برخی از مهم‌ترین فیلم‌های سینمای کلاسیک آمریکا که ایده آنها دزدی بوده است
در اینجا به نمونه‌هایی از مشهورترین فیلم‌های سینمای آمریکا که به‌وضوح کپی غیرقانونی آثاری دیگر بودند، اشاره شده است. تمام صاحبان آثار اصلی که در اینجا ذکر شده‌اند، از کپی‌کاران شکایت حقوقی نکرده‌اند. بعضی از آنها وقتی که از اثرشان کپی می‌شد، در این دنیا نبودند یا بعضی دیگر‌ انگیزه‌ای برای این کار نداشتند اما به هرحال کپی‌بودن تمام این فیلم‌ها که به‌عنوان شاهکارها و آثار کلاسیک سینمای آمریکا شناخته می‌شوند، محرز و مسلم است.
  • ۱۴۰۱-۰۱-۲۲ - ۰۳:۵۸
  • 10
برخی از مهم‌ترین فیلم‌های سینمای کلاسیک آمریکا که ایده آنها دزدی بوده است
شاهکار یا دزدی؟
شاهکار یا دزدی؟

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگارگروه فرهنگ: در اینجا به نمونه‌هایی از مشهورترین فیلم‌های سینمای آمریکا که به‌وضوح کپی غیرقانونی آثاری دیگر بودند، اشاره شده است. تمام صاحبان آثار اصلی که در اینجا ذکر شده‌اند، از کپی‌کاران شکایت حقوقی نکرده‌اند. بعضی از آنها وقتی که از اثرشان کپی می‌شد، در این دنیا نبودند یا بعضی دیگر‌ انگیزه‌ای برای این کار نداشتند اما به هرحال کپی‌بودن تمام این فیلم‌ها که به‌عنوان شاهکارها و آثار کلاسیک سینمای آمریکا شناخته می‌شوند، محرز و مسلم است.
(گزارش مرتبط در همینباره: دنیا با کپی فیلمنامه چه می‌کند)

بیگانه ریدلی اسکات

وحشت از فراسوی فضا ادوارد ال.کان
هیچ‌کس ادعا نمی‌کند بیگانه (Alien) به کارگردانی ریدلی اسکات، اولین فیلمی است که تا به‌حال درمورد بیگانگان شیطانی ساخته شده، اما شگفت‌انگیز است که این فیلم چقدر مدیون یک اثر B-movie (فیلم‌های درجه دو و ارزان) در سال 1958 است؛ فیلمی به نام «آی‌تی! وحشت از فراسوی فضا» کارگردان این فیلم ادوارد ال.کان بود و آینده‌ای را ترسیم می‌کرد که 1973 می‌شد اما فیلم اسکات در 1979 تولید شد. هردو فیلم دقیقا ساختار یکسانی دارند. یک کشتی در سیاره‌ای بیگانه فرود می‌آید و توسط یک موجود فضایی گرسنه، خشن و غیرقابل‌کنترل مورد حمله قرار می‌گیرد که به قتل می‌رسد. در هردو فیلم، موجود بیگانه در یک «محور هوا» که سفینه را به جو متصل می‌کند، پنهان می‌شود، توسط یک مشعل دمنده خنثی می‌شود، سپس در خلأ فضا می‌میرد. نه اینکه افرادی که پشت فیلم Alien هستند، به الهام‌گرفتن از آن B-movie دهه پنجاهی اعتراف کنند؛ حتی دیوید گیلر تهیه‌کننده بیگانه، هنگام صحبت با گلن لاول از رسانه فورت لادردیل سان-سنتینل، این قضیه را تکذیب کرد و فقط گفت که قلاب بیگانه، یعنی دست‌های قلاب‌مانند موجود فضایی که داخل کشتی می‌شود، تقریبا یک فرضیه کلاسیک بین نویسندگان داستان‌های علمی و تخیلی است. مانند نوع درگیری با اسلحه در سینمای وسترن. به‌عبارت دیگر، آن موجود فضایی را غیراصیل خطاب کنید اما جرات نکنید او را دزد خطاب کنید. در ادامه این تهیه‌کننده، دن اوبانن، نویسنده آن فیلم دهه‌پنجاهی را زیربار انتقاد می‌گیرد و می‌گوید پیش‌نویس اولیه او وحشتناک بود و چیزی جز یک داستان علمی‌-تخیلی دهه پنجاهی نبود و حتی می‌گوید، اصلا من را شگفت‌زده نمی‌کند که بفهمم دن اوبانن خودش این ایده را دزدیده است.

جنگ ستارگان جرج لوکاس

دژ پنــــــــهان  آکیـــــــــرا کــــــــوروســـــــاوا
سینمای آمریکا در سرقت ایده از سینمای شرق دور، یدطولایی دارد. آنها عمدتا به این گمان که کسی فیلم‌های شرقی را نمی‌بیند، ایده‌ها را با شمایلی آمریکایی ارائه می‌کردند. در این میان بعضی از ژاپنی‌ها مثل اکیرا کوروساوا شهرتی جهانی داشتند و ممکن بود سرقت از آنها رسوایی به بار بیاورد. جرج لوکاس، فیلم جنگ ستارگان را به‌طور مشخص با سرقت ایده‌های فیلم دژ پنهان ساخته آکیرا کوروساوا در سال ۱۹۵۸ ساخته است. جنگ ستارگان تقریبا بدون فیلم دژ پنهان وجود نداشت؛ یکی از فیلم‌هایی که حماسه سامورایی‌ها را روایت می‌کرد. توشیرو میفونه، معروف‌ترین سامورایی تاریخ و تاکاشی شیمورا در این فیلم بازی کرده بودند. دو دهقان به نام‌های تاهی و ماتاشیچی خانه‌های خود را می‌فروشند و محل‌شان را برای پیوستن به طایفه فئودالی یامانا ترک می‌کنند به این امید که به‌عنوان سرباز، ثروتی را به دست آورند. درعوض، آنها را با سربازان قبیله شکست‌خورده آکیزوکی اشتباه می‌گیرند، سلاح‌هایشان را مصادره می‌کنند و مجبور می‌شوند قبل از برگشتن، بدون غذا به حفر قبرها کمک کنند. حتی خود لوکاس هم به همین قضیه اعتراف می‌کند. او آشکارا از عشق خود به شیوه‌ای که در یک قلعه داستان از نگاه دو شخصیت پست‌ روایت می‌شود، یاد کرده است. در آن قلعه، دو دهقان مشغول مجادله بودند، حال آنکه در جنگ ستارگان، در ربات انسان‌نما به نام‌های C-3PO و R2-D2 بودند. البته سبک روایی هردو فیلم مشترک نبود و داستان جنگ ستارگان اساسا در قلعه‌ای در فضاست. یک جنگ داخلی در راه است، یک شاهزاده خانم جنگنده بدجنس که نیاز به اسکورت به محل امن دارد، یک راننده برده چاق جابا و یک شرور از ریخت‌افتاده که در پایان نور را می‌بیند. قلعه حتی دارای scene-wipes یعنی نوعی از حرکت‌های انتقالی دوربین است که در جنگ ستارگان هم وجود دارد و بسیار معروف شد. اساسا، تنها تفاوت واقعی این است که دهقانان فرودست در قلعه به‌خاطر پول در آن هستند و کوروساوا هرگز کسی را به اندازه جار-جار آزاردهنده نمی‌دانست.

راننده تاکسی مارتین اسکورسیزی

جویندگان جان فورد
«راننده تاکسی» به کارگردانی مارتین اسکورسیزی، بخش جدایی‌ناپذیری از سینمای دهه 70 میلادی و احتمالا در تمام دوران‌ها بیشترین فیلمی است که مورد نقل‌قول قرار می‌گیرد. اما این اثر کلاسیک رابرت دنیرو، اگر فیلم دیگری با بازی جان وین نبود، احتمالا وجود نداشت. در سال 1956، وین یکی از بهترین اجراهای خود را در فیلم «جویندگان» انجام داد. این وسترن به کارگردانی جان فورد، وین را در نقش اتان ادواردز، یک کهنه‌سرباز کنفدراسیونی نمایش می‌داد که وقتی خواهرزاده‌اش توسط کومانچ‌ها، تیره‌ای از سرخ‌پوستان ربوده می‌شود، به یک جست‌وجوی وسواس‌گونه می‌پردازد. همان‌طور که ممکن است از سینمای فورد انتظار داشته باشید، اتان به‌طرزی باورنکردنی نژادپرست است. بنابراین او قصد دارد تا حد امکان کومانچ‌ها را بکشد. اسکورسیزی و فیلمنامه او پل شریدر حداقل سالی یک‌بار فیلم «جویندگان» را تماشا می‌کنند و زمانی‌که برای راننده تاکسی با هم همکاری می‌کردند، وسترن جان وین نقش مهمی در روند خلاقیت آنها داشت. همان‌طور که گلن فرانکل مورخ نوشته است، راننده تاکسی اساسا «تصور مجدد» جست‌وجوگرها «برای عصر مدرن» است. به هرحال، تراویس بیکل (دنیرو) یک کهنه‌سرباز ویتنام است که تنفر شدیدی نسبت به سیاه‌پوستان دارد. او خود را به‌عنوان ناجی یک فاحشه جوان منصوب می‌کند که واقعا به‌دنبال نجات نیست. ماموریت آشفته او منجر به رویارویی با یک دلال محبت موبلند به نام اسپورت می‌شود که به وضوح از اسکار الگوبرداری شده است و تا زمانی‌که هر دو فیلم تمام می‌شوند، تراویس هنوز مرد تنهای خداست و اتان باید برای همیشه بین بادها سرگردان باشد شاید نتوان اسکورسیزی را به لحاظ حقوقی بابت این اقتباس بی‌نام و نشان وارد دعوای حقوقی کرد یا لااقل کسی تا به‌حال این کار را نکرده است اما لااقل می‌دانیم که راننده تاکسی، شاید مهم‌ترین فیلم او، از لحاظ داستانی کپی بوده است.

نخستین خون تد کاچف

شجاعان تنها هستند دیوید میلر
در سال 1962، کرک داگلاس در یک فیلم وسترن به نام «شجاعان تنها هستند» بازی کرد و در نقش یک گاوچران سرکش به نام جک برنز ظاهر شد. این مرد طوری رفتار می‌کند که انگار در غرب قدیم زندگی می‌کند، اما قرن بیستم به زمین‌های وحشی و مخملین او خزیده است. سیم خاردار، برادر بزرگ و فناوری مدرن زندگی آزاد را برای هرکسی سخت می‌کند، اما این مانع از آن نمی‌شود که مانند رمبو به جامعه متمدن نه بگوید. مقایسه بین این دو واقعا زمانی شروع می‌شود که جک دستگیر می‌شود و از سمت یک قلدر با نشان پلیس، مورد‌آزار قرار می‌گیرد. دقیقا همین اتفاق برای دامپزشک ویتنامی فیلم رمبو رخ می‌دهد و درنهایت، هردو مرد فرار می‌کنند و جرقه‌های شکار انسان‌های عظیم را به راه می‌اندازند. جک و رمبو هردو توسط کلانترهای شهری کوچک تعقیب می‌شوند (اگرچه مردی که جک را شکار می‌کند، بسیار دوستانه‌تر از مورد رمبو است) و در سکانس‌های فوق‌العاده مشابه، هر دو توسط هلیکوپتر در یک صخره قرار می‌گیرند. فقط جک هواپیما را با یک وینچستر پایین می‌آورد، درحالی‌که رمبو با سنگی در نزدیکی هلیکوپتر، آن را تکان می‌دهد. این شباهت‌ها تصادفی نیستند.  به گفته پیتر هانسون، محقق و نویسنده فیلم، دیوید مورل بالاخره اعتراف کرد که هنگام نوشتن فیلمنامه نخستین خون (First Blood) تحت‌تاثیر آن داستان کابویی قرار گرفته است و در یک چرخش عجیب از سرنوشت، کرک داگلاس تقریبا درکنار استالونه در نقش سرهنگ تراتمن ایفای نقش کرد که می‌توانست نشانه خوبی برای وسترن باشد که به ساخت رمبو کمک کرد.

ماتریکس واچوفسکی‌ها

شهر تاریکی الکس پرویاس
تقریبا دو دهه پس از اولین اکران ماتریکس، این فیلم هنوز جایگاهی در آگاهی فرهنگی پاپ دارد، اما ما نمی‌دانیم که اگر شهر تاریکی نبود، این فیلم واچوفسکی‌ها وجود داشت یا نه. این فیلم نوآر به کارگردانی الکس پرویاس، شخصیتی به نام جان مرداک (روفوس سیول) را دنبال می‌کند که متوجه می‌شود شهر سایه‌اش آن‌طور که به نظر می‌رسد، نیست. همان‌طور که او به عمق حقیقت می‌پردازد، متوجه می‌شود کل شهر دنیایی جعلی است و توسط بیگانگانی ساخته شده که از انسان‌ها برای اهداف خود استفاده می‌کنند. مرداک ممکن است کسی باشد که مهارت‌های لازم برای شکست دادن این ET یا بیگانه‌های شیطانی را دارد. در ماتریکس هم نئو (کیانو ریوز) متوجه می‌شود هر چیزی می‌بیند دروغ است و می‌آموزد که انسان‌ها توسط ماشین‌ها به‌عنوان منبع انرژی استفاده می‌شوند. با این حال، هنگامی که او از میان حجاب عبور می‌کند، شروع به توسعه قدرت می‌کند تا ماموران را شکست دهد؛ یعنی همان تبهکاران همگن و کت و شلواری که به‌نوعی شبیه به مجریان فضایی خزنده در شهر تاریک هستند. درواقع، لحظه‌ای که این غریبه‌های وهم‌آور برای اولین‌بار وارد می‌شوند تا جان مرداک را بگیرند، تقریبا مشابه صحنه‌ای است که ترینیتی (کری-آن ماس) ماموری را می‌بیند که به سمت او می‌رود. آن صحنه‌ها حتی هر دو شامل آسانسور هستند. شهر تاریک در سال 1998 اکران شد و ماتریکس در سال 1999 وارد سینما شد. حتی واچوفسکی‌ها در سکانس‌هایی مستقیما از آن فیلم سال‌ 98 استفاده کرده‌اند. زمانی را به یاد بیاورید که ترینیتی در صحنه افتتاحیه از پشت‌بام‌ها می‌پرد. شما می‌توانید همان مجموعه را در شهر تاریک ببینید و به یاد بیاورید که نئو در آن پلکان به سبک آلیس در سرزمین عجایب دژاوو دارد. شما می‌توانید آن مراحل شطرنجی را در فیلم الکس پرویاس ببینید.

به‌خاطر یک مشت دلار سرجیو لئونه

یوجیمبو آکیرا کوراساوا
جورج لوکاس تنها فیلمسازی نیست که از آکیرا کوروساوا دزدی کرده است، اما می‌تواند از ستاره‌های خوش‌شانس خود تشکر کند که او یکی از افرادی نبود که کوراساوا برای دزدی از او شکایت کرده است. سرجیو لئونه، کارگردان فیلم به‌خاطر یک مشت دلار A Fistful of Dollars، چندان خوش‌شانس نبود. فیلم لئونه در 1964، همان‌طور که توسط روزنامه LA Weekly توضیح داده شد، تقریبا بازسازی کاملی از «یوجیمبو» فیلم کلاسیک سامورایی، اثر کوروساوا در سال 1961 بود. هردو دقیقا داستان یکسانی داشتند: یک فرد تنهای آرام به شهر کوچکی می‌آید که در آن دو باند برای کنترل با هم می‌جنگند، او خود را به‌عنوان یک مامور دوطرفه معرفی می‌کند که برای هردو طرف کار می‌کند، او اساسا همه را می‌کشد و... درمورد پاداش نقدی هم هر دو رویکرد یکسانی به ژانر وسترن داشتند. آن را تلخ و تاریک کردند، بچه‌های خوب را به آدم‌های بد کمی زیباتر تبدیل کردند و از چندین کلوزآپ از چهره شخصیت‌ها برای افزایش شدت حس شخصیت‌ها استفاده کردند. تنهای ساکت در هردوی آن فیلم‌ها هم بدون نام می‌‌ماند. بنابراین می‌توانید ببینید که چرا کوروساوا وقتی دلارها را دید، گفت: «فیلم بسیار خوبی است، اما فیلم من است.» کوروساوا این‌بار ساکت ننشست و به گفته مجله Side B، از لئونه به دلیل سرقت ادبی شکایت کرد و درنهایت برنده شد زیرا هیچ راهی وجود نداشت که حرف او انکار شود. لئونه ناچار شد 15درصد از حق امتیاز فروش فیلم به اضافه صدهزار دلار غرامت را به کوروساوا پرداخت کند. برخلاف قهرمان فیلمش، کوروساوا برای به دست آوردن یک مشت (یا بهتر است بگوییم، یک کامیون) دلار نیازی به کشتن کسی نداشت. او به‌سادگی مجبور بود فیلمی بسازد که هالیوود خوب نمی‌توانست جلوی ذوق‌زدگی و سپس دزدی از ایده آن را بگیرد.

در این رابطه بیشتر بخوانید:

دنیا با کپی فیلمنامه چه می‌کند (لینک)

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰