«وقتی موجودی به مادر تبدیل میشود، میداند تا آخر عمر باید بسوزد و مادر موجودی همیشه نگران است و این نگرانی تا پایان عمر تا زمانیکه فرزندانشان هستند، دست از سرشان برنمیدارد. مادر موجودی است که تمام وجودش را ایثار میکند و ازخودگذشتگی عجیبی دارد.» این تعریف نرگس آبیار نسبتبه واژه مادر است. او شیار 143 را با همین نگاهی ساخت که نسبتبه مادر داشت. شیار 143 فارغ از اینکه آغاز شهرت و نمایش کارگردانی نرگس آبیار است، از این جهت اهمیت دارد که توانست تصویر گمشده مادران چشمانتظار را بر قاب سینما بیاورد.
نرگس آبیار درمورد ساخت این فیلم میگوید: «زمانیکه رمان شیار 143 را مینوشتم، مادری با لهجه کردی نزد من آمد و گفت که 15 سال رادیویی به کمر خود بسته و منتظر شنیدن نام پسرش از رادیو بوده که این موضوع بهنظرم بار دراماتیکی زیادی داشت، بنابراین آن را در داستانم آوردم. بخش عمدهای از داستان شیار 143 مربوط به تخیل او و بخشهایی نیز منطبق با واقعیت بوده است. موضوع مادران منتظر از مدتها پیش از ساخت این فیلم، همواره مدنظر من بود، زیرا مادری که فرزند او شهید یا جانباز شده، تکلیف خود را میداند، اما مادر رزمنده گمنام، در خوف و رجا و درحالت انتظار بهسر میبرد که این موضوع جای کار زیادی داشته و دارد. برخی انتقاد میکنند که چرا تفحص صورت گرفته و شهدا را به شهر برگردانده و داغ مادران و خانواده شهدا را زنده میکنند، اما این فیلم نشان داد که اتفاقا «الفت» با دیدن بقایای فرزندش آرام شده و قرار میگیرد. الفت را زنی کارکشته و مهربان آفریدم و تنها چیزی که از زنانگی او باقی مانده، مادری بوده و من در صحنههای مختلف فیلم، مرتب به خانم زارعی تأکید داشتم که الفت گریه نداشته و صورتی سنگی و عبوس داشته باشد، زیرا او تمام غم خود را درون خود ریخته و ضجه و مویه نمیکند و غم دوری از یونس او را بزرگ و نگاهش را پخته و عمیق میکند. قالی نماد انتظار الفت بوده و تمام شدن قالی بهمعنای پایان انتظار الفت بوده و من در تمام طول فیلم تلاش کردم چیزی از قاب دوربین بیرون نزند تا حواسها به آن پرت و از الفت دور نشود.» آبیار درخصوص استفاده از منابع برای ساخت فیلمش و استفاده از واقعیتها و مستندها درمورد این فیلم سینمایی میگوید: «مستند یادت میدهد که آدمهای واقعی را ببینی و بعد در فیلم داستانی مراقب باشی که چیزی بیرون نزند. در فیلم قبلیام چون فضا شهری بود، به خانم گیتی معینی و بقیه میگفتم اصلا بازی نکنند و خیلی خوب درآمد. در مستند است که یاد میگیری نباید غلوی اتفاق بیفتد، چه در کارگردانی چه در بازیگری و چه در میزانسن. آقای فراستی میگفت آرشیویها بدترین قسمت فیلمها هستند. گفتم عمدا این کار را کردم. نمیتوانستم فضای بازگشت اسرا را بسازم؟ میتوانستم، عمدا نخواستم. بهعمد نشان دادم که دختر در آن بخش مصاحبه دارد فکر میکند و بعد کات میزنم به تصاویر آرشیوی تلویزیونی. انگار یاد تلویزیون میافتد. خیلی هم برای این تصاویر وقت گذاشتم تا چیزی پیدا کنم که تکراری نباشد. صحنهای که حبیب تعریف میکند از عملیات والفجر مقدماتی، صحنه واقعی عملیات است که از تلویزیون عراق بهدست آوردهایم. یک صحنه واقعی است که دوربین افتاده روی زمین و بعد بهدست عراقیها افتاده و از آرشیو تلویزیون عراق گرفتیمش. البته ادعا ندارم که همهجای فیلم یکدست است. یک جاهایی الان بهنظرم میآید که کمی غلو دارد و میتوانست نباشد.»
آبیار میخواسته تا فیلمش هم مستند باشد و هم نباشد، درمورد این موضوع گفته است: «من تا یک جایی روایت فیلم را با مصاحبه جلو بردم و اطلاعات دادم، مثلا اینکه سیدعلی میگوید یونس مرد الفت بود، یا میگوید اینها چهار نفر بودند که رفتند. اینجا دارم اطلاعات میدهم. یک جاهای دیگر اطلاعات نمیدهم و مثلا فقط میگوید: چاییتون رو بخورین. در چنین جاهایی کات میزنم به چهار سال بعد که مثلا عروسی فردوس (دختر الفت) است و چون الفت عبوس است آهیجان (مادرش) عصبانی میشود و رادیو را میشکند. مصاحبهها نهتنها این کارکرد را دارد بلکه مستندمانندش میکند. الفت نمیگوید پسرم برود و کشته شود. مادری است که دودل است، در برزخ است، بین عشق به پسرش و دفاع از میهنش مردد است. وقتی هم این اتفاق میافتد، صبوری میکند و رنج میکشد؛ ولی این رنج بزرگش میکند. مهم این است که پسرش برگردد و اهمیت ندارد چهجوری. انگار جسد پسرش را که میبیند آرام میگیرد چون آن فراق تمام شده است. حتی از اتاق جنازه که میآید بیرون، دخترش را دلداری میدهد و میرود خانه قالیاش را تمام میکند و پایین میآورد. مثل پیرمرد رمان «پیرمرد و دریا» که وقتی نتیجه زحمتش خراب میشود، روز بعد دوباره راهی دریا میشود. بله و یک نگاه نمادین هم به معدن داشتهام. انگار این الفت است که تکههای وجودش کنده و خرد میشود. وقتی میرود کوره میگوید: «دل من شده مثل این کوره آتیش. هی ذوب میشود و الو میگیرد.» نهایتا هم بعد از آن همه مصائب روحش صبور میشود. این اتفاق خیلی در جنگ افتاده. مادرهای جنگ ما خیلی پخته و صبور شدهاند.» آبیار معتقد است فیلمهای سینمایی ساختهشده دفاع مقدس ما، برای افرادی قابلهضم است که یک عقبه ذهنی درخصوص جنگ هشتساله داشته باشند و میگوید: «با ساخت این فیلم توانستیم پیام واقعی جنگ هشتساله دفاع مقدس را به نسل جدید انتقال دهیم. جنگ هشتساله دفاع مقدس در جنگهای منطقه گم شده است و بسیاری از مخاطبان ما در جشنوارههای بینالمللی این سوال را از ما میپرسند که در جنگ هشتساله بین ایران و عراق چه گذشته است.» خیلیها بعد از دیدن این فیلم به این فکر میکردند که میتوانند شخصیت الفت را به خیلی از مادران شهدا نسبت بدهند؛ مادرانی که سالها منتظر بودند تا خبری از فرزندشان بشنوند. آبیار درخصوص اینکه شخصیت الهام گرفتهشده این فیلم چه کسی بوده است، میگوید: «اختر نیازپور بهعنوان شخصیت اصلی و الهام گرفتهشده این فیلم سینمایی است. وی مادر «شهیدجعفر رضایی» بوده که 15 سال رادیو را از خود جدا نکرده بود و با شنیدن اخبار گوناگون ایرانی و عراقی درصدد شنیدن آخرین وضعیت فرزند خود بوده است. من با الهام گرفتن از شخصیت این مادر قهرمان، توانستم فیلمنامه شیار 143 را تکمیل کنم و زمانی که این فیلم ساخته شد و به نمایش درآمد، بسیاری از مادران شهدا به بنده گفتند شما چطور از زندگی ما باخبر بودید. نقطهعطف این فیلم سینمایی، نگاه انسانی و شخصیت مادر بوده که نشاندهنده واقعیت این روایت تاریخی است. مهمترین بخش این فیلم سینمایی سکانسهای رخت شستن و پابرهنه بودن، برش قالی یا حتی زمانی که الفت بهدنبال پسر خویش بوده است که بهعنوان بهترین و مهمترین بخشهای این فیلم سینمایی بهنمایش درآمده است.»