پاسخی به یادداشت مهدی نصیری درباره انقلاب اسلامی و رهبری کاریزماتیک
سلاطین ایرانی در گذشته برای مصون ماندن از رقیبان و دشمنان، تاج و تخت‌شان را موهبت و فره ایزدی که خدا به او اعطا کرده معرفی می‌کردند. از این رو، خود را فرهمند و حاکمی مقدس می‌خواندند. آنها از مردمان خود می‌خواستند برابر حکومت‌شان نا‌فرمانی نکنند و ارادت کامل بورزند. بدین ترتیب، بی‌آنکه قدسیت مفهوم فرهمند کنار گذاشته شود، گروهی که از فرّه ایزدی بی‌بهره بودند، به شیوه‌های ساختگی انسان فرهمند و مقدس معرفی می‌شدند.
  • ۱۴۰۰-۱۲-۰۱ - ۰۲:۲۲
  • 20
پاسخی به یادداشت مهدی نصیری درباره انقلاب اسلامی و رهبری کاریزماتیک
در شرافت‌زدایی از فرهمندی، راه وبر را نروید
در شرافت‌زدایی از فرهمندی، راه وبر  را نروید

داود مهدوی‌زادگان، سرپرست سازمان سمت:1 -آسیب‌شناسی با بازنگری انقلاب متفاوت است. اولی امر مطلوبی است برخلاف بازنگری که از نگاه انقلابی نا‌مطلوب است. بازنگری انقلاب به معنای دست شستن و روی‌گردانی از انقلاب است. داعیه چنین عملی از ناحیه کسانی است که از اول با انقلاب مخالف بودند یا از نیمه راه انقلابی بودن بازگشته‌اند و با انقلاب زاویه پیدا کرده‌اند. طبیعی است که این دو گروه خواهان بازنگری در انقلاب هستند. اگر بار دیگر، تجدید‌نظر‌طلبان در بهمن 57 حاضر شوند، بی‌تردید برابر مردم انقلابی قرار می‌گرفتند و مدافع حفظ نظام ستم‌شاهی می‌شدند. بنابراین، فرد انقلابی هیچ‌گاه وارد بازنگری انقلاب نمی‌شود؛ ولی دست از آسیب‌شناسی انقلاب بر‌نمی‌دارد. چون انقلاب مانند هر امر انسانی دیگر، ممکن است که دستخوش آسیب و آفت‌زدگی بشود و از آنجا که انقلاب برای هر انقلابی عزیز‌تر از جانش است، همواره دغدغه تعالی و حراست از افت‌زدگی انقلاب را دارد.

2 -مسلما در همه انقلاب‌ها، آن کسانی که بیشترین دغدغه انقلاب را دارند، خود رهبران انقلاب‌ هستند. به همین خاطر، بخشی از ادبیات سیاسی رهبران انقلاب مربوط به آسیب‌شناسی و آفت‌زدایی از انقلاب است. چنانکه امام خمینی(ره) همواره دشمن‌شناسی می‌کرد و جبهه انقلابی را از تحرکات دشمن آگاه می‌ساخت. جای‌جای متن وصیت‌نامه سیاسی و الهی امام راحل توجه دادن به خطر دشمن است. مقام‌معظم‌رهبری نیز بر همین پایه و اساس، رصد و روشنگری فعالیت دشمنان انقلاب اسلامی را از نظر دور نداشته است. اصولا رهبری که درباره دشمنان انقلاب زنهار ندهد یا اساسا وارد مقوله دشمن انقلاب نشود، رهبر انقلابی نیست. دشمن‌شناسی انقلاب، فارق میان آسیب‌شناسی و بازنگری انقلاب است. در آسیب‌شناسی انقلاب دشمن دیده می‌شود. به همین خاطر، مدعیان بازنگری هیچ‌گاه علیه دشمن انقلاب سخن نمی‌گویند و از پرداختن به این موضوع امتناع می‌کنند. چون اساسا خود آنان به‌نحوی در جبهه معارض با انقلاب قرار دارند.

3 -اگر قرار بر آسیب‌شناسی و آفت‌شناسی انقلاب باشد، مسلما مهم‌ترین آفت انقلاب همان گروه انقلابی نماها و تجدید‌نظر‌طلبان است. به‌ویژه، اگر انقلاب ماهیت و صبغه دینی و قدسی داشته باشد. زیرا شناخت مواضع این گروه سخت و طولانی است. آنان با چهره‌ای انقلابی و رنگ دینی در صفوف انقلابیون رخنه می‌کنند و در وقتی مناسب و مقتضی باطن معارض بودن‌شان را آشکار می‌کنند. اگر این وقت طولانی‌مدت باشد، چه‌بسا که آنان صبر می‌کنند. مگر آنکه زمان به‌ قدری طول کشد که صبر آنان به‌ سر رسد و انقلابی‌نما‌ها باطن خود را آشکار سازند. حوادث کوی دانشگاه (‌1378‌) و فتنه 88 دو زمان مهمی بود که به‌زعم انقلابی‌نماها، وقت اعتراض و ضرورت باز‌نگری و تجدید‌نظر‌خواهی علیه انقلاب فرارسیده است. اگر امروز هم اینان شعار بازنگری انقلاب و تغییر قانون اساسی را سر می‌دهند؛ به‌دلیل تمام‌شدن صبر و طاقت‌شان است.

4 -انقلابی‌نما‌ها تظاهر به آسیب‌شناسی انقلاب می‌کنند ولی در باطن دنبال بازنگری و تجدید‌نظر‌خواهی انقلاب هستند. سخن حقی را به میان می‌آورند، اما امر باطل را اراده می‌کنند و از موضع باطل بر انقلاب هجمه می‌آورند. تمام تلاش آنان معطوف به تخریب عناصر اصلی و سازنده گفتمان انقلابی است. اگر بتوانند به کمک ادبیات استعاری و مشابهت‌سازی‌های نا‌صواب، چهره بنیان‌گذاران و رهبری فکری و عملی گفتمان انقلابی را تخریب می‌کنند و میان گفتمان انقلاب و متفکران واقعی آن از طریق تحریف و تحلیل‌های غلط، فاصله می‌اندازند. اصل حفظ انقلاب و نظام اسلامی در ادبیات انقلابی‌نمایان حضور ندارد. نقدهای‌شان تخریبی است و با ملاحظه مصالح انقلاب و اقدامات دشمن طرح نمی‌شود. از موضع دیانت گفتمان انقلابی را نقد می‌کنند ولی با اندیشه‌های عرفی‌گرایانه و سکولار کاملا همسو هستند. به همین خاطر، از سوی آنان پشتیبانی رسانه‌ای می‌شوند. تحجر‌گرایی سنتی و مدرن مشترکا در تقابل با گفتمان دینی انقلاب قرار می‌گیرند.

5 -مقدس‌ترین واژه در قرآن کریم کلمه‌الله است و از بنی‌آدم خواسته‌شده که باید در صیانت از این کلمه قدسیه نهایت مجاهدت و سخت‌کوشی را به عمل آورد. نفی و نهی کفار و مشرکین در قرآن کریم از آن رو است که اله را در غیر الله استعمال می‌کنند و بت‌ها را اله می‌خواندند. در‌حالی که اله حقیقی و واقعی الله است. همان وجود مطلقی که علم او بر هر چیزی وسیع و گسترده است: «‌إِنَّمَا إِلَهکمُ اللَّه الَّذِی لَا إِلَه إِلَّا هوَ وَسِعَ کلَّ شَیءٍ عِلْمًا» (‌طه: 98‌). بنابر‌این، آنچه در قرآن کریم نهی شده استعمال اله بر غیر الله است، نه آنکه چون این واژه در غیر الله به ناروا استعمال شده مذموم است و نباید در نامیدن خالق جهان از این کلمه استفاده کرد. درواقع، قرآن کریم تعمیم استعمال واژه اله برای غیر الله را نفی و نهی کرده است. حال، این معنا را در واژگان و کلمات دیگری که شرافت معنایی دارند، می‌توان بلکه باید در‌نظر داشت. یک نمونه از این دست واژگان، کلمه «‌فرهمند» است.

6 -«فر»/ «فرّه»/ «خره»/ «خوره»/ «خورنه»، مفهومی اساطیری و رمزآمیز در فرهنگ ایرانی است که در دوره اسلامی، متأثر از مفاهیم قرآن، دگردیسی می‌یابد و در اندیشه شیخ اشراق به تکامل می‌رسد. اوستا، اصیل‌ترین منبع نوشتاری پیش از اسلام و شاهنامه مهم‌ترین کتاب پس از اسلام است که مفهوم «فر» را تبیین کرده است (‌غلام‌رضا معروف/ ایرج داداشی، 1396، مقوله‌بندی «فره ایزدی» و تکامل آن تحت تاثیر قرآن، حکمت معاصر سال هشتم، شماره 3‌). فره به معنای شکوه و شوکت و موهبت آسمانی است. «فره ایزدی» همان موهبت الهی است که دارنده چنین موهبتی را فرهمند می‌نامیدند. محمد حسین بن خلف تبریزی در برهان قاطع آورده است: «به‌ معنای شأن و شوکت و رفعت و شکوه و به معنای «نور» هم گفته‌اند، چه مردم نورانی را فرمند و فرهومند گویند» (‌1376: ذیل واژة «فر »). یکی از والاترین موهبت‌های آسمانی خرد است. به همین خاطر، فرهمند در فرهنگ دهخدا به خردمند معنا شده است. نبوت و امامت از دیگر موهبت‌های آسمانی است که به انسان‌های شرافتمند و برگزیده خدا اعطا می‌شود. نزول سکینه در قلوب مومنین نیز موهبت آسمانی است که در قرآن کریم آمده است: «هوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُومِنِینَ لِیزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهم» (الفتح: 4). بنابر‌این، در فرهنگ ایرانی قبل و بعد اسلام، فره امر مقدسی است. چون موهبت ایزدی و هدیه الهی اساسا امر قدسی و منزهی است و دقیقا به همین دلیل است که این موهبت به انسان‌های با ایمان و شرافتمند اعطا می‌شود. لذا فرهمند، صاحب شرافت و والایی منزلت است و از آنجا که فره ایزدی نصیب هرکسی نمی‌شود، فرهمند به مثابه امری فوق‌العاده و فرا‌طبیعی و ویژه و غیر‌عادی تلقی می‌شود. بالتبع دارنده این موهبت نیز به‌عنوان شخصیت جذاب و غیرعادی و فوق بشری تعریف می‌شود.

7 -سلاطین ایرانی در گذشته برای مصون ماندن از رقیبان و دشمنان، تاج و تخت‌شان را موهبت و فره ایزدی که خدا به او اعطا کرده معرفی می‌کردند. از این رو، خود را فرهمند و حاکمی مقدس می‌خواندند. آنها از مردمان خود می‌خواستند برابر حکومت‌شان نا‌فرمانی نکنند و ارادت کامل بورزند. بدین ترتیب، بی‌آنکه قدسیت مفهوم فرهمند کنار گذاشته شود، گروهی که از فرّه ایزدی بی‌بهره بودند، به شیوه‌های ساختگی انسان فرهمند و مقدس معرفی می‌شدند. اما اتفاقی که در دوران مدرن افتاده است، قدسی‌زدایی از مفهوم فرهمندی است. در این دوره، جباران و فرمانروایان مقتدر و حتی جادوگران نیز فرهمند نامیده شدند، بی‌آنکه آنان انسان‌هایی مقدس و شریف تلقی شوند. ولی آن وصف فوق‌طبیعی و غیرعادی و ویژه‌بودن آنان محفوظ مانده است. از این رو، دیکتاتور‌هایی مانند ناپلئون و هیتلر و استالین که فاقد فره ایزدی بودند، فرهمند خوانده شدند. این قدسی‌زدایی از مفهوم فرهمندی در دوره مدرن به کمک دانش جامعه‌شناسی و عمدتا توسط ماکس وبر (‌1920-۱۸۶۴م‌)، جامعه‌شناس مشهور آلمانی اتفاق افتاده است.

8 -ماکس وبر در مبحث جامعه‌شناسی سیاسی خود به تفکیک انواع سیادت و اقتدار سیاسی نیاز داشت تا به این وسیله سیادت سیاسی مدرن را از گونه‌های مشابه تفکیک کند. از این رو، او به تیپ‌شناسی سیادت و رهبری توجه پیدا کرد. وبر توانسته بود دو نوع از سیادت سیاسی را بازخوانی کند؛ نخست سیادت مرسوم سنتی که مبتنی‌بر موروثی بودن است. او این نوع سیادت را پاتری‌مونیال یا پادشاهی و سلطنتی می‌نامد. نوع دوم، سیادت مدرن است که مبتنی‌بر صورتی از اقتدار عقلانی و قانونی یا دیوان‌سالارانه است. به همین جهت از آن با عنوان سیادت عقلایی، قانونی یا رسمی یاد شده است. اما گونه‌ای اقتدار وجود دارد که در دو گونه سنتی و عقلایی نمی‌گنجد. وجه مشترک گونه سوم در استثنایی و فوق‌العاده و غیرعادی بودن آن است. از نظر ماکس وبر تمام پیامبران، قدیسان، جباران، فرمانروایان مقتدر، شخصیت‌های برجسته و حتی ساحران و جادوگران که هر یک واجد شخصیت استثنایی هستند، در این گروه جای می‌گیرند. تفکیک شخصیت‌های قدسی و غیرقدسی در نظر ماکس وبر برای کاری که در پیش گرفته بود، اهمیت نداشت. به عقیده وی جامعه‌شناسی فارغ از این ارزش‌گذاری‌های رایج دراین‌باره بحث می‌کند: «جامعه‌شناسی همه اینها را فارغ از ارزش‌های افرادی می‌بیند که طبق قضاوت رایج، با قهرمانان بزرگ، پیامبران و منجیان در یک سطح هستند» (وبر ماکس، 1384، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهری و دیگران، نشر سمت: 454).

اما مساله تیپ‌شناسی ماکس وبر در نام‌گذاری گونه سوم اقتدار سیاسی است. این نوع از اقتدار سیاسی را که به‌زعم وی شامل پیامبران و ساحران و جباران می‌شود، چه باید نامید؟ واژه مناسب برای نام‌گذاری تیپ سوم از اقتدار و سیادت چه می‌تواند باشد؟ ماکس وبر برای این نام‌گذاری واژه کاریزما را که در ادبیات دینی مسیحیت جایگاه خاصی دارد و در مورد پیامبران و قدیسان به کار می‌رود، استخدام کرده است. وبر بی‌آنکه التفاتی به مفهوم قدسی این واژه داشته باشد، آن را برای نام‌گذاری گونه سوم از سیادت سیاسی برمی‌گزیند. البته این عدم التفات از روی جهل به ارزش‌های مسیحی نبود بلکه از روی عدم التزام جامعه‌شناسی به ارزش‌های رایج دینی بوده است. بر این اساس، مفهوم سکولار شده کاریزما در جامعه‌شناسی سیاسی ماکس وبر بر همه افراد استثنایی اعم از اینکه از فره ایزدی برخوردار شده باشند یا نباشند، اطلاق می‌شود: «واژه کاریزما برای خصوصیت ویژه شخصیت یک فرد که به سبب همین ویژگی از افراد عادی جدا انگاشته می‌شود و به‌عنوان کسی که صاحب توانایی‌ها یا خصوصیات فوق‌طبیعی، فوق‌انسانی، یا حداقل استثنایی، است، به کار می‌رود. این ویژگی‌ها بدان گونه‌اند که برای افراد عادی قابل دسترسی نیستند، بلکه منشأ آنها الهی یا منحصربه‌فرد است و بر این اساس فرد موردنظر به‌عنوان رهبر تلقی می‌شود. در دوران بدوی، این تکریم خاص پیامبران، حکما، حقوقدانان، رهبران شکار و قهرمانان جنگی بود. اغلب از کاریزما به‌عنوان آنچه متکی بر نیروهای جادویی است یاد می‌شود. این ویژگی‌ها که سر انجام از دیدگاه‌های اخلاقی و زیبایی‌شناختی، یا از دیگر دیدگاه‌ها قضاوت می‌شود، در ارائه تعریف کاملا بی‌تاثیر است. مهم این است که فرد از سوی کسانی که در معرض سیادت کاریزمایی هستند، یعنی «پیروان» و «شاگردان» چگونه ارزیابی شود» ( وبر ماکس، 1384: 454 ).

9 مفهوم مسیحی کاریزما که به این‌گونه در جامعه‌شناسی قدسی‌زدایی یا سکولاریزه شده است، برابر با مفهوم ایرانی فرهمند است که به دارنده فره ایزدی تا پیش از ورود مفاهیم مدرن در ایران اطلاق می‌شده است.۱  حتی برخی از اهل نظر، واژه کاریزما را مأخوذ از واژه ایرانی «خوره»/ «خورنه» می‌دانند. ۲ اما کاریزما در فرهنگ دانشگاهی امروز ایران، به هر شخصیت استثنایی و غیرعادی گفته می‌شود. چنانکه رضاخان و آتاترک دیکتاتور را هم کاریزما می‌خوانند.

10- همان‌طور که ملاحظه می‌کنید، مفهوم مقدسی مانند فرهمندی توسط دانش جامعه‌شناسی، شرافت‌زدایی و قدسی‌زدایی شده است. یا به عبارت دقیق‌تر، این مفهوم در فرآیندی از سکولار‌سازی مفاهیم، به ابتذال کشیده شده است. اگرچه، به‌زعم جامعه‌شناسان این کار افسون‌زدایی از مفاهیم است اما این به ابتذال کشیدن مفهوم مقدس فرهمندی بار دیگر در سیاست اتفاق افتاده است و آن در جایی است که کنشگران سیاسی مخالف با فرهمند خواندن رهبران دینی، عجز و ناتوانی خود را در نقد سیره سیاسی آنان می‌پوشانند. به زعم اینان «رهبری کاریزماتیک یعنی آنکه رهبر واجد چنان جذبه واقعی یا موهوم باشد که مردم را مجذوب خود کند و قدرت نقد و ارزیابی عملکرد خویش را از آنها بگیرد و یکه‌تاز میدان در ایده‌پردازی و سیاست‌ورزی و مدیریت باشد و کمتر کسی را یارای نقد و مخالفت با او باشد.» اگر در جامعه‌شناسی مختصر شرافتی برای مفهوم کاریزما لحاظ می‌شود (در توصیف پیامبران و منجیان و قدیسان)، این گروه از کنشگران سیاسی به این اندازه از شرافت معنایی برای واژه فرهمند اعتقاد ندارند تا جایی که فرمایش حضرت وصی علی(ع) را مبنی‌بر اینکه با من به مانند جباران رفتار نکنید، به معنای نفی مفهوم فرهمندی و انطباق آن با جباران تفسیر می‌کنند. به‌زعم اینان ازجمله تلاش‌های امیرمومنان علی(ع) این بود که در مورد خود کاریزما‌شکنی و ابهت‌زدایی کند تا مبادا مردم و ضعیفان در برخورد و تعامل با او دچار لکنت شوند.» جهل این دیدگاه نسبت به فرآیند قدسی‌زدایی از مفهوم فرهمندی باعث شده است که استعمال این مفهوم در اندیشه دینی مخاطره‌آمیز باشد: «کاریزما وقتی ابعاد زیانبارتری پیدا می‌کند که صبغه دینی و تقدس به خود گیرد.» درحالی که مفهوم فرهمندی اساسا بار معنای قدسی و صبغه دینی دارد.

11 -همان‌گونه که گفته شد، در آیات زیادی از قرآن کریم به نزول مواهب الهی برای انبیا و اولیای خدا اشاره شده است. ازجمله این مواهب الهی کتاب و میزان و حدید (قدرت) است: « لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهمُ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیه بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیعْلَمَ اللَّه مَنْ ینْصُرُه وَرُسُلَه بِالْغَیبِ ان اللَّه قَوِی عَزِیزٌ» ( الحدید: 25 ). تمام انبیایی که از مواهب الهی بهره‌مند شده‌اند، صاحب کرامتند و در فرهنگ اصیل ایرانی فرهمند هستند. ممکن است که جامعه‌شناسی سکولار این معنای قرآنی را باور نداشته باشد یا با بی‌اعتنایی از کنار آن بگذرد؛ لکن مسلمان معتقد نمی‌تواند آن را انکار کند بلکه انکار این آیات، مساوق با کفر‌اندیشی است. وقتی رسول‌الله(ص) با مردم مهربانی می‌کند و نظر مشورتی می‌گیرد یا وقتی که حضرت وصی، علی(ع) از مردم می‌خواهد که با او بسان جباران رفتار نکنند، اینها به معنای آن نیست که از خود فرهمند‌شکنی و ابهت‌زدایی می‌کنند چون آن حضرات واجد خصال فرهمندی هستند؛ بلکه گفتار و رفتار آنان به معنای آن است که فرهمندی را که فره ایزدی است با خصال استثنایی جباران و ساحران یکسان تلقی نکنید. جباریت درحالی از نبی خدا نفی شده است؛ «وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیا» ( مریم: 32 ) که او را از موهبت کتاب وحی برخوردار ساخته است: «قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّه آتَانِی الْکتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیا» (مریم: 30 ). بنابراین، مفهوم فرهمندی امری ستوده و ستایش‌پذیر است و انکار آن به مثابه نفی آموزه‌های حقیقی دین است.

12 -به هر روی، اگر گروهی از دینداران بخواهند با مفاهیم سکولار یا عرفی شده به نقد حکمرانی دینی بپردازند؛ باید مراقب این معنا باشند که در مقام نقد حکمرانی دینی به نفی آموزه‌های اسلامی کشیده نشوند و امور حقیقتا قدسی را قدسی‌زدایی نکنند. فرهمندی، حقیقت انکار‌ناپذیر دینی و قابل ستایشی است. نباید برای جلو‌گیری از کاربرد این مفهوم مقدس در مصادیق نامقدس، اصل آن را انکار کرد و به‌عنوان مفهومی غیرقدسی معرفی کرد. به گمان نگارنده رهبری امام خمینی(ره) در پیروزی انقلاب اسلامی فرهمندانه بوده است. ایشان در دوران حکمرانی نیز از همین خصلت فرهمندانه برخوردار بوده است. لکن امام راحل در دو جا از آن استفاده کرد؛ نخست در پذیرش قطعنامه و دیگری در عزل آقای منتظری از قائم‌مقامی. امام در سایر امور حکمرانی مبتنی‌بر قانون رفتار کرده است. مقام معظم رهبری نیز از شخصیت فرهمندانه برخوردار هستند؛ لکن ایشان نیز به مانند امام خمینی(ره) هیچ‌گاه سعی نکردند از این سرمایه معنوی استفاده کنند. بلکه در امر حکمرانی مبتنی‌بر قانون عمل کرده‌اند. بر همین اساس بوده و هست که هر دو رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی مجال نقد آزاد را به مخالفان خود داده‌اند. از این رو، باید در کاربست و استخدام مفاهیم و اندیشه‌های مدرن دقت‌نظر کافی را انجام داد. در غیر این صورت، گرفتار بدعت خواهیم شد.

  پی‌نوشت‌ها:
1-  در این باره رجوع کنید به: حضرتی حسن و جلال محمودی، مفهوم و جایگاه فرهمندی در جامعه اسلامی در سده‌های نخستین، فصلنامه مطالعات تقریبی مذاهب اسلامی، سال دهم، ش 40، 1394
2- یک بار این نظر را از مرحوم دکتر محمد مددپور شنیدم.

چندی پیش مهدی نصیری در یادداشتی با عنوان «انقلاب اسلامی و رهبری کاریزماتیک» یکی از آسیب‌های انقلاب را رهبری کاریزماتیک و فرهمند خواند. وی در این یادداشت مدعی شده بود رهبری کاریزماتیک یعنی آنکه رهبر واجد چنان جذبه واقعی یا موهوم باشد که مردم را مجذوب خود کند و قدرت نقد و ارزیابی عملکرد خویش را از آنها بگیرد و یکه‌تاز میدان در ایده‌پردازی و سیاست‌ورزی و مدیریت باشد و کمتر کسی را یارای نقد و مخالفت با او باشد. وی تاکید می‌کند اگر قرار به مشروعیت و مطلوبیت رهبری کاریزماتیک و فرهمند بود، باید شخص پیامبر خاتم و گوهر آفرینش محمد بن عبدالله (ص) به‌عنوان فرهمندترین رهبر تاریخ شناخته می‌شد اما او در دوران پیامبری‌اش با گفتار و رفتار خود تلاش می‌کرد تا هرگونه کاریزمایی را که موجب غلو در‌باره او می‌شود و عقلانیت را از پیروانش سلب می‌کند، بشکند. او به دستور خداوند موظف به مشورت با مردم و نخبگان بود و به برآیند این مشورت ولو آنکه مخالف نظرش باشد، عمل می‌کرد. متن پیش‌رو پاسخ حجت‌الاسلام داود مهدوی‌زادگان به این ادعای مهدی نصیری است.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰