سیدهآزاده امامی، خبرنگار: رهبرمعظمانقلاب پنبه تصویب «بودجه سنگین» برای «جهاد تبیین» را زدند تا برای چندمینبار ثابت شود در جمهوری اسلامی تفاوت سطح نگاه و درک بعضی آقایان مسئول با افق دید رهبری از کجاست تا کجا!
این نخستینبار نیست که مقاممعظمرهبری خود بار تبیین راهبردهای اعلامی خود را بر دوش میکشند و به میدان میآیند تا آنچه را بهمثابه هدفی برای جهتگیریهای خرد و کلان در حوزهای خاص تعیین فرموده بودند، شرح بیشتری دهند که مباد آن هدف اعلامی در هزارتوی تفسیرهای ناصحیح این و آن و سیاستگذاریهای غلط، سر از ناکجاآباد درآورد و اصلا کارکردی عکس فلسفه وجود خود پیدا کند.
درواقع گاهی نحوه مواجهه مسئولانی که مخاطب خاص خطدهیهای رهبری بودهاند آنقدر سطحی و ابتدایی بوده و دچار کجفهمی شدهاند و جهتگیریها و برنامههای مثلا عملیاتی که بهمنظور تحقق آن موضوع تدوین کردهاند آنقدر دور از مقصود و ناظر به بیرونیترین لایه آن مفهوم بوده که ایشان گریزی از موضعگیری مجدد و بازتوضیح مقصود خود نداشتهاند و تازه بعد از آن آقایان تا حدی منظور رهبری را دریافته و بهزعم خود به آن لبیکی دوباره گفتهاند! و این درحالی است که کلام و بیان رهبر انقلاب در عین برخورداری از عمق و دوراندیشیای بیبدیل، عمدتا چنان روشن و واضح است که حتی مردم عادی جامعه نیز فراخور قابلیتها و استعداد خود اغلب درک درستی از آن دارند و در برخی موارد حتی «نفهمیدن» مقصود ایشان بهمراتب دشوارتر از «فهمیدن» آن بوده است، اما متاسفانه بعضی حضرات مسئولان از پس درک صحیح آن برنیامده و راه دیگری رفتهاند، تا اینکه رهبری خود دست آنها را گرفته و به مسیر بازگرداندهاند.
گفتم مسئولان، چون اتفاقا تفسیرهای عجیبوغریب و بعضا عملکردهای ناصواب برخی از این آقایان در مواردی شبیه ماجرای اخیر، رهبری را به ایضاح دوباره منظور خود واداشته است. والا در مواردی که مردم مخاطب بودهاند در اغلب موارد بهموقع و بهدرستی به میدان آمده و آن امر را محقق کردهاند. اما هرجا رهبری ناگزیر از اعلام دوباره مطلبی در «پشت بلندگو» شدهاند، یا ضرورتی برای شرح بیشتری درخصوص آن تشخیص دادهاند، یا نامه زده و صریحا و با ذکر جزئیات به موضوعی خاص امر کرده یا از حرکتی خاص بازداشتهاند، مخاطب در اکثر قریب به اتفاق موارد افراد و نهادهای حاکمیتی بودهاند که اشارتها و خطدهیهای معمول ایشان را درنیافته -یا لااقل اینگونه وانمود کردهاند- و چنان راهکارهای نامناسب و حتی نامربوطی ارائه کردهاند، که درنهایت رهبری را به موضعگیری دوباره واداشتهاند.
در همین ماجرای اخیر و پس از تاکید بر «جهاد تبیین» نیز مقصود رهبری و لوازم و بایستههای آن لااقل بر بسیاری از نخبگان جامعه روشن بود و آنها که بهواقع درکی از فرهنگ و رسانه و امر تبیین دارند نیک میدانستند در شرایط فعلی تنها مولفه یا لااقل عاملی که حتی در چند اولویت ابتدایی ضرورتهای تحقق تبیین بهحساب نمیآید مسائل مالی و اختصاص رقم و بودجه برای آن است، از اینرو تصمیم عجیب مجلس در تصویب بودجهای هزارمیلیاردی برای «جهاد تبیین» بلافاصله میان این قشر واکنشبرانگیز شد.
آنچه مسلم است اینکه ما در این مملکت بودجه و نهاد و ساختار و قرارگاه برای کار در عرصه فرهنگ و تبیین کم نداریم که نخستین و ضروریترین گامی که امروز باید برای آن برداشته شود، تصویب بودجهای جداگانه و هنگفت برای آن باشد. صدها و بلکه هزارها نهاد و مجموعه در کشور وجود دارند که وظیفه ذاتی و تعریفشده آنها کار فرهنگی و تبیین است و بودجهای که سالانه و بهطور معمول برای آنها در نظر گرفته میشود اساسا بهمنظور تحقق این امر است، بنابراین اگر امروز رهبری از ضرورت «جهاد تبیین» سخن میگویند نخستین اقدامی که باید انجام داد بازخواست از این دم و دستگاههای عریض و طویلی است که با هدف فرهنگسازی و تبیین تعریف شدهاند، اما معلوم نیست در تمام این سالها چه کردهاند که حاصل عملکردشان رضایتبخش نبوده و اینک رهبری با تاکید بر «جهاد تبیین» درواقع رسالت ذاتی آنها را نیازمند اهتمام مجاهدانه عنوان میکنند. نه اینکه بودجه مضاعفی به آنها تزریق شود که همچنان که ایشان شخصا تصریح فرمودند سرنوشت نامعلومی پیدا کند و نهایتا چند صباح دیگر جز چند گزارشکار فرمالیته، آورده دیگری در سطح جامعه نداشته باشد. نگاه سختافزاری به امری که ماهیت آن نرمافزاری و مبتنیبر اندیشه و تامل و عمل خردورزانه است، موضوع تازهای نیست و مشابه آن را پیشتر و بارها در بسیاری از سرفصلهای فرهنگی دیگر نیز شاهد بودهایم؛ از مواجهه با گونههای مختلف تهاجم و شبیخون فرهنگی گرفته، تا جنبش نرمافزاری و نهضت تولید علم که بهمحض طرح مساله از جانب رهبری، نخستین چیزی که به ذهن برخی آقایان خطور کرده تخصیص بودجههایی است که عمدتا در کار ساخت و تجهیز قرارگاه و بهقول معروف دفتر و دستک و لوازم آن هزینه شده و کمتر به کار اصل قضیه آمده است.
روی دیگر سکه این نگاه هم تدوین سیاستهای صرفا سلبی برای مقابله با آن مواردی بوده که رهبری نسبت به آن انذار دادهاند؛ از برخوردهای حذفی با ویدئو و ماهواره گرفته تا فیلترینگ شبکههای اجتماعی و... . برخوردهایی از این دست که همگی نتیجه مشترکی داشته و بینیاز از توضیح هستند، اما در کمال تعجب همچنان در دستورکار بوده و برخی اصرار به پیمودن همان مسیرهای آزموده را دارند!
متاسفانه قشرینگری و برداشتهای ساده و سطحی از منویات رهبری و فروکاستن فحوای فرمایشات ایشان به ظاهریترین و ابتداییترین مقصودی که از مفهوم مورد نظر ایشان برمیآید -و در بعضی مواقع حتی از آنچه رهبری اراده فرمودهاند اصلا برنمیآید!- آفتی است که در سالهای اخیر در سطوح مختلفی از حاکمیت راه یافته و همانگونه که ذکر آن رفت رهبری را ناگزیر از موضعگیری مجدد و تشریح و حتی سادهسازی مفهومی کرده است که پیش از این بهمثابه هدف یا نقشهراهی برای جهتگیری سیاستهای کلان حاکمیتی بیان فرموده بودند. امری که نتیجه نامطلوبش تنزل جایگاه رهبری در امر حکمرانی از یک استراتژیست و سیاستگذار کلان که وظیفه تدوین و تعیین سیاستها و جهتگیریهای کلان و کلی نظام را دارند، به سطح یک کارگزار حکومتی که وظیفهاش عملیاتیکردن آن سیاستهاست، خواهد بود.
بنابراین ابتداییترین وظیفه مسئولان در مواجهه با منویات رهبری نه موضعگیری شتابزده و تدوین راهکارهای سطحی بهزعم لبیکگویی عاجل به فرمان ایشان، که نخست فهم عمیق و دقیق مقصود ایشان و سپس تدوین سیاستهایی مناسب با روح و عمق هدفهای تعیینی از جانب رهبری است، تا ضرورتی به بازتوضیح مفهوم مدنظر ایشان و احیانا هزینهکردن از جایگاه رهبری پیش نیاید. اینکه حضرات مسئول منتظر تبیین جزءبهجزء بایستههای راهبردهای اعلامی رهبری از جانب خود ایشان بمانند هیچ امتیازی برای آنها محسوب نمیشود و لبیک گفتن بعد از این ایضاح حکم نماز صبحی را دارد که بعد از طلوع آفتاب خوانده شود!