معین احمدیان، عاطفه جعفری، سیدمهدی موسویتبار؛ گروه فرهنگ: اجرای متفاوت با استفاده از لحن آرام و واژههایی که به گوش مخاطبان همیشگی تلویزیون ناشناس بودند، سبک تازهای از اجرا را ایجاد کرده بود که یکی از الگوهای مجریان جوان دهه80 شده بود. فرزاد جمشیدی علاوهبر اینکه دانشآموخته رشته حقوق است، دکتری علومقرآنی هم دارد. اگر فکر میکنید جمشیدی صرفا در همین دو حوزه فعالیت داشته اشتباه میکنید؛ دو مدرک کارگردانی و فیلمنامهنویسی از معاونت سمعی و بصری وقت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مرکز گسترش و آموزشگاه سینمایی هم دارد. درکنار خوشنویسی، اولین مجری و گوینده تلویزیون بوده که مدارک مربیگری و مدیریت آموزشگاه فنیوحرفهای در زمینه گویندگی از سازمان فنیوحرفهای کسب کرده است و سالهاست در حوزه پرورش مجریان جوان فعالیت میکند. جمشیدی سالها رئیس دفتر هماهنگی و ساماندهی مجریان تلویزیون بوده و مشاور وزیر و مدیرکلی روابطعمومی در وزارت وقت بازرگانی در دولت نهم ازجمله سوابق وی است. جمشیدی در حوزه نوشتن هم فعال است و نزدیک به 22سال با ارتش جمهوری اسلامی ایران در زمینه نوشتن متنهایی که در حضور فرماندهان کلقوا و در محضر رهبرمعظمانقلاب اسلامی خوانده میشود، فعالیت کرده است.
با جمشیدی میتوان در حوزههای مختلف صحبت کرد و بهانه ما برای گفتوگو با او بازگشتش به آنتن تلویزیون پس از چند سال دوری بود. گفتوگویی که پیشرویتان است از مدتها قبل هماهنگ شده و در آن از مدیریت جدید سازمان صداوسیما تا مدیران قبلی و بازیگران مجری و دلایل خانهنشینی برخی مجریان و همچنین اجرای او برای ستاد احمدینژاد صحبت شده است.
از آخرین حضور شما روی آنتن شروع کنیم. حتما حس خوبی است اینکه بعد از مدتها در تلویزیون برنامه زنده اجرا کردهاید. رصد کردیم و دیدیم که واکنشها هم در فضای رسانه و مخاطبان هم مثبت بود. سالیان زیادی در تلویزیون نبودید که سال دقیقش را حتما خودتان بهتر میدانید، نه شما بلکه طی این سالها خیلی از سرمایههای صداوسیما از آن فاصله گرفته بودند. بازگشت فرزاد جمشیدی جدا از اینکه بارقه امیدی برای بقیه هنرمندانی است که خانهنشین شدهاند برای خود شما چه حس و معنا و مفهومی دارد؟
یک چیزی را مردم در ظاهر میبینند که فیالمثل فلان مجری روی آنتن نیست. متاسفانه در صداوسیما بهویژه در تلویزیون، وقتی یک مجری برنامه دارد و بعد از مدتی نیست سازمان آن اهتمام را ندارد، ساماندهی کند که بداند این آقا یا خانم مجری به چه علت نبوده است.
در بسیاری از مواقع اینطور نیست که هر کسی که در آنتن برنامه ندارد، واجد مشکلی در تلویزیون باشد. سالهایسال رویه بر این بود که رسانه ملی، مراقبت نمیکرد که حضور نداشتن برخی مجریان در برنامههای تلویزیونی بهخاطر چیست. من سالها رئیس دفتر هماهنگی و ساماندهی مجریان تلویزیون بودم. به عددی در سالهای گذشته رسیده بودم که نرخ ایام بیکاری تعداد زیادی از مجریان سیما دوسال و چهار، پنجماه است یعنی الان این مجری یک برنامه موسمی و فصلی اجرا میکند بعد دیگر در تلویزیون او را مشاهده نمیکنیم.
متاسفانه در رادیو و تلویزیون ما توزیع عادلانهای برای تقسیم کار وجود ندارد چون یارگیری عوامل برنامه توسط تهیهکننده انجام میشود. این یک نکته مهم است. تهیهکننده دوست دارد با فلان مجری کار کند یا مثلا تهیهکننده اسپانسری آورده که ترجیح میدهد مجری، یک شخص خاص باشد و فکر میکند برنامهاش با ایشان بهتر جواب میدهد.
از طرفی، ادارهکل آموزش سازمان، دورههایی برای مجریان برگزار میکند و به اینها یک رتبهای میدهد و میگوید این آقا یا خانم مجری به این میزان ساعت در این دوره آموزشی شرکت و با توجه به آزمونهای برگزارشده، ایشان، مثلا از 100نمره، 99نمره بهدست آورده. نفر بعدی 88نمره و بعدی 75نمره. خب. پس چه کسی باید اول کار کند؟ آنکه در آزمونهای علمی و عملی مرکز آموزش سازمان نمره و امتیاز بالاتری ایفاد کرده ولی غالبا در تلویزیون اینگونه نیست کسی که رتبه بالاتر آورده، زودتر توسط تهیهکنندههای تلویزیونی به کار گرفته شود. عجیب نیست؟ یعنی مجریان عزیز تلویزیونی ما آموزش میبینند اما یارگیریها از میان افرادی که رتبههای بالاتر هستند انجام نمیشود. اینها صرفا دو، سه مورد از نواقص کار در زمینه حضور یا غیبت یک مجری روی آنتن تلویزیون ماست تا به سوال شما برسیم که فرزاد جمشیدی چرا مدتی در تلویزیون نبود و بازگشت او به سیما میتواند نشانه چه تحول و بیانگر چه بارقه امیدی در تصمیمسازیها و تصمیمگیریهای این سازمان مهم باشد.
مقدمه خوب، مفید و البته ناراحتکنندهای بود... بفرمایید.
من عملا سال95 برنامهای را در اصفهان اجرا کردم که از طریق شبکه یک سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد، یعنی همان برنامهای که تحتعنوان سلسلهبرنامههای «زیرسایه خورشید» تعریف میشد. سال97 هم هفتروز بهصورت زنده و مستقیم از نمایشگاه بینالمللی کتاب برنامه اجرا کردم و این برنامهها مختص یک شبکه خاص هم نبود، بلکه همه شبکههای تلویزیونی با ما ارتباط میگرفتند و بنده بهعنوان مجری نمایشگاه کتاب، روی آنتن زنده برای شبکههای مختلف گزارش میدادم.
دوباره از سال97 نبودم و سال1400 با دعوت معاون وقت سیما، آقای شاهآبادی، برای اجرای برنامه زنده به شبکه تلویزیونی جامجم دعوت شدم. نام برنامهای که سال گذشته بهصورت زنده اجرا کردم «روز حسین» بود که مدت 10شب از شبکه جامجم پخش شد. طی این مدت هم برنامههایی را در بستر فضای مجازی تهیه و اجرا کردم؛ مثل برنامههای «قرار سحر»، «مادرانه» و برنامه اینستاگرامی «به امید خدا» که یا از طریق شرکت همراهاول یا سازمان تبلیغات اسلامی تهیه و از بسترها و پلتفرمهای روبیکا، همشهرینیوزپیپر یا خبرگزاری فارس به مخاطبان ارائه شدند و به لطف خدا، استقبال بسیار خوبی هم از این برنامههای اینترنتی و تلویزیونی به عمل آمد.
با این حساب، من هیچوقت از مقوله اجرای تلویزیونی فاصله نگرفتهام، اگر قدری جستوجو و تامل بفرمایید، از بنده در فضای مجازی مصاحبهای با این تیتر وجود دارد که «هرگز در تلویزیون ممنوعالتصویر نبودهام».
توجه بفرمایید، ممنوعالتصویر شدن گویندگان، مجریان، گزارشگران، خبرنگاران و حتی بازیگران، کارشناسان، واعظان، مادحین یا هر کسی که به طریقی در رادیو و تلویزیون از او برای همکاری دعوت به عمل میآید، عمدتا میتواند از سه مجرا صورت بگیرد: یا دارا بودن مشکل قضایی و قانونی بهنحوی که رسما به صداوسیما حکم شود که از فلان شخص بهعنوان مجری یا غیره استفاده نشود. دلیل بعدی، داشتن مشکل امنیتی بهصورتی که همکاری مجری یا افرادی که نام بردم، به امنیت ملی و مصالح عمومی خدشه وارد کند که باز آن هم باید با دستور مکتوب رسمی ازسوی نهادهای حفاظتی و امنیتی به سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران اعلام شود که البته با توجه به تغییر برخی ساختارهای اداری، چندسالی است که حتی این سازوکار هم تسهیل شده و مرکز حفاظت و صیانت صداوسیما راسا در این معنا بررسی و اقدام میکند و نهایتا داشتن مشکل فنی، رسانهای و حرفهای! یعنی این فرد که در تلویزیون برنامه اجرا میکرده، حرف نابجایی گفته، تپق وحشتناکی زده، رفتار ناشایستی از او سر زده که بر این اساس نباید روی آنتن بیاید. ممنوعالتصویری در تلویزیون مملکت ما قانونا حاصل این سه مجراست.
یعنی با توجه به این سه ماجرا، ممنوعالتصویر نبودید؟ پس دلیل نبودتان چه بوده است؟
من در تلویزیون به این معنا ممنوعالتصویر نبودهام. ممنوعالتصویری من حاصل یک نوع سلیقه خاص برخی مدیران بود. این را از من سوال نکنید و از مدیران جدید صداوسیما بپرسید که خودشان میگویند بررسی کردیم و دیدیم اگر میخواستند فرزاد جمشیدی را پنجسال پیش هم بیاورند، مشکلی نبود کما اینکه آوردند، سال97 هم از بنده هفتروز روی اغلب آنتنهای زنده تلویزیونی استفاده کردند. اگر مشکلی بود پس چرا از این مجری استفاده کردند؟
بحث اینجاست که تا پیش از این، فلان مدیر شبکه ترجیح میداد از مجریای استفاده کند که کمتر بخواهد خود را هزینه کند! منظورم این است که نمیخواست خودش را، میزش را یا مسئولیتش را هزینه کند ولو اینکه مردم، مخاطبان و بینندگان تلویزیون چیز دیگری میخواستند.
لکن در رویکرد جدید رئیس صداوسیما این دیدگاه وجود ندارد. بله، دیگر وجود ندارد. همین چند هفته قبل بود که از شبکه دوی سیما با بنده تماس گرفتند و گفتند مدیر تازهمنصوبشده این شبکه یعنی آقای حامد بامروتنژاد میخواهد شما را ببیند و با شما صحبت کند. قرارمان ساعت9 بامداد بود، اما بنده از آنجا که هیچگاه با مدیران شبکههای تلویزیونی ارتباطی نداشتهام، وقتی به ساختمان شبکه دو وارد شدم نمیدانستم اتاق مدیر شبکه دو کجاست و عملا 10دقیقه سرگردان بودم تا اتاق مدیر شبکه دو را پیدا کنم. چون همیشه روال بر این بود که یک تهیهکننده از بنده دعوت میکرد؛ من هم میرفتم مطالعه میکردم، کتاب میخواندم بعد هم برنامهام را اجرا میکردم و نیازی به التماس و درخواست نبود. خب البته در همه این سالها هم کسی مثل آقای بامروتنژاد، مروت به خرج نداده بود که بنده و امثال بنده را دعوت کرده و یک چای دستمان بدهد! مهم نیست... .
مدیر جدید شبکه دوی سیما بنده را دعوت کرد و خیلی با رویکرد حرفهای و فرهنگی گفت ما بررسیهایمان را کرده و میخواهیم با شما کار کنیم. چند روز بعد هم، من برنامه زنده «باران» را اجرا کردم آنهم نه از داخل استودیویی در تهران بلکه از استودیوی صاحبالزمان(عج) حرم مطهر امامرضا(ع) که همه اینها را اولا حاصل لطف پروردگار عزیز حکیم میدانم که عزت و ذلت جملگی به اراده الهی حضرتش وابسته است و ثانیا نتیجه درایت و مدیریت معاون رسانهای و فرهنگی صداوسیما، معاون جدید سیما و تیم جدید همکارانشان در شبکههای مختلف تلویزیونی خاصه آقای بامروتنژاد، مدیر شبکه دوی سیما و البته عزیزان و همکاران پاک و معنوی ما در مرکز رسانه و ارتباطات آستان قدس رضوی.
حالا بنده از مدیران قبلی سیمای جمهوری اسلامی ایران سوال میکنم: فرزاد جمشیدی به آنتن زنده جمهوری اسلامی ایران بازگشت. اتفاقی افتاد؟ شما چرا این همت را به خرج نداده بودید؟ اگر این مجری فقط 10درصد مخاطب داشت آیا همین 10درصد، دغدغه شما نبودند؟ فرزاد جمشیدی به تلویزیون بازگشت و حقا و انصافا مردم هم بسیار خوب استقبال کردند. مردم که میگویم منظورم چند نفر کامنتگذار زیر یک پست اینستاگرامی نیست بلکه مردم، به معنای «جامعه هدفی» که یک شبکه برای خود تعریف میکند.
برخورد مردم، رسانهها و مدیران با شما در این مدت چطور بود؟
در همه مصاحبههایم گفتهام که شکر خدا طی این سالها از مردم میهنم رفتار بدی ندیدهام. شاید همکاران رسانهایام در خود صداوسیما یا برخی خبرگزاری یا سایتها مرا اذیت کرده باشند (که اذیت هم کردند)! ولی مردم همواره با لطف و مکرمت با بنده برخورد کردهاند. مردم همیشه از من، حال خوش برنامههای سحری ماه مبارک رمضان را انتظار داشتهاند.
رویکرد جدید مدیران تازهنفس تلویزیون همین است: بیاییم همه آنهایی را که بهنحوی از صداوسیما کنار گذاشته شدهاند دعوت کنیم و اگر هنوز رمقی برایشان باقی است و شعله علم و خرد و هنرشان خاموش نشده، آنها را برای تهیه، تولید و اجرای برنامه به رادیو و تلویزیون دعوت کنیم.
حالا جالب است بدانید برخی مدیران قبلی سیما که بعد از سالها به زحمت از میزها و مسئولیتهایشان فاصله گرفتند، موقع رفتن جوی را ایجاد کرده بودند که بله واقعا اگر ما برویم چه اتفاقهای ناگواری رخ میدهد! آقا اتفاقا هیچ واقعه بدی که روی نداد هیچ، تازه همکاران ما و البته خود آن مدیران به این نتیجه درخشان رسیدند که شما چندینسال اینجا مدیر شبکه بودید؛ اگر میخواستید کار مهمی صورت بدهید، انجام میدادید.
اکنون محسن برمهانی بهعنوان معاون جدید سیما، 6مدیر شبکه را منصوب کرده است. همه میگویند اینها جوان هستند، همه میگویند اینها در رسانه چندان کار نکردند. اتفاقا اینچنین نیست. اینها خیلی هم خوب رسانه و همیاران رسانهای را میشناسند. خیلی خوب یارگیری میکنند و بهویژه از همه هنرمندانی دعوت میکنند که سالها در صداوسیما زحمت کشیده و رسانه را میفهمند. این را بیان کنم که فقط هم از بنده دعوت نکردهاند، بلکه خبر دارم که از مجریان باسواد و باتجربهای مثل محمدرضا شهیدیفرد، علی درستکار و جناب محمد صالحعلاء نیز دعوت به عمل آوردهاند؛ مجریانی که به ناحق نبودند و بعضا حاصل سلیقه شخصی هم بود که در تلویزیون حضور نداشتهاند.
فقط از مجریان قدیمی تلویزیون اسم میبرید. قرار نیست در سیما حضور چهرهها و مجریان جدید را شاهد باشیم؟
البته که اینطور هست و حتما قبل از اینکه ما بخواهیم از بیرون صداوسیما، مجری جذب کرده و روی آنتنهای تلویزیونی به معرفی آنها بپردازیم باید از ظرفیتهای داخل صداوسیمای خودمان بهره ببریم.
در کمال تاسف باید گفت جدا از اینکه در صداوسیمای کشور ما افراد آموزشدیده کمتر روی آنتنها و برنامهها دیده میشوند و این تهیهکنندهها هستند که خودشان یارگیری کرده و از تعداد محدودی از مجریان استفاده میکنند، دو اتفاق بد دیگر هم میافتد: یک اینکه مجری تلویزیون باید از رادیو بیاید که غالبا این اتفاق نمیافتد! مجری تلویزیون قطعا و حتما باید از رادیو به تلویزیون بیاید؛ به چهار علت اساسی، علمی و مهم: چون آنجا در رادیو، خطرات آنتن زنده را میشناسد، یاد میگیرد که نباید به تصویر متکی باشد و بهخاطر شرایط کار در محیط بدون تصویر، از تصویرسازی خوبی برخوردار میشود؛ عنصر خوب صدا را یا دارد یا تقویت میکند و از همه مهمتر اینکه درک میکند این آنتن دراختیار او بهعنوان امانت قرار گرفته، پس آن را قدر میداند.
مشکل بزرگ دیگر در تلویزیون این است که مدیران شبکههای تلویزیونی از رادیو، گوینده قوی نمیآورند که او را به مجری خوب تلویزیون تبدیل کنند. چرا نمیآورند؟ چون از زمان آقای حسن خجسته (معاون اسبق صدا)، یک قانون بد نانوشته وجود دارد و هنوز هم سرسختانه اعمال میشود که گوینده رادیو نباید به تلویزیون برود، چون رادیو فقیر میشود! عجب! در همه تلویزیونهای دنیا، مجری را ابتدا در رادیو پرورش میدهند و اعتقاد دارند باید صدای مجری خوب باشد. ما میگوییم مجری موفق، باید ابتدا یک گوینده موفق باشد. مجریهای تلویزیون و آنتنهای فراگیر باید اول در آنتنهای بومی تست خود را پس داده باشند. یعنی سهو و خطایشان را انجام داده باشند؛ تپقهایشان را زده باشند و بعد فیالمثل آنها را به یک شبکه رسمی و مهمی مثل شبکه سه بیاوریم.
اینکه مجری را بدون آموزش سخت حرفهای و تخصصی و بدون اینکه در رادیو، دورههای آموزش علمی و تخصصی دیده و گذرانده باشد، مستقیم روی آنتنهای فراگیر میآورند، خودبهخود، این مجری آنقدر بزرگ میشود که بعد نمیتوانند او را از آنتن کنار بگذارند. نتیجهاش هم این میشود که این آقا یا خانم مجری، آنتن تلویزیون و این فرصت استثنایی را قدر نمیداند؛ چراکه آن را با زحمت و تلاش به دست نیاورده. این فقط حرف من نیست؛ بررسی کنید چند درصد از مجریهای تلویزیون اینچنین هستند. بیایید یک غربالگری علمی به عمل بیاورید. از مجریهای تلویزیون بخواهید هرکدام از رادیو نیامدهاند، کنار بروند؛ ببینید چند نفر باقی میمانند. اگر الان آقای علی ضیاء روی آنتن میدرخشد چون او سالهایسال از کاشان به تهران میآمد و فقط در رادیو اعلام برنامه میکرد و میرفت. این آدم برای کارش زحمت کشیده است. یا مثلا آقای احسان علیخانی؛ من هیچوقت اشکها، مرارتها و زحمتهای احسان را از خاطر نمیبرم که چقدر در شبکه یک تلویزیون بهمعنای واقعی کلمه «جان کند». او حقیقتا برای رسیدن به آنتن زحمت کشیده است. الان هم برنامهساز بسیار موفقی است و نوشجانش!
از مدیران سازمان صداوسیما سوال کنید: چرا الان تلویزیون گوینده، نویسنده و مجری موفقی مثل فرزاد حسنی را ندارد؟ چرا او باید صرفا در رادیو کار کند؟ تنها به این دلیل که به استخدام رادیو درآمده؟ این دلیل میشود؟ مگر رادیو از تلویزیون جداست؟ یا مثلا چرا تلویزیون ما دیگر مجری باسابقه و هنرمندی مثل امیر جوشقانی ندارد؟ اینها باید باشند، درکنارشان هم باید گویندگان خوب رادیو و مجریان هنرمند و درجه یک مراکز استانها به آنتنهای فرگیر راه پیدا کنند. این دغدغه سالهاست که با من است.
نکات جالبی گفتید. خاطرم هست که نامه پرکنایهای هم سال90 نوشته و به برخی از این نکات اشاره کرده بودید. آن زمان دکتر دارابی معاون سیما بودند. جالب است در همان نامه به بیکاری طولانیمدتی که ممکن است مجریها با آن مواجه شوند اشاره کرده بودید. نوشته بودید تصمیماتی که راجع به حضور برخی مجریهای تلویزیون گرفته میشود هم حاصل چندضلعی سلیقههای کیلویی و مطالبات وجبی است. ظاهرا در این 10سال اتفاقی نیفتاده است و همان نقدهایی که 10سال پیش داشتید، همچنان دارید. چرا چنین وضعیتی وجود دارد؟ با توجه به اینکه رسانهها فراگیر شدند و رسانهای همچون صداوسیما باید پویا شود و خود را به رسانههای رقیب برساند. بهنظر میرسد که گیر و گرفتارها همچنان همان مدلی باقیمانده است.
اسم نمیبرم، منظورم شخصیت حقوقی افراد نیست. منظورم شخصیت حقیقی افراد است. من میگویم دکتر پیمان جبلی که الان سکانداری صداوسیما را برعهده گرفته ابتدا یکسری ادعا کرد. الان من بهعنوان یک فرد رسانهای میبینم به این ادعا عمل میشود. اصلا منظورم تعریف از ایشان نیست. در صداوسیما فرقی ندارد از کسی تعریف کنید یا نکنید، اگر بنا باشد شما را حذف کنند، این کار را خواهند کرد!
ببینید، پیمان جبلی یا وحید جلیلی با تصمیمگیریها و انتصابات جدیدشان نوسازی کردند. چیزی را خراب نکردند، نوسازی کردند؛ نوسازی هم چیز بدی نیست. نوسازی، همان اصلاح است و البته که همیشه رفورمیشن با روولیشن فرق دارد. اصلاح با انقلاب فرق دارد. اینها همان ساختار را اصلاح کردند و این قشنگ است.
بنده در سالهای قبل برای معاون وقت سیما نامهای سرگشاده نوشته و همه این نقصانها را همراه با راهکارهای عملی آن بیان کردم. سال97 هم یادداشتی برای دکتر علیعسگری، رئیس وقت سازمان نوشته و در صفحه رسمی خودم در اینستاگرام منتشر کردم و جالب اینکه چند روز بعد از آن، روزنامه جامجم مورخ ششم دیماه سال1397 پست اینستاگرامی من را عینا منتشر کردند. همان زمان از حوزه ریاست صداوسیما به بنده خبر دادند که یادداشت انتقادی شما را روی میز کار رئیس سازمان گذاشتهایم که ایشان هم ببیند. در آنجا نوشته بودم که آقای رئیس سازمان، الان میخواهید برای سال98 بودجه در نظر بگیرید؛ خب در این بودجه چقدر آموزش علمی و عملی کارکنان بهویژه گویندگان و مجریان رادیو و تلویزیون که سربازان خطمقدم شما هستند، دیده شده است؟ در انتهای یادداشتم هم ذکر کرده بودم ما برایتان مجری آموزش میدهیم، پول نمیخواهیم، صلوات بفرستید کافی است!
بله، حرفها و نکتهها دلسوزانه بیان میشوند لیکن تا این تاریخ که ما بودیم وقعی گذاشته نشده بود اما اکنون بارقههایی جدی برای امیدواری دیده میشود. یکی از دلایلی هم که حرف مردم دستنخورده به روسا و تصمیمگیران سازمان صداوسیما منتقل نمیشد این بود که متاسفانه در همه ادوار صداوسیما روابطعمومی کارآمد و مناسبی نداشتیم. روابطعمومی سازمان صداوسیما در بیشتر مواقع، نقش ستاد تبلیغات رئیس سازمان را بهعهده داشته است. جوابیههای قبلی روابطعمومی صداوسیما را ملاحظه بفرمایید؛ اگر این کلمات و عبارات «تکذیب میکنیم» یا «کذب محض است» را از آنها حذف کنیم عملا چیز زیادی باقی نمیماند که نشانه حمایت جدی از کارکنان و هنرمندان پرتلاش صداوسیما باشد. بهعبارتی ما تاکنون روابطعمومیای که نمایهای از اراده مدیران داخل سازمان مبنیبر حمایت همهجانبه از مجریان خود سازمان باشد، در هیچ دورهای نداشتهایم. آیا شما در جریان عادل فردوسیپور، فرزاد حسنی، زندهیاد آزاده نامداری و...، چنین حمایتی مشاهده کردهاید؟ بحمدالله الان شنیدهام دارد از افراد حرفهای و هنرمندی استفاده میشود که غم گویندگان و مجریان صداوسیما، غمشان است. تا باد چنین بادا.
به نظر میرسد این امیدواری که در تغییر رویه و شکل سیاستگذاریها اشاره کردید، بیشتر معطوف به افراد است. اینکه اشخاص جدیدی با نگاه جدید آمدند. فکر نمیکنید مسائلی که صداوسیما با آن درگیر است بیشتر از اینکه متوجه اشخاص باشد، به ساختارها و قواعد کهنه و معیوب بازگردد؟
نه، اینطور هم که شما میگویید، نیست. وقتی شما قانون خوب دارید ولی مجریان خوب ندارید، آیا نتیجه درستی میتوان از آن دریافت کرد؟ سالها قبل، انتشارات سروش، کتابی منتشر کرد به نام «منشور». این کتاب، دربرگیرنده مجموعه رهنمودهای حضرت امام و رهبر انقلاب اسلامی کشورمان در دیدار با مدیران ارشد سازمان صداوسیماست. من نمیگویم، شما بررسی بفرمایید تاکنون چقدر از این رهنمودها اجرا شده؟ این تعداد معاون و مدیری که بهتازگی آمدهاند، جوان هستند، بیادعا هستند، مغرور نیستند، نمیگویند من با فلان خانم یا آقای کارشناس یا سخنران یا مداح یا مجری یا بازیگر، لج هستم پس او را دیگر به صداوسیما دعوت نکنید! الان دیگر این دیدگاه در سازمان نیست. شنیدهام آقای وحید جلیلی در جلسهای به مدیران جدید تلویزیون گفتهاند برای رسیدن به ذائقه اصلی مردم و مخاطبان، با هم رقابت کنید. خب این دیدگاه و این منظر عالی چقدر متفاوت است با دیدگاه فلان مدیر گروه یا مدیر شبکه که سالها این دیدگاه در صداوسیما ساری و جاری بود که حتی اگر خانواده یک مدیر شبکه با مجری مشکل داشت، بهراحتی او را حذف میکردند مثلا اگر خواهرزن فلان مدیر از شما خوشش نمیآمد، خیلی شیک، دیگر شما روی آنتن نبودید. این ادعا نیست؛ تلخ است اما حقیقی است.
قبلا شنیده بودیم دختر یا پسر یکی از مدیران میگفت این مجری نباشد و قبول میکردند.
خب سلیقه بوده! فقط هم به برخی مدیران شبکههای رادیویی یا تلویزیونی، معطوف نبود. چه بسیار گویندگان، مجریان و هنرمندانی که در تور بدسلیقگی بعضی مدیران قبلی صداوسیما گیر افتاده و خانهنشین شدند. داشتیم مجریان ارزشی، لایق، کارآمد، کاربلد و دلسوزی که از نهاد مقدس صداوسیما برآمده و حقیقتا ثروت رادیو و تلویزیون محسوب میشدند که بهراحتی کنار گذاشته شده و جای آنها را یا بازیگرانی پر کردند که گاه در جلسات تخصصی برنامهسازان سیما بر سر مسئولان تلویزیون فریاد میکشیده و سهم بیشتری از پول و شهرت میخواستند یا به جای پیشکسوتان و گنجینههای پرحرمت صداوسیما، مجریانی آمدند که روی آنتن، حرمت پیران و ریشسپیدان و حقداران جرگه فرهنگ و هنر را شکستند و با ادبیاتی گستاخانه، روی آنتن حتی برای میهمان برنامه، گردنکشی کردند تا جایی که میهمان روی آنتن زنده، قهر میکرد و میرفت و مجری پرروی ما، ککش هم نمیگزید که چه ضربهای به حیثیت رادیو و تلویزیون وارد کرده.
من الان سوال میکنم مشکل آقای جواد یحیوی چیست؟ سال 88 ایشان برنامهای برای یک کاندیدای انتخاباتی اجرا کرده است. خب جواد یحیوی به همان میزان ضربه خورد که من هم با اجرای برنامه آقای احمدینژاد (در مصلای بزرگ تهران)، از این اجرا ضربه خوردم. من همان زمان در صداوسیما برای اجرای فقط یک برنامه انتخاباتی برای احمدینژاد، منفور شدم، حال اینکه در صداوسیما هم فعالیت داشتم! آقای جواد یحیوی هم برنامه دیگری برای نامزد دیگری اجرا کرد و ضربهاش را هم تحمل کرد. بله داشتیم مجری خوشاقبالی هم که در دستگاه تبلیغاتی و انتخاباتی آقای روحانی وارد شد و هفت، هشت سالی به گلگشت تمنای وصال هم رسید(!) الان هرکدام از ما در کجای سپهر رسانه ملی قرار داریم؟ بفرمایید اگر مجری تلویزیون مشکلی داشت، چرا عدهای اهتمام به این امر نمیکردند تا او را بازگردانند؟ اما الان شرایط تغییر کرده.
الان نهتنها دیدگاه مدیران صداوسیما بهبود یافته بلکه حراست کل سازمان هم تعریف حقیقی «صیانت و حفاظت» پیدا کرده. دیدگاهها متفاوت شده. الان شما را دعوت میکنند. با شما صحبت میکنند، میگویند اینجا برای شما آقا یا خانم مجری، مشکل وجود دارد پس شما فعلا در رادیو کار کنید و بعد به تلویزیون بیایید. این دیدگاه قبلا در رسانه ملی ما نبود.
میگفتند به خانه بروید؟
بله. قبلا سازمان و بلکه حراست صداوسیما اینطور بود ولی الان مرکز صیانت و حفاظت واقعا صیانت و حفاظت میکند. مثلا امسال در ماه مبارک رمضان قرار بود من برنامه سحرگاهی شبکه پنج سیما را اجرا کنم. لکن بین دو تهیهکننده تلویزیون از دو شبکه مختلف تلویزیونی، مشکلی پیش آمد که عملا بنده ناجوانمردانه حذف شدم. در همان حال، یکی از مدیران ارشد مرکز صیانت به بنده اعلام کردند: دوستان ما در مرکز جهت ارسال بهموقع پاسخ استعلامها تلاش کردیم که شما در ماه مبارک رمضان، در تلویزیون و برنامههای زنده سحرگاهی، حضور داشته باشید، اما بهکار گرفتن یا نگرفتن مجریان در حوزه مدیران تولید است. ملاحظه میکنید؟ پس مرکز صیانت هم با فلان مجری مشکل ندارد. مدیر شبکه دوست ندارد که او باشد. الان دیگر چنین مدیرانی در تلویزیون وجود ندارند و آنها که هستند یا باقی ماندهاند، با مجریان حساب شخصی ندارند!
یعنی الان سلیقه شخصی نیست؟ شاید فرم اعمالنظرها تغییر کرده است چون به هرحال سلایق شخصی مدیران بر تصمیمات آنها اثرگذار است.
شما در رسانه نمیتوانید بگویید سلیقه شخصی خود را اعمال نمیکنم. این خیلی سخت است، این نفس بزرگی میخواهد که بگویید اجرای فلان مجری را دوست ندارم ولی اجرا کند. این خیلی مطلب بزرگی است. یعنی یک آرمانشهر است. من نمیگویم این سلیقه الان نیست ولی این افرادی که آمدند رویکردی که دارند این است که از این آقا دعوت کنیم و بپرسیم مشکل چیست. یا مثلا دغدغه دارند که چه تعدادی از مجریها در این چندین سال خانهنشین شدهاند. میخواهم بگویم دستکمش این است که حالا دارند از مجریان و هنرمندان خانهنشین شده، دلجویی میکنند از همه آنها که مشکل امنیتی، قضایی و رسانهای نداشته یا اگر داشتهاند اکنون اراده بر این است که لااقل یکبار پرونده این افراد را مرور کرده و طبق فرمایش قرآنی «مرو کراما» از آن، عبور کنند. این کار بزرگی است و باید آن را قدر دانست. مجریان تلویزیون مثل بچههای سازمان میمانند. اینکه رادیو و تلویزیون ما نگاه خوشبینانهای نسبت به فرزندان خود فراهم کند، قبلا این اراده خیلی چشمگیر نبود؛ اما الان وجود دارد.
طی دو سه ماه اخیر، یکی از برنامههایی که حرف و حدیثهای زیادی داشته است برنامه «کتابباز» بود و احتمالاتی که درمورد حذف سروش صحت از اجرای این برنامه مطرح میشود. اعمالنظرهای این مدلی که بخواهند سروش صحت را هم از آنتن صداوسیما حذف کنند، از چشم مخاطبان دور نمیماند. به نظر میرسد که تصمیمات سازمان صداوسیما بر همان سیاق سابق میشود. آیا در سازمان بر همان پاشنه میچرخد و اعمال سلایق شخصی یک مدیر میتواند یک برنامه پرمخاطب را هم دچار چالش کند.
درباره قضیه آقای سروش صحت از بافتههای ذهنی خود چیزی نمیگویم بلکه یافتههایم را با شما در میان میگذارم. موضوع «آقای سروش صحت» معطوف به شخص نیست که بگویند برنامه کتاب باز با این شخص مشکل دارد. آن حرفی که آقای خوشرو- مدیر شبکه نسیم- گفتهاند که درصدد هستیم برای ارتقای فرم و محتوا، تغییراتی اعمال کنیم، به نظرم کلام درستی است. سازمان باید از مجریهای خود که «برند» میشوند به نحو شایستهای مراقبت کند. در موضوع آقای سروش صحت علیرغم همه جنجالی که در جامعه و بهویژه در فضای مجازی ایجاد شد که مجری را بهخاطر دیدگاه خاصی حذف کردند؛ نه، واقعا اینطور نیست.
ما در رسانه تلویزیون اصطلاحی داریم که میگوییم «مجری زیاد روی آنتن باشد چرک میشود». من هم که هفت، هشت سال برنامه سحرگاهی ماه مبارک رمضان اجرا کردم اتفاقا خوب است که مدتی نباشم. نه اینکه فرزاد جمشیدی را با قهر و تشر و جبر و سلیقه شخصی حذف کنند! نه؛ بلکه نگاه حرفهای میگوید اجازه دهیم مخاطب سلیقههای دیگری را هم تجربه کند. این هم به نفع مجری و هم به نفع مخاطب است. اگر این دیدگاه انطباقی و قیاسی پیش بیاید مطمئنم آقای سروش صحت از این مدتی که نیست بعدا و در طی زمان، بسیار بسیار بهره میبرد.
بارها گفتهام آقای سروش صحت «کتابخوان» نیست بلکه «کتابخور» است! یعنی آدمی نیست که فقط پاورقی روزنامهای یا صفحه عطف کتابی را خوانده باشد، این آدم کتاب را میشناسد، پس او را چرک نکنیم. مثل کالای خوب، مدتی او را از دید مشتریانش پنهان کنیم تا عزیزتر شود. اگر این دیدگاه در میان باشد، خوب است و جای امیدواری دارد!
این حرف را یک سال در روزهای پایانی ماه مبارک رمضان به دوست خوبم آقای احسان علیخانی گفتم که همین حالا مصاحبه کنید و بگویید سال بعد نمیخواهید اجرای برنامه پرمخاطب «ماهعسل» را بهعهده بگیرید. اجازه دهید مخاطب بداند نه شما شیفته آنتن تلویزیون هستید و برای ماندن در آن، دستوپا میزنید و نه حرفها و ایدههای شما تکراری و تمامشده است. درباره آقای سروش صحت میدانم اینطور نیست یعنی دیدگاه اینچنینی که سازمان خواسته کسی را حذف کند درباره آقای صحت اینطور نیست، شاید درباره جناب عادل فردوسیپور اینطور باشد ولی درباره آقای سروش صحت این مساله صحت ندارد.
هم فردوسیپور و هم سازمان از وضعیت فعلی سودی عایدشان نمیشود. سوال این است که چه کسی از ادامه این روند نفع میبرد؟
به نظرم یکسری از صاحبان بنگاههای رسانهای بیرون سازمان در فضای مجازی برد میکنند. سر قضیه من هم همینطور شد. سرجیو لئونه، فیلمساز مطرح ایتالیایی، فیلمی ساخت به نام «بهخاطر چند دلار، بیشتر» حالا در فضای مجازی ما و تعدادی از سایتها، خبرگزاریها و پایگاههای خبری، برای چند کلیک، بیشتر چه وجدانهایی سر بریده میشود. واقعا مایه تاسف یا حتی شرم است.
این رسانهها این قضیه را بزرگ میکنند، مثلا یک عکس در دو قاب منتشر کردند؛ اینطرف آقای علی فروغی و آنطرف آقای عادل فردوسیپور را قرار میدهند. همان لحظه عکس را به خود آقای فردوسیپور نشان دهید، میخندد. آقای عادل فردوسیپور همین الان به شبکه سه میرود و مدیر شبکه را میبیند، ممانعتی برای این کار نیست. فضای مجازی موضوع را خیلی بزرگ میکنند. امیدوارم فرامتنی که شما میگویید، بالاخره موجب ایجاد یک خردجمعی شده و این همت در مسئولان سازمان به وجود آید که عاقلاندیشی و کداخدامنشی کرده و مشکل را حل کنند و انشاءالله حل هم میشود.
خبرسازی یا حاشیهسازیها درباره شما هم از دل رسانههای خارج از سازمان شکل گرفت. ظاهرش این است که جریانی در کمین افراد مشهوری همچون عادل فردوسیپور و شما نشستهاند و این جریان از دل حاشیهها ارتزاق میکنند؛ اما این فقط یک سمت ماجراست. سمت دیگر ماجرا برعهده سازمان صداوسیماست که توانمندی هدایت جریانهای خبری افراد مرتبط با خود را داشته باشد. آیا این حمایت از دل سازمان برای مجریان تلویزیون وجود دارد یا اینکه شهرتیافتگان تلویزیون بعد از مدتی رها شده و به جو عمومی و رسانهای سپرده میشوند؟
در هر کشوری گویندگان و مجریان از رسانه رادیو و تلویزیون قدرت میگیرند. بنده در دورههای تخصصی و پیشرفته گویندگی و اجرا که ویژه گویندگان و مجریان خود سازمان برگزار میشود، بحثی دارم که میگویم فرق است بین مجریای که قدرتمند است و مجریای که قوتمند است. اینها با هم تفاوت دارد.
مجری قدرتمند، قدرت خود را از رسانه میگیرد و مجری قوتمند، قوتش را از هنر، مطالعه و توش و توان علمی خود، دریافت میکند. ولی در هر صورت مجریها تا حدی افراد قدرتمندی هستند. من زمانی به یک مجری شبکه گفتم آنقدر که شما در تلویزیون حرف زدید امام خمینی حرف نزده بود! برای روز تشییع پیکر آقای هاشمیرفسنجانی که از من یادداشتی انتقادی در فضای مجازی موجود است، رهبر معظم انقلاب، کل نماز، ادعیه و اذکار و توصیهای که کردند جمعا 10 دقیقه شد اما در همان روز، تلویزیون جمهوری اسلامی به برخی مجریانش 10ساعت آنتن داد که درباره این مراسم و آن شخصیت صحبت کنند. پس شما میبینید مجری فرد قدرتمندی است چون برای سخن گفتن با مخاطب، مجال بسیار در اختیار دارد. در همهجای دنیا هم همینطور است. مجری از یک نامزد انتخاباتی حمایت کند، امتیاز و رای آن آدم بالا میآید پس مشخص است که قدرتمند است. خب این آدم قدرتمند را نباید یله و رها کرد. ولی صداوسیما در سالهای قبل از این تسامح و تساهل، بسیار انجام داده که یک مجری را به مردم معرفی کرده و سپس در توفان و تندبادی از تهمتهای ناروا، او را مثل برگی رها میکند.
در بخشی که درباره من گفتید باید قبول کنیم برخی مردم میتوانند از اوضاعواحوال مملکت ناراضی باشند. میتوانند و حقشان است که از رسانه ملی ناراضی باشند. در این زمان درصدد یک نوع انتقامجویی از رسانه ملی برمیآیند و چون مجری بهمعنای عام آن نماد این رسانه است، درصدد انتقامجویی از این آدم برمیآیند، چون او را نماد رسانه میدانند.
اینجا متاسفانه سازمان صداوسیما، آن حمایت، جانبداری و هواخواهی را که باید از همکار خود داشته باشد، انجام نمیدهد. از من توقع دارد که از رسانه حمایت کنم، ولی این خیابان دوطرفه نیست، یعنی تا الان نبوده است، یعنی کسی غصه نخورده مجریای که الان دوسال است خانهنشین شده، کجاست و چرا نیست. مهم نبوده است. این حمایت از سوی سازمان صورت نمیگرفت.
دشمنی هم وجود دارد؟
فکر نمیکنم دشمنی وجود داشته باشد اما قطعا انتقامجویی است. تسویهحسابهای شخصی وجود دارد. کشاندن پای پروندههای شخصی و خصوصی گویندگان و مجریان به داخل حراست صداوسیما کار پسندیدهای نیست. کار ناجوانمردانهای است که پروندههایی که هنوز درحال رسیدگی قضایی هستند در صداوسیما هم رسیدگی شوند. الان مرکز حفاظت و صیانت صداوسیما دارد خیلی علمی و حقوقی با این قضایا برخورد میکند.
خیلی از مردم ما شاید از رسانه ملی راضی نباشند، من آماری علمی به شما و خوانندگانتان ارائه میکنم که رادیو و تلویزیون در هیچکشوری نمیتوانند و اساسا نباید همه مردم کشورشان را قانع و راضی کنند، بلکه اگر برنامهای بتواند تنها 32.2 درصد از مخاطبان را راضی نگه دارد، رسانه موفقی قلمداد میشود. بالاتر از این آمار دیگر میشود صفتهای عالی و تفضیلی، یعنی رسانههای برتر، موفقتر و عالیتر. پس طبق این آمار، عملا 68 درصد مردم میتوانند از برخی برنامهها و عوامل تولید آن در صداوسیما ناراضی و اصلا مرا دوست نداشته باشند. این حق انتخاب برای مردم است. ما چرا تکثر شبکهها را آوردیم؟ چون مردم بتوانند برنامهها و مجریان زیادی را دیده و از میان آنها برنامهای و مجریای را که دوست دارند، انتخاب کنند.
این آمار در رسانه ما چه میزانی است؟
من فکر میکنم الان حتی برنامههای پرمخاطب تلویزیون ما از این آماری که بنده ارائه میکنم، در سطح پایینتری قرار دارند. ما در صداوسیمای کشورمان و مرکز تحقیقات و سنجش برنامهای، همکاران صدیق و ارجمندی داریم که مداوم برنامهها و آرا و نظرهای مردم را میسنجند. این آمار موجود است ولی از این سطح علمی و عرفیای که من بیان کردم پایینتر است.
این دشمنی که بیان شد چقدر از طرف همکاران شما بوده است؟ چیزی که شنیدیم این بود که آقای جمشیدی از همکاران خودش ضربه خورده است. این احتمال را هم براساس این پیشفرض مطرح میکنند که مجریها نباید از یکجایی بالاتر بروند و محبوبتر شوند. این اتفاق درباره شما افتاده بود. خود شما این را احتمالا بیشتر و عمیقتر از بقیه حس کردهاید. چقدر این دوری چندین ساله از آنتن تلویزیون ناشی از حسادت و بخلی بود که همکار شما نسبت به شما داشتند؟
بیایید از چیزی که شما میگویید، دو ورق عقبتر برویم. این دیدگاهی که الان شما میگویید در آموزشوپرورش نیست؟ در بانک نیست؟ در وزارتخانهها نیست؟ در بدنه دولت وجود ندارد؟
ممکن است در جای دیگری هم باشد. اما شهرت و اعتبار یافتن چیز دیگری است.
خیلیخوب، پس یعنی جهانبینی این افراد، کم و کوچک است. فرزاد جمشیدی یک اصطلاحی دارد که سر همه کلاسهای خود بیان میکند و آن این است که: اگر به تعداد همه مردم ایران مجری داشته باشیم، باز هم در تلویزیون ما، جا برای کار کردن وجود دارد. این جهانبینی من است. اصلا چرا مجری تربیت میکنم؟ بعضا دوستان میگویند چرا دست زیاد میکنید؟ من به این یقین و باور رسیدهام که کار هنر و فرهنگ (منجمله اجرای تلویزیونی) یک نوع دوی امدادی است. بنده تا یک سالی توانستهام برنامه سحرگاهی ماه مبارک رمضان را در تلویزیون اجرا کنم. از یکجایی هم باید این چوب امدادی را دست شما بدهم و بگویم بقیه مسیر را شما بدوید که بهتر میدوید. چرا سالهاست به مدیران صداوسیما، مجری معرفی میکنم؟ چون این دیدگاه کوچکی را که بگویم همکارم نباشد تا من بیشتر برنامه اجرا کنم، ندارم. معالاسف، آن دیدگاههای تنگنظرانهای که شما اشاره کردهاید، وجود دارد. میدانید چرا؟ چون اجرا در رسانه رادیو و تلویزیون، حسادت میآورد. نهتنها در بین همکاران ما، بلکه در خیلی از رادیو و تلویزیونهای ممالک دیگر دنیا هم میتواند همینطور باشد.
از اجرای مصلی برای احمدینژاد پشیمان نیستید؟
خیر، مهم وضعیت حال آدمهاست. همه به من انتقاد کردند، چرا در مصلی رفتید و برنامههای آقای احمدینژاد را اجرا کردید. من برای رئیسجمهور این مملکت برنامه اجرا کردم، من برای شخص که برنامهای اجرا نکردم.
اما آن موقع نامزد انتخابات بود.
من احساس کردم در بین افرادی که وجود داشت، ایشان را بهتر میشناسم.
و الان چطور؟ اگر هماکنون احمدینژاد نامزد انتخابات ریاستجمهوری بود، آیا برنامه ایشان را اجرا میکردید؟
نه، اگر الان ایشان رئیسجمهور بود، قطعا نمیرفتم برای ایشان برنامه اجرا کنم.
تابهحال شده بهخاطر اجرای برنامهای در بیرون از شبکههای صداوسیما توبیخ شوید؟
بله، سال 1390 در تالار وحدت برنامهای برای نخستین سالمرگ استاد زندهیاد آقای محمد نوری مجری برنامه بودم. آن شب، تالار وحدت، بسیار شلوغ و پرازدحام بود. من آنجا چند جمله گفتم که حیف از انگشتریهای سلیمانی هنرمندان ماست که در دست افراد خارج از کشور باشند، یعنی حیف و دریغ است که هنرمندان مطرح میهن ما بروند در خارج از ایران کنسرت بگذارند یا فیلم بسازند و بعد ادامه دادم که امیدوارم مسئولان فرهنگی و هنری ما کاری کند و سعهصدری نشان دهند که ما بهخاطر بیاوریم، سروش مردم ایران، اهل خطه خراسان و بچهمحل قرآن، محمدرضا شجریان را.
همین! بنده از ایشان یاد کردم و چون دو سههفتهای بیشتر تا ماه مبارک رمضان آن سال باقی نمانده بود، اظهار امیدواری کردم که انشاءالله ما طعم رطب ربنا را در ماه رمضان از زبان استاد شجریان بچشیم. سر این قضیه بهشدت توبیخ شدم.
و ما همچنان هم طعم رطب ربنا را نچشیدهایم که!
اشتباه کردند. اگر از من میشنوید آن قضیه را باز میشد به طریقی حل کرد ولی کسی دلسوزی نکرد که اهتمام کند هم آبروی رسانه ملی حفظ شود و هم حرمت آن داوودینغمه ماندگار موسیقی ایران.
این لجاجت از کجا میآید؟
نفس است! من میگویم آدمی خطایی کرده است، شجریان، فردوسیپور، فرزاد جمشیدی، یحیوی و... . من حقوق خواندهام، معروف است که در حقوق میگویند مجازات باید منطبق با جرم صورت گیرد و محرومیتهای اجتماعی نیز منطبق با جرم افراد طراحی و اعمال شوند. مثلا شما تخلفی کردهاید، قانون میگوید جنابعالی دو تا پنجسال (حسب مورد) حق ندارید در ادارات دولتی کار کنید ولی بعد از آن مدت، محرومیت اجتماعی شخص به پایان میرسد. این چه محرومیت هنری است که این آدم هیچگاه نتواند در تریبون رسمی مملکتش حضور داشته باشد؟ یکجایی باید تمام شود. این است که میگویم در مدیریت جدید سازمان صداوسیما به این قبیل ناکارآمدیها فکر کردهاند و یکییکی دارند چارهجویی میکنند. معتقدم اگر آقای شجریان در قید حیات بودند، میشد و این امیدواری را میدهم که با مدیریت جدید حتی ربنای شجریان هم پخش شود. این موضوع چندان بزرگ و لاینحل نیست.
البته این را بگویم که الان دیگر اینطور نیست. یعنی اساسا دیگر این نگرش بسته وجود ندارد. رئیس رسانه ملی خودش منتقد برخی عملکردهاست و این «خود مشتمالی» خیلی نویدبخش است.
این گزارشی که درباره گرانی بنزین شد و آقای جبلی مستقیما دستور تولید و پخش آن را صادر کرد، انصافا در دورههای قبلی مدیریتهای صداوسیما میتوانست پخش شود؟ باور کنید پخش نمیکردند آن را که مردم همان حرفی که کف خیابان میزنند در تلویزیون مملکت خودشان بشنوند. در کلاسهای تدریس میگویم تلویزیون و رادیو «ویترین واقعیت جامعه» هستند. مردم باید درد و درمان را یکجا در رادیو و تلویزیون کشورشان ببینند. هرگونه پردهپوشی از مردم، خلاف سیاستهای بنیادی و کارکردهای علمی و اساسی این رسانه است.
پوشش خبری ترور شهید فخریزاده را در نظر بگیرید. آقای بوالی، مدیروقت شبکه خبر گفت که ما را مجبور کردند خبر روی آنتن نرود، درصورتیکه خبر در فضای مجازی منتشر شده بود. سه یا چهارساعت دیرتر از فضای مجازی زیرنویس در تلویزیون رفت. مدیر شبکه میگفت که از نهادهای بالادستی مانع انتشار خبر میشدند. در مواجهه با چنین تصمیماتی که از عهده مدیران سازمان هم خارج است، چه باید کرد؟
بنده چنین چیزی را از طرف فرد مشخصی در شبکه خبر تلویزیون ندیده و نشنیدهام اما اینکه رسانه رادیو و تلویزیون از فضای مجازی عقبتر باشد، کار عاقلانه و عملکرد حکیمانهای است. مگر خود شما هر خبر یا اتفاقی را که مثلا در اینستاگرام، تلگرام یا دیگر شبکههای اجتماعی و همرسان منتشر میشود، عینا در روزنامه خود منتشر میکنید؟ مسلم است که این کار را نمیکنید تا زمانی که صحت آن را راویان صادق یا منابع معتبر خبری تایید کنند.
حالا شما به من بگویید ما از پخش برنامهای همچون ترور شهید فخریزاده بیشتر ضربه خوردیم یا از فاجعه متروپل؟ میخواهم بگویم ممکن نیست در رسانه کار کنید و بخواهید عقب میدان بایستید تا مورد هجمه قرار نگیرید. شما اگر میخواهید در هر جای دنیا مدیر رسانه شوید باید «کتکخور» شما خوب باشد و «فحشخور» خوبی باشید. در غیر این صورت نمیتوانید در رسانه و مشخصا رسانه رادیو و تلویزیون کار کنید. رسانهای که مداوما و علیالتصال، او را ناز و نوازش کرده و بهبه و تحسین کنند، اصلا وجود ندارد.
فکر میکنم سال 90-89 بود که با هم صحبت میکردیم، خودتان اشاره کردید این سبکی که در اجرای تلویزیونی آوردهاید، یعنی اینطور آهنگین و مسجع صحبت کردن و قافیهها را پشت سر هم آوردن را از علی حاتمی گرفتهاید.
بله، البته من تکملهای برای صحبت شما بیان کنم. در آن مصاحبهای که با شما داشتم گفته بودم عمده تاثیری که در آثار قلمی خود پذیرفتهام از زندهیادان علی حاتمی، احمد شاملو و مرتضی آوینی بوده است و با دیالوگهای استاد علی حاتمی بهویژه در مجموعه ارزشمند «هزاردستان» زندگی کردهام. صدای خیس از شکایت احمد شاملو را خوب میشناسم و قلم و اندیشههای سید آلقلم مرتضی آوینی صدها آیینه جادو از او در ذهن و ضمیر من قرار داده است.
این سه اسم ترکیب جالبی هستند.
بله، ظاهرا در عالم واقع نمیتوان حتی عکسهای این افراد را کنار هم گذاشت و به مردم نشان داد و این چیز خوبی نیست.
از علی حاتمی خاطرهای هم دارید؟
بله، اتفاقا در روزهای پایانی عمر ایشان بود که به دیدارشان رفتم. نوجوان بودم و ایشان را بسیار دوست داشتم، آن زمان در رادیو فعالیت میکردم. رفتم و آقای علی حاتمی را از نزدیک دیدم و این دیدار تا امروز یکی از بهترین بهارهایی بوده که در تقویم عمرم به یادگار دارم.
قبلا به ایشان گفتند این نوجوان یعنی فرزاد جمشیدی دیالوگهای فیلمهای شما را از حفظ است. یادم هست همینطور که راه میرفتیم و آقای علی حاتمی داشتند چای مینوشیدند به من گفتند: خب یکی از دیالوگهای هزاردستان را بگو ببینم! اولی را که شنیدند، سراغ دومی و سومی رفتند. بعد رو کردند به یکی از همکارانشان و باخنده گفتند: «براش چای بیارید مثل اینکه یه خُلی مثل خودمان پیدا شده.»
این فضایی که گفتید سبکی را در اجرا با خود آورد که شاعرانه و مسجع بود. آن سبک دیده شد و مردم دیدند و خیلیها سراغ این رفتند که این شکلی بنویسند و صحبت کنند. اما الان که در سال 1401 هستیم، آیا تغییری در این سبک ایجاد کردهاید؟ چون اینکه الان توقع داشته باشیم دهه هشتادیها و همسالان آنها، مثلا هزاردستان یا دلشدگان یا مادر را ببینند و بپسندند، چیز عجیب و بعیدی است.
نه، بهنظرم اینکه بگوییم الان مردم دیگر این آثار را نبینند یا نخوانند، این اشتباه ماست. قبول دارم ذائقهها تغییر کرده است، قبول دارم رسانه متحول انسان متغیر میخواهد ولی اینها آثار مرجع سینما و تلویزیون ما بهشمار میآیند. حرف شما مثل این است که بگوییم در سال 1401 دیگر مردم سعدی نخوانند، با مثنویمعنوی مولوی ارتباط برقرار نکنند، شعر نغز حافظ شیراز را زمزمه نکنند. این درست نیست.
معروف است که شیخ بهایی در مسجدی سخن میگفت، یکی از حاضران، او را مخاطب قرار داده و گفت: شما خیلی سنگین صحبت میکنید! کمی پایینتر و در سطح ما صحبت کنید. شیخبهاء نیز پاسخ داده بود: کلام من که فتیله چراغ نیست تا شما آن را بالا و پایین بکشید! قدری هم شما باید خود را بالا بکشید.
ما در رسانه چیزی داریم به نام ادبیات معیار. این ادبیات معیار از همین آثار فاخر و وزین برخاسته است. بعضیها در مورد من میگویند ایشان سنگین حرف میزند. چند وقت پیش، یکی از دوستان میگفت سر کلاس آموزش فنبیان یکی از مجریان معروف تلویزیون بودم؛ از ایشان پرسیدم نظر شما درباره اجرای فرزاد جمشیدی چیست. آن آقای مجری معروف، پاسخ داده بود: ایشان خیلی سنگین صحبت میکند، درحالیکه در تلویزیون باید خیلی راحت با مردم حرف زد!
دوست عزیز! در تلویزیون اصلا نباید «حرف» زد، بلکه باید در تلویزیون سخن گفت و ثروت و سرمایه و بنیه سخن گفتن، چیزی غیر از مطالعه موثر، مفید و مستمر نیست. این اشتباه ماست که بخواهیم با مخاطب رادیو و تلویزیون با چیزی غیر از زبان معیار صحبت کنیم. زبان معیار زبانی است که فرهیختگان جامعه با آن صحبت میکنند. قانون کشور، بخشنامهها و اطلاعیههای رسمی را با آن مینگارند. این زبان معیار است. وقتی من مجری در رادیو و تلویزیون اجرا میکنم مردم باید طرز صحیح تلفظ کلمات و عبارات را از من یاد بگیرند. بهعبارتی اجرا و سخن گفتن یک گوینده و مجری تلویزیون باید برای مخاطبینش «مرجع» باشد.
ما در یک تحقیقات سیستماتیک متوجه شدهایم که مجریان تلویزیون فقط از 220 کلمه غالب استفاده میکنند.
یعنی همان دایره محدود واژگان که سالهاست دربارهاش میگویند؟
بله و در نظر بگیرید که 48 درصد از فضا و فرصت تلویزیون در اختیار مجریانی است که از همین 220 کلمه غالب، استفاده میکنند. چرا مردم دیگر خیلی اجرای تعداد زیادی از مجریان تلویزیون دوست ندارند؟ چون از این خانم و آقای مجری، سخن تازهای نمیشنوند و چیزی هم یاد نمیگیرند.
من سر کلاسهای تخصصی آموزش گویندگی و اجرا، 50 عبارت دارم که از شرکتکنندگان میخواهم سخن بگویند؛ اجرا کنند لکن از این عبارات، استفاده نکنند. مثل چی؟ مثلا نگویند «خدمتتان هستیم!»، «میریم اتاق فرمان و برمیگردیم»، «یه برنامه ببینیم.»، «یه فاصله بگیریم» و... اینها را به کار نبرند بلکه خودشان جمله خلق کنند. گویندگی و اجرا یک نوع «آفرینش ادبی و هنری» است.
چرا من در سحرهای مبارک ماه خدا و در شبکه یک سیما، وقت اذان را همراه با شعر، متنوع و جذاب، اعلام میکردم؟ مگر نمیتوانستم بگویم: اذان صبح به افق تهران؟ چرا؛ اما میخواستم توجه مخاطب و بیننده را به متن و محتوای این اعلام، جلب کنم، پس میگفتم:
ذوالفقار دل خود بر سر شیطان بزنید
دل به دریای اذان، به وقت تهران بزنید
الان ما شدیدا در رسانه به محتوای غنی نیاز داریم؛ چراکه از بابت محتوای برنامهها، بسیار فقیر شدهایم.
این «ما» که میگویید چه کسانی هستند؟ شاید مدیران نیاز ندارند. شاید مردم هم به تعاملی با مدیران رسیدهاند. برنامهای در شبکه «نسیم» میدیدم که خانم مجری که بازیگر هم است، در یک دقیقه چهار بار از کلمه «درجه یک» استفاده کرد و اجرای فوقالعاده ضعیفی داشت و با جنس برنامه هم متناسب نبود.
بگذارید رازی را با شما درمیان بگذارم. من دو سال قبل، از تعدادی از مجریان برنامههای زنده تلویزیونی تستی گرفتم. تستی بسیار ساده و درعینحال، بسیارهم کارآمد بود. من فقط از این دسته مجریان خواسته بودم همان برنامهای که چند دقیقه قبل برای مردم و مخاطبان اجرا کرده بودند، خودشان بنشینند، تماشا کنند و پلاتوها و حرفهایی را که روی آنتن گفتهاند، روی کاغذ بیاورند!
نتیجه، بسیار جالب و شگفتانگیز بود؛ اول اینکه بیش از 50 درصد مجریان حاضر به انجام این کار نمیشدند و دوم اینکه مابقی که در تست، حاضر میشدند در فرصتی خیلی کوتاه، از انجام و ادامه آن، شانه خالی میکردند. بیشترین حد تحملی که سراغ دارم، کمتر از هفتدقیقه بود!
یعنی تعداد زیادی از مجریان تلویزیون ما، همان آشی را که برای مردم میپزند، نمیخورند!
به نظر میرسد برخی مدیران صداوسیما اساسا چنین نگاه هنری به قاب تلویزیون ندارند. مدیری در صداوسیما میگفت دغدغه من این است که حقوق کارمندانم را بدهم. شما با مدیران مختلفی کار کردهاید؛ از علی لاریجانی تا الان. به نظر شما کدام یک بیشترین دغدغه را داشتند؟
شما سوالی میکنید که باید علمی و حقوقی، پاسخ بدهم. شما میدانید که فصل دوازدهم قانون اساسی در اصل 175 که راجعبه سازمان صداوسیما صحبت میکند، از ریاست این سازمان و نحوه نظارت بر آن نیز یاد میشود.
یکی از نکات خوبی که در سازمان صداوسیما تاکنون صورت گرفته، این است که رهبری معظم کشورمان هیچگاه از بیرون سازمان کسی را به ریاست این سازمان مهم و اثرگذار، منصوب نکردهاند. این نکته بسیار روشن و موفقی است. اگر آقای ضرغامی، منصوب شدند، از خودمان بودند و بر همین سیاق است انتصاب آقای سرافراز و آقای علی عسگری. یعنی این افراد، سازمان را بهخوبی میشناخته و از مختصات و سازوکار آن، مطلع بودهاند. اما اگر از من بپرسید میگویم یکی از دوران خوب صداوسیما که کارها غالبا برمبنای حاکمیت خرد، دانایی و حرفهایگری اداره میشد، دوران آقای ضرغامی بود.
الان این رفتار به شکل بنیادیتر و دانشگاهیتری در عملکرد دکتر جبلی، دیده میشود. رئیس رسانه ملی باید علاوه بر اینکه از همه افراد مجموعه خود، آگاه باشد؛ مثل یک ناخدا، موجهای سهمگین رسانهای، تغییرات چشمگیر جامعه، مطالبات ملی، رقبای بعضا معاند رسانهای و در یک کلام افق حال و آینده خود را ببیند و نسبت به آن آگاهی داشته باشد.
کاری که آقای جبلی دارد انجام میدهد که درمیان جامعه دانشگاهی میرود و خود را در برابر تندباد شدید اعتراض و انتقادهای دلسوزانه دانشگاهیان قرار میدهد یا اینکه با فیلمسازان، کارگردانان و هنرمندان، دیدار برقرار میکند تا ساختارهای قدیمی و تابوهای سازمانی را بشکند، اینها همه خوب و انشاءالله نتیجهبخش خواهد بود.
شما نسبت به قبل، در پاسخ به سوالات، گاهی محتاطتر از قبل اظهارنظر میکنید.
بگذارید پای اینکه آب از سرمان گذشته است! حال من مثل غریقی میماند که در آخرین لحظات، ساحل نجاتی دیده باشد. در مدیریت جدیدی که برای شبکههای مختلف تلویزیون کشورمان آمدهاند، از همان ابتدا، حرف و حدیثهای زیادی برپا شد. عدهای میگفتند مگر دههشصتیها هم میتوانند آنتن بچرخانند. این دیدگاه را غالبا برخی مدیران سابق و سررفته تلویزیون(!) ایجاد کرده بودند که بله، اگر ما برویم همهچیز زمین میریزد. به خدا اینطور نشد. حالا یکسری جوان آمدهاند که لااقل هنرشان این است که بگویند ما در این قسمت کار، به کمک شما همکار قدیمی و پیشکسوت رسانهای، نیاز داریم. این، قله بسیار بلندی است که نفس آدمی میتواند آن را فتح کند. سابقا اینطور نبود و در اتاقهای مدیران غالبا برای استقبال از طرحها و اندیشههای جدید، بسته بود که اگر اینطور نمیبود، حضرتآقا، ریاست این سازمان بزرگ را تغییر نمیداده و سکان این سفینه رسانهای را به مدیریت جدید آن، واگذار نمیکردند.
صنف جدیدی برای مجریان صداوسیما راه افتاده است. درست است؟ مثل کانون گویندگان و مجریان اگر اشتباه نکنیم.
بله، از من هم دعوت کردند که در آن، حضور یابم اما قبول نکردم. من زیاد، کارهایی را که برای گویندگان و مجریان صداوسیما، در بیرون این سازمان اتفاق میافتد، موفق نمیدانم. این تحول باید در خود سازمان روی دهد. شما میخواهید انجمن صنفیای فراهم کنید که بیرون سازمان است و برای احقاقحقوق همکاران داخل سازمان قدم بردارید؟ این، ناکارآمد خواهد بود.
اما این خلأ وجود دارد که باید از حقوق مجریان دفاع شود.
بله. یکی از خلأهایی که وجود دارد همین است که ما گویندگان و مجریان صداوسیما، انجمن صنفی نداریم. نشستهای علمی و تخصصی و دیدارهای منظم ماهیانه نداریم. از سخنگو و اندیشه و عملکرد و مطالبات واحدی هم برخوردار نیستیم. همین میشود که دستمزد گویندگان و مجریان مراکز صداوسیمایی با گویندگان و مجریان تهرانی، فرق دارد. همین میشود که در همه استانها و شهرستانهای کشورمان، به مجریان تهران میگویند «مجری کشوری» اما مثلا به یک مجری بسیارخوب در مرکز آذربایجان شرقی نمیگویند کشوری و همین میشود که به یک آقا یا خانم مجری، درطول یکسال، 1000 دقیقه آنتن زنده میدهند و خیل عظیمی از مجریان باید در شب طولانی یلدای فراق از تلویزیون، باقی بمانند. همه اینها باید سازماندهی شوند. باید در زمینه سهم آنتن زنده و تولیدی، توزیع عادلانهای میان گویندگان و مجریان صداوسیما صورت پذیرد و پیش از آن، بسیار ضروری است که گویندگان و مجریان ما نیز مثل واحد دوبلاژ صداوسیما، رتبه و طبقهبندی داشته باشند و ضمنا گروه و حوزه تخصصی کار و فعالیت آنها نیز به روشنی مشخص شود.
بالاخره مجری تلویزیون را چطور باید جذب کرد؟
اول از طریق نخبگان جامعه خبرنگاری و مطبوعات و خبرگزاریها و بعد، ظرفیتهای داخلی صداوسیما مثل خوبان رادیو و ممتازین صداوسیمای مراکز استانها.
غیر از این چطور؟
غیر از این، راهی وجود ندارد؛ صراحتا هم میگویم تنها مسیر علمی و اصولی برای جذب مجری تلویزیون؛ همین است. تازه، این روش هم، ابتدای راه انتخاب مجریان است، بعد باید آنها را برای آمادهشدن روی آنتنهای فراگیر ملی، قویا آموزش و سپس پرورش داد، اگر بگذاریم هر بیمایهای به رادیو و تلویزیون کشور راه پیدا کند، اگر شانس بیاوریم و روی آنتن برایمان هزینه ایجاد نکند، قطعا چون زحمت نکشیده، قدر آنتن رسمی صداوسیما را هم نخواهد دانست.
پس با این حساب، بازیگرانی که به عرصه اجرای تلویزیونی ما آمدهاند، پر!
بله. اصلا نباید به آنها پروبال میدادیم که حالا بخواهیم بگوییم پر!!
مثلا آقای محمدرضا گلزار ویژگیهای اجرا دارد؟
خیر، آقای محمدرضا گلزار ویژگیهای اجرا ندارند.
بازیگران دیگر که میآیند چطور؟
تحقیقات و پژوهشهای رسمی بنده حاکی از آن است که 6 درصد از مجریان تلویزیون ما را بازیگران تشکیل میدهند که بیشترین ثلمه و صدمه را به بدنه و اعماق روح و کالبد اجرای تلویزیونی وارد کردهاند. آنها نهتنها حقوق و دستمزدهایی محیرالعقول دریافت میکنند بلکه سطح انتظار ملی را از اجرای تلویزیونی بهشدت کاهش و تنزل داده و در بعضی مواقع، به سخره گرفتهاند.
و این اتفاق بهخاطر حضور اسپانسر بوده؟
فکر اولیه استفاده از بازیگران در قامت و کسوت مجریان تلویزیونی، بهخاطر جذب حداکثری مخاطب بود اما الان آنچه شما نیز میگویید، متاسفانه صحت دارد یعنی اسپانسر فیالمثل صراحتا میگوید اگر آقای حمید گودرزی مجری این برنامه باشد، من این پول را به شما تهیهکننده تلویزیون واگذار میکنم. از آقای گودرزی فقط بهعنوان یک اسم، یاد کردم نه بهعنوان شاهد مثال.
اینکه درباره یکسری موارد سختگیری میکنند که نمونه آن را دیدهایم که ربنای شجریان است، ولی در بحث انتخاب مجریان تلویزیون تسامح میکنند، نشانه چیست؟
نشانه سطحینگری و عدمتوجه به کارکردهای رسانهای مثل رادیو و تلویزیون. ببینید ما باید برای صداوسیما هنرمند و مجری خوب تربیت کنیم اصلا نفس وجود هنرستان و دانشکده صداوسیما هم همین است. یعنی کسانی به رادیو و تلویزیون وارد شوند که علاوه بر هنر و ایدههای خلاقانه آن بتوانند از منویات آن، دفاع کنند.
سازمان صداوسیما درحال حاضر، مجری برنامههای ارزشی، انقلابی و مذهبی کم دارد. ما در صداوسیمای کشورمان، مجری دینشناس، تاریخدان، جامعهشناس، ادیب، محقق، ولایی و انقلابی، بسیار کم داریم. مجریای که بخواهد و بتواند (دقت بفرمایید از چه واژههایی استفاده میکنم: بخواهد و بتواند) مراسم ارتحال امام(ره) را اجرا کند، سوم خرداد، روز قدس، دهه فجر، 22 بهمن، هفته دفاع مقدس و نظایر آن را اجرا کند، بسیار اندکشمار، دراختیار داریم.
یعنی مجریان ما در رسانه ملی با این ایدئولوژی کار میکنند ولی از این ایدئولوژی دفاع نمیکنند. باید در رسانه ملی مجریهایی داشته باشیم که برای مناسبتهای ایدئولوژیکی داوطلب اجرای برنامه باشند ولی کم داریم. مجریهای رسمی و شناختهشده سازمان، غالبا از اجرای این قبیل برنامهها شانه خالی میکنند. من این نکته و ضعف را صراحتا مطرح کرده و بر نشاندادن این ضعف، تاکید میکنم. هرکسی هم میخواهد بدش میآید، بدش بیاید. جلوی برخی مدیران شبکههای تلویزیونی سابق و لاحق هم گفتهام. در همهجای دنیا این طور است که گوینده رادیو و مجری تلویزیون سرباز خطمقدم آمال و آلام فکری و حقیقی جامعهاش محسوب میشود. این، حرف من نیست. دو نظریهپرداز بزرگ و مطرح جهانی به نامهای «سیلبرت» و «مک گوییل» معتقدند مجری تلویزیون در هر کشوری باید تابع ایدئولوژیهای همان رسانه باشد. مگر در شبکههای تلویزیونی و ماهوارهای منوتو و اینترنشنال اینطور نیست؟ امکان ندارد ابتدای صحبت خود «بسماللهالرحمنالرحیم» بگویند. شاید دوست داشته باشند ولی نمیگویند چون ممنوع است.
یکی از ضعفهای ما همین است. چند سال قبل، مقالهای از بنده منتشر شد بهعنوان «رسانه دینی یا دین رسانهای» ما دین خود را رسانهای کردیم لکن هنوز «رسانه دینی» نداریم. دین خود را در فرمت تلویزیون آوردیم و چیزهایی از آن بیان میکنیم در حد مناسبتهای مذهبی.
بابت ماجرای خودتان کسی هست که در این مدت او را حلال نکرده باشید یا از او دلخور باشید؟
خیر. من همه را بخشیدهام. بسیاری اذیتم کردند. حتی حرفها، اعمال و رفتارهای ناشایستی به من نسبت دادند و روزی خواهند فهمید، چند برابر آنچه نشر دادهاند، عذاب الهی برای خویش خریدهاند. از امروز و عاقبت خراب بسیاری از این افراد، مطلع هستم اما حتی به درد و رنج آنها که اذیتم کردهاند، راضی نیستم. من سالهاست در این دو بیت از گلستان سیمرغ سخن، سعدی (علیهالرحمه)، آشیان کرده و منزل گزیدهام:
ز هشیار عاقل نزیبد که دست / زند در گریبان نادان مست
هنرور چنین زندگانی کند / جفا بیند و مهربانی کند
نظر شما درباره نجمالدین شریعتی چیست؟
آقای نجمالدین شریعتی، ستاره آسمان نجابت سازمان ماست. نجمالدین بهصورت مادرزادی، کاری را بلد است که اکثر گویندگان و مجریان صداوسیمای ما یا بلد نیستند یا بهشدت از انجام و اجرای آن، خودداری میکنند. آن هم «سکوت بجا و بهموقع روی آنتن» است. از هر موسیقیدانی بپرسید ارزش سکوت در ملودی و نوازندگی چقدر است، به شما میگوید اگر مهمتر از نت نباشد، کمتر از آن نیست. آقای نجمالدین شریعتی بلد است چگونه روی آنتن، در موقعیتهای مناسب، سکوت کند تا کلام میهمان برنامه، بهتر در جان مخاطب، بنشیند و ابتر نماند.
تا بهحال به این موضوع فکر نکردهاید که جایی که شریعتی الان است من هفت سال همین برنامهها را اجرا کردهام؟
اصلا و ابدا. آنها که مرا میشناسند بهخوبی میدانند این تفکرات چقدر از بنده به دور است. من از خدا میخواهم آقای نجمالدین شریعتی، سالهای بعد هم برنامههای سحرگاهی ماه مبارک رمضان را اجرا کند و البته هر سال، بیشتر بخواند و از آفت تکرار، رویگردان بماند که بحمدالله همینطور هم هست. یکی از کسانی که من را از اجرای برنامههای معارفی در تلویزیون، خوشحال میکند همین آقای نجمالدین شریعتی است. ببینید ایشان امسال برنامه سحرگاهی «ماه من» را چقدر خوب اجرا کردند.
اجرای امسال او با سال گذشته، فرق نداشت؟
چرا، فرق داشت. امسال ما این مجری را از روی صندلی برداشتیم و به او گفتیم حالا وسط استودیو بایست و با بینندگان سخن بگو. یعنی «اکت» کار او را بیشتر کردهایم. آقای نجمالدین شریعتی امسال در برنامههای سحرگاهیاش یک یا دو «مونولوگ» داشت، چیزی که اهل فن میدانند بسیار سخت است. من کاملا میدانم و درک میکنم که این مونولوگ گفتن که طی آن بخواهد هر شب یک غزل جدید حفظ یا یک قطعه جدید ادبی اجرا کند، کار بسیار دشوار و پیچیدهای است. باز هم گلی به جمال آقای نجمالدین شریعتی که درک میکند شب دوم اجرایش با شب اول اجرا تفاوت دارد و مجریای که برنامهای روتین اجرا میکند، دستکمش این است که باید یک سلام و یک خداحافظی تازه و جدید، پر شالش داشته باشد.
شما چطور؟ اجراهای جدیدتان در صحن حرم امام رضا(ع) و در ایام ولادت آن حضرت، برایتان چه ویژگی خاصی داشت؟
به قول کارگردان کاربلد و نامی تلویزیون جناب آقای محمود نعیمیموحد، اگر فرزاد جمشیدی کار خود را از جایی غیر از حرم ملکوتی امامرضا (علیهالسلام و الثناء) آغاز میکرد، باید در اعتقادات و باورهای قلبی خودش شک میکرد. اصلا انگار خدای متعال و مهربان خواست که من از کنار اقیانوس آرام ضریح این کهکشان عصمت نشان هشتم و این پناهگاه معنوی مردم، دوباره بجوشم و پا بگیرم. بعد از لطف پروردگار عزیز حکیم، یاد ذرهپروری آفتاب امامت حضرت علیبنموسیالرضا(ع) میافتم. بعد از آن هم مرهون اعتماد معاون محترم سیما (جناب بُرمهانی)، مدیون مرام و معرفت مدیر شبکه دوی سیما (جناب بامروتنژاد)، ممنون لطف دوست و رفیق راهبلدم جناب ابوالفضل حاجتمند، مفتون نگاه روشن آقای محمود نعیمیموحد و مدیران مرکز رسانه و ارتباطات آستان قدسرضوی(ع) یعنی آقایان مهدی خیرجو و سیدمحمدرضا موسویکیا و البته محبوس دام و دانه لطف مردم کریم و صاحبدل ایران هستم.
و کلام آخر؟
کلام آخرم این است که اجرای تلویزیونی آنقدر مقدس است که برای افرادی که رنج نابرده میخواهند با دستخط و توصیه به صحن و صفحه سترگ سیما برسند و تلویزیون را قُرق پدرشان بدانند، جایی نیست.
والسلام.