محراب محمدزاده، خبرنگار: مصطفی رزاقکریمی، مستندساز برجسته کشور با بیش از سهدهه فعالیت حرفهای و خلق آثاری چون «خاطراتی برای تمام فصول»، «بانو قدس ایران»، «یاد و یادگار»، «حس پنهان» و... نیازی به معرفی ندارد.
او که فارغالتحصیل کارگردانی، فیلمنامهنویسی و معماری از اتریش است از سال 1353 با ساخت فیلمهای کوتاه و مستند فعالیت هنری خود را آغاز کرد و یکی از مهمترین فعالیتهایش در آن دوره ساخت فیلمهای آموزشی به سفارش وزرت آموزشوپرورش «اتریش» بود. به بهانه ایام ارتحال امام خمینی(ره) درباره مستند «بانو قدس ایران» با او به گفتوگو نشستهایم، مستندی که با موضوع مرحومه خدیجه ثقفی همسر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ساخته شده است. این فیلم در عین صداقت روایی که دارد، موافقان و مخالفانی هم داشته است. با این حال «بانو قدس ایران» یکی از مستندهای پرتره شاخص به حساب میآید که در عین حساسیتهای خاصی که در رابطه با سوژه آن مطرح بوده و هست، کارگردان سعی کرده روایتی صادقانه و به دور از حواشی مختلف از همسر یکی از مهمترین چهرههای تاریخ ایران و جهان بیافریند.
در ابتدای بحث میخواهم به مستند پرتره اشاره داشته باشید، شما در این زمینه فعالیتهایی را از گذشته و در اتریش داشتهاید، اگر امکان دارد در این رابطه برایمان بگویید.
اجازه دهید مقدمه کوتاهی بگویم؛ من به مفهوم مستند بازمیگردم، ساخت پرتره را زمانی که اتریش بودم آغاز کردم. این مقولهای بود که مرا به لحاظ ذهنی خیلی درگیر کرده بود. اینکه مستند به چه شکلی میخواهد ساخته شود، آیا بهصرف اینکه بگوییم وقایع را ثبت میکنیم، عکاسی و فیلمبرداری هم هست، بگوییم میخواهیم گزارش کنیم، آن هم مستند است، بگوییم میخواهیم وقایعنگاری کنیم، آن هم یک کار است. مستند خودش ریشهها و تقسیمبندیهای بسیاری دارد.
من با فیلم مستند «بازار مکاره» کارم را در اتریش شروع کردم که مستندی بود در رابطه با بازارهایی که در آن ارزانفروشی میشود، اساتیدم هم از این فیلم خوششان آمد، پرسیدم چه چیز کار خوب شده است، گفتند کار تو فضا دارد آنجا یک مقوله جدید برایم باز شد و آن هم فضا و وزن در مستند بود.
وزنشناسی در مستند پرتره، با موضوعشناسی شروع میشود و پس از آن تحقیق اثر مهم است. ساخت فیلم را کلا باید در این مرحله فراموش کنید. به اعتقاد من ابتدا باید موضوعشناسی و تحقیق صورت گیرد بعد تازه قرارداد سناریوی کار و فیلم بسته شود، بهاصطلاح به این میگویند پلهپله جلو رفتن.
سراغ مستند «بانو قدس ایران» برویم و از چگونگی ساخت این اثر برایمان بگویید.
این مستند به من پیشنهاد شد. این را بگویم که من هم با فضای زندگی علما آشنایی کلی داشتم، چون از طرف خانواده مادری، زندگی مذهبی داشتیم. اتفاقا در پنجسالگی همراه خانواده به دیدن امام خمینی(ره) در نجف رفته بودم که البته این دیدار ربطی به حوادث و مسائل انقلاب نداشت و ریشهای قدیمیتر از آن دارد. وقتی به بنده پیشنهاد ساخت این مستند شد، از آن استقبال کردم اما واقعا اطلاعاتم در رابطه با همسر امام محدود بود، شروع به خواندن دو یا سه کتاب کردم که موضوع برایم جذاب شد و به این نتیجه رسیدم که اصلا خانوادههای امام خمینی(ره) و همسرشان بهنوعی و در ظاهر ارتباطی با هم نداشتند، اما بیش از 60 سال با هم زندگی کردند! همین موضوع کار را برای من جذاب کرد و تحقیق را بهصورت جدی آغاز کردم. سهبار تحقیقات گستردهای انجام دادم تا درنهایت در سومین بار کار نهایی شد. آنقدر مساله ظریف بود که دائما سُر میخوریم و از جایی به جای دیگر میرفتیم! حرف حرف خانم است، حتی حرف امام نیست! درواقع خدیجه ثقفی بدون امام مطرح نمیشود، پس امام به هر شکل وزنش در کار حضور داشت، هر جا کم میآوردیم رجوع میکردیم به امام، در این مسیر فرازوفرودهای بسیاری داشتهایم تا اینکه کامل متوجه شدم امام از چه خانوادهای و دارای چه منشی است و اینکه همسر امام از چه خانوادهای است. کاملا متفاوت بودند، خانم از یک خانواده قاجاری و مرفه بودند و امام با اینکه خانوادهشان نسبتا به لحاظ مالی خوب بودند با این حال، ایشان جوانی 27 ساله بوده است که نزدیک به 9 ماه منتظر بوده تا جواب مثبت از خانم بگیرد. من در مرحله تحقیق با یک رمان عاشقانه روبهرو شدم، کسی که مردی انقلابی است و پس از هزاران سال سلطنت را در ایران برهم زد، اینجا در یک عشق عجیبی غوطهور بود، درعینحال خانم با اینکه با فردی چون امام ازدواج کرده بود، استقلال خودش را حفظ میکرد. کتابخانه خودش را داشت که شاید امام آنها را نمیخواند و فکر و عقیده خودش را داشت، با امام همراه بود، احترام عجیبی برای ایشان قائل بود. یکی از دلایل آن هم این بود که خانم باسواد بود، تا 16 سالگی فرانسه خوانده بود و عربی هم پیش امام آموخت، حتی مادربزرگ خانم میخواست او را به فرانسه بفرستد تا در آنجا ازدواج کند، اما تقدیر اینگونه بود که با امام ازدواج کند.
من وارد یک رمان عاشقانه شدم که هرچقدر جلو میرفتم با فرازونشیبهای مختلفی روبهرو میشدم، درنهایت پس از تحقیقات گسترده به این رسیدم که حالا فیلم مستند خانم چگونه فیلمی است؟ مستند زوایای بسیاری دارد از این رو مستند «بانو قدس ایران» معماری شده است و لحظهلحظه آن را با بیت امام خمینی(ره) در میان میگذاشتم و تایید میگرفتم. بنده برای همه کارهایم تحقیق میکنم، برای این اثر که در رابطه با همسر رهبر انقلاب اسلامی بود، تحقیقات از اهمیت بالاتری برخوردار بود. برای چنین مضمونی، یک معماری دقیق لازم بود و به یک نگرش تازه نیاز داشت. افراد بزرگواری آمادگی مصاحبه داشتند، اما نتیجهگیری من این بود که تنها با منسوبان درجهیک خانم گفتوگو کنم ولاغیر. استواری این فیلم به نقلقول نبود، بلکه به دیدههای مستندی بود که تنها منسوبان درجهیک آن را میدانستند، مساله بعدی این بود که با این افراد باید در خانههایشان مصاحبه کنم یا اینکه آنها را به اندرونی خانه امام بیاورم. به این نتیجه رسیدم که باید تمامی مصاحبهها در اندرونی منزل امام و خانم انجام شود. در جایی که خاطراتی وجود دارد و مصاحبهشونده در آن موقعیت بهنوعی صحبتهایش متفاوت میشود.
در پژوهش و بعدا در ساخت، این تعارض و تعارف را داشتید؟ یعنی در مواجهه با چنین سوژههایی فیلمساز گاهی نگاه خودش را سانسور میکند و دچار تردید گفتن و نگفتن میشود و بیش از آنکه به سوژه بیندیشد به این فکر میکند که دیگران در رابطه با اثرش چه قضاوتی میکنند. البته گرفتار شدن در بند چنین موقعیتی، عاملی بر ضعف اثر یا بهتر بگویم شعاری شدن آن میشود! شما برای گرفتار نشدن در بند چنین موقعیتی چه کردید؟
در اوایل کار بله، خیلی درگیرش شده بودم، نگران بودم، بهویژه زمانی که تحقیقات شروع شد، حتی با برادرخانم ثقفی یا حاج حسن آقای خمینی مینشستم و صحبت میکردم و درواقع دردم را میگفتم، آرامآرام این درها گشوده شد و من حرفهایم را میزدم. بهیقین میگویم از اواسط تحقیقات برایم مسلم شده بود که هیچ سانسوری در کار نخواهد بود، یعنی من خودم را سانسور نمیکردم و تحقیق آنقدر مستند بود که نگران نبودم، چون تحقیق امری است که باید فاقد هرگونه احساس باشد؛ چراکه احساسی شدن باعث گم شدن در کار میشود. درنتیجه با این نگاه وقتی جلو رفتیم دیگر سانسوری در کار نبود و این یافتههای ما بود که بیشتر میشد. من با افراد به نیت مصاحبه به صحبت نمینشستم. از دید من فیلم مصاحبه نیست، درواقع درددل بود، تا جایی که کسانی هم که در آن فضا قرار میگرفتند دوربین را نمیدیدند، با هم درددل میکردیم، آن هم براساس یافتههای تحقیق. در این فیلم هر کسی را میدیدید، در فیلمنامه کارش مشخص شده بود و شخصیتها را خیلی ریز کرده بودیم، حتی مکانی که باید در خانه بنشیند، براساس نوع و سطح ارتباطیاش با خانم تعیین شده بود. وقتی مصاحبهشوندگان میآمدند، هر یک خودجوش خاطراتشان را با تمام احساس بیان میکردند و این نیمی از کار را پیش میبرد. درواقع تحقیق بود که جایگاه افراد را مشخص میکرد.
من خودم را سانسور نکردم و از طرف دیگر خانواده امام نیز همینطور بودند؛ چراکه به نظر من افراد باسوادی هستند. خوب جلو رفتیم و من هم حریم را میشناختم، البته اینجا حریم نبود، بلکه مسئولیت ساخت فیلم در مورد همسر رهبر انقلاب ایران بود. خیلی از شبها واقعا خواب نداشتم و دائم تحقیقات را ورق میزدم و مسیر را بررسی میکردم تا درنهایت به سند خوبی در معماری فیلم رسیدم به نام «دیوار». در فیلم اگر توجه کنید همیشه دیوار هست، دیوار نماد ایستادگی است، لذا چسبیده به دیوار حرکت میکردیم، من میتوانستم همهچیز را معمولی نشان دهم اما این استواری دیوار نماد مهمی است. اینجاست که سینمای مستند تعریف پیدا میکند؛ وقتی به آن مرد(امام) و این زن (همسر امام) و به مجموعه فکر میکنی از خودت میپرسی نماد کجاست؟ دیوار نمادی از استواری است. این یک مقوله مهمی در مستندسازی است که سمبلها ونمادها کدامند؟ این سمبلها چقدر به فیلم کمک میکنند؟ لازم نیست بیننده دانای کل باشد و تکنیک را متوجه شود، بیننده باید فضا را احساس کند.
مستند «بانو قدس ایران» سختترین کاری بوده است که تاکنون ساختهام؛ چراکه نسبت به جزء جزء کار فشارهای درونی بسیاری داشتم، در سینمای مستند گفته میشود که تصویر نباید جیغ بزند! وقتی یک مصاحبه انجام میشود دیگر مصاحبه نیست، بلکه باید به اعماق فکری شخصیتها رفت و به آن نزدیک شد. خانواده امام هم خیلی با احترام برخورد میکردند، مثلا حاجحسنآقا وقتی در اتاق امام مصاحبه کردند روی مبل امام ننشستند، پایین مبل امام روی فرش نشستند، به این نکته در مستند «هارمونی» دادن میگویند. هارمونی دادن یعنی هیچچیز شبیه هیچچیز نیست؛ چراکه جایگاهها مشخص است، تصویر ذهنی ما از آن اتاق و مبل، امام بوده است که روی مبل مینشسته که دیگر تکرار نخواهد شد.
همه همکارانم در این فیلم دلسوز من بودند، برای من معماری فیلم خیلی مهم بود. معماری به حرمت آن زوج و خانواده و قصه عاشقانهای که داشتند. تصویری که از امام خمینی(ره) هست، غیر از آن است که در خانه بوده، وقتی وارد خانواده میشویم عشق میبینیم، تاجایی که همسرش را تا لحظه آخر شما خطاب میکرد. همه این موارد که گفتم موید این مساله است که فیلمساز باید صبور باشد و عجله نکند. از این رو ساخت مستند «بانو قدس ایران» بیش از سهسال زمان برد.
با توجه به اینکه به مساله تحقیق تاکید دارید، در فیلم از جایی به بعد نقش آقاسید مصطفی و اندکی هم آقاسیداحمد پررنگتر میشود و به نحوی روایت قالب، آنها میشوند تا اینکه در اوج کار به صندوقچه و آن عکس میرسیم!
همه اینها در تحقیقات بود، البته من این موارد را نیاوردم، بلکه خانم آورده است؛ حاجسید حسن آقا میگوید نه رحلت امام و نه رحلت حاجسیداحمد آقا برای خانم بهاندازهای که رحلت آقا سیدمصطفی ایشان را بهنوعی زمینگیر کرد، نبود. آقا سیدمصطفی عالم بود و این را امام هم خوب میدانست، خانم عاشق مصطفی بود و او نیز همینطور؛ چراکه وقتی به قم میرود کسی را نداشته و پس از تولد مصطفی همدم تنهاییهای خانم ایشان بوده است. امیدوارم یک روزی بشود در مورد آقا مصطفی هم فیلمی ساخته شود، چون شخصیت خیلی مهمی است. من در این فیلم قصد نداشتم بزرگنمایی کنم اما خود خانم بود که همواره نقش مصطفی را در روایت پررنگتر میکرد.
این اولینبار است که اینطور به شخصیت آقا سیدمصطفی خمینی(ره) نزدیک میشویم و به نحوی جایگاه خانوادگیاش و حتی خلقوخوی او را میکاویم و میشناسیم...
بهیقین نمیتوانم بگویم، اما شما در این بین روح بلند امام را میبینید، برخورد ایشان با وفات پسرش هم مانند دیگران بوده است، یعنی یک حمد و سوره میخواند و پشت سر پیکر او مانند دیگران 20 قدم میرود. اصلا تغییر روش نمیدهد. درحالیکه درونش پر بود از مصطفی، در جایی هم میگوید این همه جوان در ایران شهید شده است، مصطفی هم یکی از آنها. این را خیلی راحت میگوید اما واقعیت این است که مصطفی وزن زندگی امام بود و در خاطرات هست که چه مراودات و شوخیهای عجیبی با هم داشتند، سر مباحث فلسفی چقدر با هم در گفتوگو بودند و درکنار این، عشق میان امام و خانم مطرح میشود.
من خیلی خوشحالم که درباره سید مصطفی، خیلی از بزرگان و حتی علما پس از دیدن فیلم با بنده تماس گرفتند و گفتند ما هم اینگونه مصطفی را نه میشناختیم و نه دیده بودیم.
آهنگسازان کار به من میگفتند شما نمیگذارید کارمان را بکنیم و بغضمان را در کار پیاده کنیم. گفتم صبر کنید، موسیقی جزئی از معماری کار است. فیلم که تمام شد با هم دوباره فیلم را دیدیم، به آنها گفتم شما مگر بغض نداشتید، گفتند بله! اما شما نگذاشتید در کار اجرا کنیم، گفتم در آخر فیلم که رحلت خانم اعلام میشود شما بغضتان را نشان دهید.
در مواجهه با آثار پرتره بهخصوص در چنین جایگاهی همچون زندگی همسر امام خمینی(ره) میبینیم که قضاوتها و نظرات متفاوت از هم هستند. نگاهها یا بهتر بگویم توقعات از جانب طیفهای مختلف نسبت به یک اثری در این جایگاه وجود دارد. طی این چند سال بعد از ساخت مستند، بحثهای مختلفی پیرامون این اثر چه مثبت و چه منفی مطرحشده که البته پایانپذیر هم نیست، این برداشتها را چطور ارزیابی میکنید؟
هرگونه نقد چه مثبت و چه منفی برای من خیلی محترم است و همه را دقیق گوش میدهم. اتفاقا خوشحال بودم که نقد میکردند، فقط ما فرهنگی داریم که با آن چهارچوبی درست کردهایم که با فرهیختگان و افراد بزرگ چه برسد به امام که جایگاهی بالاتر و متفاوتتر دارد، همذاتپنداری نداریم و آنقدر فاصله داریم که دیگر نمیتوانیم با او زندگی کنیم.
بنده در تحقیق این کار بهدنبال زندگی بودم، از خودم که چیزی را درنیاوردم، قصه را خانم خودشان میگویند، ادبیات و نوشته خانم است. برای من مهم بود که همذاتپنداری رخ دهد، بهعنوانمثال شاید فیلمساز آگاهی در رابطه با پدر من فیلم بسازد و من از بخشهایی از آن خوشم نیاید و شاید با آن ارتباط برقرار نکنم اما باید این را بدانیم که فیلم، زمان دارد و نمیتوان همهچیز را گفت. وقتی این را در نظر گرفتید لیوان بیشازاندازه جا ندارد و سرریز میشود، ثانیا همذاتپنداری یعنی چه؟ یعنی وقتی میگوییم همسر امام گارد نگیریم، او هم زندگی خود را داشته است. این زندگی پایه مهم فیلم بود؛ نه سوءاستفاده از زندگی ایشان؛ تعریف زندگی خیلی مهم است. این را بدانیم که خانم هم دغدغه پسرش را داشت، رفتن همسرش به زندان یا تبعید برایش سخت بود و بسیاری اتفاقات دیگر که در بطن زندگی خانم بوده است.
نگاههای مختلف به یک اثر هنری همواره وجود دارد، اما مساله اینجا، خود فیلمساز است که حین ساخت چنین اثری چه دیدگاههایی خواهد داشت و چگونه بر برخی فشارها غلبه میکند.
واقعیت این است که من در جایگاهی قرار گرفتم که در آنِ لحظهها زندگی کردم، وقتی فرش امام را میدیدم در آنِ فرش زندگی میکردم. دیگر بحثی روی فرش نداشتم، تحقیق مشخص شده بود دیگر، وقتی در آنِ یک اتفاق زندگی میکنی به یک دنیای فراتر میروی و خودت را دیگر نمیبینی و آن شخصیت را میبینی که چه کسی بوده است؛ چه نامهای برای پسرش نوشته، چرا امام فلان صحبت را کرده است و بسیاری موارد دیگر که اینها میشود؛ زندگی.
در تمام نوشتههای خانم این زندگی با تمام جزئیاتش وجود دارد! در همه جای دنیا افرادی هستند که وقتی چنین آثاری را میبینند به پرداختن به مسائل شخصی افراد که شاید بهلحاظ چهارچوب ذهنی خوشایندشان نباشد، اعتراض میکنند. اما واقعیت آن چیزی است که رخ داده، امام در جایجای زندگی آرام بود و بخش اعظم این آرامش از وجود همسرشان بود، همسری که میگوید حتی یک روز هم شما را تنها نمیگذارم.
وقتی این زندگی با جزئیات مختلفش به بنده بهعنوان فیلمساز منتقل میشود، ورای تکنیک فیلمسازی، نگاه درونی و فلسفی ساخت فیلم شکل میگیرد و اینجاست که پیوند ایجاد میشود و در معماری فیلم، فضای زندگی با جزئیات مختلف که در نوشتههای خود خانم وجود داشت با تمام خصوصیاتش شکل میگیرد. «بانو قدس ایران» یک رمان است که با دیدن آن زندگی میکنید. رمان اگر تکخطی باشد خسته میکند و در رمانهای برجسته جهان شما تخیلات نویسنده را میبینید که ساختار پیچیده یک قصه را میسازد، اما در این فیلم هیچجایی تخیلات من نیست، بلکه واقعیتهای زندگی همسر رهبر انقلاب اسلامی ایران است که اگر بخواهیم در رابطه با جایگاه او در ایران و جهان سخن بگوییم باید روزها صحبت کنیم. اما تخیل من بهعنوان فیلمساز کجا شکل میگیرد، در آنجا که به جایگیری دوربین فکر کنم، به چیدمان افراد، به آغاز و پایان و دیگر بخشهای یک مستند.
موید صحبتهای شما در رابطه با جایگاه امام خمینی(ره)، به نظرم خیلی باظرافت کفه ترازوی زندگی شخصی و روابط خانوادگی را سنگینتر از مباحث رهبری امام کردید و بهنوعی تحتتاثیر یا بهتر بگویم ارجاعات بیارتباط نشدهاید، اینکه بیارتباط میگویم اگر بنا بود به آن مسائل بپردازید اصلا موضوع اصلی که خانم خدیجه ثقفی است در کار گم میشد...
من این کار را نکردم، این کار را خود خانم انجام داد. هرچه هست از این خانم است، ایشان خیلی نوشتهاند، یکبار چکنویسهای خود را اصلاح و سومینبار تمام کردند، در این بین حتی آقا سیداحمد هم حاشیههای اصلاحی بعد از چکنویس نوشته است و برخی جملههایی را که ایشان نوشتهاند بهنوعی تکمیل کردهاند. خانم خیلی نوشته دارند که مثل یک رمان است. نثر قوی هم داشتهاند اما از وجود چنین همسری لذت میبرد، زنی آگاه، فرهیخته و مدیر بوده، خانه را هم اداره میکرد، پس از رحلت امام هم به هیچچیز خانه دست نمیزند و ذرهای از عشقش به امام کم نمیشود.
در پایان میخواستم بار دیگر به گذشته خانم و جایگاه خانوادگی ایشان بازگردم، مسالهای که متاسفانه برخی آن را بهعنوان اشرافیگری در زندگی ایشان یاد میکنند درحالیکه
به اعتقاد من اینگونه نبوده و به نوع بزرگمنشی آمیخته در آدابی خاص است.
درست میفرمایید، ایشان همهچیزشان خاص است، برای زندگی خود ساختار داشته است، کلمه اشراف کاملا اشتباه است، ایشان از اعیان بوده است، تعریف اعیان و اشراف در همه جای جهان با یکدیگر متفاوت است، اعیان بودن به پول نیست به برخورد و تربیت و بزرگمنشی است، اما اشرافی به افرادی میگویند که خودبزرگبین هستند، چون دارای زندگی تجملاتیاند. اعیان، شاید سرمایهدار نباشند اما بزرگمنشاند و این بزرگمنشی خانم بود که امام آن را بهخوبی میدانست. خانمی که در تمام شرایط و سختیها همراه امام بوده است.
شما درحال تحقیق و پژوهش مستندی در رابطه با مرحوم آقا سیداحمد خمینی هستید، همچنین متوجه شدم که اثر تازهای با محوریت امام خمینی(ره) باعنوان «وداع...» تهیه و تولید شده که مدیریت پروژهاش را برعهده داشتهاید، در رابطه با این آثار هم توضیحی میفرمایید؟
پژوهش مستند آقا سیداحمد خمینی را به اتمام رساندهام و درحال ویرایش آن هستم. در رابطه با مستند «وداع...» هم باید بگویم بنده کاری نکردهام و صرفا مدیریت پروژه برعهده بنده بوده است. این مستند با محوریت روز تشییع امام است. البته اثری آرشیوی است با یک مصاحبه که آن را برای پخش به تلویزیون تحویل دادهایم.
من مستند «بانو قدس ایران» و دیگر آثارم را برای نسل گذشته نساختهام، بلکه برای نسل جوان و آینده که حالا دیگر آن روزها برایشان تبدیل به تاریخ شده است، ساختهام.
فیلم «وداع»، داستان روز وداع و تدفین پیکر امام خمینی(ره) است، با تنها فردی هم که مصاحبه شده، حجتالاسلام ناطقنوری است که هم در ورود امام به ایران کارهای مهمی کرد و هم در روز تدفین ایشان نقش مهمی داشت. خود آقا سیداحمد به او گفته بود که «تو همانی هستی که در ورود امام بودی و در روز رحلت ایشان هم باید باشی.»
حقیقتا روز رحلت امام روز عجیبی بوده، بنده آن روز در اتریش بودم، آن روز گزارشگر اتریش از تهران فریاد میزد و میگفت: «من الان آمدهام به مراسم تدفین آیتالله خمینی! به ما دروغ گفتند! ابتدا گفتند هزار نفر آمدهاند! بعد گفتند هزاران نفر! بعد گفتند یکمیلیون نفر! اما مردم اتریش! اینجا روز قیامت است. دنیای پس از مرگ اینجاست. مردم اتریش! کسی- کسی را نمیشناسد...» و بعد صدای گزارشگر را قطع کردند.
داستان «وداع...» هم درست روایتگر همین روز است، حتی به آقای ناطقنوری هم گفتم فقط در مورد کارهایی که در این روز کردید، صحبت کنید. با قبل و بعد از آن روز هیچ کاری ندارم. از او خواستم برایمان قصه بگوید. حالا فیلم را میبینید، فیلم عجیبی نیست روایتهای مختلفی را که در آن روز رخداده است، بررسی کردهایم؛ چراکه میدانید یکبار کفن امام را پاره میکنند و دوباره امام را میآورند کفن میکنند. اما ناطقنوری بهنوعی رستم وار حضرت امام را دفن میکند. شهید صیاد شیرازی هم نقش بسزایی کنار ایشان دارد. پس از تدفین امام کانتینری روی مزار ایشان میگذارند که مردم کاری نکنند. فضای وداع با امام بسیار عجیب است، ببینید! اینها سینماست! واقعا اگر کسی بخواهد کار کند و کاری بسازد اینها موقعیتهای واقعی سینماست. من نزدیک 800 گیگ فیلم از ایام بستری بودن امام در بیمارستان دیدم اما درنهایت بهروز تدفین رسیدم؛ به قول همان گزارشگر اتریشی به روز قیامت! روزی که هیچوقت در تاریخ تکرار نخواهد شد. این را گفتم که بگویم هنوز هم میشود کارگردانهای بسیاری در رابطه با
امام خمینی(ره) فیلم بسازند و داستان همسر ایشان هم بخش کوچکی از زندگی آن مرحوم است.
کارگردانهای تازهنفس باید بیایند و کار کنند. در کشور ما قصههای بسیاری هست، شاید من که خارج از ایران بودم، حساسیتم بیشتر باشد اما وقتی میبینم در ایران با مستند برخورد سخیفی میشود ناراحت میشوم، واقعا دلم میگیرد، این همه برای سریال و فیلمهای سینمایی خرج میکنند، بیایند در مستند هم جدی کار کنند، از مستند نترسند، مستند هویت یک کشور است. آلمانیها و فرانسوی معتقدند سینمای مستند هویت یک کشور است و سینمای داستانی شاید تاریخ یک کشور باشد اما یکجایی گم میشود، ولی فیلم مستند «زنده» است.
در این رابطه بیشتر بخوانید:
امام خمینی(ره) و فرهنگ؛ خیلی نزدیک، خیلی عمیق (لینک)
برآمده از روح و دل (لینک)
تصویر به امام بدهکار است (لینک)