میراحمدرضا مشرف، پژوهشگر: «نزدیکترین رابطه بین دو کشور جهان، بدون اینکه هیچ پیمان رسمی بین آنها برقرار باشد.» سالها پیش شاهزاده ترکی فیصل، رئیس سابق سرویس اطلاعات عربستان سعودی درمورد روابط دوجانبه میان پاکستان و عربستان چنین ابرازنظری کرده بود و اکنون به نظر میرسد که روابط دو کشور از این توصیف فاصله زیادی گرفته است. با وجود این، باز هم عربستان سعودی بهعنوان نخستین مقصد سفر خارجی یک نخستوزیر دیگر پاکستان انتخاب میشود تا شاید وی بتواند گره این روابط پرفرازونشیب را باز کرده و اندکی به این آشفتگی سروسامان بدهد. به گزارش خبرگزاریها، شهباز شریف، نخستوزیر جدید پاکستان پنجشنبه ۲۸ آوریل در رأس هیاتی بلندپایه از مقامهای این کشور، اسلامآباد را به مقصد ریاض، پایتخت عربستان سعودی ترک کرد. به گفته برخی منابع خبری، نخستوزیر پاکستان در این سفر 3روزه بهدنبال حمایت مالی از کشوری است که سالها در آن تبعید بوده است. شریف روز پنجشنبه در حساب کاربری خود در توئیتر نوشت: «امروز سفری به عربستان سعودی دارم تا پیوندهای برادری و دوستی خود را تجدید و تأیید کنم.» انتخاب عربستان بهعنوان اولین مقصد سفر خارجی نخستوزیر پاکستان، موردتوجه تحلیلگران قرار گرفته است اما به نظر میرسد که مشکلات روابط اسلامآباد و ریاض بسیار عمیقتر از آن است که با جابهجایی نخستوزیران در پاکستان یا انجام چنین سفرهایی رفع و رجوع شود. براساس همین، در اینجا به گوشههایی از معضلات روابط دو کشور با تمرکز بر حوزه سیاست خارجی اشاره میکنیم.
جنگ یمن
بدون تردید هیچ موضوعی به اندازه بحران و جنگ یمن بر روابط اسلامآباد و ریاض صدمه نزده است. این بحران از همان نقطه آغاز شد و زمانی که آلسعود بدون اطلاع مقامات اسلامآباد نام کشورشان را در لیست کشورهای مشارکتکننده در ائتلاف جنگ در یمن قرار دادند، ظرفیت بالقوه دردسرسازی خود در روابط دو کشور را نشان داد و پس از آن نیز با واکنش شدید ریاض درقبال مخالفت پارلمان پاکستان با حضور در جنگ یمن (2015)، کار را به جدالها و منازعات علنی کشاند. دقیقا از همان زمان بود که به بحث کمکهای عربستان به پاکستان و خواستههای فزاینده ریاض در برابر این مساعدتهای مالی و در کنار آن به مساله پیامدهای این کمکها به اشاعه فساد در پاکستان توجه نشان داده شد. علاوهبر این در سایه بحران یمن بود که شاید برای نخستینبار به نقش عربستان در ترویج افراطگرایی در پاکستان و استانداردهای دوگانه این کشور در مواجهه با بحرانهایی چون یمن و سوریه اشاره شد. درمجموع میتوان گفت که موضوع یمن باعث شد زخمهای کهنهای که در روابط اسلامآباد و ریاض وجود داشتند، سر باز کرده و خود را درمعرض نمایش بگذارند. آغاز تنشها میان ریاض و اسلامآباد بر سر یمن در دوران نخستوزیری نوازشریف کلید خورد، اما نقش عمرانخان و حزب وی که در آن هنگام اپوزیسیون قوی پارلمانی محسوب میشدند، چشمگیر بود. درعینحال ارتش پاکستان بهعنوان تصمیمگیرنده اصلی در عرصههای کلان و مهم سیاست خارجی، نظر چندان مساعدی به این مداخله نداشت؛ بهخصوص اینکه از جهت ایجاد نارضایتی در تهران و پیامدهای آن بر امنیت داخلی پاکستان دغدغههای جدی داشت.
بدینترتیب تصمیم خردجمعی در پاکستان بر این شد که در جنگ یمن مداخله نکرده و خود را در حاشیه تحولات یمن قرار دهد. اقدامات جانبی بعدی دولتمردان و ارتش پاکستان، ازقبیل ارسال مشاوران و اعزام محدود نیروهای نظامی به داخل عربستان هم نتوانست در التیام زخم بهوجودآمده در روابط دو کشور تاثیر چندانی داشته باشد. اینگونه است که روابط پاکستان و عربستان در سالهای اخیر پرفرازونشیب دنبال شده و ریاض همواره چماق یمن را بر سر سیاستمداران اسلامآباد بالا نگاه داشته است. بااینهمه و با توجه به نتایج فاجعهبار جنگ یمن برای آلسعود، تصور نمیشود که سیاستمداران و نظامیان پاکستانی از تصمیم خود برای عدم مشارکت در این جنگ بیثمر پشیمان شده باشند. حتی ممکن است این احساس در آنها به وجود آمده باشد که میتوانند در حل این بحران نقشآفرینی بیشتری داشته باشند؛ البته نه از طریق مشارکت در جنگ، بلکه با واسطه شدن بین تهران و ریاض و کمک به آلسعود برای خلاصی از وضعیت فاجعهبارشان در یمن. اگر بخواهیم از این منظر به مساله نگاه کنیم، تردیدی نیست که برای سعودیها اینکه عمرانخان بر مسند قدرت باشد یا شهباز شریف، تفاوت چندانی نخواهد داشت. آنها اکنون به جای نیاز به مشارکت در جنگ، نیاز به کمک برای خلاصی از جنگ دارند و شهباز شریف به عربستان میرود تا هم در برداشتن این بار سنگین از دوش بنسلمان کمک کند و هم زخم کهنه روابط دو کشور را التیام بخشد.
کشمیر فراموششده
از زمان استقلال پاکستان تاکنون موضوع کشمیر و سرنوشت مسلمانان آن یکی از محوریترین عناصر سیاست خارجی پاکستان و به تعبیری شاهرگ حیاتی سیاست خارجی این کشور قلمداد شده است. در این مدت بیشتر نواحی کشمیر تحت سیطره و اشغال هند قرار داشته؛ اما عمدهترین دلخوشی و درواقع دلگرمی پاکستان این بوده که در مواجهه با این رقیب و دشمن سنتی، از حمایت سازمان ملل و از آن مهمتر کشورهای اسلامی برخوردار بوده است. بااینهمه در چند سال اخیر این شرایط تا حدی دگرگون شده و از توجه و حمایت کشورهای اسلامی نسبت به موضوع کشمیر بهشدت کاسته شده است. سیاستمداران اسلامآباد بخش مهمی از این بیتوجهی جهان اسلام به موضوع کشمیر را از چشم سعودیها میبینند؛ چراکه بهعنوان یکی از اعضای تاثیرگذار جهان اسلام و کشور میزبان سازمان همکاری اسلامی، اغلب موجب نادیدهگرفتهشدن بحث کشمیر در مجامع اسلامی شدهاند. اوج این سهلانگاری تعمدی ریاض در قبال بحران کشمیر را میتوان در جریان لغو خودمختاری ویژه کشمیر(تابستان 1398) از سوی هند مشاهده کرد؛ در زمانی که بهرغم درخواستهای مکرر اسلامآباد برای برگزاری نشست اضطراری سازمان همکاری اسلامی برای محکومیت این اقدام، ریاض بهعنوان میزبان و مقر دبیر خانه سازمان، از هرگونه اقدامی استنکاف کرد. درمورد دلایل اتخاذ چنین رویکردی از سوی مقامات آلسعود شاید بتوان به دو نکته اساسی اشاره کرد؛ نخست آزردگی شدید ریاض از عدم همکاری اسلامآباد در بحران یمن و دوم توسعه روابط میان عربستان و هند. در توضیح فقره دوم باید گفت در سالهای اخیر حجم مبادلات عربستان با هند، چندین برابر مبادلات این کشور با پاکستان بوده و به گفته مقامات هندی عربستان بهتنهایی تامینکننده نزدیک به 20درصد از نفتخام هند بوده است. علاوهبر این دو کشور در این مدت به لحاظ نظامی نیز با یکدیگر همکاریهای نزدیکی داشتهاند که موجبات نگرانی پاکستان را نیز فراهم کرده است. در این شرایط خودداری عربستان از برگزاری نشست اضطراری سازمان همکاری اسلامی با محوریت کشمیر، اوضاع روابط میان اسلامآباد و ریاض را تا بدانجا پیش برد که عمرانخان را بر آن داشت با همکاری کشورهای دیگری چون مالزی، ایران و ترکیه و در قالب سازمان همکاری اسلامی بهدنبال برگزاری نشستی در مالزی باشد؛ اقدامی که بسیاری آن را کودتایی علیه ریاض قلمداد میکردند. قدرت و نفوذ عربستان در درون ساختارهای سیاسی و نظامی پاکستان در حدی بود که سرانجام مانع از حضور عمرانخان در این نشست شد؛ اما این دلآزردگی و کدورت همچنان پا برجا ماند، چنانکه عمرانخان در نشست اخیر وزرای خارجه کنفرانس اسلامی به میزبانی پاکستان، سیاستهای جهان اسلام در برابر فلسطین و کشمیر را شکستخورده نامید. اکنون و با کنار رفتن عمرانخان از صحنه سیاسی پاکستان، به نظر نمیرسد که شهباز شریف، نخستوزیر جدید پاکستان هم بتواند زمینهساز تغییر جدی در مواضع عربستان سعودی بر سر کشمیر شود، بهخصوص اینکه وزیرخارجه عربستان در جریان سفر به هند علنی اعلام کرد مساله کشمیر یک معضل داخلی میان هند و پاکستان است و عربستان صرفا پیشنهاد میدهد که نقش میانجی را در اختلافات میان آنها ایفا کند.
زیرمنگنه روابط تهران و ریاض
وقتی عبدالباری عطوان، سردبیر روزنامه رایالیوم میخواهد به عوامل سقوط عمرانخان از قدرت بپردازد بر نقش کلیدی ایران و رابطه نزدیک عمرانخان با تهران تاکید میکند: «ایجاد روابط راهبردی بسیار قوی با ایران و شکست تحریمهای تحمیلشده علیه این کشور و طرح اتهام علیه وی مبنیبر کمک به گسترش برنامه هستهای ایران.» در رابطه با نظرات عطوان درمورد میزان نزدیکی و همکاری عمرانخان با تهران میتوان بحث کرد، اما یک نکته روشن است؛ از همان ابتدای روی کار آمدن عمرانخان در پاکستان، بسیاری از کشورهای عربی و بهخصوص عربستانسعودی نسبت به تمایلات و علقههای او به ایران نگرانیهای جدی داشتند، چنانکه یک شاهزاده سعودی در همان هنگام در توئیتی عمرانخان را یکی از مهرههای ایران خواند. در محافل داخلی پاکستان و ایران هم بسیاری آغاز نخستوزیری عمرانخان را شروع عصر جدیدی در روابط دو کشور تلقی میکردند. اما آیا واقعا چنین اتفاقی رخ داد؟ مشکل بتوان به این سوال با نگاهی سیاهوسفید پاسخ داد. عمرانخان با وجود علایق روشنی که به ایران داشت در همان تنگناهایی قرار گرفت که دولتها و نخستوزیران پیش از وی گرفتار آن شده بودند. بر این اساس طی دهههای اخیر و بهطور خاص پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، دولتهای مستقر در اسلامآباد همواره در کشاکش روابط و رقابتهای منطقهای میان تهران و ریاض گرفتار و مردد باقیمانده و گاهی به اینسو و آنسو کشیده شدهاند و البته گاهی نیز کوشش کردهاند تا با میانجیگری میان دوطرف مسیر پیشروی خود را هموار کنند. طی این مدت آنها اغلب نه توانستند توازن مطلوبی برقرار کنند و نه اینکه از روابط با یکی از این دو کشور چشمپوشی کنند. در رابطه با ایران موقعیت همسایگی، شرایط امنیتی و اقلیت قدرتمند شیعیان در پاکستان مانع از این گسست بود و درمورد عربستان هم دلایل سیاسی و اقتصادی متمایزی وجود داشت. عمرانخان هم دقیقا در چنین منگنهای گرفتار شد و نتیجه این شد که بهرغم علایقش به ایران، نخستین سفرش را به عربستان انجام دهد و بهرغم بسیاری از پیشبینیها و باوجود همسایگی با ایران، عربستان و کشورهای عربی را منبع اصلی تامین مالی و مهمتر از آن انرژی خود قرار دهد. بااینهمه درزمینه گسترش مبادلات تجاری در حوزههای خصوصی و همچنین همکاریهای امنیتی و جلوگیری از تحرکات تروریستی در مرزهای دو کشور، دستاوردهای چشمگیری حاصل شد، بنابراین کارنامه همکاریهای عمرانخان با تهران نه سفید مطلق بود و نه سیاه مطلق؛ حالتی بود بینابین و البته شاید کمی بیشتر از همتایان سابقش. با همه این ملاحظات نکته مهم این بود تفاوتها از جای دیگری رقم میخورد؛ اینکه سیاست خارجی عربستان و شخص بنسلمان با توجه به شرایط و تحولات منطقهای (بهویژه جنگ یمن) حتی همین سطح از همکاری را هم برنمیتافت. اکنون هم که عمرانخان از قدرت کنار زده شده و ظاهرا سیاستمداران جدید قرابت بیشتری با عربستان سعودی دارند، بهنظر نمیرسد دگرگونی اساسی را در روابط اسلامآباد و تهران شاهد باشیم. زمامداران جدید پاکستان بنابر ملاحظاتی که پیش از این اشاره شد نمیخواهند و نمیتوانند روابط با تهران را بهطور چشمگیری تنزل دهند. آنها به همکاری با تهران در زمینههای مختلفی چون سیاست، اقتصاد، امنیت مرزی و امنیت منطقهای (مثلا در مورد افغانستان) نیاز دارند. در این بین شاید امیدواری اصلی آنها این باشد که با توجه به رابطه نزدیکشان با تهران و ریاض، بتوانند نقش موثرتری در میانجیگریها میان دوطرف ایفا کرده و منتظر تاثیر بهبود روابط آنها بر وضعیت سیاسی و اقتصادی اسلامآباد باشند.
معمای طالبان
شاید کمتر کسی پیشبینی میکرد که روزی مواضع پاکستان، عربستان و امارات، سهکشور اصلی حامی طالبان و تنها کشورهایی که زمانی حکومت آنها بر افغانستان را بهرسمیت شناخته بودند، اینچنین از یکدیگر فاصله بگیرند. اگرچه تمامی این کشورها پس از حادثه یازدهم سپتامبر هریک بهنحوی از طالبان فاصله گرفتند اما همانطور که سیر تحولات بعدی نشان داد پاکستانیها مسیر مبهمتر و پرفرازونشیبتری را درپیش گرفتند تا درنهایت راه بازگشت دوباره بهسوی طالبان باز باقی بماند. اکنون نیز که طالبان با شکست نظام جمهوری و خروج خفتبار آمریکا از افغانستان، بهزعم خود بازگشت شکوهمندانهای به قدرت داشتهاند؛ اگرچه اسلامآباد بنابر تجربیات پیشین از هرگونه اقدام عجولانه و شتابزده در تایید و شناسایی رسمی این گروه پرهیز میکند اما حمایتی آشکار و واضح از بقای حکومت آنها بهعمل میآورد. در این راستا اسلامآباد میکوشد نمای متفاوتی از طالبان به جهانیان ارائه دهد؛ نمایی که طالبان را از گذشتهاش بهعنوان یک گروه دهشتافکن و حامی تروریسم بینالمللی و بهویژه گروههایی همچون القاعده، دور نشان میدهد. بااینحال و بهرغم تمامی کوششهای اسلامآباد بهنظر نمیرسد که تغییر محسوسی در رویکرد عربستان در قبال طالبان بهوجود آمده باشد. درواقع عوامل متعددی وجود دارد که موجب میشود پادشاهی سعودی همچنان نسبت به طالبان و آینده حکومت آنها نگاهی تردیدآمیز و توام با بدبینی داشته باشد؛ وجود شواهدی در زمینه تداوم ارتباط طالبان و القاعده، نزدیکی طالبان به قطر که اخیرا به رقیب عربستان در سطح منطقه و جهان عرب تبدیل شده است و درنهایت تعارض ارزشهای حاکم بر حکومت طالبان با اصلاحات سیاسی و اجتماعی بنسلمان در داخل عربستان، مهمترین عوامل اینسوء ظن ریاض به طالبان محسوب میشوند. در سایه چنین سوءظنی بود که ریاض پس از تصرف کابل توسط این گروه اعلام کرد فعلا قصد برقراری ارتباط و شناسایی آنها را نداشته و نگرانیها و دغدغههای جدی خود را دارد.
در چنین شرایطی گویا رویکرد دولت عمرانخان در حمایت و پشتیبانی تقریبا بیقیدوشرط از طالبان و بیتوجهی به ملاحظات و دغدغههای کشورهایی چون عربستان و امارات زمینه دلخوری آنها را فراهم کرده بود؛ موضوعی که میتوان آن را از اظهارات اورنگ زیب، وزیر اطلاعرسانی جدید پاکستان درک کرد، درجایی که او در آستانه سفر شهباز شریف به ریاض از نقش کلیدی عربستان در حوزه کشورهای اسلامی و لزوم هماهنگی بیشتر با این کشور در جهت مقابله با چالشها و تهدیدات خارجی مثل دفع تروریسم سخن میگوید. اکنون این احتمال تقویت میشود که دولت جدید اسلامآباد به طالبان برای اجابت درخواستهای سعودیها در مواردی همچون قطع رابطه با القاعده و یا تعدیل برخی اقدامات و عقاید افراطگرایانهشان، فشار بیشتری وارد کند و درعینحال برای پررنگ ساختن نقش عربستان در تحولات آتی افغانستان کوشش بیشتری به خرج دهد.
فلسطین مساله حساس جهان اسلام
در میان مشکلات و معضلات متعددی که در سالهای اخیر روابط دوجانبه اسلامآباد و ریاض را تحتتاثیر قرار داده، مساله فلسطین و مواضع دو کشور در برابر آن از جایگاه خاص و حساسیتبرانگیزی برخوردار بوده است. انتخاب عمرانخان به نخستوزیری پاکستان از یکسو و امضای توافق «ابراهیم» میان رژیمصهیونیستی و برخی کشورهای عربی و تلاش آنها برای عادیسازی روابط با این رژیم از سوی دیگر، دو رویداد مهمی بودند که شکافها و اختلافنظرهای میان اسلامآباد و ریاض بر سر این مساله حیاتی جهان اسلام را بیش از قبل نمایان ساختند.
عمرانخان از هنگام انتخاب شدن به نخستوزیری بهشدت به موضوع فلسطین توجه نشان داده و موجب شده مواضع اسلامآباد در این رابطه نسبت به قبل با شفافیت بیشتری همراه شود. اگرچه این مواضع عمرانخان ظاهرا در امتداد رویکرد سنتی پاکستان برای اجتناب از شناسایی رسمی رژیمصهیونیستی و پرهیز از برقراری هرگونه ارتباط علنی و رسمی با این رژیم قرار داشت اما نمیتوان این موضوع را نادیده گرفت که دولتهای سابق مستقر در اسلامآباد، نهتنها هیچگاه با این شدت مساله فلسطین و احقاقحق آنها را موردتوجه قرار نداده بودند، بلکه حتی در خفا سطوحی از روابط و همکاریهای شخصی و غیررسمی را با رژیمصهیونیستی برقرار کرده بودند. این شرایط بهویژه در زمان سلطه نظامیان بر پاکستان مشهودتر بوده است، چنانکه در دوره زمامداری پرویز مشرف وی تلویحا از برقراری رابطه با رژیمصهیونیستی حمایت میکرد و حتی در همین دوره میان وزرای خارجه پاکستان و رژیمصهیونیستی ملاقاتی علنی در ترکیه انجام گرفت. طی سالهای گذشته این رویه، البته با شدت و حدتی متفاوت، از سوی سایر زمامداران پاکستانی دنبال شده بود. با توجه به اینکه در همین دوران کشورهای عربی و بهویژه کشورهای حاشیه خلیجفارس و در صدر آنها عربستان نیز رویکرد مشابهی را درقبال مساله فلسطین در پیشگرفته بودند، در این حوزه تعارض جدی میان سیاستهای اسلامآباد و این کشورها مشهود نبود. اما با روی کار آمدن عمرانخان در پاکستان اوضاع دگرگون شد؛ چراکه وی در اکثر مجامع اسلامی موضوع فلسطین را در کانون توجه قرار داده و خود را به پرچمدار احقاق حق فلسطینیان تبدیل کرد. اجلاس اخیر وزرای خارجه سازمان همکاری اسلامی در پاکستان جلوه بارزی از همین اتفاق بود، درجاییکه عمرانخان اعلام کرد جهان اسلام در قضیه فلسطین شکستخورده و فلسطینیها را نا امید کرده است. این مواضع عمرانخان برخی کشورهای عربی و در راس آنها عربستان را که بهدنبال عادیسازی روابط با رژیمصهیونیستی بودند، خشمگین کرد. آنگونه که خود عمرانخان بیان میکند، بهرغم اینکه به وی برای تغییر این مواضع از سوی دو کشور خاص (احتمالا عربستان و امارات) فشار زیادی وارد شده بود، وی حاضر به تغییر مواضعش نشد و درنهایت بهقول سردبیر روزنامه رای الیوم همین پافشاری به یکی از عوامل زمینهساز ساقط شدنش از قدرت تبدیل شد. در این شرایط شهباز شریف در جایگاه جانشین عمرانخان، در نخستین نشست خود با سفرای کشورهای اسلامی مواضعی مشابه با عمرانخان اتخاذ کرده و از جنایات رژیمصهیونیستی و لزوم اقدامات مسلمانان در این رابطه سخن گفت، اما روشن است که سخنان وی بنابر برخی مصالح داخلی انجام گرفته و وی هیچگاه مانند عمرانخان پیگیر این موضوع نخواهد بود. از سوی دیگر با توجه به اینکه در پاکستان به دو موضوع کشمیر و فلسطین به شکلی همتراز و در کنار هم نگریسته میشود، بسیار بعید است که دولت یا دولتهای آینده پاکستان با سرعت وارد روند عادیسازی روابط با رژیمصهیونیستی شده و افکار داخلی را که عموما با این قضیه مخالفت دارند، با خود رودررو کنند. این را هم شاید بتوان افزود که با توجه به تاثیرگذاری بیشتر ارتش در روند تحولات آتی پاکستان، این احتمال هم وجود دارد که روابط و همکاریهای مخفیانه میان اسلامآباد و تلآویو به سطح بالاتری ارتقا یابد. بهطورقطع این رویکرد رضایت نسبی کشورهای عربی و بهخصوص عربستان را تامین خواهد کرد و در بلندمدت سطح معضلات موجود در روابط میان اسلامآباد و ریاض را خواهد کاست.