میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ: نادر طالبزاده در روزهای نخستین جنگ ایران و عراق مستندی ساخته بود که از لحاظ فرم با عموم مستندها و گزارشهای خبری آن ایام تفاوت داشت. یک فرم هنری کاملا خاص که بازتابدهنده فضایی آخرالزمانی بود و نشان میداد که سازندهاش دچار بهتی عظیم شده است. نه خبری از پروپاگاندای روحیهبخش آن ایام در این مستند بود نهچندان میشد آن را مرجعی برای اطلاعات خبری در نظر گرفت. آنچه میدیدیم، حس مشاهدهگرانه کارگردان بود. شاید این احساس در ادامه دستخوش تغییراتی شد؛ از بهت به ستایش، از تردید به یقین و ایمان و بعدها در بعضی از مواضع، جنبه اعتراضی پیدا کرد و در بعضی دیگر جنبههای همدلانه و فعال در میانجیگری؛ اما بههرحال آنچه باقی ماند و اهمیت داشت، یک نوع مستندسازی مشاهدهگرانه بود که بازتابدهنده احساس مولفش بهحساب میآمد.
درمقابل بخشی از جریان روشنفکری که پس از انقلاب ترویجدهنده نظریه مرگ مولف بود، گروهی دیگر که عمدتا بچههای جنگ و انقلاب بودند، در عمل طلایهدار نظریه مولف شدند؛ بچههای سیدمرتضی آوینی؛ و یکی از اصلیترینهایشان جوانی بود با چهرهای شبیه غربیها و مسلط به زبان انگلیسی، چنانکه خیلیها تصور میکردند او لااقل یک رگ آمریکایی دارد. حتی شایعه شده بود که از مادری آمریکایی متولد شده است، اما این هم نبود.
نادر طالبزاده از بچههایی بود که جنگ آنها را ساخت، انقلاب آنها را ساخت و این شیب و نشیبها، این ابتلائات بزرگ و اساسی، از آنها افرادی منحصربهفرد ساخته بود. غالبا آنها را پدیدآورندگان ادبیات و هنر انقلاب و جنگ میدانند اما بهواقع آنها خودشان مولود یا بهتعبیری دیگر عصارهای از آن دورهها بودند. جنگ که تمام شد، یکسری نزاعهای فکری بهطور جدی بالا گرفت. گروه مهم و موثری از بین جریانهای سیاسی ایران که به چپ اسلامی معروف بودند، بعد از مجلس سوم دست به گردش ناگهانی زد و لیبرال شد. ازسوی دیگر دولتی پس از جنگ روی کار آمد که میخواست ریل کشور را عوض کند. میگفتند باید جنگ را فراموش کنیم و صادق آهنگران، بلبل خمینی و صدای نمادین رزمندههای دفاع مقدس، زمزمه میکرد که دریغ از فراموشی لالهها، مرا کشت خاموشی لالهها... دوره غریبی آغاز شد. رزمندهها اصطلاح جالبی باب کردند با عنوان «زمینگیر شدن». گویا قرار بود عصری که نگاهها بهسمت آسمان بود تمام و جامعه درگیر مناسبات زیستی و زمینی شود. قرار بود عصر آرمانگرایی تمام شود و به دوره واقعگرایی پا بگذاریم. حالا اما همانهایی که مولود مناسبات آرمانگرایانه دوره انقلاب و جنگ بودند، در عالم هنر و اندیشه مقابل این وضعیت ایستادند. مرتضی آوینی میاندار صحنه بود. هم مجله داشت و هم مستند میساخت و هم گروهی از دوستانش در سینمای داستانی کار میکردند. از اینجا به بعد نادر طالبزاده تبدیل به یکی از جدیترین و تاثیرگذارترین ژورنالیستهای تصویری ایران شد.
همین حالا هم از او آثار مکتوب چندانی در دست نیست اما بهلحاظ بصری، تولید محتوای فراوانی کرده که قابل برگرداندن به نسخههای مکتوب هم هستند. او نه در مجله سوره مینوشت و نه میشد تنها بهعنوان یک مستندساز ارزیابیاش کرد. نادر طالبزاده یک ژورنالیست پژوهشی بود، منتها درقالب تصویری و این فعالیتها گاهی در فرم فیلم مستند متجلی میشد و گاه برنامهسازی و حتی گاهی فرمهای دیگر. او تولید محتوا میکرد و اهمیت اصلی کارش این بود که کلیشهها را میشکست.
نادر طالبزاده از اولین کسانی بود که ضرورت شکستن تصورات کلیشهای از آنچه را بهعنوان شمال جهانی یا جهاناول شناخته میشد فهمید و قدمهای نخستین را در این راه برداشت. او اتفاقا با بسیاری از شهروندان یا نخبگان غربی ارتباط میگرفت تا این پروژه را پیش ببرد و از این جهت بین تفکر خودش با فاشیسم یا بنیادگرایی، مرز مشخصی ایجاد میکرد. این تفکر انتقادی درمقابل موج رویایی میایستاد که داشت طبقه متوسط ایرانی را دچار یک توهم پوچ میکرد؛ تبدیلشدن جامعه ما به ژاپن اسلامی یا آلمان اسلامی؛ چیزی که دچار تناقض درونی و درحقیقت نامحقق بود و در بلندمدت باعث سرخوردگی فراوان در همین طبقه اجتماعی شد. اما نگاه انتقادی طالبزاده به غرب همدلانه بود و از مسیر گفتوگو میگذشت؛ بیاینکه گفتوگو را با مسخشدگی اشتباه بگیرد. او در داخل هم همینطور همدلانه برخورد میکرد. بسیاری از فیلمهای سینمای ایران که در دو دهه اول پس از انقلاب به جشنوارههای خارجی رفتند، با وساطت یا همکاری نادر طالبزاده مسیر را پیمودند؛ آنهم در دورانی که حضور این فیلمها در این حد نمیتوانست بهعنوان حربهای سیاسی علیه خود ایران استفاده شود. نادر طالبزاده حتی در انتخاب و خریداری بسیاری از فیلمهای سینمایی و سریالهای خارجی برای نمایش در تلویزیون ایران پا پیش گذاشت. او در دروازهبانی محتوای هنری بسیار خلاق بود و ریزهکاریهای تربیتی و اعتقادی را هم بهدرستی میشناخت و با دقت رعایت میکرد.هرچه به سالهای اخیر نزدیکتر میشویم، جنبه ژورنالیستی نادر طالبزاده، یک ژورنالیسم تحقیقی، بیشتر نمود پیدا میکرد. او برنامه میساخت، مصاحبه میگرفت، مصاحبه میکرد و از طرفی در کشف و تربیت و هدایت مستندسازان و برنامهسازان جوان هم فعال بود. در تمام این سالها نادر طالبزاده آن ویژگی اصلیاش را که بین تمام بچههای آوینی وجود داشت، حفظ کرد؛ علیرغم اعتقادات جدی و محکمش، هیچگاه مسیر گفتوگو، انصاف و همدلی را نمیبست حتی با غربیها، اما یک مرز مشخص داشت؛ اگر میخواهیم با همه دنیا از موضع انسانیت، حرف از آشتی بزنیم، باید با آنچه بزرگترین دشمن انسانیت در این زمانه است، هیچگاه کنار نیاییم. نادر طالبزاده با اشغالگران قدس هیچگاه کنار نیامد و اتفاقا همین نکته باعث باز شدن باب گفتوگو بین او و خیلی از آزادیخواهان جهان شد که شاید از جنبههای دیگر، سنخیت چندانی با ما و خود طالبزاده نداشتند. بالاخره یکجا باید مرز را مشخص کرد و محکم ایستاد.
حاجنادر طالبزاده بین خودش و دشمنی عیان با انسانیت، خندقی به عرض تاریخ، طول جغرافیا و عمق ابدیت حفر کرد. این نپذیرفتن منطق زور بود؛ مقابله با این تفکر خائفانه بود که حالا چون این رژیم مستقر است و قدرتهای جهانی حامیاش هستند، بهتر است با آن کنار بیاییم. بچههای مکتب انقلاب و جواهرات صیقلخورده در کوره جنگ، هنوز پرچم آرمانخواهی را بالا گرفته بودند. چه زیبا بود اینکه کسی مثل نادر طالبزاده در روز قدس با زندگان دنیا وداع کرد و حتی تاریخ روی سنگ مزارش مطابق با نوع زیستی که داشت، جنبهای نمادین یافت.