

محمدسعید عبداللهی، دانشجوی دکتری فلسفه اخلاق: «فیلمهای ابلهانه و سادهاندیشانه آمریکایی، میتواند با تمام بلاهتش -و درست از طریق همین بلاهت- به ما چیزی بیاموزند. فیلمهای سبک و مغرورانه و غیرسادهاندیشانه انگلیسی نمیتواند چیزی بیاموزاند. من اغلب از فیلمهای آمریکایی ابلهانه، آموزهای درآوردهام.» (ویتگنشتاین، فرهنگ و ارزش، 115) بسیاری از فیلسوفان معتقدند که ما میتوانیم از سینما و فیلمها چیزهایی بیاموزیم یا دستکم فیلسوفی مانند ویتگنشتاین معتقد است میتواند از فیلمها (هرچند ابلهانه و سادهاندیشانه) آموزههایی بیرون آورد.1 جالب آنکه ویتگنشتاین و برخی دیگر از فیلسوفان آنگونه که در خاطراتشان آمده است، سینمای وسترن را بیش از دیگر گونههای سینمایی دوست داشتهاند. در این یادداشت کوتاه در پی آن نیستم تا تحلیلی جانانه و دقیق، از مفهوم یک ژانر سینمایی (وسترن) داشته باشم، بلکه تنها اشارهوار به برخی از نکات اشاره خواهم داشت تا از رهگذر آن قدری در باب فیلمی مهم سخن بگویم.
ژانر وسترن چه ویژگیهایی دارد که میتواند برای یک متفکر و فیلسوف جذاب بهنظر برسد؟ وسترن بهطور کلی یادآور و بیانگر روح و تمدن غرب است، برخی ویژگیهای ظاهری آن برای همه نمایان است، مانند ماجرای یک قهرمان، بیابانهای وسیع، خیابانی خاکی، چند مغازه، دفتر کلانتر شهر، کلیسای کوچک، دلیجانها، اسبها، اسلحه و... از طرفی دیگر درگیری و انتقام؛ داستانکهای عاطفی و عشقی و همچنین ایثار و فداکاری از زمره اصلیترین ماجراهای ژانر وسترن بهشمار میآیند، اما وسترن به این موارد خلاصه نمیشود، این ژانر سینمایی، فرهنگ و اندیشه خود را دارد.2 فیلمی که در ادامه به بررسیاش خواهم پرداخت نیز بهنوعی در گونه وسترن میگنجد، هرچند بسیاری از ویژگیهای یک فیلم وسترن کلاسیک را ندارد.
فیلم «قدرت سگ» محصول آمریکا، کانادا و نیوزیلند، به نویسندگی و کارگردانی «جین کمپیون» است. از دیگر آثار «جین کمپیون» میتوان به دو فیلم مهم «فرشتهای سر میز من» (۱۹۹۰) و «پیانو» (۱۹۹۳) اشاره کرد. کمپیون که پیشتر برای به چنگ آوردن نخل طلای کن و کسب بهترین فیلمنامه اورجینال آکادمی اسکار برای فیلم «پیانو» تحسین میشد، اکنون با اثر جدید خود یعنی قدرت سگ، پس از سالها ورودی قدرتمند و مسلط در یک سبک سنتی چون وسترن انجام داده و توانسته است تاکنون جوایز بسیار مهمی را کسب کند. بهعبارتی دیگر آنگونه که جاناتان رامنی منتقد اسکرین دیلی میگوید جین کمپیون با داستانی که طی دهه ۱۹۲۰ میلادی رخ میدهد یک گوتیک آمریکایی تمامعیار را کارگردانی کرده؛ فیلمی که حال و هوای یک وسترن کلاسیک را دارد که گویی از ذهنیت دراماتیک سیاه ویلیام فاکنر بیرون آمده است. باری، میتوان گفت فیلم تنها، حال و هوای وسترن را یدک میکشد و مخاطب در آن اثری از صحنههای مرسوم سینمای وسترن مانند تعقیب و گریز، کلانتر، دوئل و اسلحه نمییابد. فیلم را میتوان یک درام روانشناختی دانست که در زمانه و فضایی رو به توسعه در آمریکا میگذرد.
در این فیلم بازیگران مهمی مانند «بندیکت کامبربچ»، «کریستن دانست»، «جسی پلمونس» و «کدی اسمیت مکفی» نقشآفرینی کردهاند. فیلم «قدرت سگ» که براساس رمانی به همین نام اثر توماس ساویج ساخته شده، نام خود را از آیهای از فصل بیستودوم «مزامیر» (زبور داوود) از کتاب مقدس عهد عتیق (تورات) وام گرفته است که شخصیت «پیتر» در آخرین لحظات فیلم بخشی از آن را از روی یک کتاب دعا میخواند. جین کمپیون در اقتباس خود از کتاب «قدرت سگ» بسیاری از جزئیات کتاب را حذف کرده و تنها عناصر ضروری را نگه داشته است، اما مخاطب در این اثر با اقتباسی خوب و اندازه مواجه است که عمق و ظرافتهای اصلی داستان را بهراحتی منتقل میکند.
داستان فیلم درباره دو برادر با نامهای «جرج» و «فیل» است که یک مجموعه بزرگ دامداری با کارگران بسیار را اداره میکنند. دو پسر درسخوانده، قدرتمند و بانفوذ خانواده بربانک. خانوادهای که دارای زمینها و املاک بسیاری است. داستان فیلم «قدرت سگ» در مونتانا و در سال ۱۹۲۵ رخ میدهد. ۷ سال پس از جنگ جهانی اول و ۱۴ سال پیش از جنگ دوم جهانی. به زمان سپری شدن داستان دقت کنید. ایالات متحده آمریکا در این سالها با سپری کردن دوره شکوفایی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به جایگاه خوبی در جامعه جهانی رسیده است و همین نوید یک جامعه مترقی با سرعت روزافزون مدرنیته را میدهد.
فیل (بندیکت کامبربچ) شخصیتی قلدر و مقتدر است که سودای تاثیرگذاری بر تمامی افراد پیرامون خود را دارد و سعی دارد تسلط خود را به طرق مختلف به آنان نشان دهد. فیل در بسیاری از صحنههای فیلم سر تا پا خاکآلود است و شخصیتی یکسره زمخت و خشن از خود بروز میدهد. او گاه و بیگاه از سخنان پر نیش و کنایهاش برای نشان دادن اقتدارش بر دیگران استفاده میکند. فیل بربانک، شخصیت مردی سنتی را دارد که همواره از گذشته به نیکی یاد کرده و بخشی از وجود و هویت خود را در گذشته و دوستی عمیق با مربیاش برانکو هنری جستوجو میکند. شخصیت او در فیلم نمایانگر کسی است که علاقهمند زندگی سنتی و دستنخورده در غربوحشی است و با اینکه تحصیلکرده و دانشآموخته یکی از بهترین دانشگاههای آمریکا است، اما بارها در رفتار و گفتارش نشانههایی از بازگشت به سنتها و توجه به گذشته میبینیم. گویی از مدرنیتهای که با سرعت روزگار را درمینوردد، فرار میکند و سعی دارد دستکم، خود و اطرافیانش را بهگونهای بار بیاورد که تا جای ممکن از مدرنیته فاصله بگیرند. در یکی از صحنههای فیلم فیل را میبینیم که در رستورانی بینراهی برای همقطاران خویش سخنرانی میکند و در این میان توجهش به گلدانهایی با گلهای کاغذی زیبا جلب میشود، او بدون معطلی گلها و سازندهاش که پسر نوجوانی (پیتر) مرتب و شیکپوش است به سخره میگیرد و با فندک خود گوشه گلی را به آتش میکشد. او با این رفتار نشان میدهد که تا چه میزان، با کوچکترین مظاهر مدرنیته رو به رشد در محیط زندگی خود مشکل دارد. از طرفی فیل بهدلیل علاقه بیاندازه به برانکو (شخصیتی که فیل، مدام در طول فیلم، از دلاوریها و هوش فوقالعاده او میگوید) و همچنین عشقی که به طبیعت غرب وحشی دارد توانسته نوعی بینش و درک نسبت به محیط پیرامونش داشته باشد، او نیز مانند مرادش برانکو هنری میتواند تپهها را دیگرگونه ببیند و ارتباطی عمیق با اطرافیانش داشته باشد. باری، افرادی مانند فیل که شمایل قهرمانان وسترنهای قدیمی و کلاسیک را دارند کسانی بودند که هرچند شیفته سنت و گذشته بودند اما بهگونهای مسیر را برایگذار از سنت به مدرنیته فراهم آوردند.
در مقابل، «جرج»، برادر فیل، خود را همراه و همگام با مدرنیته ساخته است و تلاش دارد از شاخصههای سنتی غرب وحشی تا جایی که امکان دارد، دوری گزیند. او نماینده جامعه مدرن آمریکا است، کسی که در بسیاری موارد بهجای اسب، سوار اتومبیل میشود. برای جرج ارزشهای سنت غرب وحشی که برادرش آنها را مقدس میشمرد هیچ اهمیتی ندارد. وی شخصیتی فوقالعاده مهربان و خوشاخلاق دارد. بسیار اتوکشیده و مرتب در جامعه ظاهر میشود، ادبیات گفتاریاش نیز فرسنگها با برادرش فاصله دارد و درست به همین دلیل زمانی که زن بیوهای مانند رز (مادر همان نوجوانی است که پیشتر از او یاد شد) را میبیند درصدد عذرخواهی برمیآید و بعد اندکزمانی به او دل میبندد. جرج برخلاف فیل احساسات خود را بروز میدهد، علاقهمند به پیانو است، آرام حرف میزند، به احساسات اطرافیان خود و روحیه آنان توجه و سعی میکند برخوردهایی کاملا منطبق با روزگار مدرن را از خود بروز دهد.
تضاد و تفاوت اصلی میان این دوبرادر رقم میخورد. یکی پای بند به سنت و دیگری دل در گرو مدرنیته. آنچه در فیلم پررنگ است همین تفاوت دو نگاه و جهانبینی است. فیل در زمینه و زمانهای زندگی میکند که به ناچار باید تغییر کند. مدرنیته مسیر خود را باز میکند و توجهی به قهرمانانی که مسیر تمدن امروز را فراهم آوردهاند، ندارد. پدر و مادر فیل، برادر او، فرماندار شهر و دیگرانی که در مسیر مدرن شدن هستند و سودایِ زندگی در شرایطی مدرن را دارند، ظاهر ژولیده و بوی بدِ این گاوچران که همه هویت خویش را در این مختصات فرهنگی میبیند، درک نمیکنند تا جایی که برادر (جرج) پیش از دیدار فرماندار و همسرش، به خلوت فیل میرود و از او خواهش میکند اگر برایش مقدور است لباسی نو بپوشد و قدری به سر و وضع خود برسد. باری، گویی درنهایت، این جهانِ فیل و آرزوهای اوست که باید کمکم فراموش شود و آینده به میل انسانهای شیکپوشی است که اتومبیل سوار میشوند و خود را با شاخصههای مدرنیته وفق میدهند. غرب وحشی به ناچار باید پوست عوض کند و در ظاهر هم شده جای خود را به غرب متمدن دهد.
در مسیر فیلم علاوهبر شخصیت «جرج» که برادر فیل است، شخصیت دیگری نیز وجود دارد که گویی گذار از این سنت به مدرنیته به دست او قرار است رقم بخورد. شخصیت «پیتر» همان نوجوانی است که در ابتدای فیلم، فیل رفتار و کردار او را به سخره میگیرد و او را درمیان جمع و در برابر دیدگان مادرش شرمسار میکند.
اما بعد از اندکزمانی «جرج» دلباخته مادر پیتر یعنی «رز» میشود و با او ازدواج میکند. از اینرو، پیتر به همراه مادر وارد عمارت این دو برادر میشود. فیل در وهله نخست این شرایط جدید را برنمیتابد و تلاش میکند با نگاه و رفتارش شرایط را برای مادر و فرزندش سخت کند اما به مرور به پیتر نزدیک میشود. پیتر کسی است که مرتب لباس میپوشد، سر میز گل میگذارد، وارد دانشگاه میشود و بهطور کلی در زمین مدرنیته بازی میکند، او به آرامی وارد زندگی فیل میشود، از او چیزهای مختلفی یاد میگیرد اما در پایان او را از صحنه به در میکند و بنابراین او که چهرهای متمدنانه دارد پیروز ظاهری ماجراست.
نویسنده و کارگردان فیلم «قدرت سگ» در لایه مهمی از فیلم نگاه خود را به تجزیه و تحلیل مفهوم مردانگی در غرب وحشی معطوف میسازد. در بسیاری از سکانسها که به شخصیت فیل اختصاص دارد، کارگردان در پشت چهره خشن و مردانه او، آدرس و نشانهای از چیزی شکننده و حساس به مخاطب میدهد. فیل در ظاهر نماینده بسیاری از ویژگیهای مردانه در بالاترین سطح خود است. برای نمونه وی غرور و تبختر منحصربهفردی دارد، قدرت بدنی بسیاری دارد، با اقتدار و ابهت گام برمیدارد و... اما اینها همه لایه روی اوست. در پشت این ویژگیها فیل شخصیتی دارد که هماره با ترسهای خود دست به گریبان است؛ ترس از دیدهنشدن، ترس از طردشدن، ترس از عدممقبولیت در جامعه و میان دوستان و همقطاران. از اینرو فیل نهتنها بسیاری از روحیات و درونیات لطیف خود (نظیر علاقهاش به موسیقی) را پنهان و سرکوب میکند بلکه سعی میکند با تحقیر و خشونت در مواجهه با دیگران چهرهای کاملا متفاوت از خود بروز دهد و تا جاییکه ممکن است از احوالات و منویات درونیاش فاصله بگیرد.
از دیگر ویژگیهای مهم فیلم، تصاویر چشمنواز، بازیهای درخشان و موسیقی اسرارآمیز آن است. فیلمساز با به تصویر کشیدن دشتهای وسیع، تپههای زیبا و طبیعت غرب وحشی تا اندازه زیادی از شاخصههای بصری سینمای وسترن بهره میبرد. طراحی صحنه و دکور زیبا نیز در هرچه بهتر به چشمآمدن صحنهها به یاری او میآیند. اما شاید مهمترین ویژگیای که فیلم را بسیار دیدنی میکند، بازی خیرهکننده بندیکت کامبربچ (فیل) است. او با درک صحیح فیلمنامه و موقعیت کاراکتر و به مدد ظرفیت بازیگری خود توانسته در عین نشاندادن شخصیتی زمخت و خشن، در پارهای موارد مخاطب را به لایههای زیرین شخصیت خویش ببرد. زمانیکه دوربین کارگردان خلوت او را به ما نشان میدهد، با دغدغهها، میلها، علایق، خوشایندها و... او آشنا میشویم، در آن لحظات دیگر آن گاوچران قلدر و بددهن را نمیبینیم بلکه با شخصیتی مواجه میشویم که خواستههای سرکوبشده بسیاری دارد، کسی که در تنهایی خود سلوکی دیگرگونه دارد. اینها همه را بندیکت کامبربچ با هنرمندی به تصویر میکشد. دیگر بازیگران فیلم نیز هرکدام به نوبه خود، بسیار دقیق نقش خود را ایفا کردهاند.
درمجموع، فیلم این قدرت را دارد که مخاطب را تا انتها با خود همراه کند و در پارهای موارد نیز به فکر فرو برد. با این همه، نقدهای مهم و جانانهای نیز از سوی برخی منتقدان به جنبههای مختلف فیلم وارد شده است که میتوان با تعدادی از آنها همداستان بود. اما حتی اگر تمامی این نقدها وارد باشد و فیلمنامه و نحوه پرداخت آن مشکلات بسیاری داشته باشد، بازهم چیزی از اهمیت فیلم کم نمیکند. فیلم «قدرت سگ» را چه دوست داشته باشیم و چه آن را کوچک و حقیر بشماریم، فیلم قابلتوجه و مهمی است و باید بدان توجه داشت.
پینوشت
1- نسبت ویتگنشتاین با فیلم و سینما چیست؟ چرا فیلسوفی مانند ویتگنشتاین باید به سینما رود و وقت خویش را به دیدن فیلمهای به تعبیر خودش احمقانه آمریکایی اختصاص دهد؟ باری، در وهله نخست شاید دلیلش این است که فیلم ببیند، سرگرم شود و قدری از قیل و قال آکادمیک و سوالهای دانشجویان رها شود و چنانچه گفته شده است ویتگنشتاین ساعات بسیار خوشی را در سالنهای دهه سی در کمبریج گذرانده است و در آنجا بیشتر پیشپاافتادهترین فیلمهای روزِ هالیوود را میدیده است، فیلمهای وسترن، موزیکال و... . در رابطه با تجربه سینما رفتنش میگوید: «اخیرا به آروید که همراه او فیلمی قدیمی را در سینما دیده بودم، گفتم: نسبت یک فیلم امروزی به فیلمی قدیمی، مانند نسبت اتومبیلی امروزی به اتومبیلی متعلق به 25سال پیش است... .» (فرهنگ و ارزش، ص 19).
ویتگنشتاین متاخر در فلسفهورزیاش، مفهومی به نام دیدن دارد. این مفهوم برای او اهمیتی ویژه دارد؛ چراکه دیدن است که تصویر روشن مورد نیاز برای بلدبودن را به ما میدهد و چنین دیدنی، چنان بلدبودنی را در پی خواهد داشت. ویتگنشتاین به جای عقلانیت و فلسفهورزیهای مرسوم از ما میخواهد چیزی را ببینیم که نوری تازه بر واقعیتها میافکند. او از ما میخواهد به جای پرسشِ فلسفی «چرا»، بیشتر ببینیم. بنابراین در نوشتههای ویتگنشتاین ایده نشاندادن، درمقابل اندیشیدن یا بیان کردن ایدهای محوری و مهم است. آنچه سینما و فیلم را از یک متن متمایز میکند ویژگی منحصربهفرد آن یعنی نشان دادن است. فیلم مانند فلسفه میتواند واقعیت را به نحوی صادق به ما نشان دهد، بهصورتی که آن را بهتر و درستتر از پیش به ما بفهماند. فیلم این کار را از طریق خیالپردازیهایی محقق میسازد که در بردارنده وجوه غیرزبانی بازنمایی همچون استعارهاند، درحالی که فلسفه بیشتر این هدف را با وجوه زبانی توصیف به دست میآورد. از سویی توجه به فیلم بیانگر آن است که ویتگنشتاین خود به آنچه از آن به صورت زندگی یاد میکند، توجه فراوان دارد. فیلم نقشی را میتواند به عهده گیرد که کتاب و آثار فلسفی دیگر از عهده آن بیرون نمیآیند. برای نمونه ویتگنشتاین در باب مساله فلسفی اذهان دیگر گوشزد میکند که ما بیشتر استدلال میکنیم که انسانهای دیگر خودآگاه نیستند. این جزء گریزناپذیر رفتار ما با آنهاست. برای رسیدن به اینکه احتمالا گربهها و سگها درد را حس میکنند نیازی به فلسفهپردازی نیست، اگر با آنها زندگی کنید این حقیقت را کتمان نخواهید کرد. با توجه به مطالبی که پیشتر آمد روشن میشود چرا ویتگنشتاین اوقات خود را با دیدن فیلم سپری میکرده است. (حتی اگر به دید او ابلهانه باشد) و شگفت نیست که او بگوید از دیدن چنین فیلمهایی آموزههایی را برای فلسفهورزیاش بیابد. از اینرو، اگر بنا را بر ایده ویتگنشتاینی «نشان دادن»، درمقابل اندیشیدن یا بیانکردن بگذاریم، فیلم شأن و مرتبهای دیگر مییابد. سینما ارزشی را پیدا میکند که ویتگنشتاین برای فلسفهورزی واقعی قائل بود، یعنی امری یکسره متفاوت با علم یا مجموعهای از آموزهها، فیلم گونهای فعالیت برای رفعابهامات حاصل از کژفهمیهای زبانی است و همچنین تلاشی برای آشکار ساختن واقعیت یا در افقی وسیعتر خلق فلسفه و خلق واقعیت است. ویتگنشتاین میگوید آنچه را که بتوان گفت، میتوان به وضوح گفت و آنچه را نتوان گفت باید به تصویر کشید یا نشان داد و شاید بتوان این تعبیر را نیز افزود که باید دربارهاش فیلم ساخت.
2- معمولا فیلم وسترن را فیلمی تعریف میکنند که در آمریکای غربی ایجاد شده است و دربردارنده روح، تنازع و مرگ مرزهای جدید است. به نظر میرسد خاستگاه اصلاح وسترن که برای توصیف یک گونه فیلم به کار میرود، مقالهای در مجله جهان تصویر متحرک به تاریخ ژوئیه ۱۹۱۲ باشد. بیشتر ویژگیهای فیلمهای وسترن بخشی از افسانههای غربی عامه در قرن ۱۹ بودند. همچنین فیلمهای وسترن در بسیاری موارد تعارضات با بومیهای آمریکایی را به تصویر میکشند. از سویی، درحالی که وسترنهای دوره نخست بیشتر متمرکز بر فرهنگ اروپایی بودند و اغلب بومیان (سرخپوستها) را بهعنوان تبهکارانی پست به تصویر میکشیدند، وسترنهای متاخر که به لحاظ فرهنگی خنثیتر بودند رفتاری همدلانهتر با بومیهای آمریکایی داشتند. نخستین وسترن تهیهشده در تاریخ سینما فیلم سرقت بزرگ قطار ساخته ادوین اس پورتر در سال 1903 است. این فیلم درحالی ساخته شد که هنوز ویژگیهای این ژانر کشف و تثبیت نشده بود. البته دوران طلایی این ژانر از دهه 30 و همزمان با ناطق شدن سینما شروع شد و تا اواخر دهه 60 نیز ادامه پیدا کرد. این ژانر با آغاز جنگ جهانی دوم اندکی به انزوا رفت و تولید فیلمهایش کاهش یافت، ولی دوباره محبوبیتش را نزد مخاطب بازیافت. دوران کلاسیک و طلایی وسترن با درخشش ستارگانی همچون جان وین، گری کوپر، جیمز استوارت، کرک داگلاس، چارلز برانسون و... همراه بود.
منابع
فرهنگ و ارزش، ویتگنشتاین، ترجمه امید مهرگان، نشر گام نو، 1383 ، تهران
