دکتر محمدمهدی طهرانچی، رئیس دانشگاه آزاد اسلامی: سفر ۱۸ و ۱۹ اسفند به هرمزگان، بشاگرد و بندر جاسک برایم ادامه سفری بود که ۳۸ سال پیش آغاز شد ولی نیمهتمام ماند. آبانماه ۱۳۶۲ و روزهایی که پس از قبولی در کنکور منتظر بازگشایی دانشگاهها بودم، برای جهاد فرهنگی راهی جهاد سازندگی هرمزگان شدم. اولین مقصد پس از رسیدن به بندرعباس، بشاگرد بود. صبح 13 آبان راهی آن دیار شدیم اما در مسیر میناب- بشاگرد، تصادف سختی کردیم. با وجود این بعد از ۴۵ دقیقه بیهوشی و جراحتهای زیاد قسمت این بود که بمانم و بعد از ۳۸ سال آن سفر را کامل کنم. امسال هم به قصد ادامه همان جهاد فرهنگی وارد بشاگرد شدم. اینبار در چهارچوب دانشگاه آزاد اسلامی و پس از یک دهه فعالیت دانشگاه و فارغالتحصیل نمودن ۱۵۰۰ نفر دانشآموخته که محور توسعه منطقه بودند، لازم بود پردیس از ساختمان استیجاری وارد مرحله استقرار بشود که خوشبختانه بهسرعت از مرحله تصمیم اولیه تا ساخت در زمانی بسیار کوتاه و مناسب عملی شد.
مردم بشاگرد مردم انقلابی و بهغایت نجیبند و مستحق داشتن یک دانشگاه پویا. لطف خدا بود که همین اتفاق افتاد. هیاتامنای دانشگاه ساخت ساختمان جدید را در سفر اولم به هرمزگان تصویب کرده بود. این تصمیم در ملاقات با استاندار وقت در سفر دوم تکمیل شد و حالا در این سفر، ساختمانی که ۱۰ ماه پیش کلنگش را زده بودند، افتتاح شد.
هر سفر درسهای تازهای دارد. جاسک و بشاگرد در وهله اول آینه این واقعیت بود که آموزش عالی هنوز تا درک مفهوم انطباق زمینهای، ماموریتگرایی و آمایش، مسیری طولانی در پیش دارد. هرچند استان در تدوین سند آمایش پیشرو دیگر استانهاست، اما تا روزی که بهعنوان یک دستورالعمل روی میز مدیران قرار بگیرد، فاصله زیاد است.
ما در تفکرات و ساختارهای صلب گیر افتادهایم. این را لحظهای فهمیدم که مدیر جوان و تلاشگر واحد جاسک و معاون علمیاش که یک زن شایسته، جوان و بومی منطقه بود، اصلیترین مشکلشان را مطرح کردند؛ جوانان در بندر صیادی میکنند و ساعت ۱۱ زودتر نمیتوانند در کلاس شرکت کنند اما با اینهمه، ساعت شروع رسمی کلاس ۸ صبح است. پس در عمل هیچ جوانی زودتر از ساعت ۱۱ نمیتواند خود را به کلاس برساند. تغییر ساعت شروع رسمی کلاس دانشگاه از ۸ به ۱۱ اساسیترین درخواست یک واحد دانشگاهی بود. پاسخ هرچند ساده است اما نظام آموزش عالی ما از پاسخ به همین سوال هم درمانده به نظر میرسد. همین مثال کوچک نشان میدهد که بروکراسی آنچنان نظام دانشگاهی ما را دربرگرفته که درخواست یک مدیر منطقهای از رئیس، حل کردن این بحران است.
درواقع، فراتر از آمایش، مفهوم «دانشگاه در خدمت مردم» باید توسط مدیران درک شود. ما قبل از هر چیز خادم هستیم و آمدهایم رشد و توسعه را رقم بزنیم. ساختمان بشاگرد را که افتتاح میکردیم، روحانی بنامی که سالها نماینده نهاد رهبری بوده، میگفت از رئیس وقت دانشگاه خواسته در بشاگرد هم ساختمانی برای دانشجویان داشته باشند. پاسخ رسمی این رئیس این بود: «من مسئول محرومیتزدایی نیستم! منطقه محروم است، تعطیلش کنید.»
اما مگر دانشگاه نباید در خدمت توسعه باشد؟ و اگر اینطور است چرا در جایی که تا این حد نیاز به پیشرفت دارد، غایب است؟
مساله بعدی را ۲۰۰ متر بعد از پاسگاه پلیس متوجه شدم. جاده پر بود از کاروانهای ماشینهای سوختبر که پشت هم با سرعتهای عجیب روان بودند. پشت هر وانت دو تن گازوئیل بود که باید آن را به لنجهای حمل سوخت میرساندند؛ قاچاقچیان سوخت! جدا از همهچیز به اثرات اجتماعی این فرآیند باید فکر کرد. فرآیندی که در آن هم نظام اداری تخلف میکند و هم شهروندان. از طرفی حکومت موظف است جلوی قانونگریزی را بگیرد و عدل را اجرا کند اما قانونگریزی بیش از اینکه با نهی از بین برود، با قانونگذاری و درک شرایط، کم خواهد شد. پس شاید سوختبرها را نباید قاچاقچی خطاب کنیم. سوختبر با قاچاقچی مشروبات الکلی و موادمخدر تفاوت دارد و همانطور که خداوند بین فحشا، منکر و بغی تفاوت قائل است، ما هم باید تفاوت بگذاریم. همین تفاوت قائل شدن ممکن است آدمها را از پیشرفتن در این شرایط نجات دهد. قاچاق انتها ندارد اما سوختبری دارد.
بشاگرد و جاسک از امکانات بسیاری محرومند و واقعیت این است که نتوانستهایم در مناطق محروم چنانکه باید توسعه و شغل ایجاد کنیم. همین موضوع، درآمد را به سوختبری و بعد به خطر حادثههای آنچنانی معطوف و روزگار مردم را سخت کرده است. بیدرآمد هم زندگی متوقف خواهد شد. پس باید تجدیدنظر کرد و مسیرهای تازهای ساخت. انشاءالله.