آنچه میخوانید تنها مقطعی از تاریخ معاصر ایران است که قاب سینما توانسته بخشی از این روایت یعنی ترور حسنعلی منصور را در فیلم «تیرباران» به تصویر بکشد. بخشی از این روایت جذاب و پرفرازونشیب را بخوانیم: «یک گروه 6نفره شامل شهید عراقی، شهید اندرزگو، شهید صادق امانی، شهید محمد بخارایی، شهید مرتضی نیکنژاد و شهید رضا صفارهرندی برنامه اعدام انقلابی حسنعلی منصور را در روز اول بهمن طراحی کردند. علت انتخاب اول بهمن بهدلیل مصادفبودن آن با ۱۷ رمضان و روز جنگ بدر بود. به همین علت، طرحشان را طرح «بدر» نامگذاری کردند. شب اول بهمن جلسهای از سوی چهار نفر از افراد این گروه 6نفره شامل صادق امانی، بخارایی، صفارهرندی و نیکنژاد تشکیل شد و نامهای بهوسیله این چهار نفر امضا شد و متنی شبیه قطعنامه ضمیمه آن شد.
این گروه تحقیق کرده بودند که حسنعلی منصور روز اول بهمن به چه جاهایی خواهد رفت و پس از بررسیها مشخص شد که او به سه مکان میرود؛ مسجد مجد که در مراسم ختمی شرکت میکند، در افتتاحیه یک تعاونی و درنهایت مجلس شورای ملی برای ارائه لایحه نفت فلات قاره.
پس از ارزیابی این سه مکان، چون مسجد مکان امن برای عبادت است و با وجود آسانبودن انجام اعدام انقلابی در آنجا، گروه آن را تایید نمیکند. انجام اعدام انقلابی منصور در تعاونی نیز بهدلیل اینکه ممکن بود باعث این برداشت شود که عاملان مخالف با تعاونی هستند، تایید نشد و با وجود خطرناکبودن انجام برنامه جلو مجلس شورای ملی، این گزینه تصویب شد.
برنامهریزی به این صورت بود که بخارایی از جلوی مدرسه سپهسالار (مطهری کنونی) تا جلوی مجلس قدم بزند؛ جوانی آراسته که بهتعبیر یکی از مقامات امنیتی یکدرصد هم نمیشد احتمال داد که چنین جوان آراسته، زیبا، خوشبرخورد و خوشرفتاری چنین کاری را انجام دهد. در یک گوشه میدان بهارستان مرتضی نیکنژاد مسلح ایستاده و در گوشه دیگر صفارهرندی و صادق امانی هم در یک تاکسی نشستهاند. از تعدادی از گروههای دیگر خواسته شده بود که مراقب میدان باشند تا اگر اتفاقی افتاد، بتوانند صحنه را عوض کنند، اما گروه عملکننده همین چهار نفر بودند. شهید عراقی هم در جایی دیگر مراقب اوضاع بود، اما در خود میدان حضور نداشت.
خودروی حسنعلی منصور بهموقع آمد و روی پل مجلس توقف کرد. نصیری و مبصر، روسای ساواک و شهربانی، هم پشتسر او در دو خودروی دیگر میآیند، اما اوضاع را خیلی آرام میبینند و جلوتر میایستند. زمانی که حسنعلی منصور از خودرو پیاده میشود، بخارایی به او نزدیک میشود. او نامهای را به منصور میدهد. منصور هم نامه را میگیرد و شهید بخارایی بهسرعت اسلحه را از زیر لباسش درمیآورد و شلیک میکند. ابتدا تیر را به شکم منصور میزند و وقتی او افتاد، دومین تیر را به حنجرهاش میزند و فرار میکند.»
فیلم تیرباران را علیاصغر شادروان ساخته است. او بخشهایی از ترور، دستگیری و لحظات اعدام اعضای گروه بدر را هم به تصویر کشیده و با همین روایت، برای ورود به داستان سیدعلی اندرزگو یک مقدمه تماشایی ساخته است. در سحرگاه 26 خردادماه 1344، محمد بخارایی، مرتضی نیکنژاد، رضا صفارهرندی و حاجصادق امانی، در برابر جوخه اعدام قرار گرفتند و به شهادت رسیدند. آنچه میخوانید، روایتی با جزئیات بیشتر از روزهای واقعه است.
شکلگیری هیاتهای موتلفه اسلامی
هیاتهای موتلفه اسلامی از اتئلاف سه جمعیت با یکدیگر در سال 1342 پدید آمد. مسئولان سازمان مرکزی این جمعیت عبارت بودند از: شهید حاجصادق امانی، شهید محمدصادق اسلامی، شهید حاجمهدی عراقی، حبیبالله عسگراولادی، حاجمهدی شفیق، شهید اسدالله لاجوردی و تعدادی دیگر که همگی از کسبه و تجار متدین بازار بودند. موتلفه اسلامی دارای یک شورای روحانیت مرکب از استاد شهید مطهری و استاد شهیدبهشتی و انواری بود که با همکاری کامل با شهید باهنر و هاشمیرفسنجانی نظارت بر اعمال و رفتار و خطمشی آن را برعهده داشتند این افراد با پیشنهاد موتلفه اسلامی و تایید امام انتخاب شده بودند.
موتلفه ضمن فعالیتهای چاپ و پخش اعلامیههای مراجع و علما و ترتیب تظاهرات و راهپیماییها و مجالس و سخنرانیها از صورت پراکنده بهصورت تشکیلاتی برای انجام فرامین امام امت گسترش یافت. فعالیت موثر در 15خرداد سال 42، برگزاری مراسم هفتم و چهلم و بزرگداشتهای 15خرداد فعالیت برای برگزاری باشکوه استقبال از مراجعت امام به قم در سال 43، تشکیل اولین جناح مسلح برای جهاد مسلحانه، اعدام انقلابی حسنعلی منصور و... ازجمله اقدامات این تشکیلات بود.
فشارهای حکومت و اعتراضها
مرحوم حاجابوالفضل حاجیحیدری، از چهرههای برجسته مبارزه و همپرونده شهدای موتلفه اسلامی بود که بهرغم تحمل حدود 12 سال زندان و شکنجه، کمتر در رسانهها حاضر میشد و هم اینکه غالب وقت خود را خدمت به مستضعفان در کمیته امداد قرار داده بود. در میان معدود روایتهای برجایمانده از وی، یادداشتی وجود دارد که درمورد این موضوع صحبت کردهاند و چون شاهد عینی این اتفاق بودند، خود میتواند صحبتهایش را جذاب کند.
حیدری با اشاره به اتفاقاتی که باعث شهادت این 4 نفر شد، میگوید: «پس از تبعید امام خمینی به ترکیه، روزنامهها و مجلات طاغوتی با مطالب و یاوهگوییهایشان شروع کردند به تضعیف روحیه افراد ملت بهخصوص که در آن سالها، دیگر گروهها و سازمانها همگی یا تهدید شده بودند یا تطمیع و لذا کمتر خطا میکردند. این امر موجب شده بود که حکومت غاصب وقت، بتواند هر کاری را که میخواهد انجام دهد و هر عمل خلاف انسانی خود را توجیه کند. بهخصوص اینکه کوشش میکرد نهضت اخیر را مرتجع و فاسد و خلاف اسلام در اذهان جلوه دهد.
مسلمانان متعهد و هیاتهای موتلفه اسلامی شدیدا مضطرب اوضاع بودند؛ زیرا فشارهای زیاد حکومت موجب تضعیف روحیه انقلابی و مبارزاتی افراد ملت شده بود و همین امر موجب شد که هیاتهای موتلفه اسلامی پس از بررسی و نظرخواهی عمومی تصمیم به اعمال جدیدی بگیرد که ازجمله برداشتن شخص شاه بود. برای این کار شناسایی و ردیابی را شروع کردند. قرار شد روز جشن کامیونداران کشور که در خیابان قزوین بود (و قرار بود شاه در این جشن شرکت کند) عمل ترور انجام شود.
ولی او ساعت حرکت و مسیر را تغییر داد که متاسفانه در آن روز این عمل انجام نشد و گروه بهسلامت برگشت. شاه پس از تبعید امام خمینی متوحش اوضاع بود. از طرف دیگر بر اثر انجام فعالیتهای سیاسی هیاتهای موتلفه و دیگر مسلمین متوجه سازمانهای زیرزمینی شده بود و به همین خاطر رفتوآمدهایش را کم کرده بود و اگر هم ظاهر میشد، خود و مسیرش شدیدا تحت کنترل بود. یادم میآید که او قرار بود برای افتتاح مجلسین با کالسکه بیاید و ما هم قبلا مسیر را بررسی کرده بودیم و به اتفاق اعضای گروه که از آن جمله مرحوم شهید مهدی عراقی بود، بین امیراکرم و مصدق جاگیری کرده بودیم که آن روز هم توفیق نیافتیم و او پس از تأخیر و با حفاظت بسیار شدید آمد و گذشت. پس از متفرقشدن مردم متوجه شدیم تمام افراد سازمان امنیت بازار در آن حوالی پرسه میزدند و افراد ملت را زیرنظر دارند. (روز ۲۱ آذر سال ۵۳) در همین زمانها از طرف هیاتهای موتلفه دعوتی برای بیان پارهای از مطالب ضروری در مسجد سیدعزیزالله بهعمل میآید. در آن مجلس یکسری حقایق و مشکلات از طرف موتلفان برای مردم بازگو میشود و به دولت اولتیماتوم میدهند و اتمام حجت میشود که اگر دست از اعمالش برندارد، مبارزان روشی جدید را پیش خواهند گرفت.»
نقش شهید اندرزگو
او در ادامه خاطراتش به شهید اندرزگو و فعالیتهایش در این بخش اشاره میکند و میگوید: «در همین ایام نیز شهید سیدعلى اندرزگو در تماسی که با شهید مهدی عراقی میگیرد، ۳ نفر از برادران خوب خود را بهنام آقای شهید محمد بخارایی و شهید مرتضی نیکنژاد و شهید رضا صفارهرندی را معرفی میکند و درباره خصوصیات فکری و برداشتهای اجتماعی آنها نیز مطالبی میگوید و قرار میشود که شهید عراقی با آنها ملاقاتی داشته باشد. شهید عراقی پس از ملاقاتهایی درمییابد که این برادران افرادی مخلص و متعهد و در خط امام و پاکباختگان راه خدا هستند. پس از این بررسی، شهید بخارایی و نیکنژاد و صفارهرندی به برادر شهید آقای صادق امانی معرفی میشوند و جلسات تعلیمی و فکری توسط ایشان گذاشته میشود. شهید امانی میگفت پس از معارفه با برادران ذکرشده، بخارایی در اولین جلسه تحلیلی 6ساعته و جامع، از نهضت انبیاء تا خاتم و از خاتم و امامان تا قائم و از قائم و علما تا امام خمینی را بازگو کرد که بسیار جالب بود. در انتهای این تحلیل از سخنرانی امام که در آن زمان فرموده بودند، استفاده کرده و نتیجه میگیرند که در این شرایط وظیفه، فریاد است و بهترین نوع فریاد در این شرایط خفقان، همان عمل مسلحانه است که این نظر نیز مورد تایید نیکنژاد و صفارهرندی قرار میگیرد. شهید صادق امانی میگفت این تحلیل چنان جامع بود و بر من اثر گذاشت که با یکدیگر، همگی در همان جلسه مصافحه کردند.»
لحظه ترور
حیدری درمورد لحظه ترور حسنعلی منصور میگوید: «قرار بر این شد، شهید محمد بخارایی مسئول ترور مستقیم باشد. چنانچه او موفق نشد مرتضی و رضا از دوطرف حمله کنند و درضمن مسئولیت حفاظت نیز با آنها بود. زمانیکه ماشین منصور با اسکورت وارد میدان شد، به شهید بخارایی در محل موعود علامت داده شد و او خیلی عادی به طرف در ورودی مجلس حرکت کرد و در مقابل در مجلس درحالیکه نامهای در دستش بود با منصور که با حفاظت دو نفر در دوطرفش در حرکت بود، روبهرو شد. نامه را که پوشش بود، به طرف او برد و در همین زمان اسلحه را کشید و تیری بهطرف او شلیک کرده که به مثانه او برخورد کرد. او ناچار شد خم شود و در همین حال نیز تیر دوم را شهید بخارایی شلیک کرد که به گردن منصور برخورد کرد و او سپس روی زمین غلتید. پس از این عمل محمد بهطرف مسجد سپهسالار (مطهری) دوید و برای رد گمکردن و جلوگیری از تعقیب محمد بخارایی، شهید نیکنژاد از طرف ضلع غربی و صفارهرندی از طرف شمالشرقی تیراندازی میکردند که این کار موجب انحراف و گمکردن مسیر برای ماموران حفاظت شد. تیرهایی که شهید نیکنژاد شلیک کرد به شیشه ماشین حفاظت منصور برخورد کرد که درحال انتقال او به بیمارستان بود و شکسته شد. تیرهایی که شهید هرندی شلیک کرد به ناودان کنار در ورودی مجلس خورد که این دو عمل موجب وحشت و انحراف ماموران حفاظت مجلس هم شد. محمد بخارایی حین دویدن نزدیک در مسجد مطهری توسط راننده وکیلی، بهنام بقایی دستگیر شد که حین دستگیری باهم گلاویز شدند و چون زمین یخ زده بود، موجب شد شهید بخارایی به زمین بخورد؛ درنتیجه ماموران رسیدند و او را دستگیر کردند و به کلانتری میدان بهارستان بردند.»
محمد بخارایی
متولد 1323 در جنوب تهران بود. آشناییاش با رضا صفارهرندی، عضو دیگر هیاتهای موتلفه اسلامی، به دوران پس از پایان تحصیل در دبیرستان بازمیگردد. حضور این دو در جلسات حاجشیخعلیاصغر هرندی، موجب آشنایی آنها با اسلام و اندیشههای حضرت امام(ره) شد. آشنایی این دو با هیاتهای موتلفه اسلامی هم، به سخنرانیهای پرشور امام(ره) در مبارزه با لایحه کاپیتولاسیون بازمیگردد که در این بین، حاجمهدی عراقی، آنها را برای جهاد مسلحانه علیه رژیم پهلوی مناسب تشخیص داد و از آنها دعوت کرد. این اتفاق مقدمهای برای آشنایی آنها با محمدصادق امانی، بهعنوان ضلع سوم اجرای اعدام انقلابی شد. امانی نقش مهمی در رشد بخارایی و صفارهرندی داشت و توانست عملیات مسلحانه را به این افراد آموزش دهد.
محمدصادق امانی
محمدصادق امانیهمدانی، متولد سال 1309 در تهران بود. بهعنوان یکی از کسبه بازار فعالیت میکرد. بهگفته حاجمهدی عراقی «خودش یک مجتهد بود و قریب به 6هزار حدیث از حفظ بود، مربی اخلاق بود و درس اخلاق داشت. بچههای زیادی از شاگردانش بودند که روزهای جمعه، به آنها درس اخلاق میداد.» امانی که از نزدیک با حضرت امام(ره) در ارتباط بود، در آغاز، رهبری گروه شیعیان را برعهده داشت، ولی پس از آن و با نظر امام خمینی(ره)، به همراه جمعی دیگر از فعالان، موتلفه اسلامی را تاسیس کرد. او طراحی عملیات اعدام حسنعلی منصور را که به عملیات بدر معروف شد، برعهده داشت.
رضا صفارهرندی
رضا صفارهرندی، فرزند علیاکبر متولد 1325 در یک خانواده مذهبی زندگی میکرد. برادر وی، حاجشیخعلیاصغر هرندی، روحانی آزاده خدوم و مردمی بود که همزمان با شغل پارچهفروشی، اقامه نماز جماعت مسجد دروازه غار تهران را نیز برعهده داشت. صفارهرندی، نزد برادر خود با آموزههای اسلام آشنا شد و بهتدریج اقدام به تبلیغ دین در میان جوانان و نوجوانان کرد. آشناییاش با محمد بخارایی و نیکنژاد، به جلسات مذهبی مساجد برمیگردد. با شروع نهضت حضرت امام(ره)، او هم همراه دوستانش، با موتلفه اسلامی آشنا شد و عملیات مسلحانه را برای مبارزه با رژیم پهلوی برگزید.
مرتضی نیکنژاد
مرتضی نیکنژاد متولد 1321 بود و در منطقه جنوب تهران بهدنیا آمد. پس از اتمام دوران ابتدایی، با توجه به شرایط نهچندان مناسب اقتصادی خانواده، در بازار تهران به شغل گالشفروشی مشغول شد. آشناییاش با صفارهرندی و محمد بخارایی به جلسات دینی علیاصغر هرندی برمیگردد که بهواسطه شرکت در همین جلسات، مقدمات آشنایی مرتضی با حزب موتلفه اسلامی نیز میسر شد. در جریان عملیات بدر، نقش پشتیبانی محمد بخارایی برعهده او بود که پس از ترور منصور، با شلیک چند تیر هوایی موجبات فرار بخارایی را فراهم کرد. هرچند نیروهای ساواک، درنهایت مانع این امر شدند. نیکنژاد، هم مانند صفارهرندی توانست از صحنه عملیات فرار کند، ولی درنهایت دستگیر شد.
روایتهای کوتاه از شهدای 26 خردادماه
کتاب «آن شمع سرنهاده» روایتی داستانی از زندگی محمدمهدی حاجابراهیمعراقی، از اعضای فداییان اسلام و از پایهگذاران اولیه حزب موتلفه اسلامی، به قلم محمدرضا اصلانی است و توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است؛ او که با برخی اعضای هیاتهای موتلفه اسلامی در ترور حسنعلی منصور نخستوزیر محمدرضاشاه شرکت داشت، تا زمان سرنگونی رژیم شاه در زندان بود. عراقی پس از استقرار حکومت جمهوری اسلامی، اولین مسئول زندان قصر تهران بود که خود بهتازگی از آن آزاد شده بود. وی سرانجام توسط گروه فرقان در همان سال اول حکومت جمهوری اسلامی ترور شد. بخشی از کتاب: «پاسی از شب گذشته بود. خانه، هوایی دلگیر داشت. تلویزیون در گوشه اتاق روشن بود و فیلم مراسم خاکسپاری حاجمهدی عراقی و فرزندش را نشان میداد. به فرمان رهبر انقلاب، پیکر هر دو شهید، به شهر قم انتقال داده شده بود تا در جوار حرم حضرت معصومه(س) دفن شوند. امام در فراق یار و همراهش عزادار بود و لب به دعا گشوده بود... «سیدحسین» آرامآرام اشک میریخت و دوست داشت که تنها باشد. جوان از جا برخاست. وضو گرفت. سجادهاش را گشود و شال سبزش را به گردن انداخت. میخواست نماز بخواند؛ برای شهید عراقی و پسرش که خونشان را ریخته بودند. میخواست نماز بخواند؛ برای پدربزرگش که او را بر درشکه مینشاند و میگرداند...»
کتاب «حماسه شهید اندرزگو» که مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرده است، شهید اندرزگو نام آشنایی برای همه مبارزان در رژیم شاهنشاهی است. این نام به همان اندازه که برای نیروهای مذهبی مبارز افتخارآمیز و امیدبرانگیز بود، برای نیروهای امنیتی رژیم شاه وحشتآور بود... . در این کتاب سعی شده است براساس اسناد شهربانی و خاطرات یاران و همرزمان، گوشههایی از مبارزات آن شهید و نیروهای مذهبی و مومن به خط فکری و مبارزاتی امام خمینی(ره) بازگو شود.
زندگانی و مبارزات شهید سیدعلی اندرزگو، (از مبارزان مذهبی دوره شاه) در کتاب حاضر- با این مشخصات- بازگو میشود: 1. سیری در زندگی و مبارزات شهید سیدعلی اندرزگو (روایتی براساس اسناد و خاطرات)، 2. تحلیلی از شخصیت شهید اندرزگو (ویژگیهای شخصیتی، فعالیتهای تدارکاتی و مبارزاتی و آرمانهای شهید اندرزگو)، 3. خاطرات درباره شهید سیدعلی اندرزگو، 4. گزیده اسناد پرونده شهید سیدعلی اندرزگو در شهربانی کل کشور. در کتاب، گاهشمار زندگی و مبارزات، فهرست موضوعات پرونده شهربانی شهید اندرزگو، فهرست ماخذ، فهرست اعلام و اسناد و تصاویری از شهید اندرزگو و گروهی از همرزمانش ضمیمه شده است.
«ناگفتهها» خاطرات شهید عراقی است، برخلاف آنچه امروز در عرصه خاطرهنگاری رایج است، محوریت را در تشریح رخدادها به راوی نمیدهد؛ ازاینرو خاطرات شهید مهدی عراقی را باید پدیدهای نادر در این وادی ارزیابی کرد. بهعنوان یک اصل کلی باید اذعان داشت در روایتگری رخدادهایی که راوی در آن نقش کلیدی داشته، فراموش کردن خویشتن بسیار دشوار است، بهویژه در شرایطی که عموم بازگوکنندگان- اعم از دارندگان وجهه و چهره مثبت یا منفی- خاطرات را فرصتی برای پرداختن به خود میپندارند.
یکی از معضلات بزرگ ما در همه این سالها نداشتن فیلم و سریال برای معرفی قهرمانان ایرانی در دوره معاصر بوده است. چهار جوانی که بهتنهایی یک عملیات مسلحانه مهم را پیش میبرند و نخستوزیر دوره پهلوی را ترور میکنند، میتوانند مایه خلق آثار مهمی شوند که البته نشدهاند و تنها در چند اثر محدود به آنها پرداخته شده است. یکی از این آثار فیلم تلویزیونی «رگبار» به کارگردانی محمدرضا ورزی است. این فیلم اعدام انقلابی حسنعلی منصور را روایت میکند. سعید نیکپور، شکرخدا گودرزی، امیریل ارجمند و گوهرخیراندیش در این فیلم هنرنمایی کردهاند.
فیلم دیگر هم یک اثر سینمایی است به نام «تیرباران» که در سال 1365 تولید شده است. علیاصغر شادروان، نویسنده و کارگردان این فیلم بوده و جالب است که مجید مجیدی هم در آن بازی کرده است. جعفر دهقان، رضا چراغی، عطاءالله سلمانیان، حبیبالله رجبعلی، محمود نوروز، ناصر فروغجعفری و... هم دیگر بازیگران این فیلم هستند. در «تیرباران» میبینیم ماموران ساواک دنبال سیدعلی اندرزگو هستند؛ چراکه او را از طراحان اصلی ترور منصور میدانند، اما اندرزگو در لباس مبدل به مبارزه ادامه میدهد و چندبار تا مرز دستگیری میرسد، اما باز نجات مییابد. آخرینبار ماموران ساواک محل زندگی او را محاصره کرده و اندرزگو بعد از یک درگیری مسلحانه سخت، به شهادت میرسد.
شادروان کارگردان این فیلم سینمایی در گفتوگویی که با او داشتیم، درمورد ساخت این فیلم و تحقیقاتش میگوید: «حوالی سال ۱۳۵۹ بود که روزنامهها همه نوع مطالبی درباره افراد مختلف انقلابی مینوشتند. من مطلبی حدود پنج تا 6سطر دریکی از این روزنامههای آن زمان راجعبه شهید اندرزگو خواندم. خودم از قبل فیلمهای کوتاه میساختم و هنوز شروع به ساخت فیلمهای بلند نکرده بودم و وقتی این پنج، شش سطر را خواندم، فکر کردم این موضوع بیوگرافیک میتواند دستمایه خوبی برای فیلم بلند باشد. اول مدتی دست نگه داشتم و سراغ نوشتن فیلمنامه نرفتم بهدلیل اینکه دوره جنگ بود و بنده آنموقع در خوزستان بودم و البته درحالحاضر هم در اهواز زندگی میکنم. مدتی بعد کار روی آن را شروع کردم. شاید حدود یک سال با تحقیقات میدانی پیش رفتم، به این شکل که شروع کردم به پیدا کردن آشنایان این فرد. از برادرش شروع کردم و آنها هم افراد و آشناهای دیگری را معرفی کردند. افرادی با اندرزگو در ارتباط بودند، ازجمله در تهران و قم و در سیستانوبلوچستان که از آن مسیر زیاد وارد ایران میشد. من حدود یکسالونیم حدود ۱۲۰ تا۱۳۰ ساعت از مصاحبههای مختلف از آدمهای مختلف را جمع کردم و از بین همه آنها لازم بود یک فیلم سینمایی استخراج کنم. درنتیجه باید آنهایی را که جنبه نمایشی داشتند، برمیداشتم، چون بالاخره این فیلم قرار بود برای تماشاچی عام قابلهضم باشد.»