علی صالحیان، خبرنگار: محور برلین و فرانسه بعد از برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) بیشترین تلاش را برای تقویت اروپایی قدرتمند انجام دادهاند. هرچند شولتز، صدراعظم آلمان تفکرات متفاوتی نسبت به مرکل دارد، همانطور که یکی از دیپلماتهای اروپایی وی را تاجری آلمانی نامیده بود. به نظر میرسد موضوعی مانند اتحادیه اروپا برای اروپاییها خصوصا آلمان و فرانسه (بهعنوان رهبران سنتی اروپا) و حداقل برای قسمتی از آنان، ورای مباحث سود و زیان متعارف و سیاسی، دارای جنبههای حیثیتی است. این نگاه برای دستیابی به اروپایی واحد و قدرتمند که بازیگری تاثیرگذار در عرصه بینالملل باشد، مشخصا در نگاه رهبران اروپایی وجود داشته است، هرچند اختلافات زیادی در جزئیات و کلیات دارند. برای مثال کشورهایی مانند دانمارک، کرواسی و لهستان، عضو اتحادیه اروپا هستند ولی از یورو استفاده نمیکنند، درمقابل نروژ و ایسلند جزء منطقه شنگن هستند ولی عضو اتحادیه اروپا نیستند و ایرلند و رومانی عضو اتحادیه اروپا هستند که عضو شنگن نیستند. حال باید دید رویای اروپای متحد و قدرتمند تا چه حد واقعی است یا احتمال دارد به واقعیت تبدیل شود؟
بحران اوکراین، تنشی بود که شکاف اختلافات را در اروپا گسترده و عیانتر کرده است، موضوعات و معضلهایی مانند مهاجران، امنیت دستهجمعی، موجب تقویت ایده و دکترین «خودیاری» در این کشورها شده است؛ تفکری که معتقد است درمقابله با تهدیدات، باید به خودیاری متکی بود.
بهنظر میرسد امروزه به نسبت قبل از شروع این بحران، تصمیمگیری برای موضوعی مانند بحران پناهندگی با توجه به هزینه و تبعات آن، بهعنوان تهدید، برای کشورهای اروپایی مثلا مانند آنچه در مرز بلاروس و لهستان اتفاق افتاد، سختتر از گذشته شده است. بودجه نظامی و نظامیگری در کشورهایی که توانایی اقتصادی دارند، افزایش پیدا خواهد کرد؛ مانند آلمان که 100 میلیاردیورو برای بودجه نظامی خود تخصیص داد که بیش از دو درصد تولید ناخالص داخلی (سقف سنتی آلمان برای هزینه در این زمینه) این کشور است.
با توجه به عملکرد ناتو و سایر کشورهای غربی در بحران اوکراین و افزایش هزینههای زندگی بهخصوص افزایش هزینه غلات و دانههای روغنی، دکترین خودیاری و عدم ورود به منازعه با کشوری مثل روسیه، موجب پیروزی رهبرانی مانند ویکتور اوربان در مجارستان شد.
برای پیبردن به عمق بحران اوکراین، بهویژه در نگاه اروپاییان، باید این نکته را مدنظر داشت که جنگ در اروپا، برای اروپاییها که بعضی از پدیدهها مانند آوارگی، جنگ و قحطی را فقط برای غیرغربیها در نظر داشتند، تعجبآور و خارج از عادت است. نسلی از اروپاییها که جوانانشان حتی جنگ سرد و شوروی را درک نکردهاند و عادت به تماشای جنگ از قاب رسانه در مناطقی مانند غرب آسیا و آفریقا دارند.
آنطور که بهنظر میرسد یکی از راهبردهای مواجهه با بحران اوکراین، جداکردن شخص پوتین از روسیه است، به این معنا که مطلوبترین آینده، کارکردن اروپا با روسیه بدون پوتین در آینده است که دلیل آن نیز میتواند وابستگی اروپا به انرژی روسیه و جلوگیری از شکلگیری کدورتی ریشهدار در بحران اوکراین باشد، همانطور که مکرون در اظهارنظر اخیر خود بیان داشته است که «ما نباید روسیه را تحقیر کنیم تا روزی که جنگ متوقف شود، ما نباید هرگز تسلیم وسوسه تحقیر یا روحیه انتقام شویم.»
کلام آخر آنکه، به نظر میرسد دکترین خودیاری، بیش از گذشته در اروپا رواج خواهد یافت، هرچند کمکهای نظامی به اوکراین و وجود دشمنی واحد، به نزدیکی کشورهای اروپایی و روابط فراآتلانتیکی کمک کرده است، اما اشتباه سیاسی اوکراین در شکلگیری این بحران نشان داد این کمکها اگر هم وجود داشته باشند، حداقل با هزینههای گزاف برای کشورهای درگیر خواهد بود، لذا کمهزینهترین راهکار، خودیاری است. شاید بهترین تصویر از آینده احتمالی اروپا را دومنیک مویسی در کتاب «ژئوپلیتیک احساسات» در سال 2008 در یکی از سناریوها بیان کرده است که: «موزهای از گذشته خودش که ترس بر آن حاکم است و با احساس خطر احاطه شده است.»