دغدغه ایجاد برابری در سازوکارهای رفاهی دولتهای مدرن ناممکن استرخداد برخی بیقراریهای اجتماعی در سالهای اخیر میتواند نشانههایی آشکار و دلالتهای تاملبرانگیز بر وجود مشکلات و گرههای مستمر در زندگی روزمره مردم زیرپوست شهرهای بزرگ کشور و بهویژه تهران باشد که معمولا کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند.
کرامت؛ حلقه مفقوده سیاستهای رفاهی
جعفر علیاننژاد، دانشآموخته علوم سیاسی: رخداد برخی بیقراریهای اجتماعی در سالهای اخیر میتواند نشانههایی آشکار و دلالتهای تاملبرانگیز بر وجود مشکلات و گرههای مستمر در زندگی روزمره مردم زیرپوست شهرهای بزرگ کشور و بهویژه تهران باشد که معمولا کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند. این مشکلات علیالخصوص در قشری که به محرومان شهری موسومند و اجبار زمانه آنان را محکوم به پایین بودن و حاشیهنشینی کرده است نه استثنا، بلکه روال طبیعی زیست روزمره شده است. عادت به درد و رنج، روحیه منازعه و ستیز با مصائب و مشکلات را از محرومان گرفته و روشهای بدیل برای تداوم بقا و حق حیات را پیش روی آنان قرار داده است. با وجود این محور زمان و فضا بهضرر محرومان درحال گذران و گسترش است و گزینههای انتخاب پیشرو برای تداوم شرایط حیات را محدود و این قشر را مجبور به ابتکار در شیوههای جدید زیست برای بقا میکند. بیتوجهی به کیفیت زیست روزمره محرومان شهری اما سکه رایج مطالعه و تحلیل این قشر از سوی دولتمردان سابق و نخبگان بوده است. این اتفاق البته بهمعنی انکار و نفی سیاستگذاریهای رفاهی دولتهای قبلی جمهوری اسلامی نیست، بلکه بیشتر بر تکبعدی، ناکافی و ناقص بودن این سیاستگذاریها دلالت دارد. ابلاغ سیاست کلی تامین اجتماعی توسط مقام معظم رهبری، دقیقا ناظر برهمین آسیبها و فرجام نیافتگیها، است. نکته مهم در ابلاغ این بسته جدید سیاستهای کلی، جامعیت تعریف تامین اجتماعی در تجربه جمهوری اسلامی ایران است که با بهرهگیری از الگوی اسلامی- ایرانی تدوین شده است. کاربست چهار قید مهم؛ «کارآمد»، «توانمندساز»، «عدالتبنیان» و «کرامتبخش» در تعریف تامین اجتماعی نشان میدهد، هم تجربههای قبلی بهخوبی آسیبشناسی شده و هم استخراج مفهومی دقیقی از گزارههای حقیقی اسلامی در این خصوص صورت گرفته است.
در این یادداشت قصد داریم با بررسی نحوه اجرای یکی از مهمترین سیاستگذاریهای رفاهی در تاریخ جمهوری اسلامی که با عنوان طرح هدفمندی یارانهها اجرا شد، نشان دهیم چرا اکنون که در موقعیت گام دوم انقلاب اسلامی قرار گرفتهایم، لازم است نگاهی جامع و چندبعدی به مقوله تامین اجتماعی داشته باشیم. برای این منظور لازم است با تحدید قلمرو موضوع، کیفیت تاثیر این سیاست در زیست روزمره مردم محروم شهری مورد بررسی قرار گیرد. عدم جامعیت پیشگفته که ناشی از نادیده گرفتن همزمان چهار قید مهم تعریف تامین اجتماعی است، موجب شد تاثیر اجتماعی سیاستهای رفاهی، چون پرداخت یارانه نقدی که با فرض رفع نابرابری، یاریگری و توانمندسازی محرومان شهری اعمال شده، سبب کاهش حس احترام، کرامت و بهرسمیت شناخته شدن این قشر از مردم تهران در گذران زندگی روزمرهشان شود. بازه زمانیای که تمرکز یادداشت حاضر روی آن قرار دارد مربوط به سالهای پس از هدفمندی یارانهها و آزادسازی اقتصادی یعنی سالهای 1389 تا 1392 است.
یکی از آثاری که در سالهای اخیر بهطور ویژه درخصوص کیفیت تاثیر سیاستهای رفاهی روی حس احترام طبقات محروم منتشر شده، کتابی است تحتعنوان «احترام، تکوین منش در جهان نابرابریها». نگارنده قصد دارد از برخی مفاهیم و دستاوردهای نظری این کتاب استفاده کرده تا نشان دهد چگونه در نظر نگرفتن جامعیت سیاستهای رفاهی موجب کاهش حس احترام و کرامت در طبقات محروم جامعه میشود.
ریچارد سنت در این کتاب به شکلگیری منش احترام در دولتهای دوران مدرن یا آن چیزی میپردازد که خود جهان نابرابریها مینامد. وی ابتدا جنبههای مختلف مفهومی احترام را از نظرگاهی جامعهشناختی مورد بررسی قرار میدهد، سپس به سازوکار تکوین منش احترام در دولتهای مدرن میپردازد و درنهایت فرضیه خود درخصوص «تکوین منش در جهان نابرابریها» را میآزماید.
مقدمه اول: از نظر سنت احترام مقولهای است که بهطور همزمان دربردارنده مفاهیم «جایگاه»، «منزلت»، «بهرسمیت شناخته شدن»، «عزت» و «کرامت» است. صرفنظر از تعاریف لیبرال ریچارد سنت از این مفاهیم، نکته حائز اهمیت نقشی است که وی به مقوله «کرامت کار» میدهد و بهنوعی احترام اجتماعی و مفاهیم دربردارنده آن را مولود این مفهوم میداند. سنت برای تبیین مقوله کرامت کار به سیر تحول مفهومی آن میپردازد و درنهایت نتیجه میگیرد، در دنیای مدرن کرامت کار را تنها عده اندکی میتوانند بهدست آورند. درحالیکه ممکن است جامعه به کرامت برابر همه بدنهای انسانی احترام بگذارد، کرامت کار به مسیر کاملا متفاوتی رهنمون میشود: یک ارزش فراگیر با نتایجی بهشدت نابرابر. مفهوم کرامت کار اولا بهعنوان یک ارزش تمایز ایجاد میکند و ثانیا ریشه ناگزیر و جبری نابرابریهاست که حتی با فرض حذف تمام نابرابریهای عادلانه از جامعه، مردم را با این مشکل مواجه میکند که چگونه میتوانند به اقدامات بهتر و بدتر خود شکل دهند؟
مقدمه دوم: جامعه به سه روش به منش شکل میدهد که بنابر آن مردم مورد احترام قرار میگیرند یا از آن بازمیمانند. اولین روش از طریق رشد شخصی بهخصوص از طریق رشد تواناییها و مهارتهاست. شخص به منبعی از اعتبار اجتماعی تبدیل میشود، زیرا جامعه اتلاف را تقبیح میکند و به استفاده متناسب از منابع در تجربه شخصی به همان اندازه اقتصاد پاداش میدهد. دومین روش در مراقبت از نفس نهفته است. به این معنا باشد که باری بر دوش دیگران نباشیم. بنابراین فرد بالغ نیازمند، موجب شرمساری است و فرد خودکفا مورد احترام. این روش کسب احترام از تنفر جامعه مدرن از سرباز بودن منتج میشود. سومین راه کسب احترام ادای دین به دیگران است. این کار شاید یکی از عمیقترین منابع دائمی و جهانشمول عزت برای منش یک فرد است.
نتیجه: سنت با کنار هم قرار دادن مقدمه اول و دوم سنت نتیجه میگیرد، نابرابری (حاصل از کرامت کار) نقشی خاص و قطعی در شکل دادن به این سه نوع منش ایجاد میکند. «کسب مهارت و رشد تواناییها» میتواند با نماسازی از افراد نابغه وسیلهای برای توجیه تخصیص نامناسب منابع و عدم توجه کافی به افرادی باشد که رشد کامل ندارند. به بیان دیگر نابرابری استعدادها نادیده گرفته میشود و ارزش و اعتبار به استعدادهایی داده میشود که بتوانند با کسب مهارت و توانایی بالاترین میزان ارزش حاصل از کرامت کار را از آن خود سازند. «خودکفایی و سربار نبودن» میتواند به انکار حقایق اجتماعی از طریق تجلیل از خودکفایی و ایجاد ترس از سربار بودن بینجامد. «ادای دین به دیگران» نیز میتواند شفقت از پس لذت ادای دین را به ترحم به ضعفا تحتتاثیر شرایط اجتماعی بدل کند و مددجو با تجربهتحقیر مواجه شود.
بر این اساس ممکن است نتیجه برخی سیاستهای رفاهی منجر به توانمندسازی اقشار محروم شود یا حس اجتماعی خوبی از عادلانه بودن شرایط را ایجاد کند، اما بهدلیل نادیده گرفتن ایجاد عنصر کرامت یا احترام در طبقات مستضعف نتواند کارآمدی پایدار داشته باشد. ریچارد سنت شواهدی را مورد بررسی قرار داده است که علیرغم تاثیر مثبت سیاستهای رفاهی روی کیفیت زندگی محرومان بهدلیل نادیده گرفتن عنصر احترام و کرامت، این سیاستها موجد نابرابری یا حس نابرابری شده است. اکنون به بررسی پیامدهای سیاست هدفمندی یارانهها با این چهارچوب تحلیلی میپردازیم.
تجربه اشکال سهگانه بیاحترامی در محرومان شهری تهران
محرومان شهری تهران در سالهای پس از آزادسازی اقتصادی و هدفمندی یارانههای از 89 تا 92، در تقابل با شرایط حاصل از مصائب اقتصادی دست به ابتکار اشکال مختلف زیست در قالب زندگی روزمره زدند. ترکیبی الزامآور از ضرورت تداوم بقا و زندگی آبرومندانه بهعنوان رانه اصلی ابتکار در شیوه زیست این قشر عمل میکرد. این قشر نهتنها از سیاستهای رفاهی دولتهای وقت احساس احترام نمیکرد، بلکه اسیر ضرورتهای ساختاریای شده بود که تلاش برای حفظ احترام و آبرو را بایست ناخواسته در مصرف بیشتر مییافت.
درعینحال محرومان اما تبدیل به مصرفکنندگان صرف نشده بودند و دربرابر اقدامات کنترلی دولت و بازار دست به مقاومت میزدند. محور زمان علیه سیاستهای بازتوزیعی دولت عمل میکرد که ماهیتی گزینشی داشت. سیاستهای رفاهی آغاز دوران آزادسازی که مشتمل بر انواع و اقسام پولپاشیها بود و با مشاهدات عینی و شنیدههای معتبر مدلل میشد، بهمرور زمان مردم محروم را به این نتیجه رساند که در زندگیشان نهتنها تغییر دیده نشده، بلکه امکانات و شرایط محدودتر شده است. میتوان حمایتهای گزینشی دولت وقت را معادل با منطق ستایش نوابغ دولتهای مدرن برای توجیه نابرابری استعدادها دانست که به بیان ریچارد سنت موجب کاهش حس احترام میشود. حمایتهای گزینشی یا تصادفی، این حس بیاحترامی را در محرومان ایجاد میکرد که لابد لیاقت و استعداد فلان فرد از ما بیشتر بوده است.
میتوان استفاده مردمانگیزانه دولت از مفاهیم و ارزشهای انقلاب اسلامی در خطاب قرار دادن محرومان -که شأن آنان را اجل از آنی میدانستند که بهخاطر نان به خیابان بیایند یا اصل انقلاب را زیر سوال ببرند- معادل توصیه دولتهای مدرن به طبقات فرودست به خودکفایی و سربار نبودن دانست که موجد شکل دیگری از بیاحترامی میشود. درواقع بهجای رفع ساختاری نابرابریها بهعنوان ریشه ایجاد بیاحترامی، به آنان توصیه میکردند که برابر شوند و در قالب جملات معترضهای میگفتند ما برای نان انقلاب نکردیم.
میتوان سیاستهایی مانند پرداخت یارانه نقدی یا سبدهای معیشتی را که موجب بروز گفتارهایی نظیر گداپروری شده بود، معادل با تبدیل حس شفقت ناشی از ادای دین بهتحقیر ناشی از ادای دین کرد که موجد حالت دیگری از بیاحترامی در جامعه مدرن شده است. ابتکاراتی که محرومان تهرانی دربرابر سیاستهای رفاهی و کنترلی دولت وقت به آنها دست زدند، هرکدام دلالتی بر کاهش حس احترام در این طبقه بود و هزینههایی ایجاد و فضاهایی را خلق و ناتوانی دولت را تبدیل به درازدستی بیشتر بازار در معیشت و زیست روزمره مردم محروم میکرد.
جمعبندی
پرواضح است که نگاهی موشکافانه به چهارچوب تحلیلی ریچارد سنت نشان میدهد، دغدغه ایجاد برابری در سازوکارهای رفاهی دولتهای مدرن ناممکن است. این امر بیشتر از آنکه ریشه در ناکارآمدی دولت مدرن داشته باشد، ریشه در اصالت سرمایه و سود در این جوامع دارد که بهعنوان معیار اصلی در نقطه مرکزی هر تحلیل اجتماعی جا خوش میکند. حرف از کرامت کار در این نظرگاه بهمعنای ارزش قائل شدن به کار کسانی است که به میزان بیشتری سودآور و سرمایهساز هستند. بنابراین این ایده در ذات خود نابرابر است و نمیتواند نسخهای درخور تجویز کند، بیشتر قصد داشت نشان دهد، حتی با فرض دولتمداری مدرن، کارگزاران نیازمند در نظر گرفتن همزمان همه عناصر یک سیاست رفاهی جامع هستند. اما نکته مهمی که لازم است در جمعبندی مورد اشاره قرار گیرد، لزوم درک منطق موقعیت توسط دولت سیزدهم است. قریب به چهار سال است که در شرایط گام دوم انقلاب اسلامی قرار گرفتهایم و این شرایط میطلبد، سیاستهای کلی تامین اجتماعی را با نسخهها و مدلهای بومیسازی شده برگرفته از گزارههای حقیقی اسلامی و وضعیتهای واقعی ایرانی پیادهسازی کرد. مدلهای ترجمهای در ذات خود دچار ناهمسازی و بیقراری است باید از تجربه دولتهای نهم و دهم و علیالخصوص یازدهم و دوازدهم درس گرفت.
منابع:
سنت، ریچارد؛ احترام تکوین منش در جهان نابرابریها؛ ترجمه بهنام ذوقی رودسری (1398)؛ تهران: شیرازه کتاب ما
صادقی، علیرضا (1397): زندگی روزمره تهیدستان شهری 1390 الی1392؛ تهران: انتشارات آگاه.
مطالب پیشنهادی







