احسان زیورعالم، خبرنگار: بهمن 1362، پس از برگزاری دومین جشنواره تئاتر فجر، بولتنی از رویدادهای جشنواره منتشر میشود. عنوان بولتن «نمایش: نشریه دومین جشنواره سراسری تئاتر فجر» بود. شاید این مهمترین سند امروز ما درباره برگزاری این رویداد باشد. وجود پیامهایی ازسوی رئیسجمهور و نخستوزیر وقت و سخنرانی معاونت هنری و رئیس مرکز هنرهای نمایشی آن روزگار، چشمانداز جذابی از وضعیت تئاتر و البته میل مدیریتی در حوزه تئاتر در دهه60 ارائه میدهد. در این فرصت قصد داریم نگاهی به سخنرانی محمدطه عبدخدایی، رئیس وقت مرکز هنرهای نمایشی داشته باشیم؛ نخستین مدیر تئاتر ایران پس از انقلاب و البته اولین دبیر جشنواره فجر که هیچگاه تئاتری نبود. هرچند او در خاطراتش از همکاریاش در بخش تئاتری حسینیه ارشاد و احتمالا تولید نمایش «ابوذر» گفته است؛ اما عبدخدایی فارغالتحصیل رشته اقتصاد و زبان از دانشگاه دهلی بود و در ایام انقلاب نیز فعالیتهایش در حوزه مبارزات دانشجویان خارج از کشور خلاصه میشد. او حتی برای مدتی مسئول صداوسیما و خبرگزاری کشور در هند میشود.
عبدخدایی درباره مدیریتش در تئاتر به تسنیم گفته است: «سال اولی که من مسئول هنرهای نمایشی شدم، آقای خاتمی هم آمده بود. اولین حکم من را حاجسیدجوادی داد که ایشان معاون هنری بود، مدیر ارشاد آقای معادیخواه بود که بعد هم ادامه پیدا کرد. بعد آقای خاتمی آمد و احکام مختلفی را برای ما زد. وقتی من وارد هنرهای نمایشی شدم، آن سال فکر کردیم کاری برای فجر کنیم که ما تئاتر فجر را با شهرستانیها شروع کردیم، منجمله افرادی که کمک کردند داریوش ارجمند بود یعنی داریوش ارجمند از آنجا پایش به تهران باز شد و آمد تهران و یکسری از مشهد و گرگان و تبریز آمدند و کنارش هم بعدا تئاتر دفاعمقدس برنامهریزی شد. بعد از آن فیلم فجر و بعد از آن موسیقی فجر یعنی ابتدا جشنواره تئاتر فجر پایهریزی شد و بعد جشنواره فیلم فجر بهوجود آمد.»
اما این خلاصه چندان نمیتواند وضعیت آن روزها را شفاف کند. به ابتدای بحث بازگردیم و آن مجله ویژه دومین دوره فجر. در مجله یک گفتوگو با محمدطه عبدخدایی وجود دارد که نویسنده آن با این لفظ آن را شروع میکند: «فرصتی پیش آمد تا با برادرمان طه عبدخدایی، سرپرست مرکز هنرهای نمایشی وزارت ارشاد اسلامی گفتوگویی داشته باشیم.» این جملات نخستین حاوی اطلاعات جذابی است. نخست لفظ برادر بهجای آقا و جناب و سرکار که بهنوعی بازتابدهنده نوعی همسانسازی موقعیت اشخاص پس از انقلاب است؛ فضایی که نوعی برابری انسانی در فضای حاکمیتی شکل گرفته بود و البته بهمرور زمان از میان رفت. دوم استفاده از واژه سرپرست بهجای ریاست یا مدیریت که بار معنایی طبقاتی و سلسلهمراتبی ایجاد میکند. اما اصل ماجرا در گفتوگوی نهچندان شیرین عبدخدایی با برادر روزنامهنگار است. با توجه به شناسنامه مجله نمیتوان حدس زد مصاحبه توسط چه کسی گرفته شده؛ اما همهچیز زیرنظر موسسه کیهان و گروهی بهنام سلمان اجرایی شده است.
عبدخدایی گفتارش را با تفاوت میان جشنواره اخیر و دوره پیشین آغاز میکند. اینکه آثار کم شده است؛ اما تعداد افراد حاضر در جشنواره بیشتر. او این مهم را در راستای افزایش کیفی جشنواره میداند: «از نظر محتوا و نظم جشنوارهای، امسال خیلی منظمتر و تئاترها پربارتر از نخستین جشنواره بود. اگرچه در جشنواره امسال برنده به مفهوم مطلق نداشتیم.»
پرسش بعدی با فضای شعارهای آن روزگار عجین است و روزنامهنگار از عباراتی چون ارزش، عظمت و همگامی با انقلاب اسلامی میپرسد. عبدخدایی در مواجهه با این واژگان میگوید: «از ابتدای تشکیلات مرکز هنرهای نمایشی، شعار و هدفمان با دیگر همکاران این بود که ما هنری میخواهیم منهای ابتذال و وابستگی -که البته ابتذال هم یک نوع وابستگی است- ولی ابتذال با تفریح تفاوت دارد. بعضیها تصورشان این است که ما وقتی میگوییم منهای ابتذال فکر میکنند تفریح و نمایشهای کمیک را نفی میکنیم.»
البته طبق برخی مطالب مندرج در روزنامههای آن روز میتوان مدعی شد صحبتهای عبدخدایی کمی متفاوت از واقعیت تاریخی است. در دوره او شرایط کار در لالهزار بحرانی میشود. میتوان ریشه این بحران را در ادامه گفتههای او جستوجو کرد، جایی که میگوید: «قصدمان بر این است که به سالنهای تئاتر قداست مسجد را بدهیم و به صحنههای تئاتر و سکوهای تئاتر قداست منبر را.» این نگاه عبدخدایی شاید یادآور فعالیتهایش در حسینیه ارشاد باشد. او باورش بر این است که هنرمند، چه «خواهران» و چه «برادران»، نقش «واعظ و روحانیون» را دارند و هدفش باید ارشاد جامعه باشد: «باید با تمام وجود پاک باشید. همانطور که یک روحانی ما قبل از رفتن به محراب و منبر وضو میگیرد و خود را آماده میکند برای آنکه روی منبر و محراب قرار بگیرد.»
تصور و تعبیر مسجد برای تئاتر بعدها ریشهدارتر میشود. در قم گروهی که بعدها عنوان آیین برای خود برمیگزینند، دفتری بهنام تئاتر بچههای مسجد زیرنظر حوزه هنری تشکیل میدهند. حسین پارسایی، حسین فداییحسین، کاظم نظری و کوروش زارعی چهرههای شاخص این جمع بهحساب میآیند که بعدها در دهه80 به سمتها و پستهای مهم تئاتری میرسند. گروه آیین که تمرکزش بر روایت رویدادهای مذهبی بود، چشماندازی همچون نگاه عبدخدایی را دنبال میکند و چندیپیش نیز کوروش زارعی، دبیر کنونی جشنواره تئاتر فجر از تعبیر تئاتر همچون مسجد استفاده کرده بود. تمثیل مسجد و تئاتر البته ریشهای متفاوت از مساله مذهب داشت. عبدخدایی برای تشریح این تمثیل خود میگوید: «شما نیز مبلغ و مبشری هستید که میخواهید فرهنگی عالی به مردم ارائه دهید. حالا گونههای مختلف و زوایای دید متفاوت است که برد این امر هم بسیار زیاد است، یعنی برد تئاتر هم سمعی است و هم بصری.» اینجا عبدخدایی بین منبر و نمایش یک مرز مشخص میکند؛ اینکه در تئاتر چیزی به اسم تنوع در اجرا و شاید در اندیشه وجود داشته باشد.
با این حال او تلاش نمیکند این موضوع را باز کند یا شاید میلی به این کار ندارد. فضای جنگ و جبهه -که حتی در پوشش او نمودار است، عبدخدایی در تمامی تصاویر موجود از او با کاپشنهای مخصوص رزمندگان دیده میشود- او را وامیدارد متناسب آن زمان حرف بزند: «تلاش ما این است که مکانهای تئاتر را به یک مکان مقدس تبدیل کنیم که قضاوت آن را به مردم خوب، مسلمان و حزبالله وامیگذاریم.» دقت کنیم که او قضاوت را به مخاطب محول میکند. نشان میدهد او فهمی از نسبت درام و دموکراسی دارد؛ ولی باز در ادامه حرفهایش انقلت میآورد و میگوید: «البته گاهی تشخیص موضوع ممکن است دقیق نباشد و تاثیر مطلوب فیالمثل نداشته باشد و از دست در برود.» اشاره او میتواند به مساله ممیزی باشد، هرچند در دوره او سازمانی همچون شورای نظارت و ارزشیابی وجود نداشت.
در جای دیگری از گفتوگو، عبدخدایی میگوید: «تلاشهایی برای تولید آثار «تفرجآور، کمیک، طنزگونه» صورت گرفته است که ردپای آن در تاریخ تئاتر ایران محو است.» او تاکید میکند: «نیاز هم داریم و مخالف هم نیستیم و امیدواریم که انشاءالله بتوانیم در این جهت هم گامهای موثر برداریم. البته ما حتی سیاهبازی را هم اجازه دادهایم، با توجه به اینکه سیاهبازی قبلا به شکل مطلوبی عرضه نمیشد.» ترفند عبدخدایی برای قانونیبودن سیاهبازی جالب است. میگوید طبق یک دستور «سیاه نباید یک شخصیت منفی باشد، سیاه دلقک شاهان نیست، سیاه یک مبارز است و سمبل ستم به تمام سیاهان جهان است و سیاه در عین حال که حرفهایش طنز است، گفتههایش پر از مسائل عمیق است.» شاید این دستورالعمل برای آنهایی که دهه60 و برنامههای طنز تلویزیونی را بهخاطر داشته باشند، قابلتوجه باشد. طبق این دستور اساسا فلسفه سیاه کنفیکون شده است و تبدیل کردن سیاه به عنصر نژادی 40سال بعد برسر مراسم سیاهبازی عید1400 جنجالی شد.
روزنامهنگار ناشناس اما بحث را بهسمت جشنواره میبرد؛ اینکه چرا جشنواره برگزار شده و پاسخ عبدخدایی همان مبارزه با ابتذال و وابستگی است. اما یک پرسش مهم به قدمت چهاردهه بحث جایزه است که در این مصاحبه هم مطرح میشود. عبدخدایی میگوید قصد از جایزه رقابت نیست. او هدف از جایزه را تشویق به ترویج فرهنگ میداند. یک بحث جالب هم به میان میآورد، اینکه «میدانید که سیاستمان، اقتصادمان، سیستم جنگمان با دنیا متفاوت است، سیاستمان یک سیاست مستقل نه شرقی و نه غربی است، اقتصادمان یک اقتصاد اسلامی خاص خود است و جنگمان هم جنگ ایثار، شهادت و جنگ پیروزی خون بر شمشیر است.» او با بیان این جملات استدلال میکند که تئاتر هم باید متفاوت باشد، یعنی چطور؟ «متفاوت از جشنوارههای دنیا، در برخی جشنوارههای جهانی اگر دقت کنیم ما شاهد اندیشههای پوچ و گاه ابتذالهای هنری بودیم.» اشاره او به جشن هنر شیراز است و بازهم از واژه ابتذال و وابستگی استفاده میکند. درنهایت هم یک الگو برای اثر خوب معرفی میکند. اشاره او به برنده جایزه نمایشنامهنویسی است. «برنده بهترین متنی که در جشنواره برگزیده شد یکی از شکنجهشدگان رژیم ساواک بود در زمان شاه. امیدواریم بتوانیم اینگونه هنر را به دنیا ارائه دهیم مثل اینگونه زیستن.» البته هیچگاه این موفقیت حاصل نشد و اولین گروههای اعزامی ایران به خارج از کشور، اجراهایی مبتنیبر سنتهای نمایش ایرانی یا اشکال مدرن تئاتر بودند.
در اختتامیه جشنواره عبدخدایی اعلام میکند برگزیده نهایی با حمایت وزارت ارشاد به خارج از کشور اعزام میشود؛ اما در آن دوره، هیچ نمایشی بهعنوان اثر برگزیده اعلام نمیشود، درنهایت هیچ نمایشی نیز به خارج اعزام نمیشود. بماند که در دوره عبدخدایی اساسا تئاتر ایران نمیتواند ارتباط جدی با تئاتر دیگر نقاط جهان پیدا کند. او در این مصاحبه میگوید: «امیدوارم روزی برندههای به مفهوم مطلق جشنوارههایمان را جهانیان شاهد باشند، ببینند که در زمینه هنر نمایش ما به چه دستاوردهایی رسیدهایم.» این آرزو البته در دوره علی منتظری رخ میدهد و ازقضا شخصیتهایی چون آتیلا پسیانی پایشان به خارج از کشور باز میشود که برآمده از کارگاه نمایش بود.