به بهانه ادامه جنگ روسیه و اوکراین
درصورت حمله مسلحانه به یکی از اعضای پیمان، هریک از اعضای دیگر به‌طور انفرادی یا جمعی کمک‌های لازم را به عضوی که خاکش مورد هجوم قرار گرفته است، ارائه خواهد کرد که ازجمله این کمک‌ها به کار بردن نیروی نظامی است.
  • ۱۴۰۱-۰۲-۰۱ - ۰۱:۴۷
  • 00
به بهانه ادامه جنگ روسیه و اوکراین
تحلیلی کارکردگرایانه از ناتو
تحلیلی کارکردگرایانه از ناتو

صادق بشیره، کارشناس ارشد حقوق بین‌الملل: تجربه تلخ جنگ جهانی دوم و بروز مشکلات امنیتی در اروپای غربی، پنج کشور انگلستان، بلژیک، فرانسه، لوکزامبورگ و هلند را به ابتکاری در ایجاد یک معاهده دفاع جمعی در سال ۱۹۴۸ تحت‌عنوان بروکسل واداشت. مدتی نگذشته بود که با ابراز تمایل کانادا و پیشنهاد این کشور برای جایگزینی یک نظام امنیت جمعی گسترده‌تر با شرکت کشورهای آمریکای شمالی به‌جای پیمان بروکسل، معاهده آتلانتیک شمالی ۴ آوریل ۱۹۴۹ در واشنگتن به امضا رسید و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی NATO  و(North Atlantic Treaty Organization) پای به عرصه وجود نهاد. تجربه دو جنگ جهانی، فضای جنگ سرد میان دو بلوک شرق و غرب، نگرانی از توسعه شوروی و مقابله با آن را ازجمله مهم‌ترین اهداف ناتو قرار داده بود. به‌طوری‌که پس از مقدمه و مواد ابتدایی در ذکر اهداف سازمان و همبستگی اعضا و ایجاد روابط مسالمت‌آمیز و دوستانه میان آنها، اساسنامه ناتو به ماده ۵ می‌رسد که درواقع مبنای پیش‌بینی یک نظام امنیت دسته‌جمعی در این سند موسس است. مطابق با ماده مذکور «درصورت حمله مسلحانه به یکی از اعضای پیمان، هریک از اعضای دیگر به‌طور انفرادی یا جمعی کمک‌های لازم را به عضوی که خاکش مورد هجوم قرار گرفته است، ارائه خواهد کرد که ازجمله این کمک‌ها به کار بردن نیروی نظامی است.» مطابق با این ماده، حمله به یک یا چند عضو ناتو به‌منزله حمله به کل اعضاست و سایرین مکلفند در این مورد با کشور مورد هجوم واقع‌شده مساعدت‌ کنند که شامل همکاری نظامی نیز هست.
ناتو در چنین فضایی و با چنین تاریخچه‌ای ایجاد شده بود و به‌رغم فروپاشی شوروی و از میان رفتن پیمان ورشو (که در تقابل با ناتو توسط کشورهای بلوک شرق به سرکردگی شوروی سابق در سال 1955 ایجاد شده بود)، بازهم فلسفه وجودی آن از میان نرفت؛ چراکه عمده قدرت شوروی سابق ازجمله امکانات هسته‌ای، وسعت ارضی و حقوق این کشور مانند عضویت دائم در شورای امنیت سازمان ملل متحد به روسیه انتقال یافت اما به‌هر‌حال روسیه با چالش‌ها و ضعف‌هایی مواجه بود که برای مدتی این کشور را به خود مشغول می‌کرد و این فرصت برای ناتو مغتنم دانسته شد تا با تغییر سیاست‌هایش مرزهای خود را به‌سوی شرق توسعه داده و حوزه نفوذش را افزایش دهد. این موضوع البته چالش‌هایی را نیز برای ناتو به‌همراه داشته که در همان زمان از دید خبرگان دور نماند و گفته می‌شد حضور ناتو در سایر نقاط جهان درحالی‌که این سازمان صرفا برای اعضایش یک سیستم امنیت جمعی را طراحی می‌کند، چالش‌برانگیز خواهد بود؛ چالشی که امروز اوکراین با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند و در ادامه شرح داده خواهد شد.
باید گفت عضویت کشورهای بلوک شرق و اعضای سابق ورشو در سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، مسبوق به‌سابقه است اما هیچ‌یک به‌اندازه اوکراین حائز اهمیت و مناقشه‌برانگیز نبود؛ چراکه جدای از همه ملاحظات تاریخی، اقتصادی و... وضعیت ژئوپلیتیک ویژه اوکراین در همسایگی روسیه، این کشور را از سایرین متمایز کرده و بحث پیرامون اوکراین بیش از هر چیز یک مبحث امنیتی و غیرقابل‌تغافل است. به این ترتیب ناتو روسیه را در وضعیتی دو سر باخت قرار می‌دهد که یک سوی آن استقرار ناتو در اوکراین و ایجاد مخاطرات امنیتی علیه روسیه و طرف دیگرش جنگ و هزینه و مبادرت به اقداماتی است که به‌لحاظ حقوقی نامشروع است و موجب منزوی شدن آن کشور می‌شود. جایی که قطعا روسیه از ضروریات امنیتی خود دست نخواهد کشید و گزینه دوم را برمی‌گزیند، لذا هرچند به‌لحاظ حقوقی هر کشوری در مشارکت و همکاری با یک سازمان بین‌المللی آزاد است و اجبار، زور و جنگ ممنوع، اما از آن سو جامعه بین‌المللی هیچ‌گاه عملیات‌های مداخله‌جویانه و مخرب ناتو در قضیه کوزو را که بدون اخذ مجوز از شورای امنیت صورت گرفت و خلاف مقررات حقوق بین‌الملل بود، از خاطر نخواهد برد. به‌خصوص روسیه که بارها از دروازه شرقی خود مورد گزند قرار گرفته، لذا واقعیت این است که روابط بین‌الملل به‌خصوص مساله سازمان‌های بین‌المللی و به‌ویژه مسائل امنیتی، همیشه بازی در زمین حقوق بین‌الملل نیست و تعارض منافع دولت‌ها اگر به طرق دیگری رفع نشود، حتما می‌تواند منجر به جنگ شود. کمااینکه سایر کشورها ازجمله خود ایالات متحده آمریکا ایجاد پایگاه‌های نظامی در کشورهایی نزدیک به خود را برنمی‌تابند. بنابراین ضمن اینکه حقا جنگ ممنوع و محکوم است و حتما خود روسیه نیز از تبعات ناگوار چنین جنگی نسبت به خودش آگاه است، مبادرت به چنین اقدامات متخلفانه‌ای می‌کند.
اما پس از روسیه نوبت به خوابی می‌رسد که اعضای ناتو برای اوکراین دیده بودند و این روزها دارد تعبیر می‌شود. در توضیح باید گفت که اوکراین به‌عنوان یک کشور حائل میان ناتو و روسیه مطرح است و این موقعیت موجب شده ناتو در راستای سیاست‌های توسعه‌طلبانه و منافع استراتژیک خود به از بین بردن این دیوار حائل میان خود و روسیه و نزدیکی هرچه بیشتر به این کشور متمایل باشد. از سوی دیگر با علم به مقاومت سرسختانه روسیه برای جلوگیری از وقوع چنین اتفاقی، می‌توان خود بحث عضویت اوکراین در ناتو را نیز به‌عنوان یک اهرم فشار علیه روسیه طرح کرد و موضوع چانه‌زنی و مبادله قرار داد. این هم یعنی یک بازی دو سر برد برای ناتو در برابر روسیه. درحالی‌که ناتو با وضعیت فعلی که دارد و نظام دفاع جمعی‌ که به گستردگی ایجاد کرده است، تا حد قابل‌اطمینانی تهاجم روسیه علیه خود را خنثی کرده و پایستگی توازنی که به این طریق ایجاد شده باید در اولویت قرار داشته باشد اما ناتو به توفیقاتی راضی نیست که در حفظ امنیت اعضایش به‌دست آورده و قصد دارد ضمن تداوم حفظ این امنیت، بیش از پیش روسیه را تحت‌فشار قرار دهد یا به فتوحات جدیدی دست یابد. در این حالت معطل ماندن عضویت اوکراین در ناتو برای این سازمان از عضویت آن پرمنفعت‌تر است؛ چراکه عضویت اوکراین در ناتو یقینا به معنای ایجاد مخاصمه و درگیری است و اگر اوکراین عضو ناتو باشد، درگیری‌اش با روسیه مساوی است با درگیری مستقیم میان ناتو و روسیه. پس در حالت معطلی اوکراین برای عضویت در ناتو این کشور به امید ناتو و به‌عبارت بهتر به نیابت از آن با روسیه وارد جنگ می‌شود. درحالی‌که ناتو کنار نشسته، بدون‌هزینه به اقداماتی نمایشی دست می‌زند و حتی سعی دارد از جنگ به راه انداخته‌شده بیشترین منفعت حقوقی، سیاسی و اقتصادی را تحصیل کند. ناتو به‌خوبی می‌داند که جنگ با روسیه برای اوکراین منفعتی ندارد و به‌لحاظ حقوقی نیز به‌دلیل عدم عضویت قطعی اوکراین در این سازمان بین‌المللی تکلیفی متوجه آن نیست، لذا به‌دفعات تاکید می‌کند قصد ورود به این جنگ و انجام اقداماتی را ندارد که منجر به این موضوع شوند، لذا از ابتدای بحران اخیر روسیه و اوکراین که برخی تحلیلگران از بروز جنگ جهانی سوم سخن به‌میان می‌آوردند، نگارنده آنچنان اعتقادی به این موضوع نداشت؛ چراکه اساسا برای آمریکا و اروپا نفعی در این ورود به چنین جنگی متصور نبود، مگر اینکه در ادامه شرایط این‌گونه ایجاب کند که چنین منفعتی ایجاد شود.
اما در میانه این کارزار که پیدا بود ناتو به‌دنبال منافع خود است و روسیه نیز از اولویت‌های امنیتی‌اش دست نخواهد کشید، درخصوص اوکراین موضوعی که کمتر مورد توجه قرار گرفته، این است که اساسا این کشور چرا و با چه هدفی باید عضو ناتو شود؟ این پرسشی است که هر کشوری پیش از پیوستن به یک سازمان بین‌المللی باید درصدد پاسخگویی به آن برآید. آیا صرف تمایل حزب غرب‌گرا برای عضویت اوکراین در ناتو توجیه منطقی ایجاد می‌کند؟ این موضوع را باید با ذکر چند مثال ملموس‌تر تشریح کرد تا مساله به‌خوبی روشن شود. فی‌المثل اینکه کشورهای اسلامی صرف مسلمان بودن در سازمان همکاری اسلامی گرد هم آمده‌اند، برای این کشورها منفعت به‌خصوصی به همراه داشته یا مثلا توانسته از جنگ میان عربستان و یمن جلوگیری کند یا مسلمین جهان را علیه اسرائیل بسیج کند؟ پرسش‌هایی از این قبیل، مسائل مهمی هستند که یک کشور پیش از همکاری با یک سازمان باید آنها را در نظر داشته باشد و هزینه-فرصت کند. چنانکه مدتی قبل طی یادداشت دیگری به رسم همین قاعده و در همین روزنامه، ملاحظاتی پیرامون عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای توسط نگارنده به رشته تحریر درآمد و مفصلا تشریح شد که آیا چنین عضویتی برای ایران حاوی منفعت است یا خیر و با اتخاذ چه رویکردی می‌توان ضمن تشریک مساعی در سازمان مذکور به نحو احسن منافع کشور را تضمین کرد؟ پس اوکراین پیش از پیچ‌وتاب خوردن‌ یک روز در آغوش ناتو و یک روز در دامان روسیه، باید از خود بپرسد که من چرا باید عضو ناتو شوم؟ به‌ویژه اینکه بحث اوکراین و ناتو از تحصیل منافع گذشته و حساسیت موضوع هم به‌لحاظ ماهیت این سازمان و هم وجود بازیگران خارجی موثر مثل روسیه بیش از اینهاست و بحث از این نظر مشابه سازمان همکاری کشورهای اسلامی یا سازمان همکاری شانگهای نیست. چنانکه گفته شد ناتو سازمانی است که بناست امنیت اعضا را تامین کند، لذا می‌توان این پرسش مهم را به‌طور دقیق‌تر به این شکل مطرح کرد که با اتخاذ تحلیلی کارکردگرایانه از ورای همکاری نظامی و کارکرد دفاعی این سازمان، اولا آیا میان ناتو و اوکراین یک همبستگی مناسب شکل خواهد گرفت؟ ثانیا آیا امنیت اوکراین تضمین خواهد شد؟ درمورد اول باید سوال را با این سوال پاسخ داد که چگونه می‌شود میان ناتو و اوکراین نوعی از همبستگی را صرفا با کارکرد نظامی ایجاد کرد؟ درحالی‌که بخش قابل‌توجهی از اوکراین به‌خصوص نواحی شرقی این کشور هم‌سو و هم‌راستای با روسیه است و با رویکرد در پیش‌گرفته شده توسط دولت میانه‌ای ندارد. نظریه نوکارکردگرایی دربرابر تحلیل کارکردگرایانه، متضمن این مطلب است که صرف همکاری در یک موضوع خاص، حداقل در همه موارد منجر به همکاری همه‌جانبه و نیل به یک وحدت یا اتحادیه مانند آنچه در اروپا پدید آمد، نخواهد شد و لزوما باید پس از اقناع نخبگان و افکار عمومی جامعه حالتی از همکاری، همدلی و هم‌راستایی سیاسی را میان چند کشور ایجاد کرد و سپس به روابطی مطمئن در سایر زمینه‌ها دست یافت. موضوعی که می‌توان گفت درمورد اوکراین صادق است و عضویت اوکراین در ناتو و تبعات بعدی آن، فرض عدم اقدام روسیه نیز یقینا وضعیت داخلی این کشور را متاثر خواهد کرد. این عدم تعمیق همکاری و رابطه سیاسی اوکراین با غرب چنانکه امروز قابل‌مشاهده است در حمایت این سازمان از اوکراین نیز تاثیرگذار بوده است. به‌طوری‌که ناتو اوکراین را گاه با پا پیش می‌کشد و گاه با دست پس می‌زند و این رفتار از سوی اوکراین نسبت به ناتو پس از بروز جنگ نمایان شده است. از این جهت همکاری اوکراین با ناتو برای این کشور اگر هم جایگاهی داشته باشد، آخرین ایستگاه است که پس از طی یک مسیر طولانی باید به آن رسید تا بتوان از منافع این عضویت بهره برد. اما اساسا منفعت عضویت هر کشوری در ناتو چیست؟ اگر بگوییم ناتو سازمانی است که در جهت حفظ امنیت دسته‌جمعی اعضا تشکیل شده است، پس‌ انگیزه ورود هر کشوری به این سازمان باید حفظ امنیتش باشد. پس اوکراین بنا دارد برای نیل به هدف تحصیل امنیت به ناتو بپیوندد، حال آنکه به‌نظر می‌رسد این موضوع نقض غرض باشد و اتفاقا امنیت اوکراین به‌عنوان حد فاصل میان روسیه و ناتو، در بی‌طرفی این کشور است. اتخاذ سیاست بی‌طرفی و حفظ استقلال اوکراین دربرابر روسیه و ناتو و تعاملات مثبت متعادل و متوازن با آنها در چنین موقعیت جغرافیایی‌ای تنها راه حفظ صلح و امنیت در اوکراین است. موضوعی که به‌درستی از سوی این کشور درک نشد و امنیت آن را برهم زد؛ چراکه اساسا حفظ امنیت اوکراین در گرو عضویت این کشور در ناتو نبود و اتفاقا برعکس این مساله درست عامل برهم زدن امنیت این کشور شد. کشوری که اتفاقا در سال‌های اخیر در بسیاری از زمینه‌ها شکوفایی و پیشرفت‌های خوبی داشت و حفظ این امنیت می‌توانست بر تداوم چرخه توفیقاتش بیفزاید، لذا بدیهی است که اگر شرایط یک کشور به‌خوبی مورد سنجش حاکمان قرار نگیرد، با اشتباهات محاسباتی منافع کشورها از دست رفته و به آنها زیان خواهد رسید. چنانکه سالیان‌سال است از حکومت‌‌های شاهنشاهی گرفته تا جمهوری اسلامی، با نفت ملی و بی‌نفت ملی، هسته‌ای و غیرهسته‌ای، موشکی و غیرموشکی و... آمریکا و غرب، ایران را یک لحظه به‌حال خود واگذار نکرده‌اند و اگر این‌گونه تحلیل‌ها ارائه شود که مثلا مشکل آنها با کشور ما، هسته‌ای و موشکی و اسلام است و اگر آنها را وا دهیم مسائل‌مان برطرف خواهد شد، حسب موقعیتی که کشور ما دارد تحلیل‌کننده دچار یک اشتباه محاسباتی شده و هرگز چنین نخواهد شد.

  منابع:
1- ضیایی‌بیگدلی، محمدرضا، حقوق بین‌الملل عمومی، تهران، انتشارات گنج دانش، چاپ هفتادوچهارم، سال 1400.
2- بیگ‌زاده، ابراهیم، حقوق سازمان‌های بین‌المللی، تهران، انتشارات مجد، چاپ چهارم، سال 1395.
3- موسی‌زاده، رضا، سازمان‌های بین‌المللی، تهران، انتشارات میزان، چاپ نوزدهم، سال 1391.
4- بشیره، صادق، سازمان‌های بین‌المللی تحلیلی، تهران، انتشارات آفرینندگان، چاپ نخست، سال 1400.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰