نگاهی به انتشارات و چاپخانه دانشگاه تهران (بخش نخست)تربیت و تحقیق دو وظیفه اصلی و اساسی دانشگاه است، از سویی وظیفه انتشار و در دسترس همه قرار دادن آن بدون چشمداشت مالی و سوداگری.
در باب عوامزدگی و روزمرگی دانشگاه
سیدابراهیم اشکشیرین، پژوهشگر و کتابدار: 1.طبع و باسمه و چاپ عملی است که بدان میتوان از روی نوشتهای تعدادی نسخه شبیه آن تهیه کرد. معنی لغوی «باسمه و چاپ» رواج دارد، ولی بهلحاظ لغوی معنی آن روشن نیست، اما مصداق مشخصی دارد. در بدو ورود چاپ به ممالک اسلامی با موافقتها و مخالفتها مواجه شده است، مثل هر چیز نو دیگر، ولی بعد از مدتی افتوخیز جا باز کرده، اهلیت یافته؛ چراکه یکی از ضروریات و لوازم دوران جدید است و از وجود آن نمیتوان صرفنظر کرد. در سده پانزدهم آن را گوتنبرگ اختراع کرد و در بدایت کار کتاب مقدس را بهصورت چاپ سنگی درآورد و بعد از آن چاپ با حروف سربی و چوبی پدید آمد. در دوره صفویه چاپخانه را برای اولینبار ارامنه جلفای اصفهان وارد ایران کردند و تعدادی کتاب هم طبع کردند که چندان دیری نپایید و تعطیل شد.
سیاحان فرنگی گزارش کردهاند که در ایران صد دفعه تا حال خواستهاند مطبعه دایر کنند، فواید و منافع آن را میدانند و میبینند و ضرورت و سهولت آن را میسنجند، ولیکن تا حال کامیاب نشدهاند، «برادر وزیر اعظم که آدم خیلی عالم و مقرب خاقان است در سنه 1087 از من خواست تا عملهای از فرنگ بیاورم که این کار را به آنها بیاموزد و کتب مطبوعه عربی و فارسی را هم که من به او داده بودم به شاه نشان داده و اجازه گرفته بوده، ولی وقتی که پای «پول» بهمیان آمد همهچیز به هم خورد.» (سیاحتنامه شاردن)
بههرحال آنچه از این روایت آشکار است اینکه مسئولان آن عهد هم مثل اخلاف خود پول را بر هر چیز دیگر عزیزتر میدانستهاند و نمیتوانستند پول را برای کتاب خرج کنند، چون کتاب در زندگی آنها ضرورتی نداشت، همین خود بزرگترین دلیل انحطاط و اضمحلال یک قوم در برههای از زمان است.
سرانجام در عهد فتحعلیشاه قاجار بههمت عباسمیرزا نایبالسلطنه چاپخانه وارد تبریز شد و تعدادی کتاب نهچندان مهم که اکثر ترجمه رمانهای سطحی بورژوامنشانه فرنگی بود، طبع شد که در اول حروفی بود که به مذاق اهل کتاب خوش نیامد و تعطیل شد که بعد از مدتی چاپ سنگی تاسیس شده و به طهران هم رسید. آنچه مسلم است در همه این کارها برنامه معقول در کار نبود و بعد از خیزشی تازه، تعطیلی در پی بود، نه فقط در امر چاپ و چاپخانه بلکه در امور «کبریتسازی و شمع کافوری و ریسمانتابی» و... (ر.ک. حسین محبوبیاردکانی، تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران؛ محمدعلی جمالزاده، گنج شایگان) هم در بر همان پاشنه میچرخید، چنانکه «أظهر منالشّمس» است. این امر هنوز هم بعد از قریب 200 سال همچنان تکرار میشود. اول فرودگاه و هتل میسازیم بعد میبینیم مسافر نیست، بلااستفاده میماند، سد میسازیم بعد میبینیم دریاچه خشک شد و باید مستشار خارجی اجیر کنیم که بتوانیم نفس بکشیم، بگذریم...
۲. سرانجام چاپخانه و انتشارات جای خود را باز کرد و چند ناشر و بنگاه موفق پا به عرصه وجود نهاد؛ «بنگاه ترجمه و نشر کتاب»، «بنیاد فرهنگ ایران»، «فرانکلین»، «شرکت افست»، «امیرکبیر»، «انتشارات دانشگاه تهران»، «انتشارات دانشگاه تبریز» و «انتشارات خوارزمی» و... ، امروزه همه آنچه ذکر شد یا تعطیل شدهاند و یا از آنها اسمی مانده است. بعد از انقلاب اسلامی «مرکز نشر دانشگاهی» وابسته به «وزارت علوم» تنها ناشر موفقی بود که علاوهبر چند هزار کتاب درسی و کمکدرسی، چند ده تا مجله خواندنی هم چاپ میکرد، درصورتیکه یک ریال هم از بودجه وزارت علوم استفاده نکرد؛ بلکه چندین عمارت هم برای نپرداختن پول اجاره و گسترش دایره فعالیت خود ابتیاع کرد که در تغییر مسئولان آن به روزگار سیاه افتاد و عمارات آن را هم فروختند و خرجش کردند، الان جسد مردهای بیش نیست. (این خود برهان قاطعی بر عدم لیاقت مدیران است، نه ضرر و زیان دادن این موسسات و ازجمله انتشارات دانشگاه)
انتشارات دانشگاه تهران را مرحوم استاد علیاکبر سیاسی بنا به نیاز نه از سر تفنن و تقلید در سال 1325شمسی تاسیس کرد و استادان را تشویق و ترغیب و تکلیف کرد که جزوات درسی را کامل کرده و بهصورت کتاب چاپ کنند که از حالت پریشانی و آشفتگی و نسخ و فسخ و مسخ و رسخ رهایی یابد و برای تشویق بیشتر استادان مبلغی قابلتوجه هم اختصاص داد جهت پرداخت حقالتألیف. در این مدت کموبیش افراد لایقی هم این مؤسسه را که بعدها به چاپخانه و حروفچینی مجهز شد، سرپرستی کردند و بالنسیه کتابهای خوبی هم چاپ کرده است تا اندازهای نیاز دانشگاههای این دیار را رفع و رجوع میکرد و تا چند سال پیش هم تا حدی میکرد، ولی معالأسف سیر نزولی طی کرده و میکند و برنامهای حسابشده در کار آن نیست و کتابها وضعی پریشان و مضحک به خود گرفته است و غالبا کسانی که اثر خود را به این موسسه میدهند یا کتاب آنها را جای دیگر چاپ نمیکند یا در فکر این هستند که جزوهای پریشان به لحاظ مضمون و صورت که خود یا دیگران یا به مشارکت دیگران سرهمبندی کرده، به هر نحو شده است بهچاپ برسانند و ترفیع گرفته و تبدیل وضع بدهند تا متهم به «رکود علمی و جفّالقلم» نشوند. مسئولان آن هم در این کار هیچگونه سررشتهای بندگان خدا ندارند، بعضی تا حدی ناشیاند که باعث تعجب و شگفتی است. کارمندجماعت هم که هرکس در مصدر امور بود مدح او را از اندازه میگذرانند و چون ستاره اقبال آن بختبرگشته افول میکرد، در قباحت و شناعت و لئامت او قصیدهای غرا در چنته داشت که نادرهمردی مثل امیرکبیر را میخواست که نهیبش کند و بگوید پدرسوخته مگر تا دیروز حاجمیرزا آقاسی را مدح نمیکردی! امروز چون مصدر امری نیست فحش نثارش میکنی، لابد فردا هم که من نباشم همین فحشها را نثارم میکنی! برای همین همیشه معالاسف مقرب خاقان و زینهالمجالسند. یا اگر دلسوز و سررشته داری در بین آنها باشد به هر خواری و زبونی و وجیزهخوانی هرکس ناکس تن درنخواهد داد، طبیعی است که کاری به او محول نشود یا به کاری مجبور شود که در حکم «کار گل» است، لذا طبیعی است که گوشهنشین خواهد شد و مصدر کاری و خدمتی نمیشود و «این نیز هم بگذرد» پیشه خواهد کرد و برای تقاعد و خلاصی از این زندگی نکبتبار روزشماری میکند و چون از این بند رها شود، حاضر نیست به قفای خود نظر کند.
۳. لازم و ضروری و حیاتی است که دانشگاه به خود تکانی بدهد، در وهله اول نقایص خود را با کمک افراد شایسته و مستقل و شریف و دلسوز و متعهد و متخصص حقیقی نه کاغذی و مدرکی که امروز معالاسف در بازار سوداگری به بیع و شراء گذاشته شده است، جستوجو و در مرحله بعد با تفکر و تعقل و برنامه در رفع و رجوع آنها کوشش عاجل و آجل کند. حکماء گفتهاند: «أوّلالفکر و آخرالعمل» و شیخ اجل سعدی(علیه رحمه) فرماید:
«ملک از خردمندان جمال گیرد و دین از پرهیزگاران کمال یابد، پادشاهان به صحبت خردمندان از آن محتاجترند که خردمندان به قربت پادشاهان.
پندی اگر بشنوی ای پادشاه/در همه عالم به ازین پند نیست
جز به خردمند مفرما عمل/گرچه عمل کار خردمند نیست»
دانشگاه با هزاران آه و افسوس و این امر جدا از کل مملکت نیست، دچار عوامزدگی و روزمرگی شده است به علت گروهگرایی و رفیقبازی کارها را به سالوسان از همهچیز و همهجا بیخبر و بیخرد واگذار کرده، لذا دوایر آن بیخاصیت و عاطل و باطل مانده است، بعد بهجای پیدا کردن مشکل کار در تختهقاپو کردن آن دوایر که حیاتی و ضروری دانشگاه بوده و هست کوشش شده یا به مشتی سودپرست و از خدا بیخبر واگذار کرده است که بهجای حل مشکل، مشکل را چندبرابر نموده و سرمایه و وقت را تلف کرده و خرج روی دست دانشگاه گذاشته است، لذا آنها را زائد دانسته و در محو آن کوشش نموده تا گروه دیگری سر بردارد و ساز دیگری کوک کرده، درصدد برآید مجدد آب ریخته را جمع کند و به جوی بازآورد و مدام صرف وقت شود و حیف و میل هزینههای گزاف و تضییع وقت. ازجمله مهمترین آنها «مؤسسه انتشارات و چاپخانه دانشگاه» است که امروز به وضعی فلاکتبار و غیرقابلتصور و وصف و تعریف درغلتیده، ضررهای غیرقابلجبران خورده است.
شکی در این نیست که در این دیار دانشگاه بدونتوجه به شرایط و امکانها و نیازهای به معنی واقعی آن بنا شده است، مثل خیلی چیزهای دیگر. جا دارد بعد از اینهمه ره بادیه رفتن و دور خود چرخیدن فکر و ذکری شود که به دانشگاه چه نیازی است و دانشگاه چیست و وظیفه آن کدام است و با بنگاه معاملاتی و تجارتخانه و بقالی و... چه فرقی دارد و اصلا چه حاجتی به مدرسه و دانشگاه است؟
تربیت و تحقیق دو وظیفه اصلی و اساسی دانشگاه است، از سویی وظیفه انتشار و در دسترس همه قرار دادن آن بدون چشمداشت مالی و سوداگری. از واضحات است که در دانشگاه با علم و دانش سودا نمیکنند. اگر بکنند دیگر دانشگاهی نیست، بلکه دکان و دکه و بنگاه معاملاتی و دفتر و دستک و بندوبست و حقهبازی است، دانش را بهخاطر دانش میجویند و نظری به سود آن ندارند، تاجر عرب میگفت: «من تجارت میکنم که خرج مدرسه و دانشگاه کنم نه مثل ایرانیها مدرسه و دانشگاه باز کردهام که تجارت کنم.» افلاطون و ارسطو سوفسطائیان را ملامت میکردند برای اینکه با علم سودا میکنند و در قبال تدریس مزد میستانند و علم را خراب میکنند، حالا چطور شده است که ما همهچیز را از دریچه پول میبینیم و با آن میسنجیم آن هم در دانشگاه و مدرسه. چنانکه در بر این پاشنه بچرخد دانشگاه هویت خود را بیش از پیش از دست خواهد داد؛ چنانکه داده است. فوائد علم و دانش چنانکه عقلاء گفتهاند: «خود به تبع حاصل آید». «تنگچشمان نظر به میوه کنند» و معنی تحقیق و جد و جهد در علم و دانش هم این است که نخست محقق در آن موضوع مورد تحقیق احاطه و اشراف کامل داشته باشد و جهل مرکب هم نداشته باشد و بداند چه نمیداند و از عهده چه کاری برنمیآید و مایه و مقدمات آن را ندارد و از سویی دنبال جواب چه سوال و درد بیدرمان و گشایش مشکلی است. چون انجام ندادن بسیاری از کارها خیلی بهتر از انجام آن بهصورت غلط و ناقص است، مخصوصا در مسائل و امور فرهنگی و علمی و دانشگاهی، سالانه مبالغ زیادی بودجه اختصاص به طرحهای تحقیقاتی میشود، ولی کدام طرح و گزارش مصوب قابل چاپ و ماندگار است و میتواند گرهای از کار فروبسته این ملک را بگشاید و کدام رساله دکتری (نظر به علوم انسانی است) قابل مطالعه و چاپ است، امروز در و دیوار دانشگاه را تبلیغ فروش رساله فوقلیسانس و دکتری و مقاله سرهمبندی و کتابسازی و... پر کرده است، چه کسی رساله مینویسد و کدام دانشجو میخرد، در کجا از این رسالهها دفاع میشود و چه کسی با خریدن آن کاغذپارهای بهنام «مدرک» اخذ میکند، کدام استاد حق مشاوره و راهنمای آن را دریافت میکند؟ چرا این عمل زشت یکی از راههای درآمد عدهای شیاد و حقهباز شده و «وزارت علوم و دانشگاه» از پس آن برنمیآید که جلو این کار زشت را بگیرد؟ با آن مبارزه نمیکند، چنین بهنظر میآید که بعضی در این امر غمضالعین میفرمایند و خداینکرده خود از قبل آن منتفع میشوند، چنانکه در «سازمان بهاصطلاح سنجش» از قبل کنکور عدهای سود میبرند و خود اقدام به برگزاری «کلاسهای کنکور» هم کردهاند. ایبسا فردا اقدام به فروش مدرک تحصیلی هم بکنند، با این استدلال حالا که دیگران این کارها را انجام میدهند و سود میبرند، خود ما چرا انجام ندهیم و سود نبریم؛ مگر چه از دیگران کمتر داریم.
۴. جهت تعلیموتربیت و آموزش علوم، دانشگاه به وسایل، شرایط و اوضاع مادی و معنوی هم نیازمند است، ازجمله نیازهای حیاتی آن، کتابخانه، آزمایشگاه، رصدخانه، مزرعه نمونه، بیمارستان و وسایل بسیار دیگر و صدالبته چاپخانه، کتابخانههای کامل و تخصصی و مجهز به آخرین تحقیقات است که معالاسف در دانشگاههای این دیار از آن خبر و اثری نیست و کسی اندیشه آن را ندارد و بهتر است گفته شود از آن بیاطلاع است و کسی هم به آن احساس نیاز نمیکند و درصدد کشف مشکلات و رفع موانع آن نیست. فقط شب و روز عمر به تعارف، تکلف و تشکر از همدیگر صرف میشود؛ مرئوس از رئیس و برعکس آن هم از جیب مردم؛ اگر قادر باشند که مجرب است که در مسئولان و اولیای سابق این توانایی نبوده است وگرنه دانشگاه به این حال و روز سیاه نمیافتاد و بهجای اینکه سیاست و برنامههای دولتها را عاقلانه و منصفانه نقد و بررسی کند و حوادث و مشکلات را قبل حدوثشان گوشزد کرده، راه خلاصی و صلاح را ارائه میداد و خود عزم، استقلال و برنامه میداشت که از دخالتهای قدرتهای سلطهگر داخل و خارج از دانشگاه فارغ و آزاد شود. معالاسف چنددهه است که هر چندسال یکبار دستبهدست میشود و سلطه مهندسان از همهجا بیخبر «دانشکده فنی» بدون هرگونه مجامله و تعارف دمار از روزگار دانشگاه درآورده است (البته «اثبات الشیء نفی ماعدا نمیکند» غیر آنها هم از خود هنری نشان ندادهاند یا هنری نداشتهاند) و دانشگاه از هدف و غایت خود که تربیت افراد لایق، شایسته، متعهد، مسئول، وارسته، متخصص پاکنهاد، شجاع، متدین، خدوم و وطندوست است بازمانده. «هرچه بگندد نمکش میزنند، وای بهروزی که بگندد نمک!» امروز دانشگاه در تشخیص عیوب و امراض خود درمانده و این از غرایب و عجایب است.
استقلال دانشگاه اصولا به این معنی است که هر طایفه و بهاصطلاح حزب (حزب بهمعنی اصطلاحی این لفظ در این دیار نبوده است و نیست خاصه بعد از «انقلاب اسلامی) و دستهای قادر نباشد و جرات نکند خیل مریدان خود را در آن به اسما و مسمیات مختلف بچپاند. وزرا و مسئولانی که جز خرابی و بیکفایتی حاصلی در کارنامه نداشتهاند، اکثرا مقام استادی هم در دوره قدرت برای خود دستوپا کردهاند، وقتی از آنها سوال میشود «بعد از وزارت به چه کاری مشغول خواهی شد؟ میفرمایند در دانشگاه اتاقی دارم مشغول تدریس و تحقیق میشوم.» مثل اینکه مظلومتر از دانشگاه و بیدر و پیکرتر و بیضابطهتر از آن جایی نیست.
۵. یکی از بلایایی که اخیرا دامن دانشگاه را گرفته «درآمدزایی» است که این رویه سوء و فکر کاسبکاری زبوناندیشانه مخرب و زشت امروزه از مدرسه تا مسجد، حج و اوقاف و زیارت و دیگر شئون اجتماعی و فرهنگی را تصاحب کرده است. این رویه مخرب و فسادزا از رای و نظر عوامزده و دلالمنشانه بهاصطلاح «سردار سازندگی» نشأت گرفته که اکنون اخلاق جامعه را از بنیاد و پایه و اساس دچار فساد و تباهی کرده است و کشور را بهجد تهدید میکند. باید دانشگاه با «بلدیه» سابق که آسمان تهران را درقبال پول سیاه به هرکس و ناکسی و با هر غرض و نیتی واگذار میکرد و بهخود هم میبالید، فرق داشته باشد و خداینکرده مقلد آن رویه مخرب نباشد و لازم و ضروری است هرچه سریعتر در اندیشه جبران آن برآید، زیرا وظیفه اساسی دانشگاه است که در این امر پیشاهنگ باشد و چشموچراغ اجتماع، و فکر و ذکرش را معطوف اصلاح ریشهای امور و پیشرفت و حل مشکلات کند، ولی معذلک امروزه پشت پای خویش را هم دیدن نتواند.
دانشگاه با خروارها مشکلات که نمیتواند آنها را فهم و شناسایی و راه خروج از آن را پیدا کند، بر خود پیرایههایی هم میبندد و این پیرایهها نه بهنفع دانشگاه است و نه به خیر و مصلحت و نه در شأن آن و نه نیازی به آنها دارد و نه از مسئولیتشان برمیآید، اما عهدهای برای سود شخصی خود این علمشنگهها و بهاصطلاح موسسات را راه انداخته و بودجهای گرفته و مقداری حیفومیل میکنند و مقداری هم بهجیب مبارک میزنند. («شرکت تعاونی کارکنان دانشگاه» که از پول آن بیچارگان دایر شده بود، عدهای خوردند و آبی هم رویش و کسی هم از مسئولان آن نپرسید خرتان بهچند). یکی از موسساتی که بهزعم راقم سطور باید تحتمراقبت و رسیدگی افراد مستقل، هوشیار، کارکشته، بیطرف و منصف قرار گیرد «پارک علم و فناوری» است که درحالحاضر خدا داناست به چه کاری مشغول است. آیا در شأن دانشگاه است که گوشهای از آن دارودستهای اشغال کنند به زمین و زمان هم فیس و افاده بفروشند و پیک موتوری و «فروش مدرک تحصیلی» و... دایر کنند. دوایری که از آن بوی پول میآید و مشتی یقهسفید از خود متشکر آنها را میچرخاند، باید خیلی دقیق تحتذرهبین و حسابوکتاب باشد، بهوسیله افراد پاکدست، متعهد، خبیر و متقی، یعنی خدا ترس، نه سادهلوح و بیخبر از همهچیز و همهجا.
۶. وظیفه دانشگاه تربیت افراد لایق، دلسوز، خدوم، متدین، درستکار و متعهد در مقابل مردم و کشور است و در مرحله بعد متخصص. اما دانشگاه تهران که باید نمونه برای دیگر دانشگاهها -که همهجا مثل قارچ روییده است و خیلیها امروزه بلااستفاده مانده است- باشد، تحقیق، تربیت و تزکیه را رها کرده است، نه کتاب درسی مناسب دارد، نه استاد دلسوز و حاذقی که بتواند از عهده این امر بر آید. کافی است نگاه سطحی به عناوین کتب و مجلاتی بیافکنیم که دانشگاه چاپ میکند؛ معمولا هر کتاب و مقاله چندین مولف و مترجم دارد، همین خود برهان قاطعی است بر ساختگی و رفیقبازی و نان به هم قرض دادن این قماش مولفان و مترجمان، اما «بهمنظور تبدیل ایده به محصول و ایجاد ثروت دانشبنیاد» تاسیسات راهاندازی میکند بدونحسابوکتاب، آن هم به قیمت تخریب و به مناقصه گذاشتن و نیست و نابود کردن چاپخانه دانشگاه بخشنامه ضربالاجل غلاظ و شداد صادر میکند که «نسبت به خمیر کردن کتابهایی که امکان فروش ندارد (چرا باید کتابهایی چاپ شود که امکان فروش نداشته باشد)... اقدام فرمایید... همچنین فهرست سایر کارکنان محترم چاپخانه را برای اقدام مقتضی بهمنظور استفاده در سایر واحدهای حوزه معاونت پژوهشی یا سایر واحدهای دانشگاه از طریق حوزه معاونت محترم اداری و مالی تهیه کرده و اقدام لازم برای معرفی انجام دهید. با توجه به مجوز معاون محترم اداری و مالی کلیه اقدامات و تشریفات قانونی برای فروش تجهیزات چاپخانه (درحال فعالیت و کار) انجام دهید. زمان توقف کامل فعالیت چاپخانه فعلی توسط هماهنگی دو معاونت و جنابعالی عنقریب تعیین خواهد شد.» (به جملهها و تعابیر و عبارات التفات بفرمایید، مثل اینکه امروزه در دانشگاه یک نفر یافت مینشود که دو کلاس سواد داشته، از عهده نوشتن چندجمله فارسی بالنسبه صحیح و سالم بر آید که خواندن آن برای خوانده عذابی الیم نباشد و باعث ریشخند هر فارسی زبانی قرار نگیرد. آن هم در اداره «معاونت پژوهشی دوانشگاه»)
حال آنکه دانشگاه وظیفه دارد هم مشکلات راه تربیت افراد لایق بهمعنی تاموتمام آن، نه بنده پول و مقام، فریبکار، دغلباز، سالوس، ازخودراضی، حقهباز و بوقلمونصفت اهل رو و ریا را بهطور ریشهای بیابد و حلوفصل کند. تفکر کند که چرا استاد معرفیشده از طرف آن بهعنوان «پژوهشگر جوان نمونه در سطح جهان» حقهباز از کار درمیآید، آن هم در رشته فلسفه مادر علوم و شریفترین و بیغرضترین آنها. (البته و صدالبته این معما را باید استادان «گروه آموزشی فلسفه»، اعم از قدیم و جدید پاسخ بگویند) لذا چگونه میتواند از کارهای بیحاصل گذشته خود عبرت بگیرد، اما درس گرفتن و عبرتآموزی هم کار هرکس و ناکسی نیست و شرایط و ظروفی میطلبد. اگر ممکن بود بیش از 200سال، بلکه بیشتر مملکت گرد سنگ آسیا نمیگشت و هرچند مدت ساز «دساتیر ملا فیروزی» ساخته شیادان بریطانیای کبیر و فرانسه بدتر از آن کفتار پیر و مولود حرمزاده استعمار، رژیم آپارتاید صهیونیستی را یک عده فلکزده زبوناندیش کوک نمیکردند و عدهای برای «سیاست ایرانشهری» سینه و غیرسینه چاک نمیدادند و فهم میکردند «این چاهها چغوک ندارد»، «من جربالمجرب حلّت به النّدامه» و با حال و وضع امروزی دانشگاه فکر بهبود تمنای نزدیک بهمحال است. مگر «دستی از غیب برون آید و کاری بکند.»
مطالب پیشنهادی










