یکی از موضوعاتی که هر چند‌ وقت یک‌بار توسط نویسندگان جریان روشنفکری دینی در اشکال و پوشش‌های مختلف مطرح می‌شود، بحث «اسلام سیاسی» است.
  • ۱۴۰۱-۰۱-۲۳ - ۰۴:۰۵
  • 10
تبیینی بر مفهوم «اسلام سیاسی»

امیر فرشباف، دانشجوی دکتری فلسفه: یکی از موضوعاتی که هر چند‌ وقت یک‌بار توسط نویسندگان جریان روشنفکری دینی در اشکال و پوشش‌های مختلف مطرح می‌شود، بحث «اسلام سیاسی» است، آن هم بدون نقادی یعنی تحلیل معنای آن و تعیین شرایط و حدود و قیود آن به‌صورت عام و خام فقط یک سلسله‌گزاره‌ و ادعای بلاوجه و فاقد پشتوانه تحلیلی و سندی بیان می‌شوند تا صرفا بازار فضل‌فروشی حضرات گرم و پررونق بماند. به بیان دیگر، مفهوم «اسلام سیاسی» به‌صورت موضوع، طرح و یک سلسله قضایا به‌عنوان مسائل به آن نسبت داده می‌شوند و به این ترتیب هم صورت علمی مباحث حفظ و هم اهداف غیرعلمی و ایدئولوژیک آن دنبال می‌شوند. در این نوشتار سعی می‌شود صورت علمی این تصویرسازی مورد بازخوانی انتقادی قرار بگیرد تا وزن و اعتبار آن مشخص شود. معمولا وقتی تعبیر «اسلام سیاسی» به‌کار می‌رود مواردی مانند داعش، طالبان و اخوان‌المسلمین و... در کنار جمهوری اسلامی همگی به‌عنوان نمونه‌ها و مصادیق اسلام سیاسی بازنمایی می‌شوند و درنهایت، نتیجه‌گیری می‌شود که این نمونه‌ها همگی در ادعای تشکیل حکومت مبتنی‌بر آموزه‌های دینی و اجرای احکام اسلامی توافق دارند و هریک نیز فقط خود را نماینده فرقه ناجیه می‌داند و سایر جریان‌ها را طرد و تکفیر می‌کند و به رسمیت نمی‌شناسد مگر به‌عنوان دشمن، درنتیجه ادعای حقیقت، ادعای گزافی برای طرز تفکر دینی به‌طور کلی است؛ چراکه اسلام ذاتا دینی تاریخمند و تکثرگراست.
جوهره تلقی جریان روشنفکری دینی را همین گزاره‌هایی که ذکر شد، تشکیل می‌دهد و به‌تازگی نیز یکی از افراد منتسب به این جریان در یادداشتی همین مدعیات را تکرار کرد. اما پیش از اینکه به این مدعیات پاسخ داده شود و بیش از آنکه اساسا نیاز به پاسخ ایجابی باشد، باید تکلیف مفهوم و تعبیر «اسلام سیاسی» را روشن کرد. مقدمتا باید گفت که تعبیر «اسلام سیاسی»، شبیه تعبیر «اسلام رحمانی»، اصطلاحی انحرافی و گمراه‌کننده است که در نهاد آن، نه دلالت دینی یا فلسفی، بلکه اغراض غیرعلمی و سیاسی نهفته است.
برای این کار بهتر است ابتدا از تحلیل زبانی و کشف دلالت‌های صریح و ضمنی آن آغاز کرد و بعد از آن به تحلیل منطقی و فلسفی آن پرداخت و حدود معنا و واقعیت آن را روشن کرد.
تعبیر اسلام سیاسی از حیث ساختار نحوی، ترکیبی اضافی است و اضافه آن هم از نوع «اضافه توصیفی» است. به بیان دیگر، برحسب نظر روشنفکران دینی، «اسلام» موصوف و معروض بوده و «سیاسی» صفت و امر عارضی برای اسلام است، بنابراین اسلام یک ذات و معنا و گوهری دارد که ذاتا تاریخ‌مند است و قابلیت دریافت تفسیرهای متعدد را به‌سبب همین ذات دارد و سیاسی بودن هم یک صفت و عارضه‌ای است که از بیرون به آن بار می‌شود و ثمره این ترکیب در خارج می‌شود طالبان و داعش و امثالهم. فرض ترکیب وصفی «اسلام سیاسی» مبتنی‌بر یک دوگانه است که بایسته است مورد بازبینی قرار بگیرد و آن دوگانه، تغایر ذاتی میان موصوف و صفت است. وقتی از تعبیر «اسلام سیاسی» استفاده می‌شود میان اسلام و سیاست یک تباین و بینونت فرض می‌شود و این مفروض برخاسته از نوعی جدایی‌انگاری (سکولاریسم) میان دین و سیاست است که یا برآمده از مکنونات قلبی ناخودآگاه گوینده یا برآمده از اعتقاد آگاهانه او است. اگر بخواهیم موضوع را با استمداد از مفاهیم فلسفه اسلامی تحلیل کنیم، باید بگوییم که ترکیب «اسلام سیاسی» -برحسب عقیده روشنفکران دینی- ترکیبی اعتباری از انضمام دو شیء متحصل است، درحالی‌که درحقیقت بین اسلام و سیاست، ترکیب اتحادی برقرار است و اسلام، ذاتا متضمن سیاست‌اندیشی و کنش سیاسی و قابلیت و ظرفیت‌های حکمرانی است، نه اینکه اسلام یک ذاتی باشد و سیاست به نحو عارضی بر آن حمل شود. این‌که جریان روشنفکری نمی‌خواهد از طریق تحلیل علمی موضوع را بررسی کند و ترجیح می‌دهد از طریق طرح گزاره‌های شبه‌علمی و عوام‌پسند و سیاست‌زده مساله را بازنمایی کند ربطی به اسلام و سیاست‌پژوهی و سیاست‌ورزی در اسلام ندارد؛ وگرنه داعیه‌ها روشن بوده و سطح استدلال‌های مدعیان اسلام ناب در کنار پیشینه و عملکردشان مشخص است، فقط یک خرد حکیم و منصف می‌بایست به داوری بنشیند؛ اما روشنفکران دینی ترجیح می‌دهند با اصطلاحات بازی کنند و از طریق سوءاستعمال مفاهیم بیش از حد عام و خام مانند «اسلام سیاسی» و اطلاق آن بر هر گروه مدعی مسلمانی، درباره همه اینها یک حکم صادر کرده و فراتر از آن، تمامیت اسلام را هدف بگیرد. اما با تحلیل مدعیات ایشان، هم می‌توان طرز فکر بسیط و غیردقیق و شبه‌علمی و سطح و عمق اندیشه ایشان را سنجید و نمایان کرد و هم می‌توان اهداف و اغراض ایشان را تشخیص داد.
در هر حوزه و عرصه تمدنی عالم اسلام می‌توان نسبت عمیق آن با سیاست را درک کرد که این نشان از ارتباط و اتحاد ذاتی اسلام و سیاست دارد؛ از تاریخ انضمامی اسلام و حکومت پیامبر اکرم(ص) و امیرالمومنین تا علم کلام، فلسفه، فقه و عرفان که هیچ‌یک تنها به مسائل نظری درباره انسان و عالم نمی‌پردازد؛ بلکه هرکدام از این حوزه‌ها را که نگاه می‌کنیم، ختم به سیاست‌اندیشی و تعیین نسبت انسان و هستی با سیاست و ولایت می‌شود. ولی استبداد رأی و نگاه تقلیل‌گرایانه مدعیان روشنفکری دینی-که البته بی‌غرض هم نیست- اجازه درک صحیح این مسائل و اعتراف به حقیقت را نمی‌دهد؛ حقیقتی روشن که به ما می‌گوید گروه‌هایی مانند داعش، سازمان منافقین و امثالهم از یک‌سو فرقه هستند نه جریان فکری و تاریخی و از سوی دیگر و مهم‌تر، دست‌ساز هستند و در راستای تامین منافع ضداسلامی چند دولت استعمارگر انجام وظیفه می‌کنند، اما جریانی در ایران که ادعای روشن‌اندیشی دارد و هم خود را دینی معرفی می‌کند، چنین واضحاتی را درک نمی‌کند و با برچسب‌سازی و واژه‌پردازی مسائل را تحلیل می‌کند.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۱