عباس بنشاسته، خبرنگار گروه اندیشه: کتاب «تخیل سیاسی در زیست جهان ایرانی اسلامی» نوشته محمدعلی فتحاللهی سال گذشته توسط انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شده است. هدف این کتاب درک و تبیین «تخیل سیاسی» متناسب با دریافت اسلامی از خیال و متناسب با زیستجهان تاریخی ایرانی ـ اسلامی است. با نویسنده این کتاب درباره مفهوم تخیل سیاسی و امکانهایی که پرداختن به این موضوع در عرصه سیاسی برای ما فراهم میکند، گفتوگو کردیم. فتحاللهی معتقد است تخیل انقلاب اسلامی، تحقق تمدن نوین اسلامی است اما برای نیل به این هدف ابتدا نیازمند دولت مردمی و اسلامی هستیم، امری که در این 40 سال نتوانستهایم آن را تحقق بخشیم. مشروح این گفتوگو را در ادامه از نظر میگذرانید.
برای شروع بحث بفرمایید که تعریف تخیل سیاسی و ضرورت پرداختن به چنین موضوعی در کشور چیست؟ شاید در جهان غرب بیشتر به موضوع تخیل سیاسی اهمیت داده شده و بیشتر روی آن کار کردهاند ولی در ایران شاید پیشینه آنچنانی در این موضوع وجود نداشته باشد.
واقعیت این است که هم کلمه تخیل و هم تخیل سیاسی را نمیتوان تعریفی کرد که ما بهعنوان کسانی که با بینش اسلامی به قضیه نگاه میکنیم و کسانی که نگاه غربی دارند، الزاما تعریفی مشترک داشته باشیم. حتی در داخل جامعه علمی خودمان نیز احتمالا درمورد مفهوم تخیل و تخیل سیاسی رهیافتهای مختلفی وجود دارد. درواقع بحث خیال در فلسفه اسلامی تعریف مورداتفاقی برای همه ندارد و برخی خیال را قبول ندارند، مثل ابنسینا که برای خیال واقعیت قائل نیست. در ملاصدراست که واقعیت دانستهشدن خیال، جدی شده است. بین عرفا مثل ابنعربی و حتی در سهروردی نیز این بحث هست ولی ملاصدرا این را بهعنوان بخش جدی فلسفه و حکمت متعالیه مطرح کرده است. علاوهبر این عقبه فلسفی، مفهوم تخیل حداقل در ذهن ابتدایی و با دید ابتدایی بهعنوان مباحث ذهنی غیرواقعی تصور میشود. لذا ما درواقع میخواهیم بگوییم اولا در این کتاب خودمان یک تعریفی میکنیم و با تعریف خودمان پیش میرویم و الزامی نداریم که بگوییم همه این تعریف را قبول دارند و مورداتفاق است. البته قطعا همه تعریفها نوعی نزدیکی به هم دارند و مفهومی نسبتا عام را منتقل میکنند ولی اگر بخواهیم دقیقتر باشیم ممکن است اختلافات، خود را بیشتر نشان بدهد.
مطلب دوم اینکه همانطور که اشاره کردید اروپاییها و غربیها به مفهوم تخیل بیشتر پرداختهاند. هم تخیل در حوزه هنر و روانشناسی که وسیع است و بنیان و شروع از آنجا بود و از آنجا وارد شدهاند. بعد به حوزه علوم اجتماعی رسیده و به تخیل اجتماعی بسیار پرداختهاند. مرحله بعد در حوزه سیاست است که بهعنوان تخیل سیاسی کارهای نسبتا خوبی انجام شده است.
در جامعه ما در حوزه روانشناسی و در حوزه هنر و امثالهم کمابیش کارهای بومی و ترجمهای داریم. تخیل اجتماعی هم آرامآرام مطرح میشود. هم نظرات اندیشمندان غربی مطرح میشود و هم سعی میشود در ادبیات جامعهشناسان این مفهوم زیاد به کار گرفته شود. اما در حوزه علم سیاست کسی برای پرداختن به این مفهوم علاقهای نشان نمیدهد و این مفهوم و ترکیب تخیل سیاسی را به این معنا به کار نمیبرند.
شاید به این دلیل است که حوزه سیاست حوزهای جدی و سخت به نظر میآید و با حوزه تخیل که جنبههای ذهنی و معنوی قضیه را نشان میدهد به نظر نامتجانس میآید و به نظر نمیرسد مفهوم سیاست بتواند با تخیل همنشینی داشته باشد. به هرحال ادبیات این حوزه کم است و از این نظر مشکل داریم و درواقع بستر بحث و راهی که باید برویم خیلی تثبیت نشده است.
هدف ما از نوشتن کتاب که در تعریف هم خودش را نشان میدهد، این بود که امتداد سیاسی و اجتماعی فلسفه اسلامی را پیگیری کنیم. فلسفه اسلامی حکمت متعالیه در حوزههای سیاسی و در اجتماع چگونه میتواند امتداد خود را نشان بدهد و ترجمه شود. یعنی جنبههای انضمامی حکمت را مطرح کنیم. بنابراین خواستیم بهدنبال این بحث برویم و فکر کردیم بحث تخیل سیاسی به ما کمک میکند تا بتوانیم جنبه انضمامی فلسفه اسلامی را بیشتر نمایان کنیم و این پتانسیل وجود دارد.
علاوهبر آن، جامعه سیاسی امروز ما حوادث مختلفی را دیده و جمع اندیشههایی در جامعه ما وجود دارد، برای اینکه بتوانیم با اینها نسبتی برقرار کنیم و تحلیل کنیم، مفهوم پایهای را لازم داریم که با آن به مواجهه اینها برویم و از این نظر هم مفهوم تخیل سیاسی کاربرد خوبی میتواند داشته باشد. بنابراین در این بحث ورود کردیم و عنوان کتاب «تخیل سیاسی و زیست جهان ایرانی و اسلامی» ناظر بر این دو وجه است.
ما تعریفی از تخیل سیاسی داریم که مبتنیبر مفهوم تخیل در حکمت متعالیه ملاصدراست و البته در حوزه سیاست آن را بازآفرینی و مفهومش را ارائه کردهایم که در سه حوزه معرفتشناختی، ارزشها و باورها و حوزه عمل که رفتارهای حقوقی را در بر میگیرد خود را نشان میدهد. درواقع تخیل سیاسی مفهومی است منشورمانند، که هم جنبه علمی دارد و هم جنبه عملی دارد و هم جنبه رشد و پیشرفت و تکامل در آن است. درواقع اگر خلاصه کنیم تخیل، هویت پیداکردن انسان است. اگر بخواهیم بگوییم تخیل سیاسی چیست یعنی هویت پیدا کردن سیاسی. شاید با این تعابیر مختصر بتوانیم بسیاری از ابعاد بحث را منتقل کنیم.
در کتاب درباره شروع بحث تخیل سیاسی در ایران یک نگاه تاریخی داشتید. آغاز بحث تخیل سیاسی در ایران چه زمانی است، از چه زمانی علما یا سیاستمداران ما تلاش کردند یک تخیل سیاسی را در ذهن مردم ایجاد کنند؟
یکی از تعریفهای ما در کتاب این است که تخیل سیاسی با شکلگیری مدینه به وجود آمده است. اگر بخواهیم بگوییم جایی تخیل سیاسی وجود دارد باید مدینه وجود داشته باشد. یعنی انسان از زندگی طبیعی وارد زندگی مدنی میشود و این شروع تخیل است. بهطور مشخص تشکیل مدینهالنبی توسط پیامبر اسلام از نظر ما شروع تخیل سیاسی است. یعنی در مکه و در دوران 13ساله پیامبر اسلام به این معنا تخیل سیاسی ندارد. نه اینکه مباحثی نباشد، نه خیلی حرفها گفته میشود ولی تعین عینیاش را میتوان با تشکیل مدینه گفت. بنابراین در آن 10 سال نمونهای اعلا از شکلگیری تخیل سیاسی اسلامی است ولی همه میدانیم که بعد از رحلت پیامبرگرامی اسلام افولی صورت گرفت و درواقع شرایط مدینه بهطور همهجانبه تداوم پیدا نکرد. همینکه مدعیان حکومت بهجای مسجد رفتند و تکلیف حکومت را در سقیفه معین کردند، نشان میدهد خروج از مدینه صورت گرفت. هرچند دوباره حضور ائمهمعصومین(ع) بهویژه حضرتزهرا(س) باعث شد ارتباط مردم با مدینه قطع نشود و ارتباط با مدینه تداوم پیدا کرد ولی مدینه بهمعنای همهجانبه بودن آن، دچار خدشه شد. این افت کمی در دوران حکومت امامعلی (ع) جبران شد و باز حوادث بعدی ارتباط با این تخیل را تقویت میکرد. بهویژه بعد از سقوط خلافت عباسی یعنی در شروع قرن دوم تاریخ اسلام، دوباره توجهی به مساله تخیل سیاسی شد.
نمود بعدی تخیل در شکلگیری ملیت است. بعد از سقوط خلافت عباسی ما در ایران وارد دوران تحقق ملیت میشویم. این ورود و توجه به مفهوم ملیت، مرحله جدیدی از تخیل سیاسی است. بعد از سقوط خلافت و در هفت قرن دوم دوباره شروع تخیل سیاسی را داریم. بنابراین هفت قرن دوم را هفت قرن ملیت مینامیم که تحقق مرحله جدیدی از تخیل سیاسی را نشان میدهد و به هرحال کمی جنبه سلبی دارد و باعث میشود ما نبود خلافت را مترادف ملیت بگیریم. اما بعد از هفت قرن با پیروزی انقلاب اسلامی مرحله سومی از توجه به تخیل سیاسی در جامعه ما شکل میگیرد و آن ورود به مرحله فراملی است؛ یعنی هم ملیت است و هم مرحله سومی از تحقق تخیل سیاسی را شاهد هستیم. هم میتوان از آن به تمدن نوین اسلامی تعبیر کرد که با انقلاب اسلامی شروع شده است. البته مقاطع مشروطیت و قیام تنباکو و حکومت صفویه و... هم مراحل مختلفی است که میتوانیم بهعنوان مراحل فرعیتری در این دوره تاریخی بررسی کنیم. هردوره، افق جدیدی از تخیل سیاسی را نمایان میکند. اینها اهمیت خود را دارد ولی اگر بخواهیم کلانتر نگاه کنیم سه مرحله اصلی توجه به مدینه و توجه به ملیت و توجه به مرحله فراملی و تمدن نوین اسلامی مراحل اصلی تحقق تخیل سیاسی است.
در جایی از کتاب اشاره داشتید نفوذ مدرنیته در جوامع اسلامی به سلفیگری منتهی شد. قدری این را توضیح دهید و بفرمایید مدرنیته چه تخیلی را برای ما شکل داد و به چه نتیجهای منتهی شد؟
تخیلی که مدرنیته ایجاد میکند این است که انسان در این وضعیتی که الان قرار دارد، بهترین شرایط را داشته باشد، چرا؟ وقتی انسان آمده و خود را در جای خدا قرار داده این دیگر آخرین مرحله است و نمیخواهد کسی این موقعیت انسان یعنی اومانیسم و اصالت انسان را خدشهدار کند. بالاتر از این جایی ندارد و طی تحولات گذشته به این رسیده که مرکزیت را آورده و به خود انسان داده است. پس از آینده خیلی استقبال نمیکند. آینده را میخواهد در اختیار خود بگیرد و نباید تحولات آینده بهگونهای باشد که مرکز مداربودن انسان خدشهدار شود و اینکه انسان جای خدا نشسته از این حالت دربیاید. مطالعات آیندهپژوهی که دارند به این دلیل است که درواقع بهدنبال کنترل آینده هستند که مبادا آینده، این تفوق انسان مدرن غربی را به هم بریزد. لذا دید منفی و ترس از آینده دارند و نمیخواهند در آینده اتفاق جدیدی بیفتد و آینده تنها در خدمت این وضع باشد و این را تقویت کند. این نسبتی با سلفیگری پیدا میکند یعنی ترس از آینده. مشکل اصلی سلفیگری همین است و میگوید گذشته بهتر از آینده است. هرچه جلوتر میرویم و از سلف دور میشویم ناخالصیهای ما بیشتر میشود. این وضعیتی است که اینها دارند و یک نوع نزدیکی با هم احساس میکنند. اما غیر از این تلائم که بین مدرنیته و سلفیگری وجود دارد، باید گفت اصولا وقتی مدرنیته وارد کشور ما شد، سعی کرد هویت ایرانی را با باستانگرایی تعریف کند. بنابراین تعریفی از باستان ارائه شد که ایرانی همان است که در دوران باستان بوده است. اینکه هویت را با گذشته تعریف میکنیم، این سلفیگری است. درصورتیکه عمدهترین بحث ما و یکی از مباحث کلیدی مربوط به تخیل سیاسی این است که تخیل سیاسی حقیقت گذشته است که بهتدریج ظاهر میشود و انتظار آینده را باعث میشود. یعنی حقیقت ما در آینده ظاهر میشود و هنوز خود را آنطور که واقعی است نمیشناسیم و آیندگان ما را بهتر از ما خواهند شناخت. حقیقت همه وقایع در آینده ظاهر خواهد شد و فهم آیندگان نسبت به ما دقیقتر و عمیقتر خواهد شد. ما منتظر آیندهایم و به استقبال آینده میرویم. ما میخواهیم به سرعت به آینده برسیم چون احساس میکنیم شناختمان از خود در آینده کامل خواهد شد. این نکته در تضاد با سلفیگری است. سلفیها میگویند هرچه از گذشته فاصله میگیریم شناخت ما ناخالصتر و غبارآلودهتر میشود. مدرنیته اینجا نهتنها به سلفیگری نزدیکی دارد بلکه اصولا تعریفی که از هویتها میکند براساس گذشته است و ما را در اسارت گذشته نگه میدارد و تعریف باستانگرایانه از هویت ما ارائه میکند. درصورتیکه ما هویت ایرانی را به این شکل تعریف میکنیم که در آینده ایرانیها بیشتر خودشان را نشان خواهند داد و جوهر اصلی هویت ایرانی در آینده بیشتر معلوم خواهد شد. ما امروز نسبت به 500 سال قبل بیشتر هویت ایرانیمان را نمایان کردهایم و وقایع گذشته را بهتر از خود گذشتگان درک میکنیم. این دو مبنای فکری کاملا متضاد است. مدرنیته دنبال تعریف ما براساس گذشته است. مدرنیته بر اصالت گذشته استوار است و از مواجهه با آینده نگران است و میخواهد آینده را کنترل کند. امروز آمریکا بر تمام عالم تفوق دارد. او میخواهد آیندهای نیاید که سلطه آمریکا را بههم بزند و میخواهد آینده را جوری مدیریت کند که این سلطه تداوم داشته باشد اما انسان میتواند بهگونهای باشد که به استقبال آینده برود و حوادث آینده را نوعی گشایش در نظر بگیرد. مفهوم تخیل سیاسی با آن تعریفی که ما ارائه کردیم در درونش انتظار آینده نهفته است و مفهومی است که به ما میگوید درک ما از واقعیات در آینده دقیقتر و عمیقتر خواهد شد. تخیل مفهومی رو به رشد و متکامل است و ایستا نیست. چون از واقعیات فیزیکی فراتر میرویم و وارد عرصه تخیل میشویم. لذا آیندگان تخیلی قویتر خواهند داشت و حقیقت بیشتر خود را نشان میدهد.
انقلاب اسلامی چه تخیلی برای ما به وجود آورد. آیا آن تخیل برای امروز ما کارایی دارد یا ما امروز نیازمند تخیلی جدید هستیم؟
انقلاب اسلامی تمام نشده، ما هنوز هم در انقلاب هستیم. ویژگی انقلاب اسلامی این است که انقلابی ادامهدار است و تمامشدنی نیست. برخی از انقلابها خود را طوری تعریف میکنند که من کاری را انجام میدهم و مرحله انقلاب تمام میشود و وارد زندگی عادی میشویم، اما انقلاب اسلامی تعریفی از خود کرد و آن این بود که ما هر روز که میگذرد انقلاب ما خود را بیشتر نشان میدهد و انقلابیتر میشویم. در حادثه تسخیر لانه جاسوسی با اینکه تقریبا یک سال از انقلاب گذشته بود امام میفرماید که انقلابی بزرگتر از انقلاب 57 رخ داده است. یعنی کار انقلاب با رفتن محمدرضا پهلوی تمام نشد. انقلاب برای شروع مبارزه با آمریکا بود و تسخیر لانه جاسوسی افقی از مبارزه مردم با آمریکا را باز کرد و وارد دوره جدیدی کرد. ما در عرصه بیداری اسلامی و مقاومت که شروع شد و حوادث منطقه نیز پیش آمد احساس میکنیم که هنوز انقلاب چهره جدیدی از خود نشان میدهد. لذا انقلاب تمام نشده و نمیتوانیم بگوییم تخیل انقلاب چه بوده است؟! اما تخیل انقلاب تحقق تمدن نوین اسلامی است. تمدن نوین اسلامی به انسانی میاندیشد که در چنبره ملیت گرفتار نیست، در عین حالی که ملیت و هویت ملی خود را در حد کمال داراست بلکه به افقهای فراملی نیز میاندیشد و این امری است که لحظهای اتفاق نمیافتد و باید در طول زمان اتفاق بیفتد و تحقق پیدا کند. لذا انقلاب اسلامی امری ادامهدار است و به دنبال تحقق انسان جدید و جامعه جدید است که آن جامعه جدید اصولا جامعهای انقلابی است و درحال انقلاب دائمی است. جامعه راکد و ایستاده هدف انقلاب نیست. لذا تخیلش نیز تخیل فراملی و تخیل زندگی در سطح جهان است. در عین حفظ قوی هویت ملی به افقهای فراملی میاندیشد و از این نظر هر روز فضاهای جدیدی را برای خودش طراحی میکند.
بحث از تمدن اسلامی که قرار است با انقلاب اسلامی آن را تخیل کنیم، ارجاع به آیندهای مبهم نیست؟ این درحال حاضر برای ما خیلی کارایی ندارد و انضمامی نیست. مثلا جریان چپ تخیلی بسیار انضمامی دارد و به روابط بین کار و کارگر میپردازد، لیبرالیسم به تخیلی شکل میدهد که بیشتر روی بحث صنعتی شدن و... است اما به نظر میرسد تمدن اسلامی در امروز ما نمیتواند افقگشایی کند و نیازمند مراحل فرعی است. با این توصیف درحال حاضر به نظر میرسد نه سیاستمداران ما و نه گفتمان حاکم بر جمهوری اسلامی آن توان را ندارند که تخیلی ایجاد و افقگشایی کنند. ما نیازمند تخیلی هستیم که بتواند در کوتاهمدت مردم را امیدوار به آینده یا آنها را تشویق به مشارکت کند.
نکتهای که میفرمایید دقیق است. افق کلی که عرض کردیم در مراحل مختلفی ریز میشود و جزئیتر باید شود. ما امروز افقی داریم که منطقه غرب آسیا را از سلطه آمریکا خارج و قدرت آمریکا را در منطقه تضعیف میکند. این افق تا حدی اتفاق افتاده است. وقتی از فضای فراملی حرف میزنیم، امروز این افق وجود دارد و عملی شده است و به آن رسیدهایم و در حوادث منطقه و جغرافیای سیاسی منطقه تغییراتی ایجاد کردهایم. از یمن تا دریای سیاه و از اقیانوس هند تا مدیترانه قدرت و حضور داریم. در سوریه و لبنان و یمن و عراق به راحتی سیاستهای ایران خود را نشان میدهد و جغرافیای منطقه تغییر پیدا کرده است. این اتفاق بسیار ملموس است و قطعا افقهای بعدی نیز قابل دسترسی است. ما میخواهیم جهان عرب را بهطور کامل از سلطه آمریکا خارج کنیم و هویتی عربی و کاملا مستقل را در منطقه سازمان بدهیم، نه اینکه در هویت ایرانی جذب شوند بلکه باید هویت مستقل عربی شکل بگیرد. ما میخواهیم کمک کنیم که از سلطه آمریکا خارج شوند. این بسیار ملموس است و بسیاری از مسیر را پیش رفتهایم و دستیافتنی است و محقق شدن این در آینده قابل تصور است. در منطقه شرقی ایران نیز باید سلطه آمریکا بر افغانستان و شبهقاره و... را از بین ببریم و هویتی مستقل را برای ملتهای آنجا تدارک ببینیم. تحقق هویتهای ملی مستقل از آمریکا خیلی دور نیست و دستیافتنی و ملموس است. اگر اینها از سلطه آمریکا خارج شوند و قدرت آمریکا در منطقه تضعیف شود خیلی از پیشرفتها و رفاهیاتی که میتواند برای مردم حاصل شود به راحتی میسر خواهد شد. تمام مشکلات منطقه از حضور آمریکا و مداخلات آمریکاست. امروز آمریکا مانع از فروش نفت ایران و هرگونه پیشرفت ایران است. با ضعیف شدن آمریکا این هدفها به راحتی میسر خواهد شد. آنچه که از تخیل سیاسی با انقلاب اسلامی ایجاد شده است روشن میکند که مرکز مشکلات تعریف شده و در حضور آمریکا در منطقه است. دخالتهای آمریکا ریشه همه مشکلات منطقه است. در ایران رژیم پهلوی ساقط شد ولی سلطه نامرئی آمریکا بر حوزههای گوناگون زندگی در ایران چیزی نیست که یکروزه حذف شود. در طول 40 سال گذشته بسیار پیش رفتیم که سلطه آمریکا را در حوزههای گوناگون قطع کنیم و این در عین حال باید در کشورهای منطقه هم انجام میشد، چون نمیشد آمریکا در اطراف ما مسلط باشد و ما اینجا مستقل زندگی کنیم. لذا کاری ملموس و قابل درک اتفاق افتاد. نهادهای بسیار مهمی ساخته شده است. مقاممعظمرهبری نیروی قدس را رزمندگان بدون مرز نام نهادند. یعنی ما یک نهاد نظامی بدون مرز درست کردهایم. وقتی میگویم چیزی فراملی این عملیاتی شده است امروز در افق ماست که نهاد کیفری فراملی مستقل از آمریکا درست کنیم. مثلا امروز دیوان دادگستری لاهه است ولی در سلطه آمریکاست. ما باید نهادهای کیفری و قضایی مستقل از آن درست کنیم. امروز یونسکو میخواهد با سند 2030 همان زندگی آمریکایی را بر دنیا تحمیل کند. ما در مقابل میخواهیم نهادهایی فراملی درست کنیم که فرهنگ سالم را برای جوامع شکل بدهد نه اینکه سلطه آمریکا را فرهنگی کند. این امر بهطور دقیق و ملموس و ریز در حوزههای گوناگون قابل تبیین است. تمدن نوین اسلامی در یک کلمه چیزی کلی است اما وقتی ریز و عملیاتی میشویم میبینیم که میتوانیم این مسیر را طی کنیم. در ایران زمانی تخممرغ و سیب ما از رژیمصهیونیستی میآمد. یعنی در اولیات زندگی مانده بودیم و فوقدیپلمهای هندی بهعنوان دکتر در شهرهای ما طبابت میکردند. امروز ما در مرزهای دانش حرکت میکنیم. اتفاقات بزرگی افتاده است. ما داریم سنگ بنیانهای تمدن نوین اسلامی را میسازیم.
ما منکر این پیشرفتها و اتفاقات نیستیم ولی به نظر میرسد تلاشی برای ساختن مراحل فرعی نداریم. مثلا ما چه تخیلی برای تحقق دولت اسلامی ایجاد کردهایم یا چه ادبیاتی برای دولت اسلامی تولید کردهایم؟ ما چنین کاری نکردهایم و وقتی مراحل فرعی از طرف مردم تخیل نشوند آنها را نسبت به آینده مایوس میکند.
این ادبیات تولید شده است. امروز درباره دولت اسلامی و دولت مردمی و جهادی حرف زده میشود. این ادبیاتی است که مسیر را نشان میدهد ولی حال مرحلهای داریم که میخواهیم بگوییم آیا دولتی که داریم، دولت مردمی است یا نه؟! اگر در عمل هم اتفاق بیفتد میشود تخیل جمعی مردم، وگرنه در ادبیات هر چه مطلب بگویید و بنویسید آن به تخیل جمعی جامعه نمیرسد. ما نسبت دولت به مردم را در تخیلی که انقلاب اسلامی مطرح کرده است نسبت خاصی میدانیم. در این جهت از ابتدا نیز مشکل داشتیم. نسبت بین مردم و دولت مسالهای بسیار بنیادین است. این تنشی فوقالعاده است و ما میخواهیم بگوییم این نسبت چیست؟! جملهای که مقاممعظمرهبری بهعنوان شعار سال گذشته و امسال گفتهاند درواقع فلسفه دولت اسلامی است. کار دولت اسلامی مانعزدایی از فعالیتهای مردمی و پشتیبانی است و نباید خودش تصدیگری کند ولی در عمل اینطور نیست. دستگاه دیوانسالاری ما آن را محقق نمیکند و خودش مانع شده است به جای اینکه مانعزدایی کند. از نظر تولید ادبیات ما خیلی مشکل نداریم بلکه از نظر تحقق عینی خارجی نتوانستهایم در 40 سال گذشته به دولتی مردمی و اسلامی تحقق ببخشیم. اگر نتوانیم، دچار مشکلات اساسی خواهیم شد و این یکی از افقهایی است که بهشدت باید به دنبال حل آن باشیم و حلشدنی است. البته حلوفصل این مساله به مباحث دیگری گره خورده است. مسائل منطقهای و مسائل سیاسی و تربیت انسان متناسب با پیام انقلاب و چیزهای دیگر. این یکی از افقهایی است که باید به سمت آن برویم و اگر رسیدیم، این وارد تخیل جمعی سیاسی مردم میشود. من در این کتاب به نظام مدیریت اشاره داشتم. این یکی از تخیلهای فرعی ماست و با انقلاب اسلامی نظام مدیریت نوینی باید خلق شود و به تخیل جمعی برود. این از روز اول دغدغه 40 ساله ما بود. شاید امام(ره) یکجا گفتند که من اشتباه کردم. آنجا بود که کار را به دست لیبرالها و غربزدهها دادند و آنها نظام دیوانسالاری به ارث مانده از دوران پهلوی را حفظ و تقویت کردند. امام گفتند آثار این اشتباه به این زودیها برطرف نمیشود. از روز اول انقلاب باید با این دیوانسالاری بیمار برخورد میکردیم ولی نکردیم. وقتی آقای بازرگان روی کار آمد در اولین سخنرانیهایش گفت مردم شما زحمت کشیدید و انقلاب کردید به خانههایتان بروید و دولت را به دست ما بسپارید! یعنی از همان اول رابطه مردم با دولت را قطع کرد و دولت مردمی را منتفی کرد. هر چه امام تلاش کرد مردم را درگیر کند اما دولت قانع نمیشد. امروز هم ما این کشاکش را داریم اما هنوز این مطالبه جدی انقلاب از بین نرفته است و باید به سرعت به آن رسید و آن را تحقق داد. چیزی نیست که بگوییم در 100 یا 200 سال آینده چه خواهد شد. باید در همین سالها ساختار نظام مدیریتی سالمی را ایجاد کرد و این یک مطالبه است. اما اگر تحقق پیدا کند در تخیل سیاسی قرار میگیرد.