محمد زعیمزاده جانشین سردبیر روزنامه فرهیختگان نوشت: مکانیسم عمل الاغ ساده است، فهمی ساده و تک خطی از موضوعات دارد، واکنشهایش قابل پیشبینی و البته حداکثری است! صدایش هم سریع بلند میشود و گوش میخراشد. کفتار هم همین طور، خیلی پیچیده نیست موضعش از قبل مشخص است آماده است که بدرد.
اما اینکه اینها نوشته یا نانوشته با هم ائتلاف کنند و هم نوا و هماهنگ عملیات کنند انصافا پیچیده است. کفتار از قبل خط و نشانش را کشیده، خطش از بین بردن امید به اصلاح و تغییر از درون است و نشانش تمنای تحریم ملت از گرگ.
تحریم نفت، تحریم دارو، تحریم علم و...حتی تحریم ورزش. الاغ هم حرفش و البته کاسبیاش همان است که بود، فهمی قرون وسطایی از مناسبات اجتماعی و فرهنگی جامعه ایرانی دارد، صدایش هم تا بخواهید بلند است، هنر دیگری هم که دارد، لگد پراکنی به هر تفکر و تلاشی است که بخواهد ناامیدیها را درز بگیرد و شکافهای اجتماعی را کم کند، الاغ پروژهاش این است که جفتک بیاندازد به هر کسی که بخواهد فاصلهها را کم کند و ملت را با هر قومیت و جنسیت و تفکری متحد کند علیه بدخواهان ایران. تلاشش این است که ضربه بزند به هر آنکه میخواهد ایران متحد و قوی باشد در برابر زخم تحریم و ظلم جهانی.
معمولا جفتک اندازیهایش بیپاداش هم نیست. الاغ است دیگر نمیفهمد که آخر این ائتلاف خودش هم دریده خواهد شد. فرمود که خریت نه تنها علف خوردن است...
مقابله با عقلِ پشت صحنهای که الاغ و کفتار را موتلف کرده سخت و پیچیده است، گام اولش برائت در نظر و عمل از هر دو است. مرزبندی با الاغ بدون فاصله گیری از کفتار و بالعکس به معنای کمک به عضو دیگر ائتلاف است.
قدم دوم هزینه دادن است، در کمدی_تراژیک بودن صحنه همین بس که فاصله گرفتن از هر دو ضلع ائتلاف هزینه سیاسی، اجتماعی دارد، علی الخصوص مرزبندی با الاغ!
گام سوم ناامید نشدن است، انصافا صحنه آنقدر رقتانگیز است که ناامید نشدن از اصلاح سخت است اما نشانههای امید بخش هم کم نیست یا اصلا مگر چاره دیگری هم جز امیدوار ماندن داریم؟!