«حاججلال» نوشته «لیلا نظریگیلانده» یکی از آثاری است که برگزیده جایزه جلال شده است. این کتاب که نشر سوره مهر منتشر کرده به زندگی «حاججلال حاجیبابایی» میپردازد و خاطرات او را از کودکی تا امروز روایت میکند. حاجیبابایی در دوران جنگ، پسران و همسر دخترش به جبهه میروند و شهید میشوند یا جانباز برمیگردند. این خاطرهنگاری بهخوبی روزهای پر از غم این پدر شهید را روایت میکند که توام با صبر و شکیبایی گذشته است.
نویسنده که برای نوشتن این اثر سهبار به «مریانج» میرود تا با راوی گفتوگو کند درباره بازه زمانی خاطرات میگوید: «خاطرات را اگر از بعد تاریخی و اجتماعی در نظر بگیریم، شامل دوران قبل از انقلاب، انقلاب، دفاع مقدس و زمان حال میشود. از بعد شخصی دوران کودکی راوی، ازدواج، تولد فرزندان و حتی ازدواج آنها و تولد نوهها تا امروز. جدای از اینها اتفاقات خاص و نادری لابهلای خاطرات حاججلال آمده است که در نوع خود کمنظیرند.»
او سادگی و صداقت حاججلال را یکی از جذابیتهای این خاطرهنگاری میداند و اضافه میکند: «راوی درونگرا و کمحرف است و شاهد اتفاقات تلخ و سخت زیادی در زندگی بوده و بدون لحظهای شعار زندگی میکند و تنها به خود و خدای خودش وابستگی دارد، از هیچکسی و هیچچیزی انتظار کمک ندارد.»
لیلا نظری دنیای حاججلال را فارغ از کبر و منیت میداند و دنیایی سرشار از آرامش توصیف میکند و صداقت درحین روایت را از جذابیتهای کار برمیشمرد و اضافه میکند: «تنها ثروت راوی، خانه و خانواده است بهویژه همسرش و چندینبار اشک چشمانش را دیدم بهخاطر همسرش و اینکه مبادا لحظهای زودتر او را ترک کند.»
در کتاب حاججلال خواننده رشد کودکی را در خانواده پدرسالاری میبیند که به امر پدر با دختری که ندیده ازدواج میکند اما همان دختر برای او همدم و عشقی همیشگی میشود و قریب به 70 سال پایدار میماند. لیلا نظری به فقر این خانواده هم اشاره میکند و متانتی که راوی در برابر این مشکلات داشته است و صبوری برای گذران روزگار و پرورش فرزندان و نوهها. او میگوید: «روزهای خوشی داشتند و حاججلال فرزندانش را دو تا دو تا برای عقد به محضر میبرد و کمکم سروسامان میگرفتند. روزگار طور دیگری برایشان رقم میخورد و بچهها یکی پس از دیگری به شهادت میرسند، جانباز میشوند و خانهای که سالها نیمهتمام میماند و نوههای بیپدر و خانوادههایی غصهدار درنهایت نصیب حاججلال میشود.»
نویسنده سادگی و صداقت و عدم توقع از دیگران و تلاش برای زندگی شرافتمندانه حاججلال را پیام اصلی و درونمایه اصلی کتاب میداند و اضافه میکند: «نقطه قوت کتاب نشان دادن زندگی فردی است که برای جنگ تربیت نشده و درنهایت فقر و نداری چندین بچه را بزرگ میکند، با همه وابستگیها و دوست داشتنها.»
او اضافه میکند: «هرکدام از بچههای حاججلال طعم خاصی برای ایشان داشته است؛ علیرضا پسر بزرگ بوده و دردانه همه خانواده که از دست میرود، ابوالقاسم پسر کوچک بود و تهتغاری که به شهادت میرسد، حبیب بچه مظلوم خانواده بوده که جانباز میشود، حمیدرضا سنگصبوری که مدام در جنگ بود، مریم تنها دختر خانواده که همسرش به شهادت میرسد و با یک دختر به نام سمانه سالیانسال جلوی چشم حاججلال زندگی میکند... حاج جلال بدون اینکه اعتراضی کند یا از کسی توقعی داشته باشد، زندگی را درکنار خانواده ادامه میدهد با بچههای شهیدش و بچههای جانباز میسازد و درتلاش است کاری برای کشور و وطن کند.»