زنگ خطر برای ایران زمین!
از بهمن‌ماه ۱۴۰۱ تا به امروز حقابه کشاورزان شرق در پنج مرحله و به مدت ده روز تحویل داده شد و این میزان آب به قدری بود که در سال آبی جاری، تنها ۳۰ درصد اراضی شرق اصفهان زیر کشت غله و گلرنگ رفت. البته به گفته کشاورزان با توجه به نوسانات تحویل آب، بخشی از این اراضی چرای دام شد و کشت آنها آسیب دید.
  • ۱۴۰۱-۰۳-۲۶ - ۱۱:۰۵
  • 00
زنگ خطر برای ایران زمین!
اینجا نقطه پایان «زاینده‌رود»
اینجا نقطه پایان «زاینده‌رود»

اینجا نقطه پایان مسیر طولانی زاینده‌رود است؛ جایی که پس از طی حدود ۴۰۰ کیلومتر از نقطه آغاز سفرش از دامنه‌های خاوری ارتفاعات زاگرس و عبور از یک راه طولانی، پر پیچ‌وخم و دشوار، در روزگاران گذشته در این نقطه پایان، آرام می‌گرفته است. زاینده‌رود برای اولین بار در سال ۷۹ دچار کم آبی شد و به مرور جریان این رودخانه دائمی کمتر و کمتر شد، با برداشت‌های غیرمجاز بالادست و سوءمدیریت به رودخانه‌ای فصلی تبدیل شد و در دهه ۹۰ بارها با خشکی کامل زاینده‌رود مواجه شدیم. ما بین سال‌های ۹۹ و ۱۴۰۰ در عرض ۱۸ ماه ۲ بار به مدت هفت روز زاینده‌رود جاری شد و در بهمن‌ماه سال ۱۴۰۱ به مدت ۱۰ روز برای کشاورزان شرق اصفهان باز شد که دو روز تا رسیدن آب به کانال‌های کشاورزان زمان برد و عملاً هشت روز آب تحویل کشاورزان شرق اصفهان شد. از بهمن‌ماه ۱۴۰۱ تا به امروز حقابه کشاورزان شرق در پنج مرحله و به مدت ده روز تحویل داده شد و این میزان آب به قدری بود که در سال آبی جاری، تنها ۳۰ درصد اراضی شرق اصفهان زیر کشت غله و گلرنگ رفت. البته به گفته کشاورزان با توجه به نوسانات تحویل آب، بخشی از این اراضی چرای دام شد و کشت آنها آسیب دید.
در ادامه خورده روایت هایی را از درددل کشاورزان بخوانید:
محمد 50 ساله: از 15 سالگی تا الان کشاورزی کردم، امسال 10 درصد از زمین‌هایم را کشت کردم. همین‌قدر هم که می‌کاریم امیدی هست، البته دیگر چاره‌ای نداریم، دستمان هم به‌جایی بند نیست، اگر بخواهیم برویم شهرهای بزرگ که خودشان گرفتارتر از ما هستند، مجبوریم با همین زمین‌ها و آب شور و چکه آبی که می‌فرستند زندگی کنیم.

 

جمالی: حرف که زیاد است، اما گوش شنوایی نیست. من اما این چند سال به خاک سیاه نشستیم. از بس که غصه خوردیم، عمل قلب باز کردم و توان کار کردنم را هم از دست دادم، حالا حتی نمی‌توانم کارگری کنم، و اگر آب برای کشاورزی هم نباشد باید سر چهارراه بایستیم.

 

 

آقای شاه یوسفی دامدار دیگر می‌گوید من 20 سال است در این دامداری کار می‌کنم، اگر این‌طوری پیش برود شش ماه دیگر یک بز هم نداریم. ماشین ماشین دام می‌بریم کشتارگاه ولی این‌طوری به درد کشتارگاه هم نمی‌خورند و خودشان خوراک خودشان می‌شوند، یعنی دام می‌فروشیم و برای بقیه خوراک می‌خریم

 

آقای اصغری: عمرم را چوپان بودم، آب هم نیست تا کشت و زرع کنیم، اگر کشاورزی می‌کردیم، دامداری هم خوب بود، ولی حالا هیچ‌کدام نیست، وقتی آب نیست مجبوریم سر دام را ببریم. بز مال مردم فقیر است و به درد آدم‌های بیچاره می‌خورد، چون خرجشان کمتر از میش است، هم شیر و ماست دارد که آدم می‌خورد.

 

آقای حیدری: عمرم را گذاشتم سر این کار اما حالا هیچی ندارم، حتی زن و بچه‌ام شاکی‌اند. بچه‌هایمان رفته‌اند یزد در کارخانه‌های آنجا کار می‌کنند، من خودم کشت می‌کردم، ولی آب نیست که دارم این‌طوری جور می‌کشم.

 

آقای ابراهیمی ۷۰ ساله می‌گوید همه عمرم کار کردم، اما چند سالی است مریضم و خیلی نمی‌توانم کار کنم. زمینم را به پسرم دادم که گندم و جو و یونجه می‌کارد، اما این چند سال که آب نبود زندگی‌مان فلج شد.. قبلاً با یک بیل که به زمین می‌زدیم به آب می‌رسیدیم، این‌که می‌گویم مربوط به تقریباً 30 سال قبل است، ولی حالا همه‌جا خشک شده و خودمان هم گرفتار شده‌ایم.

 

 

اصغر تقیان: همین درختان را هم با آب تانکر سبز کردیم، آب چاه هم شور است و اگر به این درخت‌ها برسد خشک می‌شود، اگر آب نرسد هم گل‌ها خشک می‌شوند و می‌ریزند تا الان هم با مکافات این گل‌ها را نگه داشته‌ایم.

 

 

دامداران ورزنه از نبود آب و آذوقه برای دام هایش گلایه مندند و بیشتر دام هایشان به همین دلیل وزنشان کم شده و می‌میرند.

 

 

نعمت‌الله حافظی جانباز ۵۲ ساله و رزمنده ایثارگر و جانباز می‌گوید. ! چه کنیم که حتی جایی هم نداریم برویم، یک سال رفتیم جلوی‌شان اعتراض کردیم گفتند این‌ها اراذل و اوباش‌اند! یک سربازشان به من فحش داد گفت شما اخلالگری! کارت جانبازی‌ام را نشان دادم گفتم آن‌وقت که من رفتم جبهه شما کجا بودی که حالا به من فحش می‌دهی؟ ما از زمان شیخ بهایی حقابه داشتیم اما به‌زور دارند حقابه ما را می‌برند، ما دادمان را پیش چه کسی ببریم

 

 

محمد هاشم‌پور دامپزشک می‌گوید 12 سال است در این منطقه کار کرده، ولی در این دو سال وضعیت دامداران خیلی بدتر بوده است. دام‌ها سوءتغذیه دارند چون کاه نیشکر و نان خشک خورده‌اند، پشم شان ریخته و گوشتشان از بین رفته‌اند. یکسری خوراک بی‌کیفیت دارند می‌گیرند که سوءهاضمه می‌گیرند. بز به باریکی می‌افتد و سوءتغذیه می‌گیرد که باعث می‌شود درنهایت تلف شود.

 

مردی که مشغول کندن خار بود می‌گوید خارها را برای شترم می‌خواهم، افتاده‌ام دنبال جوی آب تا خار بچینم و کمک حال خوراک شترم باشم، چون شتر کاه خالی که نمی‌خورد. حالا می‌گویند شتر خار می‌خورد، ولی باید کنارش کاه و جو و یونجه هم بخورد.

 

 

آقای شاه یوسفی دامدار دیگر می‌گوید من 20 سال است در این دامداری کار می‌کنم، اگر این‌طوری پیش برود شش ماه دیگر یک بز هم نداریم. ماشین ماشین دام می‌بریم کشتارگاه ولی این‌طوری به درد کشتارگاه هم نمی‌خورند و خودشان خوراک خودشان می‌شوند، یعنی دام می‌فروشیم و برای بقیه خوراک می‌خریم

 

 

آقای خلیلی گفت که بدلیل خشکسالی عمق چاه ها زیاد شده قبلاً 10، 12 متر می‌کندیم به آب می‌رسیدیم، ولی الان 20 تا 25 متر باید بکنیم تا شاید به آب برسیم، آن هم آبی که خیلی شور است. این چاه‌ها را معمولاً کارگران افغان می‌کنند و بعد 10، 12 متر از چپ و راست تونل می‌زنند تا آب را برداشت کنند، ولی چون شور است بلا استفاده می‌ماند.

 

کشاورزان ورزنه می‌گویند درست که کانال آب در حال حاضر آب دارد، ولی 10 یا 20 روز پر بودن کانال ها برای کشت کم است و در زمان نامناسب باز می‌شود.

 

 

رمضان زینلی 70 سال دارد ومی‌گوید 7، 8 تا بچه دارد، اما شغل بچه‌ها کشاورزی نیست، برای همین زمین‌هایشان هم رها شده است.

 

 

محمد مددی 50 ساله: از 15 سالگی تا الان کشاورزی کردم، امسال 10 درصد از زمین‌هایم را کشت کردم. همین‌قدر هم که می‌کاریم امیدی هست، البته دیگر چاره‌ای نداریم، دستمان هم به‌جایی بند نیست، اگر بخواهیم برویم شهرهای بزرگ که خودشان گرفتارتر از ما هستند، مجبوریم با همین زمین‌ها و آب شور و چکه آبی که می‌فرستند زندگی کنیم.

 

 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۱