


سیدمهدی طالبی، خبرنگار گروه بینالملل: جنگ در اوکراین همچنان مردم را در آتش خود میسوزاند. شعلههای این جنگ هرچند دیرتر اما قطعا به اشکال مختلف دیگران را نیز درگیر میسازد. روز گذشته جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا با اعلام ممنوعیت واردات نفت از روسیه قیمت این ماده را که به 129 دلار رسیده بود تا 133 دلار افزایش داد. قیمت نفت تا پیش از آغاز حمله روسیه در 24 فوریه (5 اسفند) به اوکراین تنها یک دلار با 100 دلاری شدن فاصله داشت.
افزایش قیمت سوخت میتواند بهسرعت هر فاکتوری را برای کشورهای جهان گرانتر سازد، حتی کشورهای تولیدکننده نفت را، آنها هرچند با افزایش درآمدها مواجه میشوند اما در هر حال باید مبالغ بیشتری برای دریافت کالا و خدمات به کشورهای صنعتی بپردازند.
شعلههای سوختی جنگ اوکراین بهسرعت فراگیر شده ولی بهنظر میرسد اگر زودتر برای آن درمانی یافت نشود، جنگ دیگر صورتهای خود را نیز به جهان نشان خواهد داد. اگر روسها تصمیم بگیرند در مقابل فشارهای غرب جبهه مبارزه خود را گسترش دهند و به تلافی تحریمهای غرب بپردازند، آنگاه نهتنها قیمت سوخت، بلکه امنیت خطوط انتقال انرژی روی زمین و دریا نیز با تهدید مواجه میشود.
این مساله باعث شده مواضع مقامات روسیه و اوکراین در برابر تنشها تا حدی تعدیل شود. ولادیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین در اظهارات اخیر خود شواهدی از امکان انعطاف درخصوص دو استان «لوهانسک» و «دونتسک» -که روسیه آنها را دو کشور مستقل شناسایی کرده- صحبت کرده است.
همزمان روسها میانجیگریهای مرتبط با کاهش نبردها را پذیرفتهاند و قرار است امروز شهر آنتالیا در ترکیه میزبان مذاکراتی میان دو هیات روسی و اوکراینی باشد. ریاست هیات روسی برعهده سرگئی لاوروف وزیر خارجه روسیه و ریاست هیات اوکراینی برعهده دیمیتری کولبا وزیر خارجه اوکراین است. در این نشست مولود چاووشاوغلو وزیر خارجه ترکیه نیز بهعنوان میانجی حضور خواهد داشت. او خبر این دیدار را روز دوشنبه بهصورت عمومی اعلام کرده بود.
بهنظر میرسد روسیه به این دلیل راضیشده تا وساطت ترکیه را بپذیرد که این کشور تنها واسطه موجود در این سطح است. اعضای ناتو موضعی یکپارچه علیه روسیه اتخاذ کردهاند و ترکیه در گوشه دیگری از ناتو درحالیکه تهاجم روسیه را محکوم کرده است، میگوید تبعیض علیه روسها را نمیپذیرد.
روز گذشته رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه در جلسه حزب «عدالت و توسعه» ضمن ابراز امیدواری درباره ختم شدن مذاکرات میان اوکراین و روسیه به یک آتشبس دائم، گریزی نیز به اقدامات نامتعارف غرب علیه روسها زده است. رئیسجمهور ترکیه با اشاره به رفتار اروپاییها با افراد روستبار ازجمله اخراج یک رهبر ارکستر روس از شغلش در آلمان تاکید کرد کشورش هدف هجمه قرار دادن مردم، ادبا، دانشجویان و هنرمندان روس را نمیپذیرد. اردوغان این اظهارات را درحالی به زبان آورد که اندکی بعد قرار بود با اسحاق هرتزوگ رئیس رژیمصهیونیستی دیدار کند؛ درحالیکه این رژیم عامل اصلی تبعیض علیه مردم فلسطین است. با وجود ابراز خوشبینی اردوغان درباره اتمام جنگ در اوکراین اما بهنظر نمیرسد معاملهگران این جنگ ازجمله شخص وی نفع چندانی در پایان جنگ داشته باشند، بلکه بیشتر بهدنبال جستوجوی منافع حتی از دل این بحران هستند.
آنچه در این میان میتواند بهشکلی قطعی و ریشهای بحران را حل کند رجوع اوکراین و روسیه به اشتباهاتشان است. اشتباهات اوکراین در این مسیر بسیار مشهود است؛ کشوری که با یک رئیسجمهور کمدین به جنگ وارث شوروی رفته و از هر سو مورد تهاجم است نیازی به لیست کردن سیاههای از اشتباهات ندارد. در این گزارش اشتباهات روسیه مورد بررسی قرار گرفته و پیشنهادهایی برای خروج مسکو از جنگ اوکراین ارائه شده است.
اشتباهات روسیه در جنگ اوکراین
روسیه در قضیه اوکراین بهطور کلی اشتباهاتی مهلک داشته است. قطعا منظور از این اشتباهات، مسائل معمولی نیستند که تنها برای هرگونه جنگی میتوان آنها را فهرست کرد. قطعا هر جنگی دارای آسیبها و لطمههایی است که نمیتوان به صرف آنها، عامل حمله را زیاندیده به شمار آورد اما میتوان دلایلی را یافت که مهاجم درصورتیکه آن را رعایت میکرد حتی نیازی به آغاز جنگ نداشت.
۱-حمله به کشوری مستقل و دارای دولت
نخستین اشتباه مهلک روسیه موردحمله قراردادن یک کشور مستقل و دارای دولت است. روسیه پیشتر نیز در عملیاتهای ضدبلوک غرب و تروریستهای مورد حمایت آن حضور داشته است اما مختصات چنین نبردهایی بسیار متفاوت از اوکراین بودند. درحالی که حضور روسیه در نبردهای ضدتروریسم سوریه و همچنین حضور در اتاق مشترک عراق با دعوت دولتهای رسمی این دو کشور برای حمایت از تمامیتارضی آنها صورت گرفت نه به جهت تقسیم یا الحاقشان، حمله به اوکراین علیه دولت مستقر این کشور صورت گرفته است.
۲-حمله مستقیم
روسیه میگوید برای حمایت از روستباران حاضر در دو استان لوهانسک و دونتسک که مسکو و چند کشور معدود دیگر آن را بهعنوان کشور به رسمیت میشناسند، وارد اوکراین شده است، درحالیکه در ادامه این ماموریت تغییر کرده و فلش حملات نشانگر مناطقی بسیار دورتر از ناحیه روسنشین دونباس است؛ بهگونهای که کییف پایتخت اوکراین در حالت شبهمحاصره قرار گرفته است.
روسیه اگر قصد داشت به روستباران در اوکراین کمک کند نیازی نداشت تا ارتش خود را بهصورت مستقیم وارد نبردهای این کشور سازد بلکه میتوانست صرفا با مسلحساختن روستباران این کشور، به آنها برای تعیین سرنوشت و دفاع از خود کمک کند.
۳- اعزام مبارزان چچنی به اوکراین
«جمهوری خودمختار چچن» بخشی از فدراسیون روسیه به حساب میآید و اعضای این جمهوری خودمختار قادرند در قالب ارتش این کشور به عملیات بپردازند اما نحوه ورود آنها به جنگ اوکراین در قالب یگانهایی که در نظر افکار عمومی چچنی و نه روسی به نظر میرسند سمتوسوی جنگ را سریعتر از زمان معمول تغییر داد. چچن بخشی از روسیه است اما برداشت عمومی به دلیل دو جنگ بزرگ میان چچنیها و روسها در دهه 1990 میلادی این یگانگی را در قالب ذهنی برای روسیه قائل نیست.
هرچند یگانهای چچنی در جنگ اوکراین نه ضدروسیه بلکه بهنفع این کشور وارد جنگ شدهاند اما برداشت عمومی از چچنیها در جهان که آنها را جدای از روسها دستهبندی میکند، باعث شده حضور یگانهای چچنی که با تبلیغات فراوانی همراه بوده باعث شکلگیری این ذهنیت شود که مسکو بهدنبال واردسازی نیروهای نیابتی به جنگ اوکراین است. بهدلیل تزریق غیرهوشمندانه نیروهای نظامی چچنی به جنگ فاز نیابتیسازی جنگ تسریع شده است و به همین دلیل امروزه حضور نیروها و حتی تروریستهای بینالمللی در اوکراین برهمین مبنا دارای یک مشروعیت جعلی شده است.
۴ -حمله از محورهای متعدد
حمله به اوکراین که دارای ۶۰۰هزار کیلومترمربع وسعت است، دارای دشواریهای بیشماری است. با وجود این حمله روسیه به این کشور بهگونهای انجام شده که روسها را در جغرافیایی وسیع گرفتار ساخته است. روسها از جهات متعدد در جنوب، شرق و شمال به اوکراین حمله کردهاند تا با مشغولسازی گسترده ارتش و دولت اوکراین نیروهای مسلح این کشور را به فروپاشی نزدیک کنند اما به این دلیل که اوکراینیها در خانه خود میجنگند، این اقدام بالعکس باعث سردرگمی روسها بهدلیل وسعت وسیع حوزه عملیاتشان شده است. استقرار گسترده نیروهای روسیه در جغرافیای وسیعی از اوکراین باعث بروز اشکالاتی بهویژه در خطوط تدارکاترسانی به ارتش این کشور شده که آن را میتوان از حملات مکرر به کاروانهای تدارکاتی روسها دید.
۵ -حمله همهجانبه
حمله همهجانبه هوایی به وسیله جنگندهها، بالگردهای تهاجمی، پهپادها و موشکهای بالستیک و کروز و درکنار آن محاصره دریایی و استفاده گسترده از یگانهای زمینی از نیروهای ویژه گرفته تا چچنیها، عملا تمامی کارتهای روسیه را به کار گرفته و مسکو برای اجبار کییف به مذاکره ابزار استفادهشدهای ندارد تا با تهدید استفاده از آن بتواند از آنها امتیازگیری کند؛ درحالی که اگر محاصره دریایی را علیه اوکراین اعمال نمیکرد یا از جنگندهها بهره نمیبرد میتوانست از این کارتها بهرهبرداری کند. استفاده همهجانبه از این کارتها و عدمموفقیت موردانتظاری که از آنها حداقل در نگاه افکار عمومی توقع میرفت، باعث شده روسیه برای تغییر وضعیت دشوار خود نیازمند شدید کردن کارتهای استفادهشده از طریق افزایش جنگندهها و شلیک موشک باشد؛ امری که هم هزینههای زیادی دارد و هم نمیتوان به تاثیرات آنها اطمینان کافی داشت، ضمن آنکه این اقدام نیز کارتهای بیشتری از روسیه میسوزاند.
۶ -تجزیه اوکراین و هراس در پیرامون روسیه
روسیه درحالی دست به تجزیه اوکراین زده که این اقدام یادآور تجزیه گرجستان و دیگر کشورها توسط روسهاست. روسها پیشتر نیز لهستان را در معامله با دیگر قدرتهای اروپایی مانند امپراتوری آلمانی پروس و همچنین هیتلر دوبار از روی نقشه محور کردهاند.
سوابق منفی روسها در ذهن ملتها و دولتهای پیرامونی این کشور باعث شده حمله روسیه به اوکراین هراس مجدد از روسها را بهویژه در کشوری مانند قزاقستان افزایش دهد. مناطق شمالی این کشور روسنشین هستند و بیم آن میرود که مسکو بخواهد این منطقه را به سمت جدایی از قزاقستان ببرد. قزاقها به همین دلیل دست به تغییر پایتخت از آلماتی در جنوب به شهر آستانه در شمال زدند تا مانع جداییطلبی روسهای شمال قزاقستان شوند. در سوی دیگر آذربایجان نیز بهدلیل احتمال استقلال منطقه ارمنینشین قرهباغ کوهستانی که موردحمایت و تحتکنترل روسهاست، شاهد افزایش هراس از روسیه خواهد بود.
۷ -هراس متحدان از هرگونه «تجزیهطلبی»
تجزیه اوکراین درحالی صورت گرفته که دست متحدان سیاسی روسیه در جهان ازجمله چین برای حمایت از آن بسته است. چینیها خود با مشکلات بزرگ تجزیهطلبی در تایوان و در سطوحی کمتر در سینکیانگ و تبت مواجه هستند و حمایت از تجزیه اوکراین میتواند برای آنها بسیار گران تمام شود. حتی در سوریه نیز که از جدایی لوهانسک و دونتسک حمایت کرده، بیم استقلال منطقه ادلب و مناطق شرقی فرات میرود.
۸ -تجزیهطلبی و هراس بینالمللی
کشورهای زیادی در جهان از روسیه و آمریکا گرفته تا انگلیس و ترکیه و حتی اتحادیه اروپا با جداییطلبی در سطوحی گوناگون مواجه هستند و شکلگیری حمایت بینالمللی از چنین اقدامی برخلاف مشی جهانی است؛ گرچه غرب از جداییطلبی در منطقهای مانند بالکان حمایت کرده است.
۹ -تابآوری اقتصادی روسیه
روسیه از جهات تابآوری اقتصادی بهدلیل پیوستگی به بازارهای جهانی از کشوری مانند ایران آسیبپذیرتر است. ایران به مدت چندین دهه با تحریمهای گوناگونی مواجه بوده و در این مدت علیرغم آسیبهای نسبی موفق شده از آسیبهای کلی مانند آنچه به فروپاشی شوروی و بزرگتر بلوک شرق انجامید، رهایی یابد و حتی به طرزی عجیب و خلاف جریان فشارها، مناطق جدیدی را نیز به جغرافیای مقاومت اضافه کند. روسها با وجود قدرت نظامی، اقتصادی و تکنولوژیکی بیشتر نسبت به ایران به دلایل متعددی قادر به تکرار این تجربه در سطح تهران نیستند و یکبار آن را به شکل تلخی تجربه کردهاند. روسیه با جامعهای با سطح مصرفگرایی زیاد و پیوستگی بالا با اقتصاد جهانی قادر به تکرار کامل تجربه ایران نیست. در این میان آنچه روسها را به اشتباه انداخت؛ فشارهای نیمبندی بود که غرب در سال 2014 و پس از الحاق کریمه به خاک روسیه علیه مسکو اعمال کردند. این فشارهای نیمبند علیه روسیه باعث شد روسها از تجربه ۲۰۱۴ بیشتر از آنکه انطباق با تحریمها را بیاموزند از ناتوانیهای نسبی غرب در تحریم شدید روسیه در این واقعه با قلم پررنگ نکتهبرداری کرده و احتمالا روی آن حسابی بیشازاندازه باز کرده بودند؛ چیزی که امروز اشتباه بودنش را میتوان در تحریمهای شدید اعمالشده علیه روسیه دید.
۱۰ -استفاده از کارت برجام با نظر شخصی
سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه اعلام کرده توافق هستهای با ایران در صورتی میتواند احیا شود که آمریکا تعهد دهد در صورت احیای آن، تحریمهای وضعشده جدید توسط آمریکا علیه این کشور بر روابط اقتصادی مسکو و تهران تاثیر نگذارند. هرچند این درخواست روسیه همراستا با خواستههای پیشین ایران برای اخذ تضمین از آمریکاست، اما از آنجا که بهصورت ناگهانی و بدون اطلاع تهران اطلاعرسانی شده، اهداف احتمالی آن چندان شفاف به نظر نمیرسد و نمیتوان بدونشک و تردید به آن نگریست.
به نظر میرسد روسیه برای آنکه قادر باشد قیمت نفت در سطوح بالا را حفظ کند، بدون توجه به نظر تهران بخواهد احیای برجام را دستکم برای چند ماه عقب بیندازد. همچنین برخی شواهد نشان میدهد مسکو در تعاملاتی منطقهای بهدنبال ایجاد تنشهایی در توافق هستهای است تا از کنار این اقدام توجهاتی را در سطح منطقه بهویژه در رژیم صهیونیستی به سوی خود جلب کند.
۱۱ -تقویت اتحاد ناتو
حمله به اوکراین بدونشک حداقل در کوتاهمدت باعث تقویت ناتو شده است. این مساله را در افزایش درخواستها برای عضویت در این سازمان میتوان فهمید. به جز اوکراین و گرجستان، اخیرا زمزمههایی از فنلاند و سوئد نیز برای عضویت در ناتو شنیده شده است، هرچند مقامات سوئدی پس از این زمزمهها گفتهاند به دلیل آنکه چنین اقدامی سطح تنشها را افزایش میدهد فعلا آن را پیگیری نمیکنند. از سوی دیگر آلمان تنها در یک اقدام 100میلیارد یورو به بودجه نظامی خود افزوده است که میتواند در راستای تعهدات این کشور به ناتو نیز تلقی شود. روسیه همزمان با آنکه ناتو را به چالش کشیده، ارزشهای این سازمان را برای اعضا و طرفدارانش اثبات کرده است.
۱۲ -مسدودسازی مسیر شرق به غرب
چین خواهان دستیابی به مسیرهای امن دریایی و زمینی برای دسترسی به اروپاست. این مسیرها باید از نظارت و تسلط آمریکا به دور باشند، زیرا درصورت اتصال بیشتر شرق آسیا بهویژه چین با اروپا که هردو از اصلیترین مراکز اقتصادی جهان هستند، سهم نسبی آمریکا از اقتصاد جهان کاهش مییابد. از اینرو واشنگتن بهدنبال آن است که به بهانههای مختلف و با انجام اقدامات متعدد این مسیر را مسدود سازد. جنگ اوکراین باعث شده تنشها از دریای بالتیک و بالکان تشدید شوند و حتی سوریه درکنار مدیترانه نیز در معرض تنش باشد. به همین دلیل جنگ اوکراین مسیرهای شرق به غرب را توسط خطی از تنشها تا اندازهای تضعیف کرده است.
۱۳ -مسلحشدن حوزه پیرامونی روسیه و تهدید مسکو
روسیه یکی از اهداف خود از حمله به اوکراین را بیطرفی این کشور و عدم استقرار تسلیحات تهاجمی در آن عنوان کرده است. مسکو میگوید مسلحساختن اوکراین به تسلیحات تهاجمی میتواند حتی خطری برای مسکو پایتخت این کشور باشد که تنها ۵۰۰ کیلومتر با مرزهای اوکراین فاصله دارد اما همزمان با این مساله به نظر نمیرسد سه جمهوری بالتیک و لهستان که عضو ناتو هستند و حمله به آنها دشواری بیشتری نسبت به جنگ در اوکراین دارد، فاصله چندانی از مرزهای روسیه و مناطق مهم این کشور ازجمله مسکو داشته باشند. حتی اگر سلاحهای تهاجمی در اوکراین مستقر نشوند، حملهای که منجر به چنین دستاوردی شده بلافاصله به دلیل آنکه همزمان منجر به استقرار این تسلیحات در دیگر کشورهای شرق اروپا میشود، نتیجه را بالعکس میسازد. حمله به اوکراین درواقع انگیزه و مشروعیت لازم برای مسلح شدن بیشتر این کشورها را فراهم آورده است.
۱۴ -«پاکستانیسازی» شرق اروپا
جنگ اوکراین باعث شده کشورهای شرق اروپا به ایستگاههای تدارکات نظامی تبدیل شوند. نقشی که نمونه برجسته آن را پاکستان چهار دهه قبل ایفا کرده است. پاکستان پس از حمله شوروی به افغانستان در سال 1979، به مرکز فرماندهی، محل اعزام داوطلبان خارجی و تقسیم پول و سلاح بین گروههای مجاهد افغان که درحال مبارزه با شوروی بودند تبدیل شد. امروزه کشورهای شرق اروپا چنین نقشی را در رابطه با اوکراین برعهده گرفتهاند بهگونهای که تسلیحات اهدایی کشورهای جهان به اوکراین از طریق این کشورها وارد اوکراین شده و عقبه نظامی اعزام سربازان بینالمللی به این کشور نیز در کشورهای شرق اروپا قرار دارد.
۱۵- متاستاز دیاسپورای اوکراینی در جهان
بنابر آمارها تاکنون بیش از یکمیلیون نفر از جمعیت اوکراین بهعنوان مهاجران جنگزده از این کشور خارج شده و عمدتا به کشورهای مجاور ازجمله لهستان که امروز به محل اسکان یا عبور آنها تبدیل شده رفتهاند. مقامات لهستان در هفته جاری اعلام کردند تاکنون یکمیلیون و 300هزار اوکراینی وارد این کشور شدهاند. این اوکراینیها اگر شرایط را برای بازگشت خود فراهم نبینند به مرور با دیدگاههای ضدروسیشان که به دلیل جنگ شکل گرفته یا تشدید شده است، جذب کشورهای مقصد شده و در آنجا دیاسپوراهای اوکراینی را گسترش خواهند داد؛ چیزی مشابه کوباییتبارهای آمریکا که عمدتا ضددولت کوبا بوده و مانع اصلی عادی شدن روابط خارجی این کشور هستند. چنین مسالهای در جنگ عراق نیز رخ داد اما عراقیهای راندهشده یا به کشوری مانند اردن رفتند که چندان موثر نیست و در آن محدود شدند یا در سرنوشتشان چیزهایی بیشتر از آمریکا مانند دیکتاتوری صدام یا سیاست فرقهای در عراق را مقصر میدانستند. حتی در سوریه نیز مخالفان گروههای تروریستی را درکنار دولت دمشق مقصر میدانند ولی در جنگ اوکراین روسیه نهتنها اصلیترین سیبل بلکه تنها گزینه موجود اوکراینیهای مهاجر، بهعنوان منبعی برای تنفر است.
۱۶- اوکراین کشوری مانند افغانستان، عراق و حتی گرجستان نیست
آمریکا افغانستان و عراق را طی چند ماه به راحتی اشغال کرد. روسیه خود نیز گرجستان را در سال 2008 به راحتی طی پنج روز شکست داد. با این حال این نمونهها با اوکراین بهشدت متفاوت هستند.
طالبان که از سال 1996 بر افغانستان مسلط شده بود همواره با صفبندی گستردهای از مخالفان داخلی روبهرو بود که همکاری این گروهها با آمریکا، سقوط سریع طالبان را در سال 2001 رقم زد.
در عراق دولت این کشور به دلیل جنگ هشتساله با ایران، جنگ 1991 با ائتلاف بینالمللی و تحریمهای گسترده بهشدت تضعیف شده بود. همچنین رژیم صدام ریشه در اهلسنت عراق داشت که تا 15درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدادند و اکثریت دیگر عراق که شامل کردها و شیعیان میشد مخالف سرسخت وی بودند.
گرجستان نیز نمونه خوبی برای مقایسه با اوکراین نیست. درحالی که گرجستان تنها 69 هزار کیلومترمربع وسعت دارد اوکراین با وسعت 603 هزار کیلومترمربعی خود تقریبا 9 برابر این کشور است. همچنین درحالی که گرجستان سهمیلیون و 700هزار نفر جمعیت دارد، اوکراین با جمعیت 43 میلیونی خود جمعیتی تقریبا 12برابر این کشور دارد. همچنین اوکراین یکی از تولیدکنندگان معتبر سلاح است و از لحاظ ژئوپلیتیکی و اقتصادی قابلمقایسه با گرجستان نیست. همچنین اوکراین در داخل اروپا واقع شده درحالیکه گرجستان از این قاره جداست به همین دلیل حمله به اوکراین واکنشهایی بیشتر از حمله به گرجستان و دیگر کشورها میآفریند.
17 -ایجاد موج جهانی برای بازدارندگی هستهای
روسیه در قضیه اوکراین با استفاده از زور تنها تمامیت ارضی این کشور را به خطر نینداخته بلکه با حملهای سراسری استقلال و حتی موجودیت این کشور را نیز با خطر مواجه کرده است؛ اظهارات مقامات روس درباره پیوستگی روسیه و اوکراین ریشه در تاریخ داد؛ اما نتیجه مرور تاریخ انکار حالحاضر نیست؛ اگر شاهزادهنشین کییف منشأ دولتهای روس بوده است، امروز که اوکراینی مستقل وجود دارد نباید با اتکا به خاطرات گذشته و احساس پیوستگی روسیه با این کشور، اوکراین از نقشه جهان حذف شود.
اقدام مسکو در این حوزه که خطری بسیار بزرگ برای یک کشور متوسط جهان ایجاد کرده، باعث شده نظریات بازدارندگی که بیشتر ریشه در سلاحهای هستهای دارد، در میان این کشورها برجسته شود.
اوکراینیها میگویند اگر در دهه 1990 تمام 5 هزار سلاح هستهای خود را که از شوروی برای آنها به ارث مانده بود از دست نمیدادند، امروز روسیه قادر به حمله به این کشور نبود. این مساله بهطور کامل قابل پذیرش نیست، زیرا مسکو حتی درصورت مسلح بودن اوکراین به سلاح هستهای میتوانست این کشور را تجزیه کند؛ اما قطعا قادر به محاصره کییف نبود.
این موضوع دستاویز تبلیغات ملیگرایان در کشورهای متوسط شده است، زیرا آنها معتقدند کشورهایشان تنها درصورت دستیابی به سلاح هستهای قادر به تمامیت ارضی و موجودیت خود خواهند بود.
ضعفهای برملاشده روسیه در جنگ اوکراین
روسیه در جریان تهاجم خود به اوکراین هرچند به دلیل توان بالای خود موفق به پیشرویهایی شده است اما بررسیهای دقیقتر نشان میدهد هرچند مسکو آنگونه که توسط رسانههای غربی تبلیغ میشود شکست نخورده اما پیروزیهای پراکندهاش را با آسانی به دست نیاورده است. در ادامه به برخی ضعفهای برملاشده روسیه در جنگ اوکراین پرداختهایم.
۱ -توان تهاجمی کم
آمریکا در اوایل دهه ۲۰۰۰ و البته با فاصله دو کشور افغانستان (2001) و عراق (2003) را اشغال کرد ولی در آن برهه برخلاف وضعیت فعلیاش؛ از توان تهاجمی لازم برخوردار بود. امروز اما برخلاف آمریکا که دو کشور دوردست را مورد تهاجم قرار داده و اشغال کرد، روسیه در کشور مجاور خود به مشکل خورده که توان تهاجمی کم این کشور را در قاموس یک ابرقدرت نشان میدهد. این درحالی است که محور مقاومت با در پیش گرفتن سیاستهای معقول غیراحساسی در جریان نبردهای منطقهای خود در مقطعی درگیر چهار جنگ همزمان در سوریه، عراق، یمن و حتی لبنان بود که در آنها باید با محوری بسیار گسترده از قدرتهای مادی جهانی به مبارزه میپرداخت.
روسیه نه در قاموس یک ابرقدرت دارای قدرت تهاجمی بزرگی است و نه موفق شده برای افزایش قدرت تهاجمی خود راهبردی منطبق با وضعیت و توانش بیابد.
۲ -جنگ بدون تشکیل محور
روسیه امروز در شرایطی در اوکراین درمقابل یک کشور و محور غربی متحدش میجنگد که از حضور متحدی درکنار خود محروم است؛ درحالیکه آمریکا در اوج قدرت خود در جریان دو تهاجم ۱۹۹۱ و ۲۰۰۳ به عراق، حمله به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و حتی اشغال بخشهایی از خاک سوریه، متحدان خود را در سطوح متفاوت به همراه داشت. عراق نیز در جریان نبرد خود با تروریسم و گروه داعش از حمایت همهجانبه طیف وسیعی از کشورها از ایران و روسیه گرفته تا آمریکا و اروپا بهره میبرد. حتی سوریه نیز برای مبارزه با تروریستها و همچنین حضور مستقیم آمریکا در خاک خود موفق به تشکیل محوری عملیاتی از میان متحدان خود شده که شامل محور مقاومت و روسیه است.
۳ -عدم انطباق سلاحها با نیازهای عملیاتی
سلاحهای روسیه با وجود تواناییهای تکنولوژیک این کشور از پوشش نیازهای ارتش در جنگ اوکراین ناتوان بودهاند. یکی از این تسلیحات پهپادها هستند که روسیه در آنها در مقایسه با رقبا از ضعفهایی جدی رنج میبرد.
روسیه برای نابودی برخی که میتواند به آسانی توسط پهپادهای تهاجمی و حتی انتحاری صورت بگیرد جنگنده بمبافکنهای سنگین سوخو-34 و بالگردهای تهاجمی کاموف-52 را به کار میگیرد که تاکنون تلفاتی را نیز در پی داشته است.
۴- اشکال در سیستم اکتساب هدف
روسیه در اوکراین که یک کشور دارای زمینه برای روسهاست، دارای مشکلاتی در حوزه اکتساب هدف برای نابودی مراکز فرماندهی ارتش این کشور است. توانایی اکتساب هدف به کشورها اجازه میدهد تا قادر باشند از تسلیحات خود بهخوبی بهره گیرند. اگر یک ارتش نتواند بهخوبی دشمن و نقاط قوت آن را شناسایی کند قادر نخواهد بود تا به آن آسیبی جدی وارد سازد. روسیه در جنگ اوکراین نشان داد هرچند بانک اطلاعاتی خوبی از مواضع این کشور در اختیار دارد اما موفق نشده تا این بانک اطلاعاتی را به شکل موثری تکمیل کند. به نظر میرسد نیروهای اوکراینی با وجود نابودی برخی از مواضعشان همچنان از زیرساختهای موثری بهره میگیرند که روسیه قادر به شناسایی و نابودی آنها نشده است.
۵ -اشکال در راهبردهای جنگ زمینی
انبوه وسایل زرهی منهدمشده و حتی رهاشده روسیه در مناطق مختلف اوکراین نشان میدهد روسها کماکان از روشهای سنتی برای پیشروی در جنگهای زمینی بهره میگیرند. براساس شیوه قدیمی روسها، ستونهایی از تانک و خودروهای زرهی در جلو یگانهای نظامی قرار گرفته و نیروهای پیاده بهوسیله خودروهای سبک در پشت تانکها به جلو پیشروی میکنند. استفاده گسترده نیروهای اوکراینی از موشکهای ضدزره گوناگون و پیشرفتهای که از سراسر جهان به این کشور رسیده، باعث شده آنها موفق شوند تعداد زیادی از تانک و نفربرهای روسی را منهدم سازند. به همین دلیل نیز بسیاری از خدمه تانکهای روسی به دلیل انهدام تانکهای اطرافشان، پیش از مورد هدف قرار گرفتن میگریزند. همچنین بخشی از خودروهای زرهی نیز به دلیل عدم پشتیبانی مناسب و اتمام سوخت در میدان نبرد جا ماندهاند. این اتفاقات نشان میدهد روسیه در جنگ همچنان از روشهای قدیمی پیروی میکند.
۶ -جنگیدن گران و پرهزینه
روسیه بنابر آمارهایی که وزارت دفاع آمریکا منتشر کرده و شواهد نیز گویای آن هستند دستکم از 670 موشک کروز تا روز 9 مارس علیه اوکراین استفاده کرده است. روسیه در این حوزه به جای استفاده پرتعداد از موشکهای کروز میتوانست در حمله علیه سامانههای پدافندی اوکراین با نابودی آنها از بمبافکنهای بزرگ خود برای بمباران مواضع نظامی اوکراین در حجم عظیم بهره ببرد.
با این وجود روسها تصمیم گرفتهاند از دهها هزار سرباز، هزاران خودروی زرهی و صدها هواگرد بهره بگیرند درحالیکه با توجه به مختصات جنگهای اخیر مسکو میتوانست هزینههای کمتری برای خود بتراشد.
۷ -تزریق یگانهای پرشمار به جبهههای جنگ
روسیه دستکم 130 هزار نیرو را برای حمله به اوکراین در پشت مرزهای این کشور مستقر کرده بود که برخی از آمارها نشان میدهد دستکم 60 هزار تن از آنان در قالب یگانهای تهاجمی وارد خاک اوکراین شدهاند. گرچه این 60 هزار نفر آموزشهای خاص جنگی را دیدهاند اما در هرحال آنها به نسبت یگانهای نخبه و کماندویی نیروهای معمولی به حساب میآیند؛ چنین نیروهایی در موقعیتهای دشوار نهتنها باعث ایجاد گشایش نظامی برای روسیه نشده بلکه میتواند تلفات این کشور را افزایش دهد.
۸ -درگیر شدن در شهرها
جنگ شهری برای ارتشها یک کابوس بزرگ است. حتی ارتش آمریکا که به دلیل تمرکز روی جنگهای ضدتروریستی فعالیت، مطالعات و آموزشهای زیادی در این حوزه داشته و همچنین ارتش رژیمصهیونیستی که با چنین درگیریهایی در فلسطین و پیرامونش مواجه است از چنین درگیریهایی احتراز دارند. با این وجود روسیه در نواری چندصد کیلومتری در هر شهری برای خود یک جنگ شهری بزرگ ساخته است.
۹ -عدم توانایی از بین بردن عقبه جنگی دشمن
تدارکاترسانی پیوسته به جبهههای اوکراین، هرچند شاید کم باشد اما نشاندهنده ضعف روسیه در نابودی عقبه ارتش اوکراین است. با وجود برتری هوایی روسیه حداقل بر فراز میادین نبرد، نیروهای اوکراینی قادر بودهاند تا همچنان نیرو و تسلیحات خود را به این خطوط برسانند. این تسلیحات برای رسیدن به میدان نبرد از دو عنصر استفاده میکنند که نخست «بارانداز» است و دومی «مسیر» این تسلیحات، تدارکات و نیروها باید در نقطهای جمع شوند که بارانداز آنها به حساب میآید و سپس باید از طریق مسیرهای زمینی به جبهه جنگی ارسال شوند. ارتش روسیه نشان داده قادر به نابودی موثر مکانهای بارانداز و مسیرهای ارسال تدارکات ارتش اوکراین نیست.
پیشنهادهایی برای روسیه براساس مختصات واقعی قضیه اوکراین
روسیه باید باتوجه به آموختههای قضیه اوکراین که تاکنون به دست آمده تغییرات لازم را در سیاستهای خود بهطور کلی و جزئی اعمال کند تا بتواند ضمن دستیابی به اهداف مشروعش از مسیرهایی مشروع، از وارد آمدن زیان بیشتر به خود و اوکراین جلوگیری کند. در ادامه برخی از پیشنهادهای لازم ارائه شده است.
1 -توقف فوری جنگ
فوریترین اقدامی که روسیه باید در اوکراین انجام دهد متوقف کردن جنگ است. هر روزی که جنگ ادامه دارد مردم بیشتری آواره شده و بر میزان تنفر از روسها در اوکراین افزوده میشود. مردم اوکراین شاید به دلیل عدم اعتماد به دولتشان به اندازه کافی وارد جنگ با روسیه نشده باشند اما این موضوع به دلیل حمایت از تهاجم مسکو نبوده است.
توقف فوری جنگ همچنین به کاستن از سطح منازعه بینالمللی علیه روسیه شده و به دلیل احتمال وقوع مجدد جنگ، یک کارت بازی جدید در اختیار مسکو قرار میدهد. مسکو با متوقف ساختن جنگ میتواند در مذاکره با کییف، به دولت زلنسکی تفهیم کند در صورت خارج نشدن ناتو و تروریستهای بینالمللی وابسته به آن از اوکراین، انهدام زیرساختهای غرب در این کشور مجددا آغاز میشود.
2 -تکرار ناکامی گذشته پیروزی نیست
تزارها با تکیه بر عنصر قومیت روس موفق به تشکیل یک امپراتوری بزرگ شدند که بهطور همزمان از دو مشکل «استبداد داخلی» و «شورش قومیتها» رنج میبرد. روسها برای اصلاح اشتباهات گذشته و حفظ امپراتوریشان در میانه جنگ جهانی اول از نژاد به سمت ایدئولوژی گردش کردند و «کمونیسم» را سرلوحه خود قرار دادند اما به دلیل عمل نکردن کامل به اصول و اشکالات ذاتی این ایدئولوژی بار دیگر به دوگانه استبداد و شورش داخلی دچار شده و ناگزیر مجددا با فروپاشی مواجه شدند. روسها که دو مسیر را به شکلی ناموفق پیمودهاند بار دیگر به طرز شگفتآوری درحال پیمودن مسیری هستند که زودتر از فروپاشی شوروی، در آن دچار شکست شده بودند؛ مسکو بار دیگر نژاد روس را محور توسعه و بسط قدرت خود قرار داده است. روسیه باید به سمتی پیش برود که مسیرهای پیشین یعنی استبداد و ضدیت با قومیتها نفی شوند و این مساله بیشتر از آنکه نیازمند بازگشت تزارهای دیگر و احیای شوروی باشد، به تقویت سازوکارهایی مانند سازمان امنیت جمعی و اتحادیه اقتصادی اوراسیایی نیاز دارد، چه اینکه آمریکا و اتحادیه اروپا نیز با وجود قدرت مادی و نرمشان چنین مسیری را درپیش گرفتهاند و حتی آنها نیز گاهی متهم به استبداد و جداییطلبی البته در سطحی بسیار پایینتر میشوند.
3 -بازگرداندن لوهانسک و دونتسک به اوکراین
روسها شبهجزیره کریمه و منطقه دونباس شامل دو استان دونتسک و لوهانسک را از اوکراین جدا کردهاند. بازگرداندن کریمه که به خاک روسیه ملحق شده تقریبا غیرممکن است اما مسکو میتواند دونتسک و لوهانسک را به شرط رعایت خودمختاری آنان در قالب فدرالیسم به اوکراین بازگرداند و از این کارت برای مجابسازی اوکراین به قبول درخواستهایش و همچنین نفوذ یافتن در ساختار سیاسی اوکراین بهره گیرد.
4 -سرشاخ شدن مستقیمتر با آمریکا
مواجهه با آمریکا که مبدا اصلی ایجاد بحرانهای جهانی است تنها نیازمند اقداماتی در حوزههای جغرافیایی وقوع این بحرانها نیست. آنچه برای مسکو قابل انجامتر و برای منافع این کشور غیرآسیبزاتر است، مواجهه مستقیمتر با واشنگتن است؛ دقیقا مشابه اقدامی که در افغانستان یا کوبا رخ داد. اگر موضوع اصلی اجبار واشنگتن به عقبنشینی از حوزه پیرامونی روسیه باشد، هنگامی که مسکو با اشتباه زمینه زمینگیر شدن خود در اوکراین را فراهم ساخته و فرصتی بیبدیل به آمریکا برای ضربه به روسها ایجاد کرده، واشنگتن به چه دلیل باید امتیازات سیاسی خاصی را به مسکو بدهد؟ آمریکا تا هنگامی که خود با آسیبی مستقیم روبهرو نشود امتیازی به روسیه نمیدهد.
5 -اقدام هماهنگ علیه غرب
روسیه گرچه تلاش کرده در برابر اقدام خود علیه غرب که در اوکراین درحال اجراست، کشورهای مخالف غرب را نیز با خود همراه سازد اما اقدام مسکو دراینباره اقدامی پسینی بهشمار میرود که در آن روسیه ابتدا عمل کرده و سپس دیگران را به همراهی و حمایت از خود تشویق میکند، درحالیکه باید پیش از چنین تصمیم مهم و پیچیدهای مشورتهای لازم را نیز اخذ میکرد.
روسیه پیش از جنگ اوکراین باید به دقت با متحدان سیاسی خود که آنها نیز تجارب بزرگی در مقابله با غرب دارند به مشورت میپرداخت اما تصمیم گرفت ابتدا اقدام کرده و سپس خواستار حمایت بیچون و چرا شود.
6 -راهکار مقابله با غرب راهاندازی کارزارهای چندبعدی است
روزنامه «فرهیختگان» پیشتر در گزارشی با عنوان «تضعیف هژمون با کارزارهای چندبعدی» که مورخ 13/11/1400 منتشر کرد ضمن پاسخ به این سوال که «دلایل بروز درگیریهای شدید میان غرب و کشورهای شرقی در چه موضوعی نهفته است؟» به تشریح نقاط اصلی درگیری میان بلوک غرب و قدرتهای شرقی پرداخته و راهکارهایی مناسب را در این زمینه ارائه کرده بود. در ادامه بخشهایی از این گزارش که یک ماه پیش از حمله روسیه به اوکراین منتشر شد را میخوانید: «یک هژمون جهانی باید دستورکارهایش در سطح جهان پذیرفته شده و همزمان از لحاظ ذهنی نیز دارای احترام باشد. دستورکارهای آمریکا بهعنوان یک هژمون امروز در سطح جهان بهشدت با مشکل مواجه شده و به تبع آن احترامش نیز دچار خدشهای جدی شده است. در چنین وضعیتی تمایل هژمون به حفظ موقعیت کنونیاش از یکسو و بازیابی جایگاه پیشینش درسوی دیگر بیشتر میشود. هژمون هنگامی که با فرسایش توان سیاسی و احترامش مواجه است، میکوشد با انجام اقداماتی این سیر نزولی را متوقف کرده و سپس با همان ابزارهای متوقفساز بهسمت احیای جایگاه پیشین خود گام بردارد. در اینجا ابزارهای هژمون مورد استفاده حداکثری قرار میگیرند و اگر یک ابزار تضعیف شده باشد از ابزارهای دیگری که تضعیف نشده یا کمتر تضعیف شدهاند، شدت بهرهگیری افزایش مییابد؛ بهعنوان مثال با افول قدرت اثرگذاری سیاسی بر شدت بهکارگیری قوای نظامی افزوده میشود. ناکارآمدی نسبی سیاسی و از بین رفتن احترام هژمون احتمالا بیشترین آسیبها را به قدرت نرم او وارد کرده است، پس در چنین شرایطی گرچه استفاده و احیای قدرت نرم در دستورکار قرار میگیرد اما نحوه استفاده از آن مستلزم بهکار گرفتن پیچیدگی بیشتری است. وقتی قدرت نرم آمریکا تضعیف شود یعنی از کارایی آن نیز کاسته شده است، اما بهمعنای کنار گذاشته شدن این ابزار نیست بلکه با دشوار شدن امکان استفاده مستقیم از قدرت نرم باید از آن به شکل پیچیدهتری استفاده کرد. برای فهم دقیقتر ماجرا باید از مثال سرباز مسلح کمک گرفت؛ آمریکا همانند یک سرباز است که سلاحی پیشرفته در دست دارد اما بهدلیل کمبود گلوله بهجای حالت رگبار باید تفنگ خود را در حالت تکتیر قرار داده و همانند یک تکتیرانداز دقت خود را برای اصابت متمرکز سازد. سرباز هنگامی که به تعداد کافی گلوله دارد قادر است طرف مقابل خود را به رگبار بسته و مانع از نزدیک شدن حریفش شود، در این موقعیت گرچه جایگاه سرباز برای دشمن آشکار است اما همزمان غیرقابل نفوذ نیز به نظر میرسد. همین سرباز هنگامی که با کمبود گلوله روبهرو شد باید همانند یک تکتیرانداز جایگاه خود را مخفی کرده و مترصد فرصتی برای شکار دشمن باشد. آمریکا امروز همانند سربازی است که بخشی از گلولههایش را بهویژه در حوزه قدرت نرم از دست داده و باید برای استفاده از تتمه قدرت نرم خود هوشمندانهتر عمل کرده و بهدنبال کشاندن حریف بهسمتی باشد که بهرهگیری از سلاح کم گلوله قدرت نرمش را ممکن سازد. درگیر شدن روسیه در اوکراین، تحریک چین برای نشان دادن واکنش در تایوان و تلاش برای سوق دادن بیحاصل ایران بهسمت ساخت سلاح هستهای بهعنوان یک هدف از اهداف چندگانه قطعا منجر به افزایش قدرت نرم آمریکا میشود. روسیه با درگیر شدن در اوکراین با آسیب اقتصادی و انسانی مواجه میشود و نیروی نظامیاش نیز در این جنگ مصروف و مشغول خواهد شد، اما همزمان یک فرصت برای راهاندازی روسهراسی در جهان و ارتقای وجهه قدرت نرم آمریکاست. چین با جنگ در تایوان و حتی انجام اقدامات تنشزای نظامی پیرامون این جزیره یک اضطراب منطقهای در میان کشورهای آسیای جنوبشرقی ایجاد میکند که بهشدت میتواند بر موج چینهراسی موجود در غرب سرعت دهد. در قضیه هستهای ایران نیز واشنگتن میکوشد تهران را بهسمت تلاش برای ساخت سلاحهای هستهای سوق دهد. حرکت ایران بهسمت ساخت سلاح هستهای بدون آنکه در کوتاهمدت منجر به ساخت سلاح شود یا آنکه در دهههای نزدیک قابلیت تهاجمی بیابد تنها به هدررفت منابع اقتصادی ایران، تشدید مسابقه تسلیحاتی در منطقه و حتی هستهای شدن سریعتر آن و انزوای بینالمللی تهران خواهد شد. آمریکا نیز سوار بر موج ایرانهراسی بهعنوان قدرتی بازدارنده به فروش گسترده سلاح و ارائه تضمینهای امنیتی سطح بالاتر و البته پرهزینهتر در منطقه خواهد پرداخت.»
در بخشی از این گزارش سعی شده بود تا این نکته تشریح شود که چگونه آمریکا از طریق قدرت نظامی خود بدون آنکه حتی یک گلوله شلیک کند، به وسیله یک برنامهریزی پیچیده به تقویت قدرت نرم خود پرداخته و قدرتهای شرقی را به وسیله امنیتیسازی در وضعیتی دشوار گرفتار میسازد: «بررسی قدرت نرم آمریکا نشان میدهد استفاده از قدرت نرم برای آمریکا دشوار شده و آن را بهسمت بهرهگیری پیچیدهتر از این قدرت کشانده است، اما همچنان قدرت نظامی این کشور قابلیت استفاده مستقیم را دارد گرچه این مساله بهمعنای جنگ یا حتی شلیک گلوله نیست. آمریکا از قدرت نظامی خود در ابتدا برای تحریک قدرتهای شرقی برای افتادن در چاه امنیتیسازی بهره گرفته و سپس با تقویت قدرت نرم خود خواهد کوشید بر مشروعیت قدرت نظامی و افزایش نفوذ اقتصادی خود بپردازد. در این حالت ابزارهای قدرت آمریکا به شبکهای از ابزارهای فزاینده تبدیل خواهند شد؛ به این معنا که قدرت نرم، قدرت اقتصادی و قدرت نظامی این کشور بهحالت شبکه درآمده و هرکدام از شاخههای قدرت به تقویت دیگر شاخههای قدرت خواهد پرداخت. البته این مساله در حالت عادی نیز وجود دارد ولی در اینجا منظور از ایجاد شبکهای از ابزارهای فزاینده، شبکهای است که با برنامهریزی دقیق و هوشمندانه میزان تاثیر متقابل ابزارهای قدرت بر یکدیگر بهحد بالایی برسد.»
با توجه به پیچیدگیهایی به کار گرفته شده از سوی غرب برای حفظ هژمونیاش که یکی از جهات مهم آن امنیتیسازی قدرتهای شرقی است، به این قدرتها در گزارش توصیه شده بود: «تمام سهم تشدید تنشها مربوط به هژمون نیست، بلکه گاهی قدرتهای معارض نیز با ضعف هژمون برای استفاده از شرایط بهوجودآمده وسوسه شده و بر شدت منازعه خواهند افزود. اگر شدت تنشآفرینی از سوی قدرتهای معارض که در همه حال بهدنبال مقابله با هژمون هستند، کنترل نشده باشد، منازعه به زیان قدرتهای معارض تمام میشود. این مساله بهمعنای عدمپیگیری مقابله با هژمون نیست، چه اینکه قدرتهای معارض اساسا در زمان اوج قدرت هژمونی نیز به این مقابله دست میزنند، بلکه بهمعنای آن است که باید از وسوسه دوری جست. قدرتهای معارض هرچه بهسمت درگیری آشکارتر و مستقیمتری با هژمون گام بردارند، بهسمت درگیریهای مقطعی و پرشدت کشیده میشوند که در آنها قدرت مسلط هژمون بیشتر از دیگر شرایط خود را نشان داده و قابلیت آسیبرسانی گستردهای دارد. راهکار مناسب برای قدرتهای معارض دوریجستن از وسوسه استفاده از وضعیت ضعف هژمون وخویشتنداری نشان دادن در برابر تحریکهای هژمون است. همانگونه که هژمون با تضعیف ابزارهای قدرت خود بهسمت استفاده غیرمستقیم، پیچیده و هوشمندانه از آنها پیش میرود، قدرتهای معارض که اساسا نسبت به هژمون از ضعف نسبی ابزارهای قدرت رنج میبرند نیز باید همینگونه گام بردارند.»
برهمین مبنا و براساس وضعیت موجود که در آن میزان قدرت کشورهای شرقی کمتر از غرب است، به آنها پیشنهاد شده بود به جای جنگهای سنتی و استفاده از تسلیحات سنگین به سمت ایجاد ساختارهایی برای راهاندازی کارزارهای چندبعدی جهت زمینگیر ساختن طولانی هژمون پیش بروند.
