احسان زیورعالم، خبرنگار: سحرگاه 29خرداد1356 در بندر ساوتهمپتون انگلستان یک مرگ مناسبات سیاسی روز را برهم میزند. اخبار به گوش ساواک میرسد؛ اما آنها برای آنچه رخداده، برنامه ویژهای ندارند. اسناد نشان میدهد ساواک دیرتر از آنچه تصور میشد خروج مرد سخنور را تشخیص داده است و حالا یک مرگ مشکوک بهمثابه جرقهای بود در انبار درحال انفجار انقلاب. تنها 43سال داشت و چهرهای محبوب میان جوانان و روشنفکران و دانشگاهیان. یکماه از خروجش از ایران گذشته بود و بازار شایعات در محیطهای دانشجویی و محافل سیاسی داغ بود. اما خروج زیر دماغ ساواک همهجا حاضر رخ داده بود و ساواک بیخبر حالا با مرگش روبهرو شده بود.
علی شریعتی در اسناد ساواک جایی گم میشود و ناگهان پیدا میشود. 29اردیبهشت1356 در نامهای ازسوی سازمان اطلاعات و امنیت خراسان با این مضمون که «به قرار اطلاع علی شریعتیمزینانی به مشهد عزیمت کرده و خبر دیگری گویای آن است که او محرمانه از کشور خارج شده است.» انتهای نامه شماره تلفنی درج میشود با نام آقای حسینزاده و امضای ثابتی. یکماه پیش از فوت، ساواک مشکوک میشود.
ثابتی که نامش پای نامه اول بود دستبهکار میشود. او مدیرکل اداره سوم ساواک است. ساواک از 9 اداره تشکیل شده بود و اداره سوم واحدی بود در راستای امنیت داخلی. ادارهای مشهور به کمیته، مرکب از نمایندگان شهربانی، ارتش و ژاندارمری و وظایفی همچون گشت در مناطق مختلف، شکنجه مظنونان، بازجویی و تحقیق در موارد مختلف. ثابتی یازدهم خرداد1356 دستور میدهد «سریعا و با استفاده از کلیه منابع و امکانات موجود درباره تعیین صحت و سقم عزیمت نامبرده بالا (علی شریعتی) به خارج از کشور اقدام لازم معمول و وضعیت فعلی وی را تعیین و نتیجه را اعلام دارند.» طبق ادعای ثابتی، شریعتی با گذرنامه جعلی از کشور رفته است. اولین واکنش به دستور ثابتی یک روز بعد رخ میدهد، فردی به نام شیخان در نامهای مدعی میشود شریعتی پنجماه پیش در سبزوار دیده شده است.
همان روز ساواک از مکالمهای بین داریوش فروهر با یکی از دوستانش گزارشی منتشر میکند، یک گزارش خبر به امضای ناشناس مبنیبر اینکه علی شریعتی با گذرنامهای با نام محمدعلی مزینانی از طریق فرودگاه مهرآباد عازم فرانسه شده است. علت تایید خبر نیز در متن گزارش چنین آمده: «چون داریوش فروهر در بین دوستان و آشنایان به صداقت و حقیقتگویی معروف است به احتمال زیاد اظهاراتش درمورد مسافرت دکتر علی شریعتی به خارج از کشور صحت دارد.» ساواک دربهدر بهدنبال شریعتی است و هیچ سرنخی جز اما و اگرها یافت نمیشود. در گزارش یک چیز عیان میشود: شریعتی ممنوعالخروج بوده است. 16خرداد1356 شخصی به نام فروزانفر به دیگری به نام مجتبوی نامه میزند که با توجه به خروج احسان شریعتی، همسر و دختر علی شریعتی نیز ممنوعالخروج شوند.
17خرداد ثابتی دستور میدهد فهرست مسافران خارجشده از فرودگاه مهرآباد بررسی شود، همه در پی یک نام: محمدعلی مزینانی. همان روز شخصی به نام عطارپور، رئیس اداره یکم عملیات و بررسی روی سربرگ دفتر نخستوزیری تایید میکند علی شریعتی با عنوان جعلی محمدعلی مزینانی از کشور و از طریق مهرآباد خارج شده است، تاریخ خروج 26اردیبهشت1356 و مقصد اعلام نامشخص.
اما همهچیز با یک نامه بلند از جستوجوی پلیسی بدل به یک آشفتگی سیاسی میشود. نامهای با این مطلع که «برادر گرامی من دکتر علی شریعتی به شهادت رسید.» نامهای بلند از علیاصغر حاجسیدجوادی که در تاریخ 30خرداد منتشر میشود. حاجسیدجوادی چیزی درباره علت مرگ شریعتی نمیگوید و صرفا او را شیعه راستین معرفی میکند که در راه حق طعم شهادت چشیده است.
ساواک تا دوم تیرماه در سکوت است. یک گزارش از شنود منزل دکتر ناصر کیاملکی در دست است. فردی ناشناس طبق گزارش به ملکی میگوید:
ناشناس: خبر خوبی برایت ندارم، دیشب تلفن کردم نبودی.
ملکی: چرا؟
ناشناس: علی دکتر را دیگه نداریم، نداریمش.
ملکی: ای چرا چی شده؟
ناشناس: سکته کرده.
طبق گفتوگوی ثبتشده علی شریعتی در لندن و در منزل برادرخانمش بوده است. ساواک پیشبینی میکند فرد ناشناس یک پزشک بوده است؛ اما مهمتر آنکه ساواک دستور میدهد درصورت انتقال پیکر شریعتی به ایران باید «ورود جسد به ایران بدون سروصدا و جلب توجه انجام شود.»
طی گزارشها از همان ساعت پخش خبر در ساعات پایانی خرداد، برخی دانشجویان با دادن شعارهایی چون «درود بر شهید علی شریعتی»، «اتحاد، مبارزه، پیروزی»، «دشمنت را میکشیم، قاتلت را میکشیم» و... با شکستن شیشههای دانشگاه مراتب اعتراض خود را به مرگ مشکوک شریعتی اعلام میکنند. دانشکدههای علموصنعت، مراکز آموزشی سازمان کرج، دانشگاه آریامهر و دانشسرای فنی بابل ازجمله دانشگاههای سوگوار بودند.
31 خرداد 1356 در مراسم چهلم ختم پدر شیخعبدالمجید معادیخواه در مسجد ارگ تهران نیز فضا متشنج میشود و مردم علیه سیستم شاهنشاهی شعار میدهند. کار به پلیس و کمیته مشترک ضدخرابکار کشیده میشود. در توضیح این رویداد رئیس سازمان اطلاعات و امنیت تهران، پرنیانفر مینویسد: «در این مجلس ختم واعظی که سخنرانی میکرده اشاره به مرگ علی شریعتی کرده که باعث تشنج جلسه شده است.» نه نام واعظ مشخص است و نه آنچه گمانهزنی کرده است. ابعاد تظاهرات و واکنشها اوج میگیرد. 31خرداد 9نفر از دانشجویان و البته یک کارمند کانون پرورشی به نام غلامرضا زادمهر دستگیر میشوند. ساواک علت دستگیری را «شعارهای ضدمیهنی» اعلام میکند. دستگیرشدگان به کلانتری7 واقع در بلوار الیزابت (کشاورز فعلی) انتقال داده میشوند. امور از دست خارج شده و فضای عمومی درمورد مرگ علی شریعتی ملتهب است. روزنامهها خبر مرگ او را تا یکم تیرماه منتشر نکردهاند. واکنشی ازسوی نهادهای حکومتی حتی دانشگاه تهران منتشر نشده است. مهدی بازرگان اقدام به برگزاری مراسم در مسجد ارگ میکند و 64نفر نیز در مسجد دستگیر میشوند.
در این بین اما یک سند قابلتوجه است. 31خرداد گزارشی به امضای ناشناس ابلاغ میشود با این جمله «همسر وی اظهار داشته علی شریعتی بهعلت ناراحتی قلبی در یکی از بیمارستانهای لندن بستری و در همانجا فوت شده است. همسر نامبرده تقاضا داشت ترتیبی فراهم آید که جسد همسرش به ایران حمل و به خاک سپرده شود.» آیا ساواک در مرگ علی شریعتی نقشی نداشته است؟
قفل خبر مرگ شریعتی شکسته میشود. عصر 31خرداد کیهان با تیتر درشت میزند «دکتر علی شریعتی درگذشت.» کیهان وعده میدهد پیکر او به تهران انتقال داده میشود. کیهان نیز چون گزارش ساواک اعلام میکند علت مرگ سکته قلبی بوده است.
ساواک کماکان پیگیر است. گزارشها پیدرپی منتشر میشود. گزارشی در یکم تیرماه درباره نصب اعلامیه و شکستن شیشه منتشر میشود؛ اما نکته جالبتوجه توضیحی است در انتهای گزارش مبنیبر نزدیکی شریعتی به سیستم. نویسنده گمنام گزارش مینویسند شریعتی «پس از تالیف دو کتاب در رد مارکسیسم و تروریسم و توصیف ناسیونالیسم از زندان آزاد شد.» گزارش در دل ساواک قصد دارد تصویری خودی از شریعتی بیافریند که دربرابر جامعه روحانیت بوده است. در ادامه گزارش آمده چاپ آن دو کتاب به توصیه نخستوزیر وقت و دستور شاه پهلوی صورت گرفته است. «در امتثال اوامر مبارک همایونی کتاب مذکور چاپ و توزیع گردید و متن آن نیز از تاریخ 34/11/25 بهصورت پاورقی در روزنامه کیهان چاپ شد.»
روزنامه آیندگان با یک روز تاخیر نسبت به کیهان مرگ شریعتی را اعلام میکند. این روزنامه نیز علت مرگ را حمله قلبی اعلام میکند. همان خبر کیهان نعلبهنعل منتشر میشود. اما در ساواک، ثابتی و عطارپور از تلاش خانواده شریعتی میگویند برای دفن او در مشهد آن هم به تاریخ دوم تیرماه، با این حال ساواک میترسد. «از آنجا که احتمال دارد از ناحیه عناصر فرصتطلب و مفسدهجو در جریان تشییع جنازه و مراسم تدفین و مجالس ترحیم او... تحریکات و اقداماتی سوئی صورت گیرد» پس بهتر است همهچیز تحت کنترل باشد. گزارش دیگری همان روز به نصیری ابلاغ میشود. گزارش از شعارهایی مبنیبر جنجال بر امکان قتل شریعتی میگوید و البته دفن در مشهد. نصیری پاراف میکند «در کجای مشهد؟»
یک سند محرمانه مهم نیز در این میان وجود دارد. ساواک با نماینده خود در انگلستان تماس میگیرد و گزارش داده میشود احسان شریعتی در 30خرداد از طریق وکیل خود تلکسی به بیمارستان محل فوت شریعتی میزند تا طی سه روز آینده به لندن میآید؛ اما این بخش ماجرا جالب است. «وی همچنین اضافه کرده علاقهای نیز به حمل جنازه به تهران را ندارد.» این درحالی است که در تهران همه از دفن شریعتی در مشهد خبر میدهند. یک بلبشو در جریان است. ازسویی اطلاعیهها اکنون فضای کشور را پر کرده است. نهضت آزادی در یک اطلاعیه اعلام میکند شریعتی به شهادت رسیده است. «دکتر علی شریعتی... در اثر حادثه و عارضهای که ماهیت آن هنوز به درستی روشن نشده است درمیگذرد.» آنان گریز شریعتی به اروپا را یک هجرت برمیشمرند و «متاسفانه حادثه غیرمترقبه شهادت وی در روز یکشنبه گذشته اتفاق میافتد.» درحالیکه مرگ را مشکوک اعلام میکنند در اطلاعیه مدام به شهادت او رجوع میکنند. در این میان یک اطلاعیه در صفحه یک کیهان جالب است. محمد همایون از بنیانگذاران حسینیه ارشاد یکم تیر اعلام میکند: «برای مرحوم دکتر علی شریعتی تا اطلاع ثانوی مجلس ترحیم برگزار نخواهد شد.» این اطلاعیه در چند گزارش ساواک مورد توجه قرار میگیرد تا نشان دهد چطور نهضت آزادی در مواجهه با ساواک قرار گرفته است. دوم تیرماه ساواک یک گزارش عجیب دیگر نیز ثبت میکند. محمد همایون به روزنامه اطلاعات مراجعه میکند و از شایعه بهاییبودن دکتر شریعتی ابزار نگرانی میکند و «احتمال داده میشد هنگام برگزاری مجلس ختم در مسجد ارگ برمبنای همین شایعه عکسالعمل نامناسبی از طرف متعصبان مذهبی نشان داده شود»، پس همایون در اطلاعات اعلام میکند فعلا مجلس ختمی برگزار نمیشود.
اما شاید مهمترین متن، یک نامه محرمانه ازسوی ساواک تهران باشد که طی چند دستور مهم نشان میدهد ساواک در خبر روزنامهها نقش اساسی داشته است.
«محترما به استحضار میرساند: «روز 2536/4/1 ابلاغ شد که در اجرای اوامر جهانمطاع اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر به جناب آقای نخستوزیر مقرر است، از نامبرده بالا که در لندن فوت شده تجلیل و قسمتهایی از نوشتههایش که در گذشته علیه خود نوشته در جراید درج گردد. در اجرای اوامر صادره در جلسهای با حضور آقایان نیکخواه و امیر طاهری بررسیهای لازم و معمول و اقداماتی به شرح زیر به عمل آمد:
1-قرار شد از طریق نخستوزیری ترتیبی اتخاذ گردد که دانشگاه فردوسی مشهد روز 36/4/2 به انگیزه اینکه شریعتی استاد آن دانشگاه بوده آگهی مجلس یادبود و ترحیم او را در جراید منعکس نمایند.
2-روزنامه کیهان ضمن انعکاس خبر کوتاهی درباره چگونگی فوت مشارالیه، بیوگرافی مشروح او را که قبلا توسط ساواک تهیه شده به چاپ رساند.
3-روزنامه کیهان مقاله دیگری را تحتعنوان افکار و عقاید شریعتی درباره مسائل ملی و مذهبی که آنهم توسط نماینده ساواک تدوین و تنظیم شده چاپ نماید.
4-روزنامه اطلاعات نیز خبر درگذشت و شرح زندگی شریعتی را بهصورتیکه تا حدودی از نظر مطالب انشائی و سبک با نوشته کیهان متفاوت است، در تاریخ 36/4/2 منتشر سازد.»
گزارش را عطارپور امضا میکند. تاثیر آن انتشار مطالب ژورنالیستی متعدد و البته ورود اطلاعات به چرخه نشریات است. درسوی دیگر ساواک پیگیر انتقال پیکر علی شریعتی است. در چند نامه پیاپی مساله ورود پیکر، تشییع و تدفین او موضوع بحث است. حساسترین مساله در این میان نیز اعتصاب و تظاهرات است. در دوم خرداد فردی به نام مقدم از ساواک خراسان به عباسی در تهران مینویسد «ترتیبی داده شود که با آخرین پرواز (ساعت24) [انتقال پیکر علی شریعتی] انجام گیرد.» همهچیز برای آمدن مهیاست.
روزنامه کیهان در دوم تیر ویژهنامهای را به شریعتی اختصاص میدهد تا بنا بر توصیه عطاپور، رئیس اداره یکم عملیات و بررسی ساواک «مقاله دیگری را تحتعنوان افکار و عقاید شریعتی درباره مسائل ملی و مذهبی که آنهم توسط نماینده ساواک تدوین و تنظیم شده» چاپ کرده باشد. نام این یادداشت «دکتر شریعتی: سفری طولانی که مقصد آن بازگشت به خویش بود» است. روزنامه کیهان در دستورالعمل ساواک خوشرقصی و غلو را برای تلطیف افکارعمومی به اینجا میرساند: «علی شریعتی به موازات تحصیل علوم جدید در حضور پدرش تحصیلات دینی و علوم قدیمه و عربی آموخت و هنگامی که فقط 15ساله بود، مسائل دینی و اصول اساسی مذهب جعفری را به نیکی میدانست و در همان ایام برای پدرش که به تفسیر قرآن و تعلیم مسائل دینی و ترویج اصول راستین مذهب بود، دستیار فعالی بهشمار میآمد.»
حالا شریعتی فراری خردادماه، به شخصیت مهمی در تیرماه بدل میشود که حکومت او را بخشی از خود معرفی میکند و قصد دارد برخلاف نظر احسان شریعتی، او را در ایران دفن کند. نامههای زیادی میان دستگاههای امنیتی در دوم تیرماه برسر این موضوع ردوبدل شده است. چهارم تیرماه ساواک نامه میزند هواپیمای برتیشایرویز از لندن به ساعت 20:40 در مهرآباد نشسته و حامل سه جنازه است: رضا شیخالسلامی، دریانی و جنازهای ناشناس. موضوع جنازه سوم مسکوت میماند. در عوض ساواک طبق اسناد در تکاپو است ممنوعالخروجی پوران شریعترضوی را بلامانع اعلام کند تا او بتواند درباره انتقال پیکر همسرش تصمیم بگیرد. هفتم تیر ساواک خبر میدهد همسر شریعتی قصد دارد او را در حرم امامرضا(ع) دفن کند؛ اما برخی از اعضای خانواده مخالفت میکنند. درنهایت دهم تیرماه رئیس نمایندگی ساواک در لندن خبر میدهد با همراهی سفیر ایران در انگلستان قرار است جنازه شریعتی «به سوریه حمل شده احتمال میرود از سوریه به الجزایر حمل و در آنجا دفن شود.» حالا خبرها از نیامدن شریعتی به ایران است که به گوش میرسد. نامه دیگری نیز قابلتوجه است. بیمارستان انگلستانی از دادن گزارش مرگ به ساواک امتناع و اعلام میکند تنها پسر متوفی میتواند از این گزارش آگاه شود. با این حال سفارت ایران مصرانه در تلاش است پزشک قانونی ساوتهمپتون با نیروهای شاهنشاهی همکاری کنند. چهاردهم تیرماه بیمارستان پاسخ میدهد و چیزی مبنیبر قتل در گزارش بیمارستان وجود ندارد. در این بین خبر انتقال شریعتی به ایران نیز محو میشود تا آنکه همهچیز در تاریخ 20تیرماه مختومه میشود. امام موسی صدر به مجدالدین محلاتی تلفن میکند و گفتوگوی آنها شنود میشود. خبر ساده است: «دکتر علی شریعتی به شام آورده شده و در جوار زینبیه به خاک سپردهاند.» شایعه شهادت تندتر میشود. گزارشها حالا حکایت از تجمع، اعلامیهها و شعارها علیه نظام است. دیگر برای ساواک مهم نیست چرا سوریه محل دفن شریعتی شده است. حالا کتابها و کنشها محل مجادله است. بیشتر سندهای بهجامانده نشان از وضعیت سرکوب یا تهدید است. ماموری از سوریه در 18مرداد گزارش میدهد: «جنازه در اتاقک موجود در قبرستان شیعیان به خاک سپرده است. گفته میشود سیدحسن شیرازی نیز بر جنازه نامبرده نماز گزارده است» و البته نکته جالبتوجه آنکه «شعارهایی که سر قبر علی شریعتی نهاده بودند از جانب فلسطینیها و گروههای منحرف و خائن ایرانی تهیه شده» است.