ابوالقاسم رحمانی، دبیرگروه جامعه: اینبار سروکار با این سوژههای اتفاقی و یکهویی بود که اطلاعات اولیه اندازه دکمه بود و حالا من باید کتش را میدوختم. «یکی از بزرگترین پروندههای زمینخواری ایران» تیتر و عنوانی است که قبل از نوشتن و بعد از کسب اطلاع از جزئیات ماجرا به ذهنم رسید، اما اینکه درنهایت گزارش با چه تیتر و عنوانی صفحهبندی و راهی چاپخانه شود، الله اعلم، بگذریم... . گفتم که، برای شروع اطلاعات کمی داشتم، فقط میدانستم عدهای از مردم، البته از آنهایی که دستشان به دهنشان میرسد و کمی با پایینیها فاصله دارند و شاید هم طبقه متوسطی باشند، قطعات زمینی را در شمال شهر شیراز خریداری کردهاند و چند وقتی است برخلاف رویه گذشته، امکان ساختوساز ندارند و حالا روزبهروز هم که قیمتها بالاتر میرود، از ساخت بنای موردنظر و آرزویی که در سر داشتند، دورتر و دورتر میشوند. اعتراضاتی دارند که چرا در محدودهای که ساختوساز مجاز بوده و خیلیها ساختند و حالا درحال زندگی هستند، یکدفعه محدودیت ایجاد میشود؟ میبینید؟ یک ماجرای ساده که احتمالا مشابه آن را هم زیاد دیده و شنیده باشید، منتها سرنخی بود برای رسیدن به یکی از بزرگترین پروندههای زمینخواری و تخلف در ایران. راهی شیراز شدم و 13 ساعتی را در اتوبوس گذراندم و کمی بیش از گذشته با لهجه شیرازی آشنا شدم. بالاخره نمیشد همه 13 ساعت سکوت کنند که مبادا خواب و استراحت دیگری به هم بخورد، برای همین فضای اتوبوس برخلاف تصور، پرسروصدا بود و چون جز من بقیه کسی را داشتند برای همکلامی، طبعا اذیت هم نمیشدند و اگر هم من اعتراضی میکردم، کسی حمایتم نمیکرد، حتی آقای راننده و شاگرد شوفری که با صدای داریوش، حالوهوای خودشان را داشتند. گهگاهی هندزفری را تا خرتناق داخل گوش فرو میکردم و صدا را تا جاییکه میشد بالا میبردم و از فیلمهای نهچندان خوب انتخابشده این اسکانیای مانیتوردار کمک میگرفتم برای خوابیدن. گاهی هم از شدت درد کمر، راهروی اتوبوسی که مسافرانش هرکدام مشغول حلوفصل مسالهای با کناردستیها بودند را برای چند قدم پیادهروی انتخاب میکردم تا بالاخره به یکی از این مجتمعهای بینراهی برسیم و گلاب به رویتان رفعحاجتی کنیم و اگر میلمان کشید هم چیزی بخوریم. خوراکیهای شرکتهای مسافربری هم یکهزارم آن پروپاگاندای تبلیغاتیشان نبود. دو، سه مدل بیسکوئیت که سرهم قد یک بسته بیسکوئیت زمان مدرسهمان هم نمیشد و نصفش حین بازکردن بسته از بس که خردشده بود، کف اتوبوس میریخت و الباقی هم از شدت خشکی به سقف دهان میچسبید و خلاصه که معده عایدی از پذیرایی شرکت مسافربری نداشت. در همان زمان مدنظر رسیدم و بلافاصله از ترمینال راهی محل اسکان شدم و رانندهها هم از غفلت من و عدماستفاده از تاکسیهای اینترنتی نهایت استفاده را بردند و تا توانستند و پا میداد، پول گرفتند. نفسی تازه کردم و کوله و وسایلم را جابهجا کردم و با همان همیشگیها، یعنی کاغذ و خودکار و ریکوردر و یک بطری آب معدنی، راهی شهر صدرا شدم؛ همانجایی که مردمش در محدوده شهرک بوستان اعتراضاتی داشتند و دربهدر دنبال گوشی بودند برای شنیدن و قدرتی برای حل مشکلاتشان.
قبل از رسیدن با چند نفری که از گذشته میشناختم و از اهالی همان منطقه بودند، تماس گرفتم. از آنها اصرار که بگذارید تمام مالکان و ساکنان منطقه را صدا کنیم که جمع شوند و فلان و بهمان، منتها گفتم اول میخواهم روایت شما را بشنوم و ببینم دقیقا دنبال چه موضوعی هستید و گیر کار کجاست. تا اینجا هنوز نمیدانستم این سرنخ چه ماجرایی است و نوع مواجهه، مواجههای بود از جنس مطالبه ساکنان مسکنمهر در همین حوالی تهران و خیلی جاهای دیگر کشور، اما کمکم بعد از گفتوگو با مردم و ارتباط با برخی مسئولان و شنیدن ادعاها، ماجرا جالب شد، آنقدر جالب که همان عنوان و تیتر پیشنهادی در ذهنم نقش بست؛ یکی از بزرگترین پروندههای زمینخواری در ایران!
اصل ماجرای واگذاری زمینها از زبان مردم
ابتدا با دو، سه نفر از اهالی محدوده بوستان و آنهایی که به وضعیت موجود اعتراض داشتند، گفتوگویی انجام دادم و یکی از آنها که از بقیه سن و سال بیشتری هم داشت و گویا از بازنشستگان فرهنگی هم بود به من گفت: «سال 80 طی مکاتبهای بین مجمع جهانی اهلبیت و اوقاف حدود 570 هکتار زمین در این منطقه به مجمع جهانی واگذار میشود. زمینهایی که برای اوقاف حاجخلیل زالی و جزء مستثنیات هستند. در سال 81 این زمینها حدودا 3600 پلاک بود که 800 پلاک را مستقیما اداره اوقاف واگذار میکند و بقیه را مجمع جهانی اهلبیت به شرکتی به نام بناسازان رمضان جهت واگذاری به مردم میدهد. در سال 82-81 کمیسیون شورای عالی شهرسازی و معماری استان تشکیل میشود و محدوده بوستان اهلبیت را جزء محدوده شهر صدرا میداند. به همین خاطر کارگروه شهرسازی و معماری استان در تاریخ 6 اردیبهشت 83 تشکیل جلسه میدهد و میگوید 570 هکتار را تایید کرده و مجوز ساخت طبقه همکف 70 متری و طبقه دوم 50 متری با کاربری مسکونی را میدهد. بعد از آمدوشدهای فراوان بالاخره در سال 88 کمیسیون ماده پنج صادر و مجوز ساختوساز داده میشود و درنتیجه تا الان بیش از نیمی از این محدوده ساختوساز کردهاند. بیش از 50 درصد زمینها ساخته شده و حدودا 500 خانوار اینجا ساکن هستند. تا سال 97 مشکلی نبود و ساختوسازها ادامه داشت، منتها سال 97، به یکباره نمیدانیم از کجا تصمیم گرفته شد که بوستان از محدوده شهر صدرا خارج شد و این سرآغاز مشکلات و گرفتاریهای ما بود. خبر میرسد که این حدود 500 هکتاری که ما در آن خانه ساختیم و ساکن هستیم را از محدوده خارج و 500 هکتار بهجای آن از سمت شرق به شهر صدرا اضافه میکنند که آنجا هم البته معارض داشت و کلا این انتقال و جابهجایی هیچوقت جدی نشد. القصه اینکه اینجا را از محدوده خارج میکنند و درنهایت شورای عالی محیطزیست در سال 99 اعلام میکند این محدوده جزء کوه بمو است! بعد از اینکه بهعنوان اعضای تعاونی پیگیر ماجرا شدیم، مجددا در 25 خرداد سال 1400 کارگروه زیربنایی توسعه روستایی و عشایری و آمایش سرزمینی و محیطزیستی در استان تشکیل میشود و اعلام میکند اینجا یعنی محدوده بوستان جزء محدوده شهر صدراست. یک روز بعد از آن شورای برنامهریزی و توسعه استان که بالاترین مقام اداری در استان است، اعلام میکند اینجا جزء شهر صدراست و کار شورای عالی شهرسازی درست است که میخواستند به شکلی اعلام کنند این مجوز قانونی داشته است. مجددا در تاریخ 20 شهریور 1400، تمام مقامات استانی یعنی خود استانداری، دادستان، معاون پیشگیری از جرائم قوهقضائیه، مدیرکل بازرسی استان، مدیرکل فنی استانداری که مسئولیت این کار را برعهده دارد، مدیرعامل شهر صدرا و شهرداری و مدیرکل حفاظت محیطزیست استان در آن زمان یک جلسه تشکیل میدهند و طبق آن جلسه قرار بر این میشود که معاون عمرانی استانداری و محیطزیست استان کاری کنند که اینجا را از پارک ملی بمو خارج کنند و به محدوده شهر صدرا الحاق کنند. درنتیجه نامهنگاریهایی شد و مکاتباتی انجام شد. همه این مستندات را جمع کردند و به محیطزیست استان دادند و به تهران فرستاده شد و دو مرتبه از تهران کارشناس آمد و یک مرتبه والی معاون مدیرکل تنوعزیستی آمد و تحقیقات میدانی کرد و گفت اینجا مسکونی است. برای بار دوم اکبری، معاون محیط طبیعی و تنوع زیستی سازمان آمد که با ایشان صحبت کردیم و تمام مدارک را تحویل دادیم و گفت اینجا از نظر من ساخته شده و به درد محیطزیست نمیخورد و چهار مرتبه با همکاران به تهران رفتیم و دو مرتبه با میرباقری، دبیر شورای عالی محیطزیست صحبت کردیم و همه مدارک را ارائه دادیم. ایشان یکسری مسائل را عنوان میکند و معتقد است اینجا در محدوده پارک ملی است و باید جلوی ساختوسازها گرفته شود ولی به هرحال از مجاری قانونی خریداری کردیم و ساختیم و کار خلاف نکردیم. شهرداری به ما مجوز داده و پایانکار داریم. سند اجارهای گرفتیم و ما مردم چه مشکلی باید داشته باشیم. مردم این وسط گیر هستند و نمیدانند حرف چه کسی را قبول کنند. مردم بهشدت معترض هستند و بارها اعتراض کردند و جلوی استانداری و جاهای مختلف اعتراض کردند و ما بهعنوان اعضای تعاونی میگوییم حقیقتا اجازه بفرمایید از طریق قانونی وارد شویم و مراحل قانونی مسائل را طی کنیم ولی به هرحال ظرفیت مردم یک حدی است و تا یک حدی میتوان مردم را ساکت نگه داشت که مراحل قانونی را طی میکنیم. از شما انتظار داریم ندای حقطلبانه ما را به گوش مسئولان برسانید.
پروسه تخصیص زمین به مالکان و شروع ساختوسازها از زبان مردم
این مالک و ساکن شهرک بوستان، درباره پروسه خرید و واگذاری و انجام ساختوسازها هم گفت: «وقتی اینجا را واگذار کردند ابتدا دفترچهای بود. به صورت کتابچه بود که واگذار کردند که این قطعه با پلاک فلان و این مشخصات واگذار شده است. ممکن است مجمع جهانی اهلبیت مستقیم واگذار کرده باشد و شاید خود اوقاف واگذار کرده باشد یا استانداری واگذار کرده باشد. شرکتی هم اینجا را طراحی و برنامهریزی کرده و برای آنها تفکیک و خیابانکشی کرده و همه کارها را انجام داده، آن شرکت هم 500 پلاک گرفته است که در ازای کارهایی بود که انجام داد. گفتند سند اجارهای بگیرید. سند اجارهای یعنی به مجمع جهانی اهلبیت میرویم و مدارک را ارائه میدهیم و به تهران میفرستند و نامه میآید و دفترچه را از ما میگیرند و نامهنگاری به اوقاف صدرا میکنند و موقوفه حاجخلیل زالی است و آنجا تشکیل پرونده میدهیم. سند اجارهای و مالالاجاره برای ما صادر میشود. این سند را به شهرداری ارائه میدهیم و شهرداری هم میگوید این کارها را انجام دهید و پروانه صادر میشود نظارت میکنند و مثل خانه رسمی ساخته میشود. بعد از اتمام ساخت پایانکار صادر میکنند و شما میتوانید سند تکبرگ هم بگیرید، چون خیلی از افراد سند تکبرگ گرفتهاند اما من نگرفتم. مشکلی هم در این زمینه نیست. تمام قطعات در اداره ثبت پلاک ثبتی دارد. آن زمان محیطزیست هیچ حرفی نزده است، سال 97 محیطزیست گفته اینجا مال من است و از طریق دادگاه شکایت کردند و دادگاه تجدیدنظر رای را بهنفع اوقاف صادر کرده است که این مستثنیات و زمین اینهاست. تمام این مدارک یعنی همه مدارک را تحویل محیطزیست دادیم. یعنی همه مدارک را ضمیمه کردیم و بردیم. اینجا در استان همه مسئولان استانی کار ما را قانونی میدانند و همه مهر تایید میزنند. اینجا محیطزیست استان هم میداند کار قانونی کرده است و اوقاف میگوید این زمین مال من است و بعد از اینکه محیطزیست اعلام کرده اینجا مال من است، اوقاف شکایت کرده و رای دادگاه را گرفته است. درکل برای دریافت این زمینها و شروع ساختوساز ابتدا به مجمع میروید و استعلام به شما میدهند و بعد معرفینامه سند میدهند و موقوفه حاجخلیل زالی میروید و پلاک ثبتی دارید و معرفی میشود و مبلغ 80-70میلیون هزینه میکنید و... .»
مشکلات محدوده گلستان ربطی به ما ساکنان بوستان ندارد
و اما در پایان به محل اصلی منازعه یعنی شهرک گلستان رسیدیم و این مطلع محلی گفت: «برای گلستان 50-40 پروانه در 15 سال پیش دادند و سریع متوقف شد. ساختوساز در مجموعه هزار و 600 واحدی شاید 7-6 مورد بود و آن هم در درودیوار و کم بود. همه کوه است. پرونده ما از اینها جداست. ما دشمنی با اینها نداریم. پرونده ما را با آنها قاطی نکنید. میگویید بوستان اهلبیت این میزان مجوز دارد و این میزان ساخته شده و این میزان مطالبات دارد. گلستان هم این است. باید جدا بررسی شود و هر چیزی در راستای قانون است. عدهای منافعی دارند. این کاملا قانونی بود و ما جزء محدوده شهر بودیم. یکباره این مسائل بیرون آمد. خواستند به این بچسبانند تا آن را هم کاری کنند که اصلا دو مساله حقوقی جداست، اسم و تعاونی هم جداست. ما آنها را واقعا نمیشناسیم. از نظر قانونی هم در نظر بگیرید به آنها هم فروخته شده است و گول خوردهاند. آنها را از ابتدا سند نمیدادند. هیچ سندی صادر نشده است. ما هزار و 100 پروانه گرفتیم و دوهزاروخردهای سند گرفتیم. تا سند و پروانه بگیرید نزدیک به 300 میلیون هزینه میشود. بحث ما این است که درباره آنها نه کارشناسی داریم و نه هیچ چیز دیگری!»
بمو کجاست؟
خب این روایت را خواندید؟ این همان موضوعی است که بهخاطرش با این پرونده سرشاخ شدیم و من هم سفری به شیراز داشتم و میخواستم از مطالبه مردم بنویسم. اما این صرفا نوک کوهیخی بود که ما را وارد یک پرونده مهم و بزرگ کرد؛ پروندهای که روایتش را حالا و با مرور گذشته تا بهحال ماجرا را باهم میخوانیم. منتها قبل از این روایت، بهتر است یک معرفی از پارک ملی بمو، شهر صدرا یک و دو، بوستان و گلستان داشته باشیم. پارک ملی بمو در شمال استان فارس و در 30 کیلومتری شمالشرقی شهر شیراز با وسعت 48هزار هکتار قرار دارد و به وسیله جاده شیراز – اصفهان به دو بخش شرقی و غربی تقسیم میشود. در 17 خرداد سال 1341 بمو با وسعتی بیش از صدهزار هکتار بهعنوان منطقه ممنوعه اعلام شد. بر اثر افزایش جمعیت و گسترش شهر شیراز بهتدریج از وسعت این منطقه کاسته شد. در سال 1346 مساحت 50 هزار هکتار از این منطقه ممنوعه به منطقه حفاظتشده تبدیل شد و در سال 1349 بمو به پارکوحش و بهدنبال آن در سوم دی سال 1350 طبق روزنامه رسمی با وسعتی حدود 48 هزار هکتار به پارک ملی بمو تقلیل یافت. منتها این پایان تغییرات در محدوده و وسعت بمو نبود و این منطقه که در بالاترین سطح حفاظتی یعنی پارک ملی قرار دارد، بازهم دچار تغییراتی شد و اما ماجرای بمو و چند اطلاع عجیب از منطقه.
و حالا اصل ماجرای زمینخواری در بمو؛ گام اول 700 هکتار
و اما اصل ماجرا چیست؟ بعد از افزایش جمعیت و جنگ و گسترش و توسعه شهرها، بسیاری از مناطق دارای محدودیتهای زیستمحیطی، یعنی مناطق حفاظتشده در سطوح مختلف دستخوش تغییراتی شدند تا پاسخگوی نیاز شهرها و شهروندان باشند. منتها این تغییرات همیشه هم بر مدار قانون و در پروسههای رایج رخ نداده و تخلفات عجیبی همواره همراه این تغییرات و کوچکشدنهای مناطق حفاظتشده همچون پارک ملی بمو که سوژه این گزارش است، بوده. برای روشنتر شدن موضوع ذکر این نکته اساسی است که هرکدام از مناطق مربوط به پارکهای ملی یا مناطق حفاظتشده محیطزیستی، برای تغییر کاربری و بهرهبرداری نیازمند مجوز از شورایی تحتعنوان شورای عالی حفاظت محیطزیست هستند. با دستور و تایید این شوراست که مناطق غیرمستثنیات و بدونمالک، مثل انفال و مناطق تحتحفاظت سازمان حفاظت محیطزیست امکان تغییرکاربری دارند و میتوان برای مثال در آن محدوده ساختوساز انجام داد. همانطور که گفتیم، در این رویه اما گاهی تخلفاتی با برنامه صورت میگرفته است تا این مسیر دور زده شود و نیازی به دریافت مجوز آن هم در مراحل ابتدایی از شورای عالی محیطزیست نباشد. یکی از این موارد، ماجرای بمو و ایجاد شهرهای صدرای 1 و 2، بوستان و گلستان است. ماجرا از این قرار است که از سال 1368 بهطور ناگهانی ساختوسازها و خیابانکشیهایی در محدوده پارک ملی بمو در شمال شیراز آغاز شد، آن هم با این نیت که با این ساختوسازها، این محدوده از حالت حفاظتشده خارج شود و بعد بهعنوان محدودهای که دیگر ارزش زیستمحیطی ندارد و از محدوده حفاظتشده خارج شده است به شورای عالی برود و آنجا هم بهعنوان مستثنیات شناخته شود. اقدامی که درمورد بمو، مجمع جهانی اهلبیت سنگبنای آن را گذاشت و خواهان دراختیار گرفتن بخشی از این زمینها شد تا برای ایجاد یک شهر 200هزار نفری آماده شود. نکته قابلتاملی است، یعنی بهجای اینکه محدوده مدنظر را برای ایجاد شهر بیان کنند و برمبنای آن مجوزها را بگیرند، به تعداد ساکنان محدوده اشاره کردهاند، حالا این 200 هزار نفر قرار است در چه محدودهای و با چه متر و اندازهای ساکن شوند، در ادامه میخوانیم. در ابتدای مسیر اداره کل حفاظت از محیطزیست استان یعنی حسین آقامیری که اخیرا هم به رحمت خدا رفت، مقاومتهایی کرد، اما خب کاملا فرمالیته بود و حتی شکایتی را هم که از این ماجرا ثبت کرده بود پس گرفت. با این اتفاق مسیر هموارتر شد و درنهایت در کمیسیون عمران و شهرسازی مصوب شد تا یک شهر 200 هزار نفری در یک محدوده 700 هکتاری در گام اول، ایجاد شود. در آن زمان نیاز بود تا یکی از مسئولان سازمان حفاظت محیطزیست، یعنی معاون طبیعی این سازمان زیر مصوبه را امضا کند و محرمنژاد معاون طبیعی وقت سازمان هم متاسفانه این امضا را انجام داد و تنها مانع در برابر این زمینخواری بزرگ یعنی سازمان محیطزیست هم کنار رفت. البته مقاومتهای محیطزیست جستهگریخته وجود داشت، اما اینکه چرا ادامه پیدا نمیکرد، در ادامه به آن هم اشاره میکنیم. این شهرسازی و ساختوسازها ادامه پیدا کرد تا اینکه از سال 76 به بعد، ناگهان ادعایی مبنی بر وقفیبودن این محدوده مطرح شد؛ موضوعی که علیرغم پیگیریها و حتی فراخوانهایی که داده شد، تا آن زمان وجود نداشت و یک دفعه مشخص نشد که چرا و بر چه اساسی سازمان اوقاف دست روی این مناطق گذاشت.
بعد از وقفی اعلامشدن این محدودهها، ماجرا وارد فازهای جدیدی شد. آن اراضی سند ملی داشتند، خب نمیشد که اراضی ملی و انفال وقفی باشند، ولی خب از آنجایی که مسئولیت موقوفه حاجخلیل زالی (همان موقوفه مورد ادعای سازمان اوقاف که این محدوده را وقف کردهاند) با دادستان شیراز بود، شکایتی را از دولت طرح میکند و سازمان محیطزیست هم مقاومت و مخالفتی نمیکند و درنهایت این اراضی به موقوفه میرسد. خلاصه اینکه منتفعان در اولین گام موفق شدند 700 هکتار از این زمینها را از آن خود کرده و شهر صدرا را ایجاد کنند. در سال 77 و در زمان ریاستجمهوری خاتمی هم این 700 هکتار که در آن تخریب و ساختوساز صورت گرفته بود با نظر شورای عالی محیطزیست جزء مستثنیات شد و از حالت حفاظتشده خارج شد. همانجا و در همان ایام هم گفته شد که منبعد کوچکترین تغییری در کاربریها نباید اتفاق بیفتد ولی خب این تازه آغاز زمینخواریها بود.
شیرینی زمینخواری در اراضی ملی؛ گام دوم 1200 هکتار!
برخلاف تصمیمات گرفتهشده در سال 77 و اعمال و اعلام محدودیتها، تخریبها همچنان و تا سال 1399 ادامه یافت. این یعنی در تمام این حدود 22 سال، هیچ مقاومت جدیای در برابر این دستاندازی به اراضی ملی صورت نگرفت و شهر صدرای 2 و بوستان و گلستان هم ایجاد شدند. باغشهرهایی که در یکی از بهترین مناطق در شمال شیراز و در محدوده پارک ملی بمو هستند. گام دوم، تخصیص هزار و 200 هکتار زمین برای ساختوسازهای جدید بود که چون با مخالفتهایی روبهرو شد، ابتدا یک 700 هکتار دیگر از محدوده جدا شد که امروز همان شهر صدرا 2 است و بعد هم حدود 500 هکتار که شهر بوستان و گلستان فعلی است. اینجا البته یک اتفاق عجیبی رخ داد و آن هم این بود که ابتدا قرار بر ایجاد گلستان نبود و قرار بود فقط 500 هکتار برای بوستان تخصیص بدهند، منتها اینها یک 300 هکتار دیگر را هم به محدوده اضافه کردند و برای اینکه فشار اجتماعی ایجاد کنند، بوستان را از محدوده شهری صدرا خارج کردند تا بتوانند به مدد فشار اجتماعی حاصل از مردمی که در بوستان ملک ساخته بودند، مجوز گلستان را هم که محیطزیست مخالف آن بود، بگیرند. یکی از اصلیترین مسائلی که ساکنان بوستان هم با آن درگیر هستند همین موضوع است که برای دریافت مجوز گلستان آنها تبدیل به سپر انسانی منتفعان شدهاند و بهخاطر دریافت مجوز گلستان، آنها امکان ساختوساز ندارند.
اشتهای خوش استانداری و درخواست جدید 400 هکتاری
پس تا اینجا اینطور بوده که 700 هکتار صدرا یک بود که سال 78 رفت. 700 هکتار صدرا 2 بود که سال 99 رفت. حدود 500 هکتار بوستان و 300 هکتار گلستان است. از این میزان ساختوساز تا اینجا فقط صدرای 1 و 2 دو شهر و محدودهای هستند که مجوز شورای عالی محیطزیست را دارند که آن هم تحتفشار و فساد و شرایطی بوده که در ادامه خواهیم گفت. منتها بوستان و گلستان هیچکدام در شورای عالی محیطزیست مجوز نگرفتهاند و این یعنی، این مناطق تحت حفاظت سازمان حفاظت محیطزیست هستند و جزء انفال و نباید ساختوساز و تغییرکاربری در آنها صورت بگیرد. اما سازمان اوقاف و مجمع جهانی مسیر خودشان را میروند و حتی زمینها را قطعهبندی هم کردهاند. بیآنکه مجوزی از شورای عالی گرفته باشند و همین مساله باعث شده تا مردم در بوستان هم امکان هیچ ساختوسازی نداشته باشند و اینطور به جای اینکه از مجمع و اوقاف شاکی باشند، شورای عالی حفاظت محیطزیست را مقابل خود ببینند. حالا فکرش را بکنید در چنین وضعیت بیقانونی و بیمجوزی، استانداری شیراز خوشاشتهایی جدیدی هم داشته و نامهای را به شورای عالی حفاظت محیطزیست فرستاده و خواستار 400 هکتار دیگر از زمینهای پارک ملی بمو شده! محدودهای در کنار بوستان و گلستان، نزدیک جاده و با دسترسی و شرایط بهتر از باقی زمینهای آنجا.
پای بعضی مدیران محیطزیست در میان است
خب تا اینجا مشخص شد که طی یک رویه مشخص، یعنی ایجاد تغییرات، تخریب و ساختوساز در یک محدوده از اراضی ملی، آن را از ارزش محیطزیستی میاندازند و موقعیت اکولوژیکی حیاتوحش منطقه را از بین میبرند و بعد هم با ادعاهایی نظیر وقفیبودن و... چوب حراج به منطقه میزنند و زمینها ارزش مسکونی پیدا میکنند و با قیمتهای عجیبوغریبی به فروش میروند. به یکی از نقاط جذابتر گزارش رسیدیم. شاید این سوال ایجاد شود که بههرحال بدون هیچ مهر و امضایی و بدون هیچ مجوزی که نمیشود شهر ساخت و طبعا هم همینطور است. همین سازمان حفاظت از محیطزیست که چندباری در خلال گزارش از انتقادها و مقاومتهای آن نام بردیم هم از موافقان بوده و اجازه این ساختوسازها را داده. چطور؟ پاسخ سوال روشن است، با دریافت زمین! لیستی از اسامی کارمندان و مسئولان سازمان حفاظت محیطزیست وجود دارد که طبق توافقات قرار بود ابتدا 700قطعه ویلایی در مجموعه شهر صدرا به محیطزیست داده شود، که بعدتر تبدیل به 700واحد شد. منتها طبق آخرین اطلاعات تابهحال طی یک مرحله 100واحد و در مرحله بعدی 102واحد، مرحله بعدتر 52واحد و در مرحله آخر هم 300واحد باید دراختیار تعاونی ادارهکل محیطزیست استان فارس قرار میگرفت که گویا هنوز 118واحد ان تخصیص داده نشده. نکته قابلتامل دراینباره، وجود اسامی مدیرانکل ادوار مختلف محیطزیست استان بین اسامی دریافتکنندگان قطعات ویلایی است که اسامی آنها عبارتند از حسین آقامیری، مجید ابدی، محمدحسن پیراسته، قاسم دیانتطلب، هرمز محمودی و در آخر حمید ظهرابی و همین بهخوبی نشان میدهد علت عدم پیگیریها و عدم مخالفت محیطزیست استان فارس با این غارت منابع ملی چیست.
این مدل تکراری کی تمام میشود؟
از منظر وسعت زمینها، اعداد عجیبوغریبتر از چیزی است که فکرش را میکردیم. منتها مساله صرفا جلوگیری از یک بیقانونی نیست و چهبسا بهزودی با بخشی از این ماجرا مثل همان 700هکتار ابتدایی موافقت هم بشود، مساله اصلیتر اما دو موضوع اساسی است؛ یکی اینکه ولو بهصورت مقطعی با این رویه ثابت که من بعد بیشتر هم از آن خواهیم گفت در ارتباط با زمینخواری برخورد شود و دوم اینکه این همه زمین در کشور وجود دارد و چرا باید به محیطزیست بکری مثل بمو که پارک ملی است و انواع گونههای گیاهی و جانوری در آن وجود دارد از بین برود و به آن دستاندازی شود؟ چرا باید انفال را وقفی اعلام کنند؟ چطور ممکن است انفال و مراتع ملی وقفی باشند؟ بر فرض وقفیبودن، چطور میتوان ملک وقفی را تغییر کاربری داد و در آن ساختوساز کرد؟ مگر مرجعیت با شورای عالی محیطزیست نیست؟ بدون مجوز این شورا چرا چندهزار نفر آدم آنجا زمین گرفتهاند؟ چرا به آنها فروخته شده، به آنها برق، آب، گاز، سند و پایان کار دادند؟ چرا مردم همیشه هزینه انتفاع و سودجوییهای سازمانی را میپردازند و اینطور سپر میشوند برای سرمایهداری عدهای خاص؟ نمیدانم حد یقف این مدل از دستاندازیها چیست و کجاست، مشخص هم نیست درنهایت آیا تغییری در وضعیت ایجاد خواهد شد یا خیر، اما سازمان محیطزیست در راس و باقی نهادها و سازمانها بعد از آن باید یکبار برای همیشه تکلیف این رویهها را مشخص کنند. باید مشخص شود چه میزان از ایندست اقدامات بهاصطلاح زمینخواریها در کشور وجود دارد، چه کسانی در آنها دست دارند و تابهحال با چند مورد از اینها برخورد شده است؟ چرا باید مدیران مختلف استانی و در سطوح بالاتر برخی دیگر از افراد، با نفوذ و رانت، اینطور چشم بر غارت منابع ملی ببندند؟ هر چیزی که هست و هر اتفاقی که در جریان است نگرانی، صرفا نگرانی برای محیطزیست و منابع انسانی و بعد مردمی است که در چنین زمینها و منابعی سرمایههایشان را خواباندهاند و چشمانتظار تغییرات و تصمیمات لابهلای جدال بین سازمانها هستند.
چرا پارک ملی بمو اهمیت بالایی دارد
این منطقه دارای آبوهوایی نیمهخشک با بارندگی ۳۵۰میلیمتر سالانه است. عمده فعالیتهای اقتصادی روستاییان و بومیان منطقه، دامداری و کشاورزی از نوع باغداری با کشت درختان انگور است.
این پارک ملی در ۱۰کیلومتری شمال شهر شیراز واقع شده و یکی از مناطق حفاظتشده زیبای ایران است که سالانه گردشگران زیادی را بهسوی خود میکشاند.
پرتگاهها، صخرهها، درههای عمیق و منظرههای ویژه کوهستانی که بهواسطه توپوگرافی منطقه به وجود آمدهاند، پارک ملی بمو را بهعنوان یک ژئوپارک نیز معرفی میکند.
در پارک ملی بمو تاکنون ۳۲گونه پستاندار، ۹۱گونه پرنده، ۱۹گونه خزنده و ۳گونه دوزیست شناسایی شده است.
گونههای شاخص جانوری پارک ملی بمو عبارتند از: پلنگ، گرگ، گراز، کفتار، کاراکال، گربهوحشی، روباه معمولی، تشی، سمور سنگی، قوچ و میش وحشی، کل و بز وحشی و آهو.
بمو یکی از بهترین زیستگاههای پلنگ ایرانی محسوب میشود و تصاویر زیادی از پلنگ در این منطقه ثبت شده است.
گونههای گیاهی شناساییشده در پارک ملی بمو به ۳۵۰گونه میرسد که در ۵۸تیره گیاهی جای میگیرند.
اهمیت وجودی حدود ۵۱گونه از گیاهان انحصاری در پارک ملی بمو نشان از غنیبودن ذخایر توارثی آن دارد و از نظر حفظ ذخایر ژنتیکی جایگاه ویژهای را اشغال میکند.