خطابه حکیمانه ولی‌فقیه، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سی‌وسومین سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) (14 خرداد 1401) حاوی معارف روح‌بخش و درس‌آموز برای همه اقشار جامعه به‌ویژه اهل علم و کارگزاران حکومت اسلامی است.
  • ۱۴۰۱-۰۳-۱۷ - ۰۳:۵۰
  • 00
خطابه‌ای در مصاف با حقوق‌بشر غربی

داود مهدوی‌زادگان، دانشیار و سرپرست سازمان سمت: 1. خطابه حکیمانه ولی‌فقیه، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سی‌وسومین سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) (14 خرداد 1401) حاوی معارف روح‌بخش و درس‌آموز برای همه اقشار جامعه به‌ویژه اهل علم و کارگزاران حکومت اسلامی است. در فرازی از این خطابه علوی‌گونه اشاره‌ای به خاستگاه فکری و سیاسی اعلامیه حقوق‌بشر شده است. ایشان بر سه قرن غارتگری و سلطه‌گری قدرت‌های غربی بر جهان و نقش روشنفکران غربی در این زمینه اشاره کردند. مهم‌ترین نقش آنان در تدوین حقوق‌بشر است. امروزه اعلامیه جهانی حقوق‌بشر به ابزاری کارآمد برای اعمال سلطه قدرت‌های غربی بر کشورهای آزاد و استقلال‌خواه تبدیل شده است. ایشان در این باره چنین گفته است: «غربی‌ها سه قرن دنیا را غارت کردند. در سه قرنی که غربی‌ها در عمل مشغول جنایت بودند روشنفکران و متفکران‌شان برای دنیا قانون حقوق‌بشر کشف می‌کردند! آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها در سرتاسر دنیا انواع و اقسام جنایت‌ها را انجام دادند اینها شاهکارهای تمدن غرب است.» ( بیانات: 14/ 3/ 1401 )

2. گویا برخی که خود را متخصص در دینداری مردم و حقوق‌بشر می‌دانند و وظیفه خود می‌دانند که از تمدن غربی و دستاوردهای آن دفاع کنند، این فراز از گفتار ولی‌فقیه را برنتافته آن را قابل نقد دانسته‌اند. به‌زعم ایشان نباید غارتگری و جنگ‌طلبی اروپا و آمریکا در این سه قرن را به‌حساب تمدن غربی گذاشت؛ چراکه چهره تمدن اسلامی هم به همین قیاس مخدوش می‌شود. حقوق‌بشر دستاورد تمدن غربی نیست، بلکه مطالعه تاریخ اندیشه حقوق‌بشر نشان می‌دهد که از آبراه‌های فکری در شرق و غرب عالم ارتزاق کرده است. لذا نباید حقوق‌بشر را از حرمت و ارزش انداخت. «نباید حقوق‌بشر را در انحصار دیگران قرار داد و سوءاستفاده‌های نظری و عملی از حقوق‌بشر در دنیای غرب را موجه‌سازی و راه نقد آن را مسدود کرد. حقوق‌بشر نباید قربانی کارزارهای سیاسی با مخالفان داخلی یا قدرت‌های خارجی شود.»

3. اما به‌نظر می‌رسد که منتقد محترم با همین گفته‌های تجویزی در خاتمه سخن به‌خوبی نقد خود را پاسخ داده است. او پذیرفته است که حرمت‌شکنی حقوق‌بشر، امر ممکنی است. می‌توان تصور کرد که حقوق‌بشر در انحصار دیگرانی قرار گیرد که صلاحیت پاسداشت آن را ندارند. سوءاستفاده‌های نظری و عملی از حقوق‌بشر در دنیای غرب ناممکن نیست. حقوق‌بشر در کارزارهای سیاسی قربانی می‌شود. بر این اساس، پرسش مهم این است که آیا این مسائل پیرامون حقوق‌بشر در تمدن غربی اتفاق نیفتاده است؟ اکنون ابزار حقوق‌بشر در دست کیست؟ آیا اکنون حقوق‌بشر به ابزار فشار و سلطه قدرت‌های غربی علیه کشورهای آزاد و مستقل تبدیل نشده است؟ انکار این حقیقت، مکابره و نفی خورشید در روز آفتابی است. مسلما زمینه سوءاستفاده‌های نظری از حقوق‌بشر توسط نیروهای فکری تمدن غربی، یعنی همان روشنفکران پدید می‌آید و نه نظامیان غربی. تردیدی نیست این دسته از روشنفکران حقیقت‌طلب غربی هستند که مخالف سوءاستفاده از حقوق‌بشر می‌باشند و بعضا در این راه مرارت‌ها کشیده‌اند؛ اما مگر اینان چه تعداد از روشنفکران غربی را شامل می‌شوند. چه درصدی از روشنفکران غربی به‌خاطر رفتار غیرانسانی قدرت‌های غربی مرارت کشیده‌اند؟ اگر این واقعیت تمدن غربی را نمی‌توان انکار کرد؛ دیگر چه جای خرده‌گیری بر سخن ولی‌فقیه است. اساس سخن ولی‌فقیه همین است که حقوق‌بشر در انحصار دیگرانی است که صلاحیت حراست از آن را ندارند. روشنفکرانی که این حقوق‌بشر را برای دنیا نوشتند صرفا تعلق‌خاطرشان برتری تمدن غربی بوده است. حرمت‌شکنی از حقوق‌بشر خیلی پیش‌تر توسط قدرت‌های غربی اتفاق افتاده است. یک نمونه از این حرمت‌شکنی کودتای آمریکایی 28مرداد در ایران است که هنوز پنج‌سال از تصویب اعلامیه جهانی حقوق‌بشر در سازمان ملل نگذشته بود. چگونه این دسته از منتقدان وطنی حرمت‌شکنی‌های قدرت‌های غربی علیه حقوق‌بشر را نمی‌بیند ولی سخن ولی‌فقیه را کژاندیشانه در مظان حرمت‌شکنی و قربانی کردن حقوق‌بشر تلقی می‌کنند.

4. ناقد خطابه حکیمانه بر این باور است که حقوق‌بشر نتیجه مطالعه و دستاورد بشر است و اختصاص به تمدن غربی ندارد. مسلما ایده حقوق‌بشر به تمدن خاصی اختصاص ندارد، بلکه امتیاز آن از آن ادیان وحیانی است. اگر فارق از دیدگاه سکولاریستی به این موضوع التفات شود، تردید نخواهیم کرد که ادیان وحیانی آموزگار راستین حقوق آدمیان بودند. لکن سخن ولی‌فقیه اساسا ناظر بر ایده حقوق‌بشر نیست، بلکه ایشان درباره حقوق‌بشری سخن می‌گویند که تمدن غربی مدعی آن است. سخن در این است که اعلامیه جهانی حقوق‌بشر اولا، مبتنی بر مطالعه تاریخ اندیشه حقوق‌بشر نیست تا گمان شود که این اعلامیه از آبراه‌های فکری در شرق و غرب عالم ارتزاق کرده است، بلکه اعلامیه حقوق‌بشر کاملا مبتنی بر اندیشه دیگر ستیزانه مدرنِ آمریکایی نوشته‌شده است. ثانیا، این اعلامیه حقیقتا برای سلطه بر دنیا نوشته‌ شده است و در نظر قدرت‌های غربی ارزش ذاتی ندارد. اگر این‌طور نیست؛ چگونه است که حکومت آمریکا تا به امروز اعلامیه جهانی حقوق‌بشر را امضا نکرده است. چرا آمریکا حاضر نیست کنوانسیون‌های اعلامیه را به رسمیت بشناسد.

5. خوب است ناقد خطابه حکیمانه که خود را متخصص حقوق‌بشر می‌خواند، درباره نویسندگان و نقش‌آفرینان اعلامیه حقوق‌بشر مطالعه مجددی بفرماید تا برای ایشان معلوم شود که در نگارش آن، تاریخ اندیشه حقوق‌بشر مدخلیت چندانی نداشته است و فقط اندیشه عمل‌گرایانه آمریکایی در آن مدخلیت داشته است.
گلن جانسون در کتاب اعلامیه جهانی حقوق‌بشر و تاریخچه آن به‌خوبی توضیح داده است که ایده اعلامیه در آغاز در وزارت خارجه آمریکا شکل می‌گیرد. سپس در سازمان ملل، کمیسیون حقوق‌بشر برای نگارش اعلامیه تصویب می‌شود.(1946) چهار عضو برجسته و تاثیرگذار کمیسیون حقوق‌بشر عبارت بودند از النور روزولت بیوه رئیس‌جمهور آمریکا (رئیس کمیسیون) که فاقد تحصیلات دانشگاهی بود؛ پ.س. شانگ چینی (معاون کمیسیون) که پرورشی اساسا آمریکایی داشت؛ چالز مالک لبنانی (گزارشگر کمیسیون) که یک مسیحی ارتدوکس یونانی‌تبار بود و عده‌ای او را باشخصیت «نامرسوم و غیرعادی» می‌خواندند و رنه کاسن حقوقدان برجسته فرانسوی. جانسون از حقوقدان دیگری به نام جان.پ. هامفری کانادایی یاد کرده است. او از گزارش وزارت امور خارجه آمریکا درباره هامفری چنین نقل می‌کند: «مردی با توانایی‌های استثنایی برای مدیریت سازنده.» ارزیابی خود وی از هامفری این است که: «او که به زبان‌های فرانسوی و انگلیسی تسلط داشت و کارمند عالی‌رتبه با توانایی‌های گسترده بود، سرانجام نقش تعیین‌کننده ایفا کرد: دیدگاه‌های فرهنگی انگلیسی‌زبانان و فرانسوی‌زبانان، دانشگاهیان و افراد اهل عمل، سیاستگذاران و مجریان را به هم پیوند داد و نزدیک کرد.» جانسون در توضیح نقش‌آفرینان اعلامیه جهانی حقوق‌بشر از نقش «سازمان‌های غیرحکومتی» نیز یاد کرده است. جالب اینجا است که اغلب این سازمان‌ها، آمریکایی/یهودی بودند (جانسون گلن، 1377، اعلامیه جهانی حقوق‌بشر و تاریخچه آن، ترجمه محمدجعفر پوینده، نشر نی: 29) جانسون اشاره به این نکته مهم دارد که همزمان با پیشرفت نگارش اعلامیه، نمایندگان آمریکایی نگران این بودند که اگر این معاهده الزام‌آور باشد، سنای آمریکا با آن مخالفت می‌کند. (همان: 39)
توضیحات جانسون بیانگر آن است که دیدگاه تمدن‌های دیگر به‌ویژه دیدگاه اسلامی هنگام نگارش اعلامیه کاملا غایب بوده است. بر این اساس، چگونه ناقد خطابه حکیمانه مدعی آن است که اعلامیه مبتنی بر مطالعه تاریخ اندیشه حقوق‌بشر بوده است. فرضا که در آن زمان به‌دلیل روی کار بودن دولت‌های غرب‌زده نسبت به این موضوع غفلتی پیش‌آمده است؛ لکن اکنون که این غفلت کنار رفته است و همگان متوجه شده‌اند که اعلامیه جهانی حقوق‌بشر صرفا بر پایه اندیشه غربی نوشته‌شده است و اندیشه سایر تمدن‌ها در آن دخالت داده نشده است، چرا غربی‌ها حاضر به بازخوانی و تجدیدنظر در آن نمی‌شوند.
خاتمه: اساس گفتار ولی‌فقیه در خطابه حکیمانه‌شان بر ارزش‌گذاری بالاصاله حقوق‌بشر است و راه‌حل مساله در نقد نظری و عملی حقوق‌بشر غربی است. اعلامیه جهانی حقوق‌بشر از نگاه تمدن غربی ارزش ذاتی ندارد و صرفا برای استیلای بر جهان و سرکوب حکومت‌های مستقل و آزادی‌خواه تدوین شده است. جنایات تمدن غربی با نام حقوق‌بشر قابل‌قیاس با گذشته نیست تا از این جهت بر تاریخ تمدن اسلامی خرده گرفت. فرضا هم که قابل‌قیاس باشد، لکن دامن اسلام عزیز از این جرم و خطا منزه و مبراست. اسلام و دنیای شرق با ایده حقوق‌بشر تضادی ندارد، بلکه ادیان وحیانی مدعی اصلی این خواسته هستند. تضاد واقعی با روایت سوداگرایانه اندیشه غربی از حقوق‌بشر است. از این رو، اگر روشنفکر غربی و پیروان وطنی آنان خود را از سهیم بودن در غارتگری قدرت‌های غربی به نام آزادی و حقوق‌بشر، مبرا می‌دانند و منتقد جدی کارنامه نظام سلطه هستند؛ پس قیام کنند و علیه این جفای بزرگ بر ایده حقوق‌بشر بشورند و زبان نقدشان را تیزتر کنند. نه آنکه اگر حکیمی بر غارتگری تمدن غربی به اسم حقوق‌بشر، خطبه خواند، تاب نیاورند و عجولانه قلم‌به‌دست گیرند و کژاندیشانه و ناروا آن خطبه را تحلیل کنند.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰