احسان زیورعالم، خبرنگار: در این روزها بحث بر سر نظارت و ممیزی آثار فرهنگی، بهخصوص فیلمهای سینمایی داغ است. جنجالهای بسیاری بر سر پروانه نمایش فیلمها به پا شده است و شخصیتهای بسیاری در فضای مجازی یا مصاحبههای مطبوعاتی در نکوهش و ستایش شیوههای نظارت سخن گفتهاند. همگی از مجموعه محدودی از کلیدواژهها ازجمله مستهجن و مبتذل و نفوذ فرهنگی برای مشروعیت بخشیدن به نگاه خود بهره میبرند و پا را از حرفهای نخنما فراتر نمیبرند، اما خوانش مساله ممیزی در سینما را میتوان در گذشته نهچندان دوری جستوجو کرد. اولین مصاحبه رسمی یک نیروی نظارتی در حوزه سینما شاید بتواند به فهم ما از چگونگی شکلگیری مفاهیمی چون نظارت، ارزشیابی و ممیزی یاری رساند.
اولین گامهای نظارت در سینمای پس از انقلاب را باید در اطلاعیه مهدی کلهر، معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و آموزش عالی وقت جستوجو کرد. این نهاد پیش از تشکیل وزارتخانه فرهنگ و ارشاد اسلامی فعال بود. اطلاعیه در ششم آذر ۱۳۵۹ منتشر شد که به تهیهکنندگان سینما از لزوم طی کردن مراحلی چون بررسی سناریو، بررسی صلاحیت کارگردان و هنرپیشگان، نظارت بر امور ساخت فیلم، صداگذاری و مونتاژ و درنهایت بازبینی نهایی و صدور پروانه نمایش خبر میداد.
کلهر نهم مهر ۱۳۶۰ در گفتوگو با روزنامه کیهان درباره معیارها میگوید: «از این پس معیار ما در برخورد با فعالیت افراد در سینما و تئاتر به این ترتیب خواهد بود که ما تهیهکننده، کارگردان و بازیگرانی را قبول خواهیم داشت که صلاحیت آنها از نظر اخلاقی و فرهنگی مورد تایید قرار گرفته باشد. ما دو محور را درنظر میگیریم. یکی اینکه عملکرد دوران قبل از انقلاب این افراد در رابطه با اشاعه فرهنگ منحط غربی، اشاعه فحشا و ضدیت با فرهنگ اسلام چگونه بوده است... محور دوم، عملکرد آنان در شرایط پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران است. به این معنی که آنها تا چه حدی خواسته یا توانستهاند فرهنگ غنی و پربار اسلامی را مطرح کنند و در اختیار جامعه قرار دهند.» با این اوصاف میبینیم که توقیف فیلم «برزخیها» یکی از عوامل کنارهگیری کلهر از معاونت سینمایی وقت میشود تا امور به دست انوار و بهشتی بیفتد.
در شماره نهم مجله فیلم، به تاریخ 15 دیماه 1362، گفتوگویی با محمد گلمحمدی منتشر میشود. گلمحمدی، سرپرست نهادی است که آن روزها نامش «شورای نظارت بر فیلم» است. نویسنده مصاحبه که نامش مشخص نیست، میگوید برای دیدن این شخصیت به سالن کوچکی در وزارت ارشاد رفته که در آن گلمحمدی گرم تماشای فیلم است. این سالن کوچک به نوعی دفتر کار اوست و «ساعات زیادی در طول روز را در آن سالن به تماشای فیلم مینشیند. علاوهبر این، تعداد زیادی سناریو برای تصویب همواره در کیف دستیاش سنگینی میکند.»
گفتوگو اما در دفتر کاری گلمحمدی برگزار میشود و به گفته نویسنده پیش از شکلگیری مصاحبه، گلمحمدی درباره مجله فیلم باور داشته است: «در نقدها، قدری موشکافتر با فیلمها برخورد کنیم تا فیلمسازان به صرف اینکه فیلمشان اجازه نمایش گرفته است، کار را تمامشده ندانند و احساس نکنند که چون فیلم ساختهاند و فیلمشان پروانه گرفته و روی اکران آمده، کارشان خالی از عیب و نقص است.»
بااینحال گلمحمدی نگاهی نسبتا اقتصادی نیز به مساله نظارت دارد. مثلا میگوید: «ما در دادن پروانه نمایش به فیلمها با محذوراتی مواجهیم. میلیونها تومان خرج ساختن فیلم میکنند، اگر به فیلم پروانه ندهیم ضرر اقتصادی زیادی به فیلمسازان میخورد؛ اما بههرحال باید سرانجام میدان به دست فیلمسازان خوب بیفتد.» گلمحمدی به این معترض است چرا فیلمسازان با تجربه زمان طاغوت دیگر «فیلم خوب نمیسازند و چرا کار نمیکنند؟»
او نیز مثل بسیاری از مسئولان فرهنگی وقت بر این باور دارد که سینمای پیش از انقلاب در شکل اکثریتی خود درگیر ابتذال بوده و بعد از انقلاب قصد دستگاه فرهنگی «تربیت افراد مسلمان در این رشته» بوده که از دید گلمحمدی «در اینباره کوتاهی شده است و اینکه عرض میکنم در مرحله عمل مسئولان توجهی به سینما ندارند.» بهعبارتی او خود را در مقام مسئول نظارت بر فیلمها، مسئول سرند کردن آدم برای سینمای انقلاب میداند.
جایی در توجیه مسلمان بودن هنرمند نکته جالبی میگوید: «اگر فرد مسلمانی فیلمی ساخت و به فرض 500 هزارتومان خرج آن کرد و آن فیلم خوب نبود، به او خرده میگیرند که چرا کاری را که نمیدانستی و بلد نبودی انجام دادی و پول بیتالمال را حرام کردی. پیداست که این فرد برای بار دوم جرات این کار را ندارد. درنتیجه تجربهای نمیاندوزد. متاسفانه که با افراد مسلمان و علاقهمند به این رشته نه از نظر بودجه و نه از نظر دلگرم کردن و تشویق آنها، برخورد مناسبی نداشتهایم.» درواقع او جزء کسانی است که باور بر نوعی سرمایهگذاری ریسکی روی آدمهای بیتجربه اما معتقد به ایدئولوژی نظام دارد. اگرچه در سالهای بعد نقدها به کیفیت فیلمهای آدمهای باتجربه در حوزه مدنظر گلمحمدی نیز شکل میگیرد. بااینحال او نسبت به کارگردانان خارج از چهارچوب ایدئولوژی نیز صاحب ایده است. او میگوید: «آنها هم بلاتکلیفند و بعضی مسائلشان حل نشده است. این افراد معمولا کسانی نبودند که مردم این جامعه را کاملا درک کرده باشند و با توجه به نیاز آنها فیلم بسازند. اینها کسانی بودند که در عالم خودشان سیر میکردند و پایه کارشان رقابت با هم بود و از روی الگوهای خارجی فیلم میساختند.» جالب است که گلمحمدی این نگاهش را در زمان حکومت صدرالدین انوار و محمد بهشتی بر سینمای ایران بیان میکند، کسانی که مروج نگاه فردگرایانه به سینما و البته تبلیغ شکل جشنوارهای فیلمسازی و دوری جستن از فیلمهای محبوب مردم بودند و او شیوه سفت و سختی برای فیلمسازان شاید بهزعم خودش غیرمسلمان انتخاب میکند. «این افراد را باید جمع کرد و به آنها خط و جهت داد، باید به آن کسانی که ضمن شناخت تکنیکی، فرهنگ مردم را بیشتر میشناسند، ارزش نهاد و آنها را پذیرفت، به آنها فرصت کار داد، اگر خطایی کردند چشمپوشی کرد تا بتوانند کار انجام دهند.» به نظر میرسد گلمحمدی بیش از مقام شورای نظارت، از جایگاه محمد بهشتی، مدیر وقت فارابی سخن میگوید.
در جایی از گفتوگو بحث به فیلمهای توقیفی میرسد. در آن سالها آثاری از بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی، علی حاتمی و داریوش مهرجویی در توقیف بود و البته هیچکدام در دوره گلمحمدی از توقیف خارج نشدند. او میگوید: «البته فیلمهایی ساخته شده که توقیفند که باید هم توقیف میشدند؛ چون ضوابط جمهوری اسلامی را رعایت نکردهاند. در واحد سینمایی وزارت ارشاد مسئولیتهای بررسی سناریو و شورای نظارت برعهده من است که هر دوی این مسئولیتها حالت قضایی دارد و نه اجرایی.»
وقتی از گلمحمدی درباره مسئولیت شورا میپرسند، چنین پاسخ میدهد که شورا جایی است که «خط جمهوری اسلامی» وارد سینما میشود. او از همین منظر میگوید یکی از مشکلات شورا بررسی سناریوهاست که حتی شاید یک سال بررسی آنها طول بکشد. مشکل این مهم را هم به گردن زیاد بودن سناریو، اندک بودن زمان برای خواندن میاندازد. اما نکته مهمی که او در سال 62 درباره ضوابط بررسی سناریوها بیان میکند؛ همانچیزی است که امروزه نیز نظارت و ارزشیابی فیلمهای سینمایی بدان دچار است. «برای سناریو ضوابط خاصی نداریم؛ اما آنچه بهعنوان ضابطه شاید بتوان نام برد، عبارت است از اینکه با فرهنگ ما بیگانه نباشد، برای جامعه آموزنده باشد، انتقادی از یک جریان انحرافی در دنیا باشد که میتواند یک جنبه را شامل شود، فرضا از انحراف سیاسی یا اقتصادی یا اخلاقی یا فرهنگی و اجتماعی انتقاد کند و آنچه در دنیا بهعنوان جریانهای ضدانسانی مطرح است.» بهعبارتی گلمحمدی میگوید هیچ آییننامهای برای دانستن معیار ارزشیابی وجود ندارد و البته فیلمها نباید در نقد وضع موجود ایران هم باشد، مگر اینکه این انتقادات متوجه انحرافاتی باشد که از دید جمهوری اسلامی انحراف تلقی شود. البته او میگوید باید فیلم در خدمت جامعه باشد؛ اما مشخص نمیکند کدام جامعه؛ بههرحال جامعه ایران از چهار دهه پیش تا امروز جامعهای متکثر بوده است. از دید گلمحمدی «بافت دراماتیک سناریو» در مرحله دوم ماجرا قرار میگیرد. او فرم فیلم در بیان ایده اثر را مهم میداند؛ اما وقتی میخواهد مثالی از این موضوع بزند میگوید: «اگر سناریویی موضوع زشت برهنگی را عنوان میکند نباید بهوسیله زن بیحجاب آن را نشان بدهد.»
او در این گفتوگو به تصویب یک آییننامه اشاره میکند که هنوز مصوب نشده است. طبق گفتههایش در این آییننامه قرار بوده است توهین به ادیان رسمی کشور یکی از موارد توقیف باشد و فیلمها حق تبلیغ مکاتب انحرافی آمریکا و شوروی را پیدا نمیکنند. «یک فیلم صرفا برای سرگرمی انتخاب نمیشود. هر قدر هم از نظر فیلمبرداری و تصویر قوی باشد. اینگونه فیلمها از نظر ما تجاریاند و معمولا اجازه نمایش نمیگیرند.»
وقتی پای تجارت به میان میآید، گلمحمدی اذعان میکند که سینمای تجاری بخش مهمی از جریان فیلمسازی است؛ اما تجاریسازها را متهم میکند که به مسائل فرهنگی توجهی ندارند. حتی معتقد است: «معمولا فیلمهای فرهنگی را دولت یا بخشهای نیمهدولتی تهیه میکنند. هدف از تهیه آنها هم عرضه دیده و تفکر خودشان و القا و بیان آن است.» او سپس نگاهش را به این منظر سوق میدهد که داشتن گیشه ایرادی ندارد؛ اما لازم است فیلم واجد ارزشهای فرهنگی باشد. او نمیگوید ارزشهای فرهنگی چیست؛ ولی میتوان از عباراتی چون جریانهای انحرافی دریافت، منظورش چیست. اما وقتی بحث بر سر حضور هنرپیشه شاخص برای تضمین فروش میرسد، میگوید: «درمورد هنرپیشهها هم باید بگویم تعدادی از هنرپیشگان هستند که برای ارائه کارشان مجاز نیستند. وقتی مشخصات فیلمی را به وزارت ارشاد ارائه کردند و اسامی هنرپیشگان را دادند، از بازی هنرپیشگان غیرمجاز جلوگیری میشود. بعضی از این هنرپیشگان بعد از انقلاب فرصتطلبیهایی داشتهاند، اما حالا هم برای جامعه ماهیت آنان روشنتر شده و هم مسئولان حواسشان جمع است.»
نکته جالبتوجه در این بخش از مصاحبه اشاره به فیلم «پنجمین سوار سرنوشت» به کارگردانی ایرج قادری است که در آن سالها توقیف میشود. فیلم به قلم سعید مطلبی، در سال 1359 ساخته شد و درنهایت 30 سال بعد اکران شد. ایرج قادری و سعید مطلبی و مرتضی عقیلی ممنوعالفعالیت شدند؛ اما هرکدام از آنها سالها بعد بهنوعی به دنیای کار خود بازگشتند. ایرج قادری حتی در دهه 70 با ساخت فیلم «میخواهم زنده بمانم» رکورد فروش را میشکند و به چهرهای محبوب در میان مردم بدل میشود. بااینحال گلمحمدی در مذمت فیلم میگوید: «متاسفانه تهیهکننده و کارگردان آن، یکی از کسانی است که در نهادی انقلابی فعالیت میکند.» اشاره او به حاجمحمد توبهخواه است که پس از این فیلم تنها «تاراج» را در 1363 تهیهکنندگی کرد، یعنی یک سال پس از این مصاحبه. گلمحمدی ادامه میدهد: «در این فیلم دقیقا فرصتطلبی رعایت شده است.» او به فیلم دیگری نیز اشاره میکند: «قیام» اثر رضا صفایی ساخته 1359. فیلم داستان مالکی است که با استفاده از نفوذ یکی از ماموران عالیرتبه سازمان امنیت دارودستهای تشکیل میدهد و به اهالی روستا ظلم میکند، اما با پیروزی انقلاب تیمور تحویل ماموران داده میشود. فیلم برای مدتی اکران میشود ولی پروانه آن لغو میشود.
گلمحمدی درباره رویکردهای فرصتطلبانه مثالهایی میزند. مثلا «وقتی فیلمشان در این واحد پذیرفته نشد، میروند نظر شخصیتی را که مورد احترام است، جلب میکنند و پس از گرفتن نظر مساعد، علیه ما اقدام میکنند و میگویند وقتی ایشان تایید کردهاند شما چه کارهاید.» البته در سالهای بعد از این روش برای توقیف فیلمها بیشتر بهره گرفته شد.
جایی از گفتوگو گلمحمدی با اشاره به بیانات امام خمینی(ره) درمورد وضعیت اجتماعی زمان پهلوی، معتقد است باید فیلمهایی با موضوع بازنمایی آن دوره ساخته شود؛ اما گزینشی. «ما نمیتوانیم برای آنکه عیش و عشرت آن زمان را تصویر کنیم، کافههای آن دوره را با خوانندگان و مشروبهایی که صرف میشود و زدوخورد بعدش به نمایش بگذاریم. خود کسانی که دستاندرکار هستند میدانند چگونه آنهارا هم بیان کنند، بعضی جاها را میشود فقط دیالوگ گذاشت یا با تصویرهایی دور و محو و نشان دادن سایه از این قبیل که فیلمسازان بهتر میدانند.» حرفهای او برای ما آشناست، هرچند برخی معتقدند چنین نگاهی درنهایت تقلیلگرایانه است و اصرار روی چنین موضوعاتی منجر به نادیده گرفته شدن مسائل مهمتری از تاریخ ایران شده است.
با وجود اینهمه نگاه سختگیرانه گلمحمدی از فیلمهای تولیدی راضی نیست. «فیلمهایی که بعد انقلاب تهیه شدهاند به هیچوجه مطلوب نیستند.» مشکل مهم آنها را «سیاستزدگی در هنر» میداند. او معتقد است فیلمهای تاریخی اقبال بیشتری در بین مردم دارند، چون فیلمهایی با موضوع پیش از انقلاب نیاز به کشف حجاب دارد و این مهم ممکن نیست. او نسبت به این نگاه انتقاد دارد و معتقد است نباید مساله حجاب مانع ساخت فیلم با موضوع ایران پیش از انقلاب شود. او در جایی از گفتوگویش به دخالت دستگاههای دیگر در مساله اکران فیلمها میپردازد. طبق گفته او نهادهای بالادستی در آن سالها نیز بهخصوص در شهرستانها اقدام به پایین کشیدن فیلمها میکردند. «مسئولیت این کار با ادارهکل ارشاد است و نه یک نهاد دیگر که اصلا با فیلم و سینما سروکار ندارد. مثلا سپاه پاسداران و جهاد سازندگی یا دادگاه مبارزه با منکرات نباید به این کار مبادرت کنند. مساله باید در سطح کشور هماهنگ باشد و بهطور یکنواخت انجام بگیرد.» این مساله پس از چهار دهه هنوز پابرجاست، اما جالب است بدانید طبق گفته گلمحمدی در برخی شهرستانها دلیل پایین کشیدن فیلم توسط نهادهای فراقانونی «بازیگری زنان در فیلم» است که برای آن شهرستان یا استان «تا این حد هم قابلقبول نیست.»
در جای دیگری گلمحمدی برخلاف نگاه انوار و بهشتی بر این مهم صحه میگذارد که دولت تهیهکننده خوبی نیست. هرچند حرف او جدی گرفته نمیشود و سه دهه بعد موضوع خصوصیسازی سینما مطرح میشود. یک سال بعد ارشاد وقت با هدایت انوار اقدام به حذف بسیاری از تهیهکنندگان میکند که شرح آن را میتوان در کتاب «علی عباسی تقدیم میکند» اثر قصیده گلمکانی دنبال کرد. محمد گلمحمدی در اسفند 1363، در شماره 22 مجله فیلم گفتوگوی دیگری با این مجله دارد که میتواند موضوع بعدی بایگانی باشد.