جعفر علیاننژاد، دانشآموخته علومسیاسی: بیش از 40 سال از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد اما اندیشه امامت بیشتر از آنکه در پستوی انتزاعیات و گوشه کتابخانهها خاک بخورد، به یک تجربه حسی، عاطفی و عقلانی تبدیل شده است. اکنون کمتر کسی است که خرد انقلابی را بدون وجود امام و راهبر فهم کند. برخی مفاهیم به جهت همین تجربه عملی، به مرحله تساوق معنایی رسیدهاند. امام و انقلاب، امام و مردم، امام و اسلام، سهگانهای است که فرض یکی از آنها بدون دیگری بسیار دور از ذهن و مطرود است. چیزهایی که اکنون به بدیهیات و محکمات ذهنی مردم تبدیل شده، در روز و روزگاری اساسا مسموع نبوده است. از این باب باورپذیری روایت دوران ماقبل تجلی نعمت امامت، بسیار سخت است. سالها پیش در ابتدای دهه 50 مقاممعظمرهبری در مجموعه 10 سخنرانی که بعدا تحت کتابی با عنوان همرزمان حسین(ع) جمعآوری و پیادهسازی شد، درتلاش برای جاگیر کردن و یادآوری معنای امامت نزد مخاطبان بیانات خویش است. این نقلقول نشان میدهد چقدر فضا برای طرح این مباحث تهی بوده و تشنگی مردم در شنیدن معارف حقه تا چه میزان زیاد است. «متاسفانه مساله پیشوایی در مورد امام، امروز در فرهنگ شیعی ما – آن مقداری که در دستوبال مردم هست- هیچ مطرح نیست. تا میگویی مثلا امام صادق(ع) در فلان موقعیت یک چنین عملی انجام داد، تو چه میگویی؟ میگوید: آقا! امام صادق(ع) امام بود. تا میگویی امام حسین(ع) چنین، امیرالمومنین(ع) چنان، امام هفتم(ع) چنان، امام عسکری(ع) آنجور، میگوید: آقا! اینها امام بودند. به این دلیل که اینها امام بودند، باید تو پیروی کنی؛ اگر امام نبودند که کسی وجود آنها را به رخ شما نمیکشید. ما که عمل گاندی را به رخ شما نمیکشیم که تو بگویی امام دیگران بود؛ ما که عمل آن کسی را که تو قبولش نداری، به رخ تو نمیکشیم... وقتی که ما امام را به امامت شناختیم، باید راه امام را هم بشناسیم، خط سیر زندگی او را هم بفهمیم و بدانیم؛ تا وقتی خط سیر زندگی او را دانستیم، بتوانیم دنبال این خط سیر را بگیریم و عمل کنیم.» این اشاره نشان میدهد زمانی بود که مردم امام را امام میدانستند اما این دانایی را تجربه نکرده بودند. این دانایی را به توانایی تبعیت تبدیل نکرده بودند. تجربه وجود امام و تبعیت از امام، نامانوس بود. بعد از انقلاب اسلامی مردم 44 سال فرصت داشتهاند، بهنحو حداقلی تجربه و بهنحو انقلابی تبعیت کنند. پس روشن میشود در آن زمان فرض اسلام بدون وجود امام غلبه داشت، فرض مردم به دور از وجود امام حاکم بود و مفهومی بهعنوان انقلاب هم بسیار بعید. این شکاف و این محیط عاری از وجود امام، یک خلأ و فضای میانتهی ایجاد کرده بود که هم حس افتخار و اعتزاز به گذشته تاریخی را کور میکرد، هم بستری برای الگوسازی بدلی و غیرواقعی میساخت. نکتهای که مقاممعظمرهبری در جلسه دوم سخنرانی محرم 1351 به آن اشاره داشتند: «وقتی این احساس در یک ملت بهوجود آمد که شخصیت برجستهای در پیشینه زندگی تاریخی او وجود نداشته است، احساس حقارت میکند. وقتی احساس حقارت کرد، کار برای آن متصرف مستبد، بسی آسان است... شما میبینید که پیشینههای پرافتخار را در کشورها و در جامعهها و در میان ملتهای محکوم چگونه خلع کردند؛ با چه عناوین و بهانههایی زدودند؛ چگونه صورتهای زیبا و منور را زشت جلوه دادند... این کار به دو صورت ممکن است انجام بگیرد: یکوقت هست که یک شخصیت را بهکلی پامال میکنند، یعنی ذکر و یاد او را از انساء میکنند. مانند روش معاویه... راهی بهتر از راه معاویه اختراع شد و آن این بود: چهرهها را از بین نبردند، نام را نخواستند زیر خروارها خاک دفن کنند، آمدند چهره را تحریف کردند؛ و این خطرناک است... در زندگی اهلبیت(ع) این جنایت بزرگ موفق شد.» رهبری مجددا با تداعی فضای آن دوران (قبل انقلاب) کارگر بودن حربه تحریف در آن زمان را گوشزد میکند: «هنوز آنچنان است که شیعه امام صادق و مدعی تبلیغ سخت امام صادق(ع)، ایشان را آنچنان معرفی میکند که اگر چنانچه شما را آنجور معرفی کنند، فحش تلقی میشود، اگر من را آنجور معرفی کنند توهین تلقی میشود... امام سجاد(ع) را همینجور معرفی کردند. امام سجاد(ع) را یک آدم ضعیف بیاراده بازیچه بیمار معرفی کردند؛ امام بیمار.» تجربه انقلاب اسلامی درست در مقابل این فضا قرار میگیرد. تجربهای که بر پایه رشد اندیشه امامت و شناخت عملی وجود امام حاصل شد. تجربهای که منبعث از شناخت امامت حاصل میشود، براساس تحلیل رهبری دو فایده مهم آموزندگی و برانگیزانندگی در مردم را دارد. موضوعی که بهزعم ایشان «امروز (دوران طاغوت) هیچیک از این دو فایده در اختیار ما نیست، ما نه بهصورت آموزنده زندگی امام را فهمیدهایم و نه بهصورت برانگیزاننده.»
ایراد این سخنرانیها در سال 51 نشان میداد، خود مقاممعظمرهبری از سالها قبل بهواسطه شناخت امام زمانه خود، از فواید دوگانه آموزندگی و برانگیزانندگی امام(ره) بهرهمند شده بودند. رهبری اولین اقدامات برانگیزاننده امام را در محفلی از شاگردان طلبه ایشان پیجویی میکنند. «آنچه مسلم است اینکه این حرکتآفرینی، این تحریک غریزههای معنوی و فطرت و سرشت انسانی از راه درس اخلاق و تذکر و آماده کردن دلها شیوه امام بزرگوار بود. از اینجا ایشان شروع کردند تا ایجاد تحول در سطح وسیع یک ملت... مخاطب این تحول عبارت بود از ملت ایران.» (سیویکمین سالگرد رحلت امام(ره) 14/3/1399)
درواقع امام خمینی(ره) احیاگر اندیشه امامت بود؛ اندیشهای که در تقابل با میراث جاهلی «نسیان و تحریف امامت» نضج گرفت. امام(ره) با تذکر برعهد امامت، نخستین هستههای پیرو (شناسندگان راه امام) و انقلابی (برانگیختگان راه امام) را شکل داد. به این ترتیب اندیشه امامت، با خود خرد انقلابی را به ارمغان آورد. «انقلاب، فکر است؛ اندیشه است؛ راه است. اگر موردپسند و قبول یک ملتی قرار بگیرد، بهخودیخود آن ملت آن را میپذیرد... امروز در منطقه ما، منطقه غرب آسیا، کلمه مشترک ملتها مقاومت است؛ مقاومت را همه قبول دارند.» (سیامین سالگرد رحلت، 1398) اهمیت این خرد انقلابی و معرفت حاصل از آن در پیشبرد نهضت بسیار بالا بود، بهنحویکه رهبری گلایه میکند: «ندیدن بعد معرفتی این نهضت یکی از آفتهایی است که گریبان ما را گرفته است، حتی قبول داشتن این بعد سنگین معرفتی نیز کافی نیست؛ علم و دانایی نسبت به آن و تنفس در فضای دادههای وزین آن لازم است.» (بیستوهشتمین سالگرد رحلت امام 1396) خرد انقلابی بهعنوان چکیده و زبده اندیشه امامت، خود را در سه ساحت اصلی بازنمایی کرد؛ الف- امام و انقلاب، ب- امام و مردم و ج- امام و اسلام.
الف- امام و انقلاب
سرمشق نبی(ص) و امام(ع)، در قیام علیه جریان نسیان و تحریف، چراغ راه امام خمینی(ره) بود. جریان نسیانی که درپی ارزشزدایی از تمام مظاهر اجتماعی و حکومتی بود، جریان تحریفی که درپی خنثیسازی ظرفیت تحولزایی اندیشه امامت بود. استعداد تحولی که در مصداق امام خمینی(ره) جلوهگر شد. «امام روحا هم یک انسان تحولخواه بود هم تحولآفرین بود. درمورد ایجاد تحول، نقش او صرفا نقش یک معلم و استاد و مدرس نبود، نقش یک فرمانده داخل عملیات و نقش یک رهبر به معنای واقعی بود... بهطور میدانی وارد مساله تحول شدند، نهفقط گفتاری و دستوری، از تحولآفرینی روحی در مجموعهای از طلاب جوان در قم تا تحولآفرینی وسیع در عموم ملت ایران.» (سیویکمین سالگرد 1399). درجایی دیگر نیز بیان داشتهاند: «مردان خدا به تاریخ روح میبخشند و روح بخشیدهاند. تاریخ حقیقی و معنوی بشر را مردان خدا نوشتهاند... مردان خدا تاریخ را متحول میکنند... آنها با امید به خدا و خشیت از پروردگار ناممکنها را ممکن میکنند. با خوف و رجاء مادی و حیوانی نمیشود انسان و انسانیت را متحول کرد.» (شانزدهمین سالگرد رحلت 1384)
گفته شد اکنون با فرض نام امام، مفهوم انقلاب نیز بلافصل تداعی میشود، این حقیقتی است که رهبری بارها مورد تاکید قرار دادهاند: «سخن گفتن از امام و انقلاب با یکدیگر تفاوتی ندارد... شخصیت امام از اصول اساسی او جدا نیست. درحقیقت هویت و اصول انقلاب ما خطوط برجسته شخصیت امام را هم تشکیل میدهد. هرچه راجع به انقلاب بگوییم، درواقع درباره امام سخن گفتهایم.» (سیزدهمین سالگرد رحلت 1381) یا درجایی دیگر میفرمایند: «امام نماد انقلاب است و این کشور بدون موتور پرقدرت انقلاب، به هدفهای خود، به آرزوهای خود دست نخواهد یافت.» (بیستوهفتمین سالگرد رحلت 1397)
بنابراین انقلاب، کارآمدترین مفهوم درتقابل با جریان نسیان و تحریف در زمانهای بود که مردم از ثمرات شناخت امام بیبهره بودند. نکته بسیار مهم درحقیقتی است که رهبری به آن اشاره داشتهاند. معرفت به امام یا اندیشه امامت، توام با ایجاد تحول و غلیان و انقلاب و برانگیختگی است. خرد انقلابی دقیقا در همین نقطه آغاز میشود. بر بنیان یک شناخت عقلانی یعنی معرفت به امام، پایه میگیرد و در همان لحظه شناخت دو کارکرد اساسی دارد: تابعیت و تغییر. این دو کارکرد، پیرو تحولخواه میساخت. به زبانی گویاتر، انسان انقلابی تولید میکرد.»
ب- امام و مردم
احیای اندیشه امامت، به یک معنا بازسازی گذشته افتخارآمیز و ایجاد فضای اعتزاز عمومی به هویت تاریخی بود. شاید بزرگترین ضربه هویتی، به مردم در دوران طاغوت در بلیه نسیان عهد امامت بود. این نسیان بستر لازم برای تحقیر ملی، تزریق حس بیارادگی و ناخودباوری شده بود. یک بیمیلی و عدم ارتباط امر سیاسی با امر مردمی شکل گرفته بود. این باور در ذهن مردم رسوب کرده و درونی شده بود که سرنوشت آنان به تمامه در دست طبقه حاکم است و راهحل معقول کنار نشستن و زندگی کردن و نظارهگر بودن است. «هنر بزرگ امام بزرگوار در این بود که بهجای آن نظام فاسد، یک نظام سیاسی در این کشور برقرار کرد که بهجای بیاعتنایی به مردم، عشق به مردم بر آن حاکم است. بهجای بیتوجهی به سرنوشت ملت، بهخصوص سرنوشت جوانان، عشق به سرنوشت ملت و عشق به سرنوشت جوانان و اهمیت فوقالعاده به آنها در آن مطرح است. بهجای خودباختگی درمقابل بیگانگان، خودباوری در میان مردم روزبهروز توسعه پیدا میکند. بهجای وابستگی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی به بیگانگان، استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی هدف قرار گرفته است.» (هشتمین سالگرد رحلت 1376)
این فضا با احیای اندیشه امامت تغییر کرد. مردم برای اولینبار متوجه شدند، در دستگاه امامت مردم از جایگاه ضروری و نه کفایی برخوردارند. «همت امام بر این گماشته شد که روح عزت ملی را در این مردم احیاء کند. عزّت آنها را به آنها برگرداند. امام بزرگوار فرهنگ «ما میتوانیم» را به دهان مردم انداخت و در دل آنها جایگزین کرد... وقتی ادبیات امام را ملاحظه میکنید، تکیه اصلی روی ساخت درونی ملت است؛ احیای روح عزت؛ نه با تفاخر، نه با غرور، نه با به خود بستن، بلکه با استحکام ساخت درونی. آنچه ما باید به آن توجه کنیم این است که این یک کار مقطعی نیست؛ این یک کار مستمر است، یک کار ادامهدار است.» (بیستوسومین سالگرد 1391) درجایی دیگر مقاممعظمرهبری به ایجاد هویت جدید توسط امام صراحتا اشاره میکنند: «امام بزرگوار ما توانستند یک هویت جدیدی را در دنیای پرآشوب سیاست، در این منطقه بهوجود بیاورد و آن هویت جمهوری اسلامی و ملت زنده ایران است که توانستند این جمهوری را ایجاد کنند و از آن پاسداری کنند. این یک هویت اسلامی و یک هویت ملی است و این هویت مخصوص ملت ایران هم نیست.» (هجدهمین سالگرد رحلت 1386)
درواقع ادعای مردمی بودن جای خود را با اعتماد کامل به مردم عوض کرد. ترس از اعتماد به مردم، جای خود را به سروری و سالاری مردم داد. «امام به مردم اعتماد داشت. انقلاب که پیروز شد، امام میتوانست اعلام کند که نظام ما یک نظام جمهوری اسلامی است؛ از مردم هم هیچ نظری نخواهد؛ هیچکس هم اعتراض نمیکرد، اما این کار را نکرد. درباره اصل و کیفیت نظام، رفراندوم راه انداخت و از مردم نظر خواست؛ مردم هم گفتند «جمهوری اسلامی» و این نظام تحکیم شد.» (دهمین سالگرد امام خمینی 1378) این اعتماد به مردم تا جایی جلو رفته بود که امام(ره) اصل صدور انقلاب را چنین تحلیل کرده بودند: «اگر بخواهیم انقلاب را صادر کنیم باید کاری کنیم مردم خودشان حکومت را به دست بگیرند.» (صحیفه امام، جلد 15، ص307) برمبنای اندیشه امامت، میتوان به شاخصی درخصوص مردمی بودن رسید، بهطوریکه میتوان با این سنجه ادعای جریانات سیاسی در مردمگرا یا مردمگریز بودن آزمود. برخی جریانات که مدعی مردممداری هستند، در عمل به این شاخص مردود میشوند. اهمیت نقش مردم و کانونی بودن مفهوم آن در اندیشه امامت تا حدی است که میتوان دوری و نزدیکی جریانات سیاسی به خط امام را در ترس یا اعتماد به مردم جستوجو کرد. بهعنوان مثال یکی از مهمترین جریانات مدعی مردمداری، جریان موسوم به اصلاحات است. شاید در بادی امر به نظر برسد یکی از روشنترین دلالتهای معنایی و گفتاری، عمل و بیان اصلاحطلبان در طول 25 سال گذشته، جانبداری از مردم یا دغدغه جمهوریت نظام بوده است. استعمال واژه جمهوریت از راس تا ذیل کنشگران اصلاحطلب تبدیل به یک عادت روزمره شده است. دیگر شاید حتی هیچ اصلاحطلبی را نتوان یافت که کوچکترین شک و ریبهای درمورد اعتقاد به جمهوریت در او راه بیابد. به بیان دیگر وقتی موضوعی تبدیل به عادت بیانی فردی شود، طبیعتا به پرسش کشیدن آن یا حتی فکر کردن درمورد آن ناموجه مینماید. در این سالها تکرار و اشعار به عادتواره بیانی جمهوری و مردم، مهمترین دلیل هژمون شدن و غلبه یافتن، دلالت مردممداری در اصلاحطلبان، نزد افکار عمومی بود. این غلبه مفهومی البته با شاخصی که اندیشه امامت در اختیار ما میگذارد، قابل چالش است. این یک گزاره بدیهی در اندیشه امامت است که اعتماد به مردم از اعتقاد به قدرت ایشان شروع میشود. اعتقاد به مردم هم از باورعملی به قدرت مردم ناشی میشود، اما در مقاطعی این باور عملی به مردم جای خود را به هراس از اعتماد میدهد. هم در سراسر دوره اصلاحات و هم دوره دولت نیابتی اعتدال، مصداق این هراس، ترس از اعتماد به مردم در حل مسائل و مشکلات کشور بود. دال مرکزی سیاستگذاری این دو دوره، عادیسازی، تنشزدایی و معامله با دنیا برای حل مسائل داخلی بود. ارتباط مستقیم حل مسائل مردم با حل مساله سیاست خارجی کشور، دقیقا بر بنیان همین هراس از اعتماد به مردم شکل گرفته بود. این انحراف اولیه از واقعیت مردم، نقطه تمرکز را از اعتماد واقعی به مردم به اعتماد به بیگانگان، تغییر داده بود.
همین ترس و هراس از اعتماد به مردم موجب شد تاثیر تحریمها چندبرابر شود، و کشور در مدار بیاعتمادی به مردم به بهای اعتماد به غرب، قرار بگیرد.
یکی دیگر از ثمرات احیای اندیشه امامت، پیوند وثیق میان روحانیت و مردم بود. این پیوند که اندیشه و احساسات مردم را متاثر میکرد موجب حضور در صحنه و میدانی آنها میشد. قیام 15خرداد یکی از این مصادیق بسیار مهم و درسآموز انقلابی است. «15خرداد 1342 یک مقطع بسیار مهمی است. علت این است که در روز 15خرداد 42 حادثهای اتفاق افتاد که پیوند مردم با روحانیت را در این سطح خطرناک و حساس نشان داد... هرجا یک حرکتی، یک نهضتی به مردم متکی بود و مردم با آن همراه شدند، این نهضت قابل ادامه است؛ اما اگر مردم با یک حرکت اعتراضی پیوند نخوردند، ناکام خواهد ماند. وقتی مردم وارد یک میدان میشوند و پشتوانه یک نهضت، احساسات مردم، اندیشه مردم و حضور مردم میشود، آن نهضت قابل ادامه است و پیروزی برای آن نهضت رقم میخورد. حادثه 15خرداد این مطلب را نشان داد.» (بیستوچهارمین سالگرد رحلت امام(ره) 92)
نکته مهم دیگری که در همسازی مفهوم امام و مردم، زندهماندن روح امام در میان مردم و جوانان است. رمز این ماندگاری عمیقتر از روایت یک واقعیت ساده است. زندگی امام با مردم در سالهای فقدان ظاهری ایشان، یکی دیگر از ثمرات احیای اندیشه امامت است که با در کار انقلاب بودن مقاممعظمرهبری، تعمیق شده است. به بیان ایشان: «جسم امام از میان ما رفته است، اما روح امام زنده است. روح امام زنده است. راه امام زنده است. نفس امام در جامعه ما زنده است. آن جذابیتهایی که در زمان حیات ظاهری، مردم را، جوانها را، دلها را مثل آهنربا به خود جذب میکرد امروز هم وجود دارد. نام امام گرهگشاست، علاوهبر اینکه اصول امام یک اصول تمامنشدنی و کهنهنشدنی است. اینها وجود دارد. (بیستوهشتمین سالگرد رحلت 96)
ج. امام و اسلام
تفکیک بین مفاهیم و ثمرات اندیشه امامت در ساحت واقع ناممکن است. در سطح مفهومی نیز این تفکیک با هدف تقریب به ذهن صورت میگیرد. این گفته که با احیای اندیشه امامت، اسلام نیز مجدد به اعتزاز و اعتلا رسید، نهتنها ادعایی گزاف که حقیقتی انکارنشدنی و مورد تاکید مقاممعظمرهبری است: «این نظام اسلامی دارای یک ماده اصلی به نام ایمان به خدا و غیب و نیز دارای یک قالب و صورت به نام شریعت اسلامی است... چنین نظامی جز در صدر اسلام، دیگر در طول تاریخ وجود نداشته است و امروز هم جز در ایران اسلامی در هیچجای جهان وجود ندارد.» (پنجمین سالگرد رحلت 73)
شاید بهترین تعبیر برای توصیف پیوند مفهومی امام و اسلام و مردم و انقلاب در ترکیبی باشد که مقاممعظمرهبری در بیستوهفتمین سالگرد رحلت ایشان ارائه کردند: «ما امام را با صفات متعددی همواره توصیف میکنیم، اما این صفت که ما کمتر امام را با آن توصیف کردهایم-یک صفت جامع است؛ مومن است؛ متعبد است؛ انقلابی است... امام امام انقلاب بود. انقلاب یک کلمه است و در دل آن حقایق بیشماری وجود دارد. امام انقلاب یعنی پیشوای همه این خصوصیاتی که کلمه انقلاب متضمن آن است.»
این ترکیب نشانه ایمان امام خمینی(ره) به چهار مولفه اصلی، خدا، مردم، راه و موفقیت حتمی بود. (بیانات در هفدهمین سالگرد رحلت امام خمینی 1385) ایمانی که سه باور مهم را در ایشان نهادینه کرده بود، باور به خدا، باور به مردم و باور به خود. (بیستوچهارمین سالگرد رحلت 92) این سه باور در امام، محور همه تصمیمگیریهای او، همه اقدامهای او و همه سیاستهای او شد... این سه باور امام را زنده نگه داشت، جوان نگه داشت، فکر امام، راه امام و طریقه امام را برای این ملت، ماندگار و ثابت کرد.(همان) باورهایی که زمینه عمل صالح معظمله شد: «عمل صالح امام، عملی بود که بعد از صدر اسلام تا امروز، کسی آن را انجام نداده است؛ یعنی تشکیل نظام اسلامی.» (پنجمین سالگرد رحلت 1373)