محمدرضا شفاه، تهیه کننده:
ما یک گروه هستیم و معمولا خیلی از بخش‌های کار را که انجام می‌دهیم عملا همه باهم نسبتی با شکل‌گیری این اتفاق داریم. ولی ماجرای فیلم هناس و ساختن یک فیلم درباره ترور شهید رضایی‌نژاد ایده‌ای بود که چهار، پنج سال بین من، آقای ثقفی و آقای دارابی درمورد حرف زده می‌شد تا روزی که شهادت شهید فخری‌زاده اتفاق افتاد و ما بسیار ناراحت بودیم که کاری از دست ما برمی‌آمده و آن هم ساختن یک فیلم با مضمون ترور با این شکل است که انجام ندادیم.
  • ۱۴۰۱-۰۳-۱۸ - ۰۳:۳۰
  • 10
محمدرضا شفاه، تهیه کننده:
مانند «هناس» در سینمای ایران کم است
مانند  «هناس» در سینمای ایران کم است
عاطفه جعفریدبیر گروه فرهنگ

عاطفه جعفری، خبرنگارگروه فرهنگ: در گزارش امروز روزنامه فرهیختگان درباره فیلم هناس با محمدرضا شفاه، تهیه کننده گفت‌وگو کردیم. متن گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

برای سوال اول از روند تولید فیلم هناس بگویید و اینکه ایده ساخت این فیلم به ذهن کدام یک از افراد در تیم هناس رسید؟
ما یک گروه هستیم و معمولا خیلی از بخش‌های کار را که انجام می‌دهیم عملا همه باهم نسبتی با شکل‌گیری آن کار داریم. ماجرای فیلم هناس و ساختن یک فیلم درباره ترور شهید رضایی‌نژاد ایده‌ای بود که چهار، پنج سال بین من، آقای ثقفی و آقای دارابی درموردش حرف زده می‌شد تا روزی که شهادت شهید فخری‌زاده اتفاق افتاد. آن روزها ما بسیار ناراحت بودیم که در انجام کاری که از دست‌مان بر‌می‌آمده یعنی ساختن فیلمی درباره‌ی این ترورها، تعلل کرده‌ایم. آن روز من از دوستانم خواستم یک یاعلی جدی بگوییم و این کار را انجام دهیم. به‌خاطر سابقه‌ای که در مجموعه ما برای این موضوع بود همه با کمال میل و رغبت یاعلی گفتند و با مجموعه حوزه هنری موضوع را مطرح کردیم و از آنها خواستیم پای کار بیایند. الحمدلله دوستان حوزه هنری هم استقبال کردند و مردانه پای کار آمدند و کار انجام شد.

مطمئنا ساخت چنین فیلم‌هایی سختی‌های خود را دارد. از این منظر که انتخاب بازیگر یک سختی و پروژه تولید و اکران و... نیز سختی‌های خودش را دارد. سختی‌های ساخت هناس برای شما در کدام مرحله بود؟
از ابتدا که فیلمنامه نوشته شد، آقای دارابی به‌عنوان کارگردان این نظر را داشت که برای شخصیت شهره پیرانی با مریلا زارعی مذاکره کنیم که اگر ایشان فرصت دارد و دوست دارد بازی کند. آن زمان خانم زارعی دو سریال داشت و بنابراین ما مطمئن شدیم که ایشان را نداریم بنابراین مشغول شدیم به انتخاب بازیگر. فرآیند انتخاب بازیگر سه ماه طول کشید. خیلی از بازیگران به شخصیت فیلم نمی‌خوردند و مناسب برای نقش نبودند. از بین بازیگرانی که فکر می‌کردیم مناسب هستند، برخی می‌آمدند و گپ می‌زدند و به نتیجه نمی‌رسیدیم و یا مورد پسند کارگردان واقع نمی‌شدند. چند نفری هم بودند که ملاحظات نقش و ویژگی‌های مضمونی فیلم آنها را نگران کرده بود. بالاخره چنین فیلمی در عرف سینمای ایران خیلی وجود ندارد و کسی چندان از این نوع فیلم‌ها نمی‌سازد و بازیگران به‌ خاطر مبهم بودن فضای این نوع فیلم‌ها و نگرانی‌های از این دست برای نهایی کردن حضور در کار، تعلل می‌کردند. از قبل از شروع پیش‌تولید با یک دستیار و با همکاری کیومرث مرادی در سمت انتخاب بازیگر، کار را شروع کردیم. همه عوامل انتخاب شده بودند ولی هنوز بازیگر زن، نهایی نشده بود.  مسیر انتخاب بازیگر برای ما سخت و طولانی شد تا درنهایت در شرایطی که حتی احتمالش را نمی‌دادیم، خبر دادند خانم زارعی درگیری‌اش در یکی از سریال‌ها مرتفع شده است. درنگ نکردیم. ایشان گزینه‌ای بود که از ابتدا می‌خواستیم باشد. با ایشان وارد مذاکره شدیم و خوشبختانه فیلمنامه را خواند و با همه وجود اعتقاد پای کار آمد. هرچه بیشتر در پیش‌تولید با ایشان همراه شدیم مطمئن‌تر شدیم این انتخاب درستی بوده است. درمورد آقای شعیبی هم مشابه چنین موقعیتی بود. وقتی موضوع با ایشان مطرح شد، ایشان هم با همه دلش وارد این پروژه شد و با تجربیات مختلفی که در عرصه فیلمسازی و بازی داشت در کنار کارگردان کار قرار گرفت و کار شروع شد.

در فیلم‌هایی که در حوزه بیوگرافی ساخته می‌شوند، خیلی نمی‌توان چیزی به فیلم اضافه کرد، مخصوصا که فیلم درباره یک شهید باشد. کمی درخصوص تحقیق و پژوهش فیلم صحبت کنید. چقدر این هماهنگی با خانم پیرانی انجام می‌شد که اتفاقی که در فیلم می‌افتد منطبق بر زندگی شهید و خانم پیرانی باشد؟
منابعی که برای این فیلم وجود داشت چند کتاب درباره شهید رضایی‌نژاد و ویژگی‌های ایشان بود. کتاب‌هایی درباره زندگی شهید وجود داشت که در همین چند سال نوشته شده است. ما این کتاب‌ها را قبلا مطالعه کرده بودیم و مجدد برای نوشتن متن سراغ این کتاب‌ها رفتیم ولی واقعیت این است گام اولی که مطمئن بودیم باید برداریم و فعالیت را شروع کردیم این بود که قبل از مطرح کردن موضوع با حوزه هنری جلسه‌ای را با خانم پیرانی برگزار کردیم که بدانیم اساسا امکان ورود به موضوع وجود دارد یا خیر. با ایشان طرح ‌موضوع کردیم و گفتیم می‌خواهیم وارد این پروژه شویم و در این پروژه به این نتیجه رسیدیم که قصه را باید از زبان شما مطرح کنیم و با توجه به این ویژگی‌ها می‌خواهیم وارد مذاکره با سازمان‌هایی شویم که ممکن است به ما کمک کنند. ایشان هم اقبال داشتند که با حوزه هنری کار انجام شود. قبل از اینکه وارد این بخش شویم اقبال خوبی روی گروه ما داشتند که لطف ایشان بود. درکنار این خانم پیرانی یک ویژگی خوب داشتند. اباز ابتدا به ایشان عرض کردیم می‌خواهیم از زاویه همسر شهید برویم ولی توضیح دادیم وقتی می‌خواهیم فیلم داستانی بسازیم ویژگی فیلم داستانی متعهد به تمام اجزای واقعیت نیست.
یعنی ما زندگی شما را بررسی می‌کنیم و مصاحبه با شما می‌گیریم که یکی از منابع دسته‌اول ما مجموعه حرف‌های طولانی‌ای بود که بین نویسنده و خانم پیرانی زده شد و مصاحبه‌هایی که با ایشان داشتند. گفتیم بعد از این مصاحبه‌ها زندگی شما را به روایت خودمان بیان می‌کنیم. ممکن است اتفاقاتی را بزرگنمایی کنیم و ممکن است اتفاقی نبوده باشد ولی چیزی در زندگی شما باعث شود اتفاقی را رقم بزنیم که آن را روایت کنیم. خانم پیرانی به‌دلیل حجم مطالعاتی که داشتند چون استاد دانشگاه هستند و اهل مطالعه، کتاب‌های زیادی خوانده‌اند، فیلم‌های زیادی دیدند و خیلی با این فرآیند آشنا بودند. گفتند دست شما باز است برای اینکه آنچه فکر می‌کنید می‌توانید روایت کنید منبعی از زندگی من و شهید رضایی‌نژاد باشد، اگر نیاز به تغییر است، تغییر دهید و اگر نیاز به ایجاد کردن چیزهای جدید است انجام دهید و من نگران این نیستم.
این خیلی ریسک بزرگی بود. کار هنوز ساخته و نوشته نشده بود و ایشان روی اطمینانی که به ما داشتند، اجازه دادند تا این اتفاق بیفتد و عملا ما همین‌طور جلو رفتیم. ما 11 نسخه فیلمنامه برای هناس نوشتیم و نسخه یازدهم را ساختیم. خانم پیرانی فقط نسخه یک را مطالعه کرده بودند. یعنی ما نسخه یک را فرستادیم و ایشان خواندند و یک‌سری نکات گفتند و خیلی نسخه متفاوتی بود یعنی در‌واقع ربطی به نسخه یازدهم نداشت و کار در این یازده نسخه شکل گرفت و تغییر کرد. در همان نسخه اول یک‌سری نکات کلی بیان کردند و گفتند دیگر نمی‌خواهم که فیلمنامه را بخوانم و می‌خواهم فاصله را با کار حفظ کنم و شما براساس زندگی من کار را بسازید. این ها گذشت تا 10 روز قبل از جشنواره فیلم فجر کار را دیدند. البته چند نوبت هم پشت‌صحنه آمدند و در آنجا در حد موضوعات کلی حرف زدیم و ایشان در جریان فرایند کلی کار قرار گرفتند. و بعد در دفتر ما فیلم را دیدند و روز سختی هم برای ما بود، چون ایشان هیچی از فیلم نمی‌دانست و ما خیلی نگران بودیم که ما کل راه را رفتیم، با اینکه با هماهنگی و اجازه ایشان بود ولی بالاخره هر آدمی ممکن است ببیند و بگوید بد است. ما خیلی نگران بودیم که موضع و رویکرد و روش ما را می‌پسندند یا خیر. وقتی فیلم را دیدند من اعتقاد دارم به‌خاطر دید بلندی که داشتند خیلی ابراز لطف کردند. دفعه اولی که فیلم را دیدند خیلی متاثر شدند. در همان ایام پیش از جشنواره و در واقع همان روز من استوری گذاشتم و گفتم من امشب 10 روز قبل از شروع جشنواره فیلم فجر سیمرغ خود را گرفتم. خیلی خوشحال بودم، آنچه اتفاق افتاده بود، راضی‌کننده بود و آن را نشانه‌ای از این می‌دانستیم که ان‌شاءالله شهید هم از راهی که انتخاب کردیم، رضایت دارد.

چقدر جامعه امروز ما به ساختن این مدل فیلم‌ها نیاز دارد؟ با توجه به تمام مشکلات و چالش‌هایی که در جامعه وجود دارد، چقدر این فیلم‌ها می‌تواند به جامعه کمک کند؟
وقتی می‌گوییم این نوع فیلم‌ها را باید واضح‌تر کنیم چه گونه‌ای از فیلم مدنظر ماست. چون از منظری این فیلم زندگی یک قهرمان ملی است.

منظور من بیشتر همین بعد قهرمانی است که جامعه در زمان فعلی به قهرمان نیاز دارد.
چه از این بعد که شما بیان می‌کنید و چه از این بعد که این فیلم روایت امید داشتن و ایستادن پای کار است، یعنی ما در شرایطی هستیم که خیلی‌ها فکر می‌کنند این مملکت دیگر جای ماندن نیست و خیلی‌ها فکر می‌کنند مگر این مملکت به ما چه داده است؟ مگر این کشور چه امکانات و خدماتی به ما می‌دهد؟ من می‌گویم ساختن این فیلم‌ها و دیدن این فیلم‌ها، آشنا شدن با زندگی این آدم‌ها به ما نشان می‌دهد ما باید این‌طور نگاه کنیم که سوال این نیست که کشور برای من چه کرده است، سوال این است که من چه‌کار می‌توانم برای بهتر شدن کشور کنم. من فکر می‌کنم باید این فیلم‌ها را ساخت تا ببینیم برخلاف خیلی از اطرافیان ما و خیلی مواقع برخلاف نگاه ما که فکر می‌کنیم یک‌سری طلب داریم از کشورمان که به ما داده نشده، آدم‌هایی در این کشور زندگی می‌کنند که اتفاقا هرچه خوبی در کشور است به‌خاطر وجود آنهاست، اگر خدماتی در کشور به بقیه داده می‌شود به‌خاطر بودن این آدم‌هاست. این آدم‌ها به جای اینکه مثل بقیه دنبال خدمات گرفتن باشند، دنبال این هستند که چه کنند تا کشور جای بهتری برای زندگی کردن شود، چه خدمت دیگری می‌توانند به کشور کنند تا کشور یک گام رو به جلو برود و یک پله کشور بهتری در جهان باشد و اگر این آدم‌ها نبودند اساسا خدماتی وجود نداشت که بقیه استفاده کنند، یعنی اگر همه دنبال این بودند که ببینند کشور چه خدماتی به آنها می‌دهد، درواقع همه از گرسنگی می‌مردند. اگر روزی و خدماتی وجود دارد به هر میزانی که هست، به‌خاطر وجود آدم‌هایی است که این سوال را از خود نمی‌پرسند و دقیقا برعکس به موضوع نگاه می‌کنند که ما چه کاری می‌توانیم انجام دهیم. هیچ کشوری به رشد و پیشرفت واقعی نمی‌رسد مگر اینکه تعداد آدم‌هایی که به وظیفه خود در قبال کشور نگاه می‌کنند، زیاد باشد و بیشتر از تعداد کسانی باشد که فکر می‌کنند چگونه می‌توانند استفاده کرده و بهره‌مندتر شوند.

در این رابطه بیشتر بخوانید:

ضرورت بیشتر  روایت تاریخ معاصر (لینک)

ازخون جوانان وطن (لینک)

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰