فرهیختگان: در سالهای گذشته گروهکهای ضدانقلاب و افراد خارجنشین که خود را اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران معرفی میکنند، درباره تحولات ایران مواضعی را دنبال کردهاند که برای بسیاری در ایران با واقعیتهای میدانی فاصله بسیار زیادی داشته است. شاید بتوان از کنار بخشی از این اظهارنظرها که از سوی روزنامهنگاران و با هدف تهییج افکار عمومی انجام میشود، عبور کرد اما اگر این مواضع هیجانی و غیرواقعی، در قالب مشاوره راه به اتاقهای فکر ببرد و از سوی مقامات غربی تکرار شود، حداقل در آن کشور نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت و برمبنای آن سیاستگذاری کرد. در 4 دهه گذشته مردم ایران نمونههای فراوانی از موضعگیریهای مبتنیبر اطلاعات نادرست را در واکنش مقامات غربی به اتفاقات و اعتراضات در ایران تجربه کردهاند. در سالهای اخیر بزرگترین تصمیم اشتباه برپایه دادههای نادرست، به خروج آمریکا از برجام به دستور دونالد ترامپ بازمیگردد. او از برجام خارج شد تا با کمپین فشار حداکثری، ایران را به دره فروپاشی داخلی بیندازد اما نهتنها ایران دچار فروپاشی نشد که رفتاری تهاجمیتر نسبت به آمریکا در منطقه اتخاذ کرد و متحدان آمریکا را نیز بهشدت آزار داد. بیانات روز شنبه رهبر انقلاب در سالگرد ارتحال امام خمینی پیرامون علت محاسبات پیدرپی غلط دشمنان ایران، در همین راستا قابل ارزیابی است. ایشان در این رابطه به نقش تعدادی از مشاوران ایرانیِ خائن در شکل دادن به این محاسبات اشاره کردند و گفتند: «این مشاوران خیانتکار نهتنها به کشور خود بلکه حتی به آمریکاییها هم خیانت میکنند؛ چراکه با این مشورتهای غلط موجب شکست خوردن آنها میشوند.» یکی از نمودهای این شکست، تداوم انقلاب اسلامی در ایران است. در 40 سال گذشته، این مشاوران با دادههای نادرست، تصمیمگیران غربی را مجاب به حمایت از جریانهای برانداز و تزریق میلیاردها دلار بودجه به آنها به اشکال گوناگون کردهاند تا شاید از این طریق، حکومت در ایران سرنگون شود. اگر در همان زمان آنها، از ابقای حکومت جمهوری اسلامی بیش از 4 دهه سخن میگفتند، بهطور حتم بسیاری از دشمنیها علیه ملت ایران کنار گذاشته میشد و آنها در جستوجوی راهی کمهزینه برای پذیرش ایران جدید میگشتند. اما مشاورههای نادرست و غلط و القای این باور که جمهوری اسلامی در سراشیبی سقوط قرار دارد، باعث تداوم اقدامات خصمانه علیه ملت ایران با هدف سرنگونی حکومت شده است. اینکه افراد، گروهها، موسسات و سازمانها با چه هدفی در این چند دهه اطلاعات نادرست و غلط به مقامات غربی دادهاند، پرسشی است که پاسخ آن میتواند به کمک مقامات غربی بیاید که چند دههای است در انتظار پایان حکومت جمهوری اسلامی ایران هستند. شاید نتوان انگیزهها در پشت این مشورتهای ناصحیح را بهطور کامل تشریح کرد اما میتوان در یک دستهبندی ساده، انگیزه این افراد را به تلاش برای کسب درآمد، خصومت با جمهوری اسلامی یا هواداری مدل دیگری از حکومت دستهبندی کرد. البته این افراد و گروهها عمدتا در هر دو دسته قابل تعریفند و علاوهبر کسب درآمد از طریق ارائه امید واهی برای سرنگونی حکومت در ایران، با ایران و حکومتش نیز خصومت دارند. لابی صهیونیستها در جایگاه سوم این دستهبندی جای گرفته است. طبق بررسیها، بخش قابلتوجهی از هزینههای دستههای اول و دوم نیز توسط همین دسته سوم تقبل میشود.
1. کسب درآمد
بخشی از ایرانیتباران مقیم خارج کشور در دولت، اندیشکدهها و محافلی مشغول به کارند که یکی از اصلیترین کارویژههایشان سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی در ایران است. اندیشکدهها به دلیل اینکه شناخت دقیقی درباره ایران ندارند، تلاش کردهاند از ظرفیت ایرانیان مقیم آن کشور که هم به زبان فارسی مسلطند و هم شناخت نسبیای از کشور دارند، بهره ببرند. تصور کنید اگر تیمی که روی چنین پروژهای فعالیت میکند و سالانه درآمد قابلتوجهی از این طریق به دست میآورد، طرف غربی را به این جمعبندی برساند که حداقل در یک بازه یک یا دو دههای چنین امکانی فراهم نیست، چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ در حداقلیترین حالت، احتمالا اختصاص بودجههای سنگین برای سرنگونی جمهوری اسلامی از دستور کار خارج میشود و دشمن به دنبال راههایی دیگر برای بازنگری در تعامل با ایران میرود. با قطع شدن این منابع مالی، احتمالا بسیاری از کسانی که از این طریق ارتزاق میکردند، باید به دنبال شغل جدید بگردند. یکی از افرادی که از طریق گزارشهای دروغین و نادرست در آمریکا امرار معاش میکند، «مریم معمار صادقی» مدیر آموزشکده «توانا» است. این آموزشکده در اردیبهشتماه سال 89 راهاندازی شد تا «به ایرانیان فرصت دهد از راه مطالعه موضوعهای ممنوعه توسط نظام حاکم، ازجمله دموکراسی، حقوق زنان، رهبری، جدایی دین و دولت، درمان آسیبها، امنیت دیجیتالی، روزنامهنگاری و... با نبود آزادی آموزشی در ایران مقابله کنند.» وبسایت این موسسه نوشته که این آموزشکده با کمکهای مالی دفتر دموکراسی، حقوق بشر و کار وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا تاسیس شده و کمکهای بیشتری از موقوفه ملی برای دموکراسی، وزارت امور خارجه هلند و اداره نمایندگی ایالات متحده آمریکا برای توسعه بینالمللی و گوگل دریافت کرده است. مریم معمارصادقی، رئیس این آموزشکده تنها در سال ۲۰۱۵ به خودش ۱۳۰ هزار دلار و به همسرش اکبر عطری ۱۱۰ هزار دلار حقوق داده است.
این آموزشکده با روی کار آمدن دولت ترامپ، جدا از اطلاعات غیرواقعی، «پیمانکار» پروژه موسوم به «ایران دیساینفو» (پروژه مبارزه با تحریف اطلاعات ایران) به مبلغ 5/1 میلیون دلار نیز شد تا با رویکردی ستیزهجویانه سیاستهای دونالد ترامپ علیه ایران را به کاربران فضای مجازی دیکته کند. در کنار او به افراد سطح پایینتری همچون مسیح علینژاد نیز میتوان اشاره کرد که در این سالها برای فعالیتهای ضدایرانیاش، درآمد قابلتوجهی کسب کرده است.
2. خصومت یا طرفداری
برخی از مشاورههای غلط، میتواند ناشی از کینه و نفرت برخی از افراد و خانوادههایشان نسبت به جمهوری اسلامی باشد. به هر روی، روی کار آمدن انقلاب اسلامی، باعث سرنگونی حکومت پهلوی و خروج بسیاری از مقامات و فرماندهان آن رژیم به خارج از کشور شد. البته برخی از مقامات حکومت سابق پیش از آنکه بتوانند از کشور خارج شوند، دستگیر و محاکمه شدند. برخی دیگر نیز که در آخرین هفتهها و ماهها از کشور متواری شدند، نتوانستند اموال باقیمانده خود را از کشور خارج کنند و این اموال به دلیل نقش آنها در رژیم پهلوی، مصادره شد. مجازات افراد و بهویژه مصادره اموال آنها، منجر به شکلگیری خصومت و کینه آنها و خانوادههایشان علیه جمهوری اسلامی شده است. جدا از این افراد، گروه و جریاناتی نیز همچون منافقین بودند که پس از ناکامی در رسیدن به قدرت، با ترور و آدمکشی، مسیر خود را از انقلاب جدا کردند و برای مزدوری به دامان دشمن متجاوز آن روز یعنی صدام پناه بردند و در همین مسیر باقی ماندند. این گروهک در سالهای اخیر تبدیل به پیادهنظام رژیمصهیونیستی و برخی کشورهای مرتجع منطقه برای دریافت پول شده است و بیش از دسته دوم، در دسته نخست قابل جانمایی است.
بخشی از گروهها و افراد این دسته، در کنار خصومت، طرفدار اشکال دیگری از حکومت هستند ولی در خود توان و ظرفیت چنین تغییری را نمیبینند. بر همین اساس آنها سعی دارند با استفاده از یک عامل خارجی و فشار بر مردم، این جابهجایی را دنبال کنند. آنها با ارائه اطلاعات غلط و تحلیلهای غیرواقعی از ایران و مردمش، سعی میکنند تصمیمسازان و تصمیمگیران غربی را به این جمعبندی برسانند که باید برای تغییر نظام در ایران کوشید. اینکه سیاست تغییر نظام با تحریمهای ظالمانه علیه مردم ایران اجرایی شود یا حمله نظامی، برای آنها چندان تفاوتی نمیکند و از همین رو نیز در ارائه اطلاعات گمراهکننده، هیچ خط قرمزی برای خود قائل نیستند.
گروه فرشگرد را میتوان در این دسته ارزیابی کرد. آنها شهریورماه سال 97 موجودیت این گروه را با هدف «براندازی نظام جمهوری اسلامی» و با شعار «ایران را پس میگیریم»، اعلام کردند. قرارشان این بود «صدای مخالفان جمهوری اسلامی» را به گوش جهانیان برسانند اما در عین حال در بیانیهشان از مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور خواستند که «برای همکاری در جهت براندازی نظام حاکم و در جهت گذار به یک سکولار دموکراسیِ لیبرال» به کمک آنها بیایند! آنها گفتهاند که این سکولار دموکراسی لیبرال را با اعتقاد به «نقش کلیدی و محوری رضا پهلوی در ایجاد اتحادی بین نیروهای سکولار و دموکرات» دارند.
این گروه به اصطلاح برانداز تا به امروز منابع مالی خود را اعلام نکرده است.
3. لابی صهیونیستها
رژیمصهیونیستی باتوجه به نفوذ لابی آیپک در آمریکا و تسلط یهودیان بر رسانهها و اندیشکدههای آمریکا، عملا سیاست خارجی این کشور را در اختیار دارد. «ایتامار رابینوویچ» سفیر رژیمصهیونیستی در واشنگتن سال 2008 در مقالهای نوشت که «مطبوعات بریتانیا، به استثنای اکونومیست، با این استدلال موافق بودند که لابی اسرائیل سیاست ایالات متحده در خاورمیانه را فریب داده است و به هدایت دولت بوش به عراق در خدمت به منافع اسرائیل و نه آمریکا کمک کرده است.» این لابی به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی بهعنوان اصلیترین دشمن رژیمصهیونیستی در منطقه غرب آسیاست و بر همین اساس تلاش میکند با مقالات و مشورتهای نادرست، مقامات آمریکایی را به سمت تقابل بیشتر با ایران بکشانند تا از این طریق بخشی از ظرفیت جمهوری اسلامی را درگیر تقابل با آمریکا کند. این لابی که رسانههای غربی را در انحصار خود دارد و بودجه دهها اندیشکده را تامین میکند، به صورت ویژه در «بنیاد دفاع از دموکراسیها» (FDD) علیه ایران فعالیت میکند. اصلیترین کارگروه این بنیاد، تولید و انتشار دروغ، تشویش، مشورت، لابیگری و کارزار تبلیغاتی منفی بهنحوی موثر در طراحی، اعمال و تشدید اثرات تروریسم اقتصادی علیه ایران است. فهرستی که سال 2011 از حامیان این بنیاد به رسانهها درز کرد، نشان داد که تقریبا تمام حامیان مالی و موسسان این بنیاد از یهودیان شناخته شدهای هستند که روابط بسیار نزدیکی به رژیمصهیونیستی دارند. یکی از افراد موثر در این بنیاد، «مارک دوبوویتز» است. سایت بنیاد تقریبا او را متخصص در تمام حوزههای مربوط به ایران معرفی کرده و نوشته است که او به کنگره دعوت میشود تا علیه ایران سخن بگوید. در این سایت آمده که او متخصص برنامه هستهای ایران و شبکه تهدیدات جهانی است و بهعنوان یکی از مهمترین عوامل تاثیرگذار جهتدهی به سیاست خارجی آمریکا در مواجهه با ایران است. دوبوویتز که از او بهعنوان «آموزگار تحریمها» یاد میشود، به دولت بوش، اوباما، ترامپ و بایدن و قانونگذاران دو طرف مشاوره داده و بیش از 20 بار در برابر کنگره و مجلس قانونگذاری شهادت داده است. صفحه توئیتر مدیرعامل اجرایی FDD حول 2 موضوع متمرکز است: «اسرائیل و ایران.» در صفحه توئیتر او تقریبا تمام گزارشها علیه ایران ریتوئیت شده است. او حتی گاهی یک توئیت را بازنشر میدهد و فردای آن روز با نقل همان توئیت، آن را بار دیگر در دید مخاطبانش قرار میدهد. اصرار دوبوویتز و بنیاد دفاع از دموکراسیها برای تحریم ایران حتی منجر به اعتراض منتقدان توافق هستهای نیز شده است. بهعنوان نمونه مکس بوت 2 سال پیش در واشنگتن پست نوشته بود که منتقدان برجام ازجمله دوبوویتز فراتر از تحریم و فشار بیشتر، برنامهای برای ریشهکن کردن برنامه هستهای ایران ندارند. هیچ دلیلی وجود ندارد که تصور کنیم این تحریمها باعث تغییر مسیر ایران خواهد شد. درمقابل دوبوویتز این ادعا را مطرح کرده که دلیل عدم کارکرد فشار حداکثری ترامپ، زمان کم آن یعنی 2 سال بوده است: «اوباما از سال 2009 تا 2015 برای استفاده از این فشار 6 سال وقت صرف کرده است. ترامپ فقط 2 سال یک کمپین را اجرا کرد.» پس از دوبوویتز، معروفترین چهره ضدایرانی این بنیاد، «سعید قاسمینژاد» است که تلاش میکند در مقالات خود، راهکارهایی برای تشدید فشار تحریمها بر ایران به دولت آمریکا پیشنهاد بدهد. او عنصر بسیار مهمی در بنیاد دفاع از دموکراسیها که با بودجه چند صهیونیست ارتزاق میکند، بهشمار میرود. در سال 2014 «ناتان گاتمن» در مقالهای با این عنوان که «آیا اسرائیل در اندیشکدههای ایالات متحده نفوذ میکند؟» به گزارش نیویورک تایمز درباره ارتباط اندیشکدههای واشنگتن و دولتهای خارجی اشاره کرد. او به فهرست نیویورک تایمز از دولتهای خارجی حامی اندیشکدههای آمریکایی که مملو از اسامی کشورهای عربی است اشاره کرد و نوشت: «اسرائیل اما در این فهرست غایب است. دلیل آن روشن است. اسرائیل مستقیما پول دولتی را برای تامین مالی اندیشکدههای آمریکایی تامین نمیکند. اما این به این معنا نیست که هیچ کمکی از سوی اسرائیل وجود ندارد. کمککنندگان طرفدار اسرائیل در ایالات متحده مدتهاست که هدایای سخاوتمندانهای به موسسات تحقیقاتی مورد علاقه خود دادهاند.» او نوشته که سه دهه پیش، کمیته روابطعمومی آمریکا و اسرائیل (آیپک) – که بزرگترین لابی یهودیان آمریکا برای تاثیرگذاری بر سیاستهای عمومی آمریکا با هدف حمایت از منافع اسرائیل است- با راهاندازی اتاق فکر خود به دنبال افزایش نفوذ در محافل سیاست واشنگتن بود. این لابی «موسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک» را تاسیس کرد و چندین سال آن را تامین مالی کرد. اما از آنجایی که موسسه واشنگتن روابط نهادی خود را با آیپک قطع کرده و اکنون کاملا مستقل است ولی همچنان برخی از کمککنندگان اصلی لابی را در میان تامینکنندگان اصلی خود به حساب میآورد. یا اینکه حامیان اسرائیل به یکی از لیبرالترین اندیشکدههای آمریکا و مرکز پیشرفت آمریکا، نفوذ کردهاند.
در ادامه به نمونههایی از این 3 گروه اشاره شده است. البته دامنه این گروهها بسیار گستردهتر از این3 گروه است اما باتوجه به جدیتشان در ارائه اطلاعات نادرست، آشنایی مختصر با آنها کمی مفید خواهد بود.
فرشگرد
دوسال قبل از اینکه امضای بیانیه اعلام موجودیت فرشگرد را بزنند، در آستانه آغاز ریاستجمهوری دونالد ترامپ یک نامه 30نفره به رئیسجمهور منتخب آمریکا نوشتند و از او خواستند در توافق هستهای با ایران تجدیدنظر و تحریمهای تازهای علیه ایران وضع کند و ائتلافی نیز برای فشار بر ایران با هدف پایان دادن به برنامه موشکیاش شکل دهد. 18نفر از این لیست 30نفره، فرشگرد را شکل دادند. در نامه سال95، آنها از رئیسجمهور منتخب آمریکا خواستند «این پیام آشکار را بفرستد که ایالاتمتحده افزایش تهدیدات جمهوری اسلامی ایران علیه شهروندان خود و همسایگانش را تحمل نخواهد کرد.» ترامپ با پیشنهادهایی از این دست به جمعبندی رسید که میتواند یا شرایط جدید را بر ایران تحمیل یا حکومت را سرنگون کند، اما با پایان یافتن دولتش متوجه شد این مشورتها چندان که باید درست نبودند. با روی کار آمدن دولت جدید در آمریکا، دورهگردهای فرشگرد نفوذ سابق خود را از دست دادند و به همین دلیل نیز ناچار شدند بهجای رئیسجمهور آمریکا، دست به قلم شوند و برای نخستوزیر رژیمصهیونیستی نامه بنویسند. آنها تیرماه 1400 در نامه 30نفرهشان به نفتالی بنت، با «شادباش» نخستوزیری از او خواسته بودند که رویکرد درست! سالهای گذشته رژیمصهیونیستی را در تضعیف نیروهای ایران بهویژه سپاه پاسداران با قاطعیت بیشتر ادامه دهد: «از اینرو، خواست اصلی ما از شما این است که قاطعانه و همهجانبه از اعتراضات گروههای مختلف اما متحد مردم ایران که شجاعانه مبارزه میکنند تا سرنوشتشان را از طریق استقرار یک حکومت دموکراتیک بهدست گیرند، حمایت کنید؛ حکومتی که روابط صلحآمیز ایران را با همسایگانش و جامعه جهانی دوباره برقرار سازد.» مشخص نیست که این نامهنگاریها چه میزان برای این گروه و رضا پهلوی درآمدزایی داشته اما واضح است که عوامل این شبکه در برخی پروژههای تعریفشده علیه ایران، مشغول به فعالیت و کسب درآمد هستند.
سعید قاسمینژاد
از قاسمینژاد بهعنوان مشاور فرشگرد نیز یاد شده است. بسیاری از اعضای موسس فرشگرد بههمراه قاسمینژاد نامههای دیگری را علیه ایران امضا کردهاند. این افراد از دوستان قاسمینژاد در تشکل «دانشجویان و دانشآموختگان لیبرال ایران» بودهاند. همین همکاریها باعث شده گفته شود انجمن دانشجویان و دانشآموختگان لیبرال ایران و فرشگرد، در زمره تشکلهای وابسته به بنیاد دفاع از دموکراسیها برای کمک به مسیرهای تحریم ایران هستند. بهعبارت دیگر، فرشگرد در خدمت FDD و سعید قاسمینژاد است تا راههای سختتر کردن تحریمهای ایران را به مقامات آمریکایی پیشنهاد بدهند. قاسمینژاد یک دهه پیش در نوامبر2011 (آبان90) در سیودومین سالگرد اشغال سفارت آمریکا بههمراه 18فعال دانشجویی سابق و وقت، نامهای به اوباما نوشتند و از او خواستند بانک مرکزی ایران را «تحریم» و «خرید نفت از ایران» را «ممنوع» کند. آنها نوشتند: «همگی میدانیم که عدم واکنش جهانی در دهه گذشته منجر به آن شد که کرهشمالی به بمب اتمی دست یابد. ما معتقدیم اگر چنین اشتباهی تکرار شود، جمهوری اسلامی ایران به سلاح اتمی و دیگر جنگافزارهای غیرمتعارف دست خواهد یافت و باید مانع از آن شد.» این اتفاق دوماه بعد افتاد و باراک اوباما، قانون تحریم بانک مرکزی ایران را امضا کرد تا عملا آنچه تحریمهای فلجکننده علیه ایران خوانده میشد، جنبه اجرایی بهخود بگیرد و مانع از رسیدن ایران به نقطه ادعایی قاسمینژاد شود. اما این مشورت اشتباه باعث شد کمتر از دوسال بعد، دولت آمریکا مذاکرات را با ایران برای دستیابی به توافق هستهای آغاز کند. قاسمینژاد البته از مخالفان سرسخت این توافق نیز بود و بر همین اساس در مقالاتی که در رسانههای آمریکایی مینوشت به این مساله اشاره میکرد. او با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا، تلاش بیوقفهای را برای رساندن ترامپ به این جمعبندی که هرچه زودتر از برجام خارج شود، انجام داد. او پیش از برجام هم در مقالههای مختلفی بارها تکرار میکرد که ایران برنامه هستهای نظامی دارد و از اینرو درگیری نظامی اجتنابناپذیر است. سعید قاسمینژاد با روی کار آمدن دولت بایدن، بزرگنمایی منافع احتمالی ایران از احیای برجام با هدف افزایش مخالفت برای بازگشت آمریکا به این توافق بوده است. در جلسه سنای آمریکا که با حضور رابرت مالی برگزار شد، سناتور «ران جانسون» به شهادت مارک دوبوویتز از بنیاد دفاع از دموکراسیها و مقاله سعید قاسمینژاد اشاره کرد و گفت: «سعید قاسمینژاد یک کارشناس اقتصاد ایران گفته که توافق شما یک بسته اقتصادی به ارزش 275میلیارد دلار در سال اول به ایران میدهد و در عرض پنجسال ایران میتواند به 800میلیارد دلار در زمینه لغو تحریمها برسد.» هرچند رابرت مالی این اعداد را مبالغهآمیز خواند اما این ارقام، مخالفت مقامات کنگره برای بازگشت به برجام را شدیدتر میکند و این همان چیزی است که قاسمینژاد بهدنبال آن است. او اخیرا در مقالهای بدون اشاره به اینکه پیشرفتهای هستهای فعلی ایران ناشی از مشورتها و مقالات وی علیه برجام و در تشویق برای خروج آمریکا از آن بوده است، خواستار اعلام «پایان رسمی دور کنونی مذاکرات هستهای در وین و همچنین خاتمه مذاکرات» شد. او سعی دارد درکنار پایان مذاکرات، دولت بایدن را به مذاکره با معترضان ایرانی و رسمیت بخشیدن به آنها بکشاند: «مقامات ایالاتمتحده باید جلسات مجازی با معترضان برجسته یا بستگان معترضان متوفی را در نظر بگیرند تا مبارزه آنها را در کانون توجه قرار دهند. این پیامها و نشستها باید در رسانههای وابسته به دولت ایالاتمتحده و کانالهای رسانههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شود، که درحال حاضر فضای قابلتوجهی برای بهبود دارند.» این مقالات نه برمبنای واقعیت که حاصل طراحیای است که حامیان صهیونیست بنیاد دفاع از دموکراسیها تجویز کردهاند و قاسمینژاد و سایر همکارانش نیز آن را درقالب مقالات تئوریزه میکنند.
مسیح علینژاد
علینژاد نسبت به مریم معمارصادقی و سعید قاسمینژاد، در جایگاه نازلتری قرار دارد. این را از رقم قراردادهایی که او در سالهای گذشته با دولت آمریکا به امضا رسانده میتوان دریافت. علینژاد در سال2020 چیزی در حدود 102هزار دلار از صدای آمریکا کسب درآمد کرده است. او در همان سال مقالهای نوشت و از کمپین بایدن خواست «بهجای تمرکز بر چگونگی توافق با جمهوری اسلامی، اصول سیاست داخلی خود را در استراتژی سیاست خارجی خود اعمال کند.» او نوشت: «درحالی که رهبران حزب دموکرات بهدرستی خواستار حقوق بیشتر برای زنان و اقلیتها، پاسخگوکردن سرویسهای امنیتی و اصرار بر استقلال قضایی در ایالاتمتحده هستند، نباید سوءاستفاده سیستمی جمهوری اسلامی از مردم خود و ایجاد وحشت در بیشتر منطقه را نادیده بگیرند. دولت جدید باید بر حمایت از ارزشهایی که آنها را گرامی میدارند، مانند حقوق بشر، حقوق زنان، مطبوعات آزاد و انتخابات دموکراتیک پافشاری کند.» او در بخش دیگری از این مقاله، خود را در جایگاه نمایندگی مردم نشانده و ادعا کرده است: «ما مردم ایران به رهبری اخلاقی رئیسجمهور بعدی آمریکا نیاز داریم تا به ما کمک کند دربرابر ظلم جمهوری اسلامی مقابله کنیم.» او در سال99 و پس از گسترش کرونا در ایران و درخواستها برای لغو تحریمهای آمریکا، در یادداشتی در «نشنالاینترست» نوشت تحریمها علیه ایران نباید بهخاطر شیوع کرونا در این کشور لغو شوند. برای علینژاد و سایر افرادی که از مسیر توسعه دشمنی با ایران و ارائه اطلاعات نادرست به مقامات غربی ارتزاق میکنند، هیچچیز بهاندازه احیای توافق هستهای پرمخاطره نیست. آنها کاسبان تحریم مردم ایران هستند و در حداقلیترین حالت، دمیدن بر شیپور تحریم برای آنان آورده مالی قابلتوجهی داشته است. این همان نقطهای است که میتواند ائتلافی از مسیح علینژاد تا بنیاد دفاع از دموکراسیها و شبکه سلطنتطلبان (فرشگرد) و منافقین را دور هم جمع کند.
* قاسمعلی محتشم