تعلق ایمان به محکمه عقل برد. مصطفی ملکیان معتقد است میان ایمان و معرفت تقابل برقرار است. به اعتقاد وی، ایمان امری ارزشمند است؛ اما گلی است که در سرزمین شک و تردید سر برمیآورد اما آنجا که پای یقین و برهان در میان باشد، جایی برای ایمان باقی نمیماند.
اگر ایمان برکندهشده از معرفت باشد، هیچ ترجیحی میان ایمانهای متضاد وجود نخواهد داشت. در جهان ادیان متعدد متعارض، ایمانهای متعارضی وجود دارند، اگر بنا باشد بیآنکه به صدق یک باور معرفت پیدا کنیم، بدان ایمان بیاوریم و قلب خود را بدان گره ببندیم، ایمان مسیحی، ایمان یهودی، ایمان اسلامی و سایر ایمانها هیچ تفاوتی با یکدیگر نخواهند داشت، بلکه اصلا ایمان بر کفر ترجیحی نخواهد داشت. اما طبق تفسیر صحیح از نسبت ایمان و معرفت، فرد نخست باید صدق و کذب یک باور را به ابزارهای معرفت بهویژه عقل بسنجد و وقتی صدق یک باور مثل وجود خدا و یگانگی خدا را تشخیص داد، به این واقعیتی که متعلق معرفت وی قرار گرفته است، در گام بعدی ایمان قلبی بیاورد. ترجیح ایمان (الف) بر ایمان (ب) و بر کفر نیز در اعتبار و صدق متعلق آن است، وگرنه چهبسا ایمان باطلی که شورمندانهتر از ایمان حق باشد.
کلام آخر
در جمعبندی دیدگاههای مصطفی ملکیان باید گفت که اصلیترین دیدگاه ایشان در نظریه عقلانیت و معنویت ارائه شده است و بقیه مطالب را باید پیرامون آن فهمید. این نظریه نیز نوعی وحدتگرایی تکثرخیز است که بهصورتی حداقلی به مسائل معنوی نگریسته و عقلانیت مدرن را پایه اصلی کار خود قرار داده است. درنهایت همانگونه که توسط بسیاری از منتقدان دیدگاه ملکیان مطرح شده بود، ملکیان دین را به دین یک، دین دو و دین سه تقسیم میکند ولی برای معنویتی که خود وی پیشنهاد داده، چنین تقسیمبندیای حاکم نبوده است و البته دلیل آن را این مساله عنوان کرده که دین دارای متن مقدسی بوده و اساسا معنویت تراوششده از دستگاه فکری ملکیان فاقد آن است.
بهنوعی باید اذعان کرد که ملکیان معنویتی را که ارائه میدهد همان سنخ «تجربه دینی» بوده که نقدهای بسیاری به آن رواست و البته در این یادداشت نمیگنجد. معنویت تعریفشده از سوی ملکیان به نوعی «خودفرمانروایی» در دستگاه اخلاقی است. درحالیکه همه آدمیان توانایی عقلانی کافی در تشخیص زندگی اصیل را ندارند و بهنوعی یک برنامه جامعالشرایط را نمیتوان حاصل از دستگاه فکری «معنویت و عقلانیت» استخراج کرد. ملکیان با طرح نظریه فوق بیشتر سعی داشته «دین عامی»/ «دین جهانشمول» را بر زندگی افراد مسلط ساخته، بهنوعی که اساسا حیات دارای یک معنویت اخلاقی برگرفته از درک اشخاص باشد. مسالهای که بیشتر از آنکه به یک وحدت فکری و ایجاد صلح بینجامد، محل ایجاد بسیاری از تعارضات فکری، دینی و حتی سیاسی است.