ماجرایی تکراری و اساسا مشابه «شهرزاد» که مخاطب برای فهمیدنش حتی تا پایان قسمت اول هم صبر نمی‌کند و در نیمه ابتدایی، بعد از دیدن رابطه خدیجه تجریشی(جیران) و سیاوش، شاگرد پدرش، همه داستان را می‌خواند. چهار قسمت بعدی از همین نقطه کارکردی ندارد. سریال ظاهرا روایت یک عشق تاریخی است. با این همه، مساله فیلمساز در «جیران» نه عشق است و نه تاریخ.
  • ۱۴۰۰-۱۲-۲۲ - ۰۳:۵۰
  • 10
«جیران»؛ خالی از عشق، جدا از تاریخ

رعنا مقیسه: «جیران»، با تیتراژ قسمت اول تمام می‌شود. این را دست‌کم و البته با قطعیت می‌توان درباره همین پنج قسمت منتشر شده گفت. سریال، ماجرای دختری روستازاده است که عاشق و معشوق دیگری‌ است اما سلطان در یک نگاه دلش را به او می‌بازد و دختر در شرایطی تراژیک(که البته اصلا درنمی‌آید) مجبور به ازدواج با او می‌شود. این دو خط همه چیزی است که «جیران» در پنج قسمت 50 دقیقه‌ای به مخاطب می‌دهد. ماجرایی تکراری و اساسا مشابه «شهرزاد» که مخاطب برای فهمیدنش حتی تا پایان قسمت اول هم صبر نمی‌کند و در نیمه ابتدایی، بعد از دیدن رابطه خدیجه تجریشی(جیران) و سیاوش، شاگرد پدرش، همه داستان را می‌خواند. چهار قسمت بعدی از همین نقطه کارکردی ندارد.  سریال ظاهرا روایت یک عشق تاریخی است. با این همه، مساله فیلمساز در «جیران» نه عشق است و نه تاریخ. «جیران» نه می‌تواند آدم بسازد و از پس آن حس‌ها و روابط انسانی را دربیاورد و منتقل کند، نه در ساختن فضا و روایت زندگی و اتفاقات در حوالی 150 سال پیش دستاوردی دارد. تصویری که 250 دقیقه سریال، از شاه، مهدعلیا، حرمسرا، دولتمردان و همه دستگاه‌های دربار می‌دهد به‌شدت تیپیکال و کلیشه‌ای و در جاهایی حتی اگزجره است. بیش از همه درباره اندرونی شاه، مادر و همسرانش. زن قاجاری در «جیران» تماما تصویر، در ظاهر امروزی شده، همان کلیشه‌هایی است که در ذهن داریم و نه چیزی بیشتر.  فیلمساز تلاشی برای نزدیکی به مخاطب نمی‌کند. روابط عاشقانه، چه بین خدیجه و سیاوش و چه در عشق ناصرالدین شاه به جیران، سانتی‌مانتالند و غیرواقعی. صحنه شعرخوانی شاه برای خدیجه در اولین دیدار یا صحنه خداحافظی خدیجه و سیاوش را به یاد بیاورید. دیالوگ‌ها و رفتارها تصنعی به نظر می‌رسند، سانتی‌مانتال و غیرقابل باورند. همین موضوع در روابط دیگر هم برقرار است. صحنه مرگ بی‌بی معصومه، جدا از اینکه از اولین مواجهه‌اش با سیاوش قابل حدس است، یک فاجعه اساسی است! لحظه مرگ و واکنش سیاوش و ثریا، تماما علیه لحظه از آب درمی‌آید و مضحک و خنده‌دار به نظر می‌رسد. صحنه خودکشی خدیجه هم تصنعی و غیرقابل باور است. جدا از روشن بودن نتیجه و منصرف شدن خدیجه، رابطه پدر و دختری است که در آن لحظات باید به مخاطب ضربه بزند و حس بسازد. رابطه‌ای که نه قبل از آن درآمده و نه در آن لحظات شبیه واقعیت است. همه چیز قلابی برگزار می‌شود و در لحظه به هوا می‌رود. مخاطب اگر قوه تخیل فعالی داشته باشد، صدای کات را بعد از تمام شدن سکانس خودکشی یک دختر مقابل پدر و برادرش می‌شنود و همه چیز تمام می‌شود!

بعد تاریخی سریال هم چیزی برای ارائه ندارد. تاریخ اساسا وصله شده به داستان به نظر می‌رسد. اضافی و بی‌کارکرد است. نه داستان را جلو می‌برد، نه تغییری در آن ایجاد می‌کند و نه حتی در ذهن می‌ماند. بخش‌های مرتبط با دولت و حکومت در دربار، حداقل در پنج قسمت اول، اساسا قابل حذفند. نه فضا می‌سازند و نه حتی می‌توانند اطلاعات تاریخی به مخاطب اضافه کنند. در مقابل من اصغر عبداللهی را به یاد می‌آوردم. نویسنده و فیلمنامه‌نویسی که در مجموعه داستان‌های کوتاه «هاملت در نم‌نم باران» از پس روایت تئاتر و نمایش در دهه 20 که اساسا مساله نویسنده است، هنرمندانه و خواندنی تاریخ را روایت می‌کند؛ زندگی انسان ایرانی را در آن سال‌ها. تاریخی که اطلاعات نمی‌دهد، فضا می‌سازد و به میانجی روایت تئاتر در آن روزها، در ذهن می‌ماند.  «جیران» را حتی بازی‌ها هم نجات نداده‌اند. همه دور از باورند. پریناز ایزدیارش هم تصنعی است و فرسنگ‌ها با بازی‌های خوبش فاصله دارد. سریالی که پس از تاخیر در تاریخ انتشار و شایعه توقیف، بالاخره پخش شد و مخاطب برای دیدن چهار قسمتش در یک ماه باید حق اشتراکی حدود 100 هزار تومان بپردازد، بعد از 250 دقیقه، در بهترین حالت بیش از دو قسمت حرفی برای گفتن ندارد. سریال اساسا با تکیه بر لباس‌ها و رنگ‌ها و زرق و برق چشمگیرشان پیش می‌رود. پر از نماهای لانگ از رفت و آمد درشکه‌ها و اسب‌ها و آدم‌ها که حوصله سربر و کشدارند و بی‌حاصلی در فضا سازی، زمان می‌خرند. با این حساب «جیران» بی‌احترامی به مخاطب است و نادیده گرفتن او.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۱