مهدی آقاموسیطهرانی، مجری و خبرنگار صداوسیما: برنامه خبری «عصرانه» از اواخر 1395 تا 1398 روی آنتن شبکه افق بود. همه جوان بودیم و تجربهای از برنامه زنده روزانه نداشتیم. کار خیلی سختی بود و فشارها هم بسیار که البته همه روی دوش محمدرضا باقری، تهیهکننده برنامه بود. حاجنادر طالبزاده بزرگ شبکه افق که نه، بزرگ رسانه انقلاب و مقاومت بود و در حق ما مثل بقیه جوانها بزرگی کرد. در دوره اجرای برنامه عصرانه در حمایت تام و تمام حاجنادر بودیم. دائم به ما بازخورد میداد و میگفت برنامه شما «آن» دارد. اولین بار بود این اصطلاح را میشنیدیم اما فهمیدیم که یعنی داریم کاری میکنیم و تاثیری میگذاریم.
حاجنادر از همان روزها استادمان شد، بزرگترمان شد و روزبهروز ما را به خودش وابستهتر کرد و حق داریم که امروز در فقدانش بسوزیم. او برای همه اهالی رسانه انقلاب یک پشتوانه محکم بود، بهراحتی اجازه میداد نزدیکش شویم و از خودش برای هر جوان باانگیزهای مایه میگذاشت. نسل جدید رسانه انقلاب همه بچههای حاجنادرند که امروز داغ بزرگی بر سینه و بغضی گلوگیر دارند.
دفتر برنامههای «عصرانه» و «عصر» حاجنادر مشترک بود و این افتخاری برای ما بود که کنار او نفس بکشیم. حاجنادر حتی کلید اتاق استراحتش را هم به محمدرضا باقری داده بود که در فشار برنامه زنده روزانه گاهی هم استراحت کنیم. حالا اتاق کار و استراحتی داشتیم که دائم در تقاطع دیدار با استادمان بود، گاهی حرف میزدیم، گاهی کار میکردیم، استراحت میکردیم و حتی در همان اتاق 8 متری با خوراکیهایی که حاجنادر خریده بود، جشن تولد میگرفتیم.
گفتوگوی زیر در دیماه 1397 در همان اتاق کوچک انجام شده است. یکی دو ساعت تا آنتن زنده فاصله داشتیم و آن روز حال جسمی استاد هم مطلوب بود و خودش سر بحث را باز کرد. یکباره حرف را از مستندی پیش کشید که در سال 1370 ساخته بود. نام مستند «ساعت 25» بود که یک مستند سریالی 10 قسمتی است و تماما توسط خود حاجنادر در ایالتها و شهرهای مختلف آمریکا ضبط شده است. به این فکر میکرد که دوباره باید کاری کند و خاطره آن مستند را زنده کند. فروپاشی آمریکا کلیدواژه اصلی مستند بود، کلیدواژهای که 30 سال قبل آن را ساخته و در یک مستند تحقیقی اثبات کرده بود. حاجنادر آن روزها در شرایطی که ترامپ جامعه جهانی و خود آمریکا را شقهشقه کرده بود، میخواست بگوید وضعیت امروز افول آمریکا را باید از آغاز عصر جدید و عصر خمینی ببینیم. «عصر» نام دوستداشتنی نادر طالبزاده بود که آن را هم معنی عصر آخرالزمانی موعود میدانست.
حاجنادر در جریان گفتوگو یک بار میگوید «من»، 10 بار میگوید «مرتضی». معتقد بود که مستندهای «ساعت 25» و «خنجر و شقایق» با روح و حال شهید سیدمرتضی آوینی عجین شده و به همین خاطر است که درست درآمده است.
متن این گفتوگو را برای اولین بار در روزنامه «فرهیختگان» میخوانید.
شما در دهه 70 مستندی ساختید به اسم «ساعت 25» که از تلویزیون هم پخش شد. آن مستند را قبل از «خنجر و شقایق» ساخته بودید اما به اندازه آن دیده نشد. ماجرای «ساعت 25» چه بود؟
سال 1370 سفری به آمریکا داشتم که نتیجه آن سفر، ساخت مستند سریالی 10 قسمتی «ساعت 25» شد. این مستند راجعبه فروپاشی آمریکاست. 3 قسمت از آن راجعبه موضوع بیخانمانهایی در آمریکا بود که قبلا اصلا وجود نداشتند، یعنی در شهر بیخانمان نمیدیدید. قسمتهای بعدی به موضوع اسلام آمریکایی(وهابی) میپرداخت و درنهایت بخشهای بعدی نیز راجعبه سرخپوستان آمریکا، نقض حقوقبشر و آزار آنان بود.
در روند ساخت مستند با تعدادی از اساتید دانشگاه آمریکا مصاحبه کردم. سراغ تعدادی از اساتید دانشگاه کلمبیا رفتم و در انتها نیز با حمید مولانا، استاد خودم در دانشگاه واشنگتن گفتوگو کردم. این مستند به این سوال پاسخ میدهد که آمریکا در 10 سال اول پیروزی انقلاب اسلامی، دچار چه بحرانهایی شده است؟ مستند بدون آن که کلامی آورده باشد، میگوید دلیلی که باعث میشود آمریکا به فروپاشی برسد، ایستادن آن دربرابر اسلام است. مثلا همین بحران اقتصادی که آمریکا با آن درگیر است نیز به دلیل نقشه کشیدنهایش علیه اسلام است.
شما در سال 1370 چه چیزی از آمریکا دیدید که برداشتتان فروپاشی تدریجی آن شد؟
انرژی این مستند من را به سمت برجهای آمریکا برد و چیزهایی دیدم که واقعا قبلا وجود نداشت. یک سال قبل از ضبط مستند هم در آمریکا بودم ولی همه چیز خیلی تغییر کرده بود. دیدم که تمام شهرهای بزرگ آن از گدا و بیخانمان پر شده است؛ چیزی که قبلا اصلا سابقه نداشت. ساخت این مستند باعث شد تا سراغ مسئولان بیخانمانهای آمریکایی بروم و با آنها مصاحبه کنم. برخی از این افراد در کلیساها ساکن بودند و غذایشان از طریق همین کلیساها تامین میشد و مابقی هم گوشه خیابان. دقت کنید که این موضوع برای سال 1370 است! اکنون قصد دارم این مستند را بازسازی کنم و بگویم 27 سال قبل [مصاحبه در سال 1397 انجام شده است] موضوع فروپاشی در آمریکا وجود داشت و مستند سریالیای نیز با نام «ساعت 25» بر همین اساس ساخته شده است.
این مستند را به تنهایی ضبط و تدوین کردید؟
من تنها به این سفر رفته بودم و تمام مصاحبهها را خودم انجام داده بودم اما شهید سیدمرتضی آوینی در ساخت این مستند سریالی بسیار کمک کرد. یک قسمت از کار را مونتاژ کردم اما مرتضی پیشنمایش آن را دید و گفت که «نه، اینطوری نمیشود. باید کسی بیاید کار را تدوین کند که ربطی به پروژه نداشته و از بیرون همه چیز را ببیند و بچیند.» دوستی داشت به اسم محمدعلی فارسی که آمد تا کار را تدوین کند. من اصلا کسی به نام محمدعلی فارسی نمیشناختم. آوینی به من گفت دوستی دارد که نبوغ تدوین دارد و باید فیلم را به او بدهیم. اولین دیدارم با فارسی را خاطرم هست؛ در یک اتاق شلوغ و پردود باهم دیدار کردیم، آنقدر سیگار کشیده بود که انگار در اتاق شیمیایی زدهاند[میخندد]؛ وسط آن همه دود، محمدعلی فارسی را پیدا کردم و دیدم. وقتی فیلمها را برای اولین بار به فارسی نشان میدادم، یادداشتبرداری میکرد و همه چیز را مینوشت. او آمد و راشها را به 10 قسمت تقسیم کرد و از آن یک مستند سریال 10 قسمتی حاصل شد.
بسیاری از افرادی که به من در تصویربرداری این مستند کمک کردند، اکنون در ایران حضور دارند. مثلا آقای سبزعلیان، مسئول دفتر نمایندگی ایران در آمریکا بود و کار به واسطه او شروع شد. او بود که مرا به کاخ سفید برد و مرا با بیخانمانهایی که در آنجا تظاهرات میکردند و آدمهای اصلی جنبش آشنا کرد. تصویربرداری از واشنگتن آغاز شد و سپس به نیویورک رفتیم. در مدت 3 ماهی که آنجا بودم، مصاحبههای بسیاری با افراد مختلف داشتم اما مضمون اصلی کار این بود که آمریکا فرو میپاشد.
بعد از سفر، کارمان فقط جمعکردن تصاویر نبود بلکه باید فکر میکردیم تا بدانیم دقیقا چه باید بکنیم؛ چراکه مستندمان روایی نبود و یک مستند تحقیقی بود. اما در سفر بعدیام که به بوسنی رفتم و مستند «خنجر و شقایق» را ساختم، دقیقا میدانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد و میدانستم که بعد از این پلان باید چه چیزی را بگیرم و راوی هم چه چیزهایی باید بگوید. تصاویری که در آمریکا گرفتم، با سفر بوسنی فرق داشت و یک تحقیق تمامعیار بود.
تمام مصاحبهها را خودم به فارسی ترجمه کردم و سپس آن را به حسین بهزاد دادم تا ویرایش کند. آن زمان کسی قلم حسین بهزاد را نمیشناخت. او به صورت منظم روی مستند کار کرد و برای هر 10 قسمت این مجموعه، متن نوشت. هرکدام از این 10 قسمت حدود 35 دقیقه بود.
درنهایت متنها را به آقای جرج پطروسی که از دوبلورهای آن زمان صداوسیما بود دادیم. او به حوزه هنری آمد و متنها را خواند. این مجموعه مستند، اولین فیلم حوزه هنری بود که صداوسیما آن را پخش میکرد.
آن موقع جریان رسانهای هم درباره مستندتان ایجاد شد؟ کسی درباره آن حرف میزد؟
با اینکه این برنامه از تلویزیون پخش شد اما هیچوقت تحلیلی پیرامون آن انجام نشد. اینگونه نبود که برنامهای مثل «راز» وجود داشته باشد و یک شخصی مثل من را بیاورد و کار را بررسی کند. الان من فیلم کوتاه یک جوان که در جشنواره عمار ساخته را میآورم و در برنامهام بررسی میکنم اما آن موقع خبری نبود، کسی نبود که چنین کاری کند، نه به خاطر خودم، به خاطر آوینی میگویم که روح و حس و حالش در این مستند وجود دارد.
فقط روزنامه کیهان بود که ما را دید. کیهان به مدت 4 روز، خبر این برنامه را روی صفحه اصلی خود گذاشت و مصاحبهای که مهدی نصیری با من انجام داده بود را منتشر کرد. روزنامه کیهان برای اولین بار به این برنامه ارزش خبری و آن را پوشش داد.
مهدی نصیری، سردبیر و مدیرمسئول روزنامه کیهان، پای میز مونتاژ مستند آمد و بسیاری از مصاحبهها را همانجا دید. او مصاحبههایم با امام جماعت سیاهپوستان، کشیشهای مسیحی، حمید مولانا و اساتید آمریکایی را دید و پس از آن یک مصاحبه طولانی با من انجام داد که در مدت 4 روز در کیهان منتشر میشد. این مصاحبهها و آن مستند دقیقا زمینهساز ورودم به عرصه رسانه بود.
بلافاصله پس از «ساعت 25»، مستند «خنجر و شقایق» را کار کردم که حواشی آن و موضوع بوسنی باعث پوشانده شدن «ساعت 25» شد اما آن برنامهها، امروز موضوعیت دارد؛ چراکه همه میگویند آمریکا درحال فروپاشی است و ما در سال 1370 یک مستند سریالی ساختیم و ثابت کردیم که این اتفاق شروع شده است.
شما در مصاحبه آن روزتان با کیهان، حرفهای عجیبی از ریزش آسمانخراشهای آمریکا گفته بودید؛ تقریبا 10سال قبل از ماجرای 11سپتامبر!
یکی از اتفاقات جالبی که حین تصویربرداری در منهتن داشتم این بود که حس میکردم انگار آسمانخراشهای آمریکا دارد فرو میریزد. در تمام عمرم اینگونه نشده بودم. به اطرافیانم گفتم که این یک حس استعاری از فروپاشی آمریکا در من است. وقتی با مهدی نصیری صحبت کردم، این موضوع را گفتم و او هم آن را در کیهان چاپ کرد. این حسی که من داشتم (پایین آمدن آسمانخراشها) درست 10سال قبل از 11سپتامبر بود. خاطرم هست که وقتی 11سپتامبر رخ داد، دوباره از کیهان سراغم آمدند و خواستند که آن ماجرا را بازگو کنم اما گفتم به خدا کار من نبود [میخندد] بلکه احساسم بوده است.
تعدادی از دوستانم معمار بودند و هر شب من را به اینطرف و آنطرف میبردند و میگفتند که این ساختمانهای بلند را ببین. وقتی من به آنها نگاه میکردم احساس میکردم که انگار آسمانخراشها بهسمت پایین میآیند و فرو میریزند. البته شاید این موضوع خندهدار باشد و وقتی که کیهان مجددا سراغم آمد، ترسیدم که ماجرا را بازگو کنم و با خود میگفتم که اکنون این ماجرا را گردن من میاندازند و میگویند طالبزاده با القاعده هماهنگ کرده است [میخندد]. ماجرای احساسم از ریزش برجها را بارها برای آوینی تعریف کرده بودم.
الان برنامه جدیدی برای «ساعت25» دارید؟
اکنون میخواهم ساعت25 را یکبار دیگر نگاه کنم و کلیپهایی از آن تولید کنم. یکسال است که این حرف را تکرار میکنم و میگویم زمانش رسیده است که دوباره راجع به فروپاشی آمریکا صحبت کنیم. تکرار این موضوع در اوضاع امروز آمریکا و ترامپ مهم است.
باید سخنرانیهایی در دانشگاهها داشته باشیم و در میان حرفها، تکههایی از ساعت25 را پخش کنیم. دقت کنید که در سال 370 میگوییم که وهابیون در آمریکا مسجد زدهاند و در همهجا نفوذ کردهاند. همچنین، این اندازه مردم بیخانمان و فقیر که در آمریکا پیدا شدند، عجیب نیست؟ با خیلی از این بیخانمانها مصاحبه کردم و تمام اوقات روز همراه آنها بودم.
بین آن بیخانمانها افراد مشهوری هم پیدا میشدند که امروز بشناسیمشان؟
اولین پلان مایکل مور مستندساز آمریکایی در مستند «فارنهایت9/11»، تصویری از یک زن درمقابل کاخسفید است اما 10سال قبل از او من این پلان را در مقابل کاخسفید گرفتم و با همان زن گفتوگو کردم. آن زن یک چادر دربرابر کاخسفید زده بود و در آن زندگی میکرد. چندینسال بود که معترضانه روبهروی کاخسفید زندگی میکرد.
بعد از این خانم، سراغ یک آقای روشنفکر کتابخوانده رفتم که او هم بیخانمان بود. مستند ساعت25 با همین تصاویر آغاز شد. آقای سبزعلیان مسئول دفتر نمایندگی ایران در آمریکا من را با «عبدالعلی موسی» آشنا کرد و با عبدالعلی همراه شدم. از آن بهبعد دیگر به هتل نرفتم و به مسجد عبدالعلی که در یکی از مناطق فقیرنشین واشنگتن بود رفتم. 10روز همراه عبدالعلی بودم و شب و روز فیلمبرداری میکردم. در آن روزها، از همهکس و همهچیز فیلمبرداری کردم و نشان دادم که زندگی بیخانمانها چگونه میگذرد. با عبدالعلی سراغ خیلی از افراد رفتیم و مصاحبه کردیم؛ یکی از آن افراد نوام چامسکی بود.
من معتقدم که فروپاشی آمریکا متعلق به دیروز و امروز نیست و از زمانی که انقلاب اسلامی کلید خورد، این ماجرا هم شروع شد. اکنون بحث افول آمریکا آرامآرام تبدیل به یک بحث رایج شده است.
چرا در آن زمان فکر میکردید آمریکا دچار فروپاشی میشود؟
من قبل از انقلاب به مدت 10سال کامل در آنجا زندگی کردم و همه شهرهای کوچک و بزرگ آمریکا را دیده بودم. بعد از انقلاب، تا 10سال به آمریکا نرفتم اما وقتی که مجددا به آنجا رفتم، دیدم که چقدر همهچیز عوض شده است.
چه چیزی عوض شده بود؟
من 23سال قبل از ساخت این مستند در آمریکا تحصیل میکردم و حالا تفاوتهای بسیار جدی در روزگار شهرها و مردم آمریکا میدیدم. اولین مساله، وقوع پدیده بیخانمانی در شهرهای بزرگ بود. در خیابان اصلی دانشگاه کلمبیا هیچوقت فقیر نمیدیدید اما وقتی که دوباره به آنجا رفتم، در فاصله عبور از دو بلوک ساختمانی، 20فقیر دیدم که قوطیهای خالی شیر را در دست گرفته و مودبانه میخواستند که به آنها کمک کنم. قبلا هیچکس در آمریکا گدایی نمیکرد و تمام گدایان در منطقهای در نیویورک بودند که شبهای جمعه گدایی میکردند تا بتوانند پول الکل خود را بهدست آورند اما گداهای جدیدی که دیدم، جوانان سالم و رشیدی بودند که هیچ کاری نداشتند؛ چرا؟ چون تمام کارخانهها را از آمریکا به مکزیک و چین برده بودند تا مزد کمتری به کارگران بدهند، قیمت کارگر خارجی یکپنجم کارگر آمریکایی بود. اینکه ترامپ میگوید دوباره آمریکا را باعظمت خواهد کرد به همین دلیل است. بهصورت ناگهانی طبقه متوسط آمریکا پوک و دچار بحرانهای جدی شد و خانه و کارش را از دست داد.
طرح مستند را به کسی هم نشان داده بودید؟
قبل از سفر، طرح مستند را به آقای زم دادم. او پرسید واقعا میتوانم چنین چیزی بسازم؟ گفتم بله. آوینی قبل از سفر میدانست که برای چه موضوعی قرار است به آمریکا بروم. او میگفت ایده بسیار خوبی است اما فکر نمیکرد که شدنی باشد اما شد و بعد از آنهم با کمک مرتضی مستند «خنجر و شقایق» را درباره بوسنی ساختیم. مستندهایمان جایگاه جهانی پیدا کرده بود.
مستندهایم فقط با شهیدآوینی معنا پیدا میکرد و تبدیل به یک فیلم جهانی میشد، اگر تنها میماندم هیچکدام از مستندها درنمیآمد. اگر مستند ساعت25 خوب درآمد، به روح و حال مرتضی برمیگردد. او در پشت کار بود و آن را جلو میبرد. بهنظرم برای اولینبار بود که یک کار جنگ نرم درست بهصورت مستند سریالی ساخته میشد.
تصاویر مستند ترکیبی از مصاحبه و تصویر در محل بود. مثلا یکی را در پارک دیدم که نشسته گیتار میزند، رفتم سراغش و گفتم من مستندسازی ایرانی هستم و بیا حرف بزنیم. کمی حرف میزدیم، کمی گیتار مینواخت و دوباره حرف میزدیم که همه در مستند آمده است.
محور تمام این 10قسمت، موضوع فروپاشی آمریکاست؟
دقیقا. به منازعه زمان و رویارویی انقلاب اسلامی و آمریکا پرداختم و سوالم این است که چرا آمریکا به این وضع افتاده است. برایم مشهود بود که یک اتفاقی در آمریکا رخ داده و این موضوع مهمی است.
قبل از انقلاب در آمریکا تحصیل میکردم. وقتی بعد از سالها دوباره به آمریکا برگشتم، چیزی که توجهم را جلب کرد، علائم فروپاشی آمریکا بود. وقتی اتفاقات را کنار هم قرار میدادم به چیزی رسیدم که نشان از فروپاشی آمریکا بود.
«ساعت 2» تنها مستند سریالی شما از آمریکاست؟
یک مستند 10قسمتی دیگر هم در سال2006 ضبط کردم که در آن دو رئیسجمهور ایران یعنی محمد خاتمی و محمود احمدینژاد حضور دارند. آن فیلمها را مونتاژ نکردم و فقط راشها را به شبکه1 و پرستیوی دادم. حتی با خاتمی به دانشگاه هاروارد سفر کردم و صحبت کردیم. آن حرفها اگر امروز تدوین شود، جذاب است، البته خلاقیت خاصی میخواهد.
در بخشی از این سفر، یکماه همراه با فواد ایزدی بودم و در شهرهای مختلف آمریکا مثل کالیفرنیا، تگزاس، لوئیزیانا و... مصاحبه کردیم و تصویر گرفتیم. آن مصاحبهها هم یک کلیدواژه اصلی دارد که همان فروپاشی آمریکاست. 2/5سال بعد از آن سفر بود که تازه فواد ایزدی به ایران برگشت.
امکان بازپخش مستند «ساعت25» وجود ندارد؟
با بهروز کردن مستند بهلحاظ فنی، امکان بازپخش وجود دارد. در آن زمان همهچیز یوماتیک بود. دوربین من «هایایت» بود و تصاویر از «هایایت» به یوماتیک تبدیل شده بود؛ «بِتاکم» هم آن روز نبود!
در آن زمانی که فیلم را ساختید و پخش کردید، کسی به شما نگفت احتمالا متوهم شدید و آمریکا کجا و فروپاشی کجا؟
آن زمان صادق خرازی نماینده ایران در سازمانملل بود. او رسما به من گفت که این کارم عبث و بیهوده است. خرازی شورایی داشت که اعضای آن همه اهل مطبوعات بودند، من را هم به آن شورا دعوت کرد و در نیویورک جلسه برگزار شد. البته جرات نمیکردند به من چیزی بگویند؛ چراکه هیچکدامشان قبل از انقلاب در آمریکا نبودند، اعضای شورا همه کارمندهای دلاربگیر وزارت امور خارجه آن زمان بودند که در بخش مطبوعاتی کار میکردند. به من گفتند بعید است ادعای فروپاشی آمریکا آنقدر تند باشد، گفتم دقیقا به همین تندی است. آقای خرازی گفت برو همین کتابخانه ملی آمریکا را که در خیابان پشتی است ببین و تحقیق کن. گفتم اتفاقا دو نفر از همدانشگاهیهای من در کلمبیا، الان از مسئولان کتابخانه ملی آمریکا هستند، با آنها رفتوآمد دارم و کاملا هم را میشناسیم. از خرازی پرسیدم «شما قبل از انقلاب هم در آمریکا بودید؟» گفت خیر؛ گفتم خیابانهای آن زمان جور دیگری بود که شما ندیدید.
ساختمان سازمانملل در خیابان «پارک» قرار دارد که گرانترین املاک جهان در آن است و دفتر ایران هم همانجاست؛ آنها فقط هم خیابان پارک را میدیدند اما من همهجا را دیده بودم، از دانشگاه کلمبیا و زاغههای اطراف آن تا همین خیابان پارک. من در آنجا زندگی کردم اما هیچوقت در آن بیخانمان نبود و آمریکا هیچوقت این شکلی نبود. سوال اساسی تحقیق من این بود که چرا آمریکا به این روز افتاده است؟
جالب است آقای خرازی اعتقاد داشت آمریکا از لحاظ اقتصادی، خیلی هم قویتر شده است. وقتی از سفر برگشتم دوباره پیش او رفتم. از من پرسید که چه کار کردی؟ گفتم که بیش از 100مصاحبه گرفتم. جا خورد و فکر کرد که من شوخی میکنم. تا آن زمان چنین الگویی نبود که یکنفر با یک دوربین برود تا مستندی سریالی بسازد. برایش توضیح دادم که چه دیدهام و چقدر همهچیز عوض شده است. به خرازی گفتم شما در طبقه34 برج هستید، صبح از پارکینگ برج بیرون میروید و رانندهتان شما را از شهر بیرون میبرد، شما اصلا آمریکا را نمیبینید.
بعدا وقتی که مستند ساعت25 پخش شد، کیهان یک یادداشت انتقادی درباره صادق خرازی نوشت و او هم از دست ما دلخور شد.
اسم مستند را «ساعت25» گذاشتید؛ یعنی چه؟
در ابتدا میخواستم نام دیگری برای آن بگذارم، مثلا «روایت عشق» اما مرتضی قبول نکرد و گفت که اسم کار را «ساعت25» میگذاریم. ساعتی که از 24 گذشته و وارد دوره آخرالزمان شده یعنی زمان وارد بعد جدیدی شده است. معتقدم انقلاب اسلامی به رهبری امامخمینی(ره) باعث کلیدخوردن آن عصر جدید شده است. امامخمینی(ره) فرمود انقلاب اسلامی یک انقلاب جهانی است که از ایران شروع شده ولی اکنون از ایران خارج شده و رهبری آن با امامزمان(عج) است.