علی میرزاجعفری: برخلاف همیشه که پرچم سرخ نماد عاشوراست، اینبار پرچمی سفید روی جلد کتاب خودنمایی میکرد. کتابی داستانی که به واقعه عاشورا پرداخته است. «اعترافات کاتب کشتهشده» از نشر سوره مهر را بدون داشتن هیچپیشزمینهای به دست گرفتم و صفحه دوم بود که با یک اسم به موضوع رسیدم؛ برادرزاده ابنملجم. همین یک کلمه مرا برد به داستان و واقعه عاشورا که 20 سال بعد از شکافتن فرق علی توسط ابنملجم رخ داد.
درباره واقعه عاشورا کتابهای بسیاری در وادی داستان و رمان نوشته شده، اما اینکه از خیمه دشمنان امام حسین(ع) و عمربنسعد باشند، ندیده و نخوانده بودم و شاید یکی از دلایل همین بود که سطربهسطر مرا به خواندن ادامه کتاب ترغیب میکرد. روایتی داستانی از حادثه عاشورا که در بخشهایی از کتاب، با فلاشبکهایی به زمان ابوسفیان و معاویه هم میرسد و مخاطب را با خود در بازهای 100ساله همراه میکند.
ساسان ناطق، نویسنده اثر در این کتاب وقایعی مانند بسته شدن آب به روی امام حسین(ع) یا فریب دادن سواران و جنگجویان برای اینکه در سپاه عمربن سعد باشند و راه را بر امام حسین(ع) ببندند، روایت کرده است. همزمان با روایت کربلا و عاشورا ما با کاتبی آشنا میشویم که زمانی از نزدیکان معاویه بوده، اما در آخر عمر از معاویه و کاخ شام میگریزد و در بیابانها ساکن شده است؛ کاتبی که وقایع را نه آنچنانکه معاویه بیان میکرده که براساس واقعیت و آنچه اتفاقافتاده ثبت و ضبط کرده و به همین دلیل از شام گریخته است.
کتاب «اعترافات کاتب کشتهشده» در ظهر روز عاشورا اتفاق میافتد و خواننده بخشی از وقایع ظهر عاشورا را در این کتاب میخواند. «پسرک قفل از زبان گشود: زور بازوی اموهب را دیدی؟ سر پسرش را چنان به کله یکی از سواران کوفی کوبید که سوار بیچاره از اسب به روی زمین افتاد و در دم جان داد.»
در این کتاب که در هفت فصل نوشته شده، نویسنده توانسته تخیل را بهخدمت بگیرد و از زبان دو شخص داستان را روایت کند. یک جوان چوپان که در داستان با هویت واقعیاش آشنا میشویم و دیگری کاتبی که در سپاه عمرابن سعد است و وقایع را مینگارد. دو شخص اصلی که حادثه عاشورا و وقایع پیشین را براساس دیدهها و خواندههایشان روایت میکنند.
داستان بهجز این دو، شخصیتهای دیگری نیز دارد. ناطق از دیگر شخصیتهای داستانی برای بیان حوادث کربلا و روز عاشورا بهره برده است. شخصیتهای مختلفی که هرکدام قصههای متفاوتی دارند و درطول داستان، روایتهایی از زندگی آنان برای مخاطب رو میشود و خواننده را مشتاق ادامه داستان میکند. در این داستان، هر شخصیت برای به دست آوردن چیزی به کربلا آمده است؛ یکی برای انتقام خون عثمان، یکی برای رسیدن به مال و منال و رسیدن به عروس دلخواهش و دیگری برای خصومتی قدیمی.
در لابهلای روایتهای مختلف کتاب، خواننده پیشامدهایی از زندگی پیامبر(ص) و امام علی(ع) را هم از زبان کاتب برایمان بازگو میکند: «پیشکار که یاد چیزی افتاده بود، گفت: معاویه تا زمانی که زنده بود به مردم میگفت پیغمبر داماد آنها و شوهر خواهرش، امحبیبه بود. اما یکبار خواهرش را دشنام داد و وقتی یزید ماجرا را پرسید، گفت روزی پدرش، ابوسفیان برای دیدن رسول خدا(ص) به خانه دخترش میرود، اما چون پیغمبر(ص) را در خانه نمیبیند قصد میکند تا آمدن رسول خدا(ص) روی تشکچهای بنشیند. دخترش تشکچه را برداشته و به او گفته بود جایگاه رسول خداست و او نمیتواند روی آن بنشیند.»
درطول خواندن کتاب، انگار خودم بودم که کنار چوپان جوان و کاتب نشسته و آنان پیشرویم حوادث واقعه را از یک بلندی میبینند و بازگو میکنند. چوپان و کاتب هر دو درواقع همان چشمهای تاریخند که عاشورا را از سر گذراندهاند و با چشمی حقیقتبین، برای ما حوادث را روایت میکنند. «نیزههای بلند یکییکی بر شکم و پهلوی اسب نوجوان فرومیرفت که یکی از سواران با شمشیر به پاهای اسب کوبید. اسب که افتاد، قاسم هم به زمین افتاد. پسرک با دست به پشت نعمان کوبید و گفت: از کجا میدانستی میخواهند این کار را بکنند؟ نعمان خندید. سر جایش نشست و بیآنکه چیزی بگوید، سنگ بر تیغه شمشیر کشید.» کتاب «اعترافات کاتب کشتهشده» قصه شنیده شده واقعه کربلا را با زبانی ساده و روان روایت میکند، رمانی که میتوان آن را به نوجوانان معرفی کرد. این کتاب توسط ساسان ناطق در 234 صفحه نوشته شده و توسط انتشارات سوره مهر در سال 1400 چاپ و منتشر شده است.