اسماء اسدیپور، کارشناس ارشد فلسفه تعلیم و تربیت: تاکید چندباره رهبر انقلاب بر ضرورت تدریس علم نافع در مدارس، حاکی از ضرورت یک بازاندیشی اساسی در الگوی حاکم بر تدوین کتب درسی است که ناکارآمدی آن در برطرف ساختن نیازهای دانشآموزان ما عیان شده است. اما پرسش اینجاست که این بازنگری در چه سطوحی باید انجام شود؟ این نگرانی وجود دارد که صرفا کمیتهای تشکیل شده و مطالبی از کتب درسی حذف و مطالبی دیگر افزوده شود. این مهم، یک مقدمه واجب دارد که اگر طی نشود، مطلوب حاصل نخواهد شد. آن مقدمه عبارت است از حاکم شدن یک الگوی کلان و جامع بر سرفصلها و محتوای کتب درسی. در چهارچوب چنین الگویی است که حذف و اضافه مطالب، معنیدار و موثر خواهد بود. اما آن الگو کدام است؟
بیتردید اگر بخواهیم الگویی برای تدوین کتب درسی طراحی کنیم، این الگو در دو سطح باید پاسخگوی نیاز ما باشد؛ نخست، سرفصلها و دوم، محتوا. لذا پرسش اولی که الگوی ما باید پاسخ دهد این است که سرفصلهای کتب درسی بر چه اساسی باید انتخاب شوند تا مطمئن باشیم موضوعات نافعی برگزیده شده است؟ و پرسش دومی که الگوی ما باید به آن بپردازد، این است که محتوا چگونه گزینش شود که مطمئن باشیم از علم نافع فاصله نگرفتهایم؟
برای پاسخ به پرسش اول باید توجه کنیم که علوم بیشماری وجود دارند که صحیح هستند اما دانستن و ندانستن آنها زندگیهای فردی و اجتماعی انسانها را تحتتاثیر قرار نمیدهد و این دقیقا نقطه مقابل علم نافع است. رهبر انقلاب در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» میفرمایند: «خیلی از حرفهای عالم درست است، اما حرف درست بودن، لزوما به این معنا نیست که ناچار باشیم در این زمان، در این شرایط، با این نیازها، آن حرف درست را مطرح کنیم. ما باید ببینیم در میان درستها، کدام لازم است؟ در میان لازمها کدام لازمتر است؟ در میان لازمترها، کدام فوری است؟ در میان فوریها، کدام فوتی و حیاتی است؟ اول آن را بگیریم، از آنکه فراغت پیدا کردیم، بحثهای بعد، و به همین ترتیب اینقدر پیش برویم تا بعد برسیم در آخر کار به بحثهایی که درست است؛ اما لزومش، ضرورتش، آن اندازهها احساس نمیشود.(ص310)
به نظر میرسد دستاندرکاران تالیف کتب درسی میتوانند از این فرمول برای بازنگری جدی در سرفصلهای کتب درسی استفاده کنند. اما مسالهای که پیش میآید این است که ممکن است از نظر افراد مختلف، مباحث «لازم و لازمتر و فوری و حیاتی» متفاوت باشند. اگر امروز از چند عالم و صاحبنظر بخواهیم برای ما لیستی از موضوعات مهم را به ترتیب اولویت مشخص کنند، احتمالا بهازای هر نفر یک لیست متفاوت خواهیم داشت. پس تکلیف چیست؟
در مقدمه کتاب طرح کلی اشاره میشود که نیاز داریم مهمترین پایههای فکری اسلام، از سازندهترین و زندهترین ابعادش مطرح شود. پیام مستتر در این جمله این است که حتی در مباحث فکری اسلام هم مطالب فراوانی وجود دارد که ارزش و اهمیت آنها به یک اندازه نیست و با توجه به زمانه و شرایط باید ترتیبی مناسب در پرداختن به آنها اتخاذ شود. در هر موضوعی چه علوم دینی و چه علوم طبیعی موضوعات و ابعاد متنوعی در هر بحثی وجود دارد و به اندازه عمر بشریت، دامنه علم گسترده است. اما علم نافع، علمی است که زندهترین برای امروز و سازندهترین برای فردای جوامع و انسانها باشد. ما امروز نیازمند بازنگری در کتب درسی با شابلون زندهترین و سازندهترین ابعاد موضوعات هستیم تا مسائل دستاول و حیاتی و اصولی با مسائل فرعی و درجه چهار و پنج جابهجا نشود.
حال این زندهترین و سازندهترین ابعاد را در کجا جستوجو کنیم؟ آیا رواست سراغ متولیان و صاحبنظران تربیتی برویم اما سراغ بزرگترین معلم و مرشد و هادی فکری و عملی جامعه نرویم؟ اساسا «ولایتفقیه یعنی حاکمیت آن انسانی که در تفکر و ایمان و ایدئولوژی حاکم بر جامعه خودش از همه بهتر وارد است و بهتر میشناسد.» سخنان رهبر انقلاب در همه سالهای زعامتشان و قبل از آن بزرگترین گنجینه از ضرورتها و اولویتهای فکری و کاری است. باید از این گنجینه، موضوعات نافع برای حال و آینده کشور استحصال شود.
گاهی ممکن است موضوع درست و بجا انتخاب شود اما محتوای مناسبی برایش درنظر گرفته نشود که ما عمدتا در این مرحله دچار معضلیم. عموما موضوعات درستند اما جهت پرداختن به آنها، برآوردهکننده آن هدفی نیست که از انتخاب این موضوع دنبال میشد و میبینیم که موضوع عقیم و بیخاصیت مطرح میشود. در پاسخ به پرسش دوم الگوی تدوین کتب درسی، یعنی انتخاب محتوا، باید باز هم سراغ گنجینه ارزشمند بیانات رهبر انقلاب رفت و جهتِ درستِ پرداختن به این موضوعات را مشخص کرد، جهتی که محتوا لازم است داشته باشد. ایشان از معدود متفکرانی است که در اندیشیدن از مبانی و اصول شروع میکند و تا کف میدان عمل، فکر را امتداد میدهد و نسخه عملیاتی میپیچد بدون اینکه از اصول منحرف شود و از قدرت و اثر اصول در نسخه عملیاتی کاسته شود.
برای مثال اگر از جهتی که ایشان به زندگی ائمه نگاه میکنند و عنصر مبارزه سیاسی را در حرکت همه ائمه برای مخاطب شناسایی و اثبات میکند، در کتب درسی وجود داشته باشد، بسیاری از کجفهمیهای نسبت به دین و رسالت دینداری اساسا به وجود نمیآید. اگر مفهوم نبوت و بعثت آنگونه که ایشان در بیاناتشان در نسبت با نظامسازی و جامعهپردازی بیان میکنند، گفته شود، کمتر کسی میماند که همچنان با وجود اعتقاد به پیامبران، هیچ نسبتی بین این نظام مقدس با رسالت پیامبران پیدا نکند و آنوقت دنبال پیدا کردن نقش فعال خود در این مسیر نگردد. متاسفانه ما هنوز توحید را «خدا یکی است و دو نیست»، معنا میکنیم و در کتب همه پایهها دائما درحال اثبات وجود خداییم؛ درحالیکه اگر توحید را از جنبه نفی عبودیت غیرخدا آموزش بدهیم و به معنای یکی شدن و یکی کردن جامعه یاد بدهیم، در ذهن همه دانشآموزان تصویر جامعه آرمانی را کشیدهایم و آنها بعد از این هر جا که باشند، بهسمت آن جامعه حرکت میکنند. در اکثر موضوعات مناسبتی مثل غدیر، حج، مباهله، وقایع تاریخ معاصر، جهتی که ایشان نشان میدهد، علاوهبر ناب و بِکر بودنشان، سرشار از فایده برای امروز و فردای ماست. ضمن اینکه جهت نگاه ایشان همیشه مطابقترین با اندیشه امامخمینی(ره) بوده است. تبدیل این گنجینه به محتوای کتب درسی بزرگترین سرعت بخش گام دوم انقلاب اسلامی است؛ چراکه بسیاری از ناکامیهای ما در گام اول انقلاب در رسیدن به اهداف، فاصله داشتن فکری افراد جامعه با افق فکری رهبران انقلاب بوده و هرجا که دستاوردی داشتهایم، بهدلیل مطابقت تفکر مردم در آن موضوع با امام خمینی و امام خامنهای بوده است. گذشته از این، در موضوعات علوم طبیعی نیز افقی که ایشان روبهروی نخبگان و دانشمندان گشودهاند، نشان میدهد که جهتدهی به علوم طبیعی نیز با مراجعه به بیانات ایشان مقدور و البته پیشبرنده است. برای مثال یکی از افقگشاییهای فکری در علوم طبیعی توسط ایشان، درخواست از نخبگان برای کشف پدیدهها و انرژیهای ناشناخته علمی است. ما اگر در برنامه درسی این افق را برای دانشآموز مدنظر داشته باشیم، قطعا چینش دروس و مطالب بهگونهای پیشروتر و نافعتر از امروز خواهد بود. پس انتخاب موضوعات درسی و جهتگیری علوم مختلف میتواند با الهام از فرمایشهای ایشان باشد و این کار، علوم ما را نافع و مدرسههای ما را موثرتر در آینده روشن انقلاب میکند.