میلاد جلیلزاده، خبرنگارگروه فرهنگ: رستاخیز از مدتها پیش از نمایشش سوژه بسیار کنجکاویبرانگیزی بود. خیلیها منتظر تماشای این فیلم مانده بودند اما احمدرضا درویش در یک سیاسیکاری محض، قصد داشت فیلمش در دولت احمدینژاد نمایش داده نشود تا اعتبار آن به حساب آن دولت واریز نشده باشد. اما گردونه روزگار با او بازی دیگری کرد. اتفاقا دولتی که خود درویش حامی آن بود و فیلم را در اولین جشنوارهاش نمایش داد، مقابل فیلم ایستاد و برعکس، جریان سیاسی مقابل، از نمایش فیلم دفاع کرد. حال آنکه جناح سیاسی مقابل، کاملا موضع متفاوتی داشت. اگر بحثهای فنی و منطقی را کنار بگذاریم و با دیدی کاملا عقیدتی به موضوع نگاه کنیم، میشود گفت نگهداشتن یک فیلم و نمایش ندادن آن به دلایل سیاسی، کاری نیست که با خلوص نیت جور دربیاید و بشود درمورد سوژهای که به امامحسین(ع) مربوط است، آن را طبیعی شمرد. آدمهای معتقد به اینجور مسائل، میتوانند با این استدلال هم کنار بیایند که شاید احمدرضا درویش چوب سیاسیکاریاش درباره سوژهای راجعبه امامحسین را خورد؛ سوژهای که مقدستر از این بازیهای کودکانه بود. حالا هم دیدیم که فیلم، دقیقا وقتی جریان سیاسی مقابل دولت قبل سر کار برگشت، توانست به نمایش دربیاید. مبادا کسی از این جمله چنین برداشت کند که نوشتار حاضر قصد دفاع از سیاستهای باز و آزاداندیشانه یک جناح سیاسی بخصوص را دارد؛ بلکه قصد اصلی از بیان این جمله، نقد سیاسیکاری درخصوص ساختهشدن فیلمی است که موضوع آن، این نوع رفتارها را بر نمیتابید و نیازمند خلوصنیت بود. بههرحال این فیلم به نمایش درآمد و موقع نقد و بررسی آن فرارسید. از روزی که رستاخیز درگیر کشوقوسهای فراوانی برای نمایش عمومی شد، این اتفاقات باعث ایجاد هالهای از مظلومیت حولوحوش فیلم شدند و نگذاشتند کسی به ایرادهای فنی و کیفی آن توجه کند. مطلبی که در ادامه میخوانید، سوای از حواشی ساخت و نمایش این فیلم، خود آن را هم به لحاظ فنی و کیفی موردبررسی قرار میدهد.
هدررفتن یکی از مهمترین سوژههای تاریخ تمدن اسلامی
سینما در معرفی خیلی از چهرههای تاریخی نقش موثری داشته و مثلا ساختهشدن یک فیلم، باعث شده مخاطبان بسیاری با یک رویداد یا یکسری شخصیتها آشنا شوند. اما گاهی هم قضیه برعکس بوده، یعنی شهرت یک فرد یا یک رویداد، باعث دیدهشدن فیلمی درباره آن میشود. موضوع قیام عاشورا و نسبت آن با سینما را اما بهراحتی نمیتوان داخل یکی از این دو دستهبندی قرار داد. عاشورا در مناطق وسیعی از جهان کاملا شناخته شده است و ۱۴ قرن میشود که یاد و خاطره آن همچنان با حرارتی وصفناشدنی زنده مانده، اما در بعضی دیگر از نقاط جهان نیاز به معرفی دارد. بنابراین فیلمی که در اینباره ساخته میشود، باید هر دو جنبه را مدنظر داشته باشد. از طرف دیگر نمیشود بهراحتی گفت شهرت و محبوبیت امام حسین و یارانش میتواند باعث دیدهشدن هر فیلمی راجعبه عاشورا شود. این سوژه بزرگتر از ابعاد سینماست و لااقل 14 قرن، بار عاطفی که توسط دهها نسل از قومیتهای مختلف شکل گرفته، پشت آن است. پرداختن به سوژهای به این بزرگی، توانایی خاصی میخواهد و هر کسی چنین جراتی را در خودش نمیبیند. ممکن است افرادی دچار اعتمادبهنفس کاذب و خودخواهی باشند و بیاینکه از آن توانایی لازم برخوردار باشند، بهراحتی پای در چنین راهی بگذارند؛ اما چنین فردی هم کار سختی خواهد داشت و مخالفتها و حساسیتهای زیادی برای رفتن سراغ موضوعات مهم وجود دارد و ممکن است هرکسی به راحتی این اجازه را پیدا نکند. از طرفی چنین کاری اگر ساخته و منتشر شود هم ممکن است با واکنشهای منفی فراوانی مواجه شود. رستاخیز، فیلم احمدرضا درویش درباره قیام عاشورا، نتیجه اعتمادبهنفس بالای یک کارگردان در رفتن سراغ سوژهای است که هرکسی جرات و اجازه رفتن سراغ آن را نداشت. درویش تصمیم به تولید این سوژه را به همراه احمد مسجدجامعی گرفت؛ آنهم وقتی مسجدجامعی وزیر ارشاد دولت اصلاحات بود. احمد مسجدجامعی هم فرزند آیتالله مصطفی مسجدجامعی بود. همه امکانات و اجازهها پشت احمدرضا درویش قرار گرفتند تا او بتواند سراغ سوژهای برود که هرکسی نمیتواند برود. فیلم اما وقتی از آب و گل درآمد، خالی از ایرادهای فراوان نبود. چیزی که این فیلم را نجات داد و همزمان به دردسر انداخت، نمایش چهره بعضی از قهرمانان عاشورا بود که البته در زمره معصومین قرار نمیگرفتند. بیشترین جنجالها بر سر نمایش چهره این شخصیتها بهخصوص حضرت ابوالفضل(ع) بود؛ درحالیکه فیلم ایرادهای فراوان دیگری هم داشت و این جنجالها رویشان سایه انداختند. کیفیت فنی و بصری کار در حد سریالهای عربی ماه رمضان بود، مثلا سریالهای تاریخی سوری. یعنی کار در حد و اندازه سوژهای با این ابهت ساخته نشده بود. هیچکدام از بازیگرهای رستاخیز نتوانستند بدرخشند و بازی جانانهای ارائه دهند و قرار گرفتن بعضی از هنرپیشهها در ترکیب این فیلم واقعا جای تعجب داشت؛ مثل نیما شاهرخشاهی و پوریا پورسرخ. فیلم بهرغم ضعفهای تکنیکی فراوانش، لااقل تلاش قابلتوجهی برای برانگیختن احساس مخاطب هم نکرده است؛ چنانکه بعد از گذشت چند ماه از اکران نسخه عربی فیلم و قرارگرفتن آن در فضای مجازی، هیچکس حتی ترغیب نشده که یک کلیپ نوحه یا سخنرانی با صحنههای این فیلم دربیاورد؛ حال آنکه حتی خیلی از فیلمهای ضعیف، لااقل سکانسها یا صحنههایی دارند که به درد این جور کارها میخورد. صحنه شهادت علیاصغر، 6ماهه سالار شهیدان در این فیلم نمونه خوب و واضحی است که نشان میدهد کلیت ساختار کار چه ضعفهایی دارد. بنابر قول مشهور تاریخی، امام حسین(ع) علیاصغر را روی دست بلند و طلب آب کرد اما حرمله تیر سهشعبهای به گلوی این طفل زد. در فیلم رستاخیز اما اولا کل ماجرای شهادت علیاصغر در ۴۱ ثانیه روایت میشود و به قدری ضعیف درآمده که حیرتانگیز است. ثانیا در این روایت حرملهای در کار نیست. یکی فریاد میزند «سپاهیان طفل حسین را سیراب کنید» و صفی از تیراندازان به سمت امامحسین(ع) شلیک میکنند. کسری از ثانیه که از این قضیه گذشت، دست امام حسین نمایش داده میشود که خون علیاصغر را به هوا میپاشد و از خداوند طلب قبول این قربانی را میکند. یعنی یکی از این تیرها هم به خود امامحسین اصابت نکرده است. در نشست خبری فیلم از احمدرضا درویش پرسیدند که چرا این صحنه را برخلاف روایتهای تاریخی درآورده و او پاسخ داد که این فیلم است و کارگردان حق دارد به خواست و سلیقه خودش چیزی را روایت کند. اولا که این حرف بهطور مطلق و واضحی غلط است. کسی حق ندارد سراغ ماجرای عاشورا برود و مشهورترین بخشهای آن را به دلخواه خودش عوض کند. ثانیا آنچه در روایات مشهور تاریخی آمده، به لحاظ سینمایی بسیار جذابتر و دراماتیکتر از چیزی است که درویش به تصویر کشید. این عجیب است کسی بخواهد تاریخ را در یک فیلم جعل کند اما به جای جذابتر کردنش، از جذابیت آن بکاهد. مواردی شبیه آنچه درمورد شهادت علیاصغر ششماهه مثال زده شد، در فیلم بسیار زیاد هستند و این بههیچوجه نمیتواند قابل قبول باشد. اینکه فیلم رستاخیز توقیف شده بود و دلیل توقیف آن هم بهرغم مذهبی بودن فیلم، بعضی تندروهای مذهبی بود را با وجود بعضی اشتباهات سیاسی کارگردان کار که باعث چنین وضعی شد، باید محکوم کرد؛ اما همه اینها دلیل نمیشود که کیفیت فنی بسیار پایین فیلم موردانتقاد قرار نگیرد.