چگونه در سینمای ایران تاریخ‌ساز شویم؟
فیلمساز جریان‌ساز بودن به هیچ عنوان دستاورد سهل‌الوصولی نیست، داشتن صرفا یک یا دو اثر عالی و بسیار ویژه در کارنامه هنری هیچ کارگردانی دال بر شاخص بودنش نیست، استمرار موفقیت در سینما محصول فعالیت‌های مداوم و بسیار است.
  • ۱۴۰۰-۱۱-۲۸ - ۰۱:۵۷
  • 20
چگونه در سینمای ایران تاریخ‌ساز شویم؟
این کارگردان‌ها چگونه در چه سنی و با کدام سرمایه فیلم اول‌شان را ساختند؟
این کارگردان‌ها چگونه  در چه سنی و با کدام سرمایه فیلم اول‌شان   را ساختند؟

علی صولتی: در گزارش پیش‌رو با بررسی سوابق 11 کارگردان مطرح سینمای ایران، داستان آغاز کار آنها را بررسی و بازگو کردیم؛ با توضیح آنکه اولین فیلم بلندشان را در چه سن و سال، با کدام سرمایه و حمایت، و چه پیشینه‌ای ساخته‌اند و تا چه اندازه در ساخت فیلم اولشان موفق بوده‌اند؟

فیلمساز جریان‌ساز بودن به هیچ عنوان دستاورد سهل‌الوصولی نیست، داشتن صرفا یک یا دو اثر عالی و بسیار ویژه در کارنامه هنری هیچ کارگردانی دال بر شاخص بودنش نیست، استمرار موفقیت در سینما محصول فعالیت‌های مداوم و بسیار است. داشتن دغدغه‌های اصیل و حرفی تازه برای گفتن است که به همراه حرفه‌ای‌گری و توانایی‌های فنی در فیلمسازی، کارگردان را به فیلمسازی شاخص و جریان‌ساز تبدیل می‌کند و برای همیشه او و آثارش را به‌عنوان قطعه‌ای از تاریخ سینما، جاودان و الگوی هنرمندان حال و آینده می‌سازد. با بررسی این شاخص‌ها نهایتا تصمیم گرفتیم به سراغ 11 تن از بهترین کارگردانان سینمای ایران برویم و قصه ساخت اولین فیلم بلند و ورودشان به سینمای ایران را بازگو کنیم.

مجید مجیدی، کارگردان مطرح و 62‌ساله سینما، در زمان ساخت اولین فیلم خود یعنی «بدوک» 31 سال داشت. احتمالا گمان غالب اهالی هنر این باشد که مجیدی با بودجه حوزه هنری و تجربیات و روابطی که تا آن زمان از قِبل بازیگری در فیلم‌های انقلابی به‌دست آورده، وارد عرصه کارگردانی فیلم‌های بلند شده است، اما این تصوری است که درمورد ساخت فیلم اولش قدری از واقعیت فاصله دارد. مجیدی که با تحصیلات هنری و سوابق نمایشی پا به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی گذاشته بود، پیش از ساخت اولین فیلم بلند خود، سابقه ساخت فیلم کوتاه و مستند را در کارنامه‌اش داشت، با این وجود همگان او را به‌عنوان بازیگری می‌شناختند که در فیلم‌های انقلابی مثل «بایکوت» و «تیرباران» ایفای نقش کرده است. به‌گفته خودش، او هیچ‌گاه دغدغه بازیگری نداشت و صرفا برای کمک به دوستان خود و کسب تجربه، بازیگری می‌کرد. او درخصوص شکل گرفتن ‌انگیزه‌اش برای ساخت اولین فیلم بلند گفته است: «آن دوره من در حوزه هنری، مسئول برگزاری جُنگ ادبی هنری در استان‌های مختلف بودم. این جنگ ادبی هنری تحت عنوان عصر سوره، یک‌بار قرار بود در سیستان‌وبلوچستان برگزار شود، فضای آنجا من را درگیر کرد، آن زمان تعداد زیادی از بچه‌ها بودند که از مرز خارج می‌شدند و جنس می‌آوردند. احساس کردم به‌عنوان فیلمسازی که دغدغه کودکان را داشتم، باید فیلمی بسازم.» به ادعای مجیدی، فیلم «بدوک» در سال 1369 با بودجه بسیار کم و به‌صورت دانشجویی، به همراه عواملی که همگی کار اولشان بود، ساخته شد. با وجود موفقیت فیلم و راه یافتن آن به جشنواره فجر، مجیدی می‌گوید که نه‌تنها متهم به سیاه‌نمایی شده و حمایت ریاست حوزه هنری وقت را هم نداشته، بلکه پس از «بدوک» به مدت سه سال هم از فیلمسازی منع شده و تنها شهید مرتضی آوینی و بچه‌های حوزه هنری بودند که از او و فیلمش حمایت کردند.

این نکته را باید یادآور شدیم که تحصیلات لزوما ارتباط مستقیمی با توانایی و موفقیت افراد در فیلمسازی ندارند و چه‌بسا اشخاصی که با مدرک دیپلم در این عرصه استادی کرده‌اند. بهرام بیضایی به‌وضوح مصداق اتم و اکمل همین تعریف است. او تحصیل در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران را رها کرد و به‌طور جدی مشغول نمایشنامه‌نویسی شد. 34‌سالگی بیضایی برای او، شروع دوران مهمی در زندگی حرفه‌ای‌اش بود. او در این سال از زندگی‌اش همزمان دست به شروع دو حرفه مجزا زد، استادی در دانشگاهی که آن را ترک کرده بود و ساختن اولین فیلم بلند خود یعنی «رگبار» که به‌سادگی صورت نگرفت. بهرام بیضایی را در کسوت کارگردان با فیلم‌هایی همچون «سگ‌کشی»، «باشو، غریبه کوچک» و «غریبه و مه» می‌شناسند، آثاری که چه از حیث شرکت در جشنواره‌های داخلی و بین‌المللی و بردن جوایز و چه به جهت فروش در گیشه، مورد استقبال اهالی هنر قرار گرفتن، در زمره فیلم‌های پیش‌رو و شاخص سینمای ایران محسوب می‌شوند. قصه «رگبار» اما به‌عنوان اولین اثر بلند بیضایی قدری متفاوت بود. این فیلم با به تصویر کشیدن یک مثلث عشقی در سال 1350 به‌نظر منتقدان فیلمی شایسته و درخور تحسین می‌آمد، اما در گیشه استقبال خوبی از فیلم صورت نگرفت. باربد طاهری، تهیه‌کننده این فیلم در تامین به‌موقع مخارج این کار چندان موفق نبود و بیضایی برای ساخت این فیلم به گفته خودش سختی‌ها کشید و از پدرش، «ذکایی بیضایی» پول قرض گرفت و با کمک امثال محمد‌علی فردین و دوستانش ساخت این فیلم را به اتمام رساند. همچنین پس از موفقیت «رگبار» در جشنواره فیلم سپاس، مبلغ صد‌هزار تومان از دربار پهلوی به تهیه‌کننده اثر یعنی باربد طاهری رسید که از قضا او هم به‌خاطر بدهی به زندان افتاد و موجب بدنامی فیلم اول بیضایی شد. بهرام بیضایی در یادداشتی که درباره مصائب ساخت فیلم اول خود‌نوشت، مشکلات ساخت فیلمش را این‌گونه توضیح داد: «درست روشن نیست که ما چرا رگبار را ساختیم. در‌حقیقت ما با دست‌خالی به آن کار دست زدیم. ما از همه دوستی‌ها و آشنایی‌ها و امکانات شخصی‌ای که داشتیم کمک گرفتیم. متاسفیم که به‌خاطر ضعف مالی و غیاب امکانات فنی نتوانستیم بعضی صحنه‌ها را آن‌طور که آرزو داشتیم بسازیم، اما این اصل کار را پنهان نمی‌کند.»

به احتمال زیاد در سطح شهر با بیلبورد، دیوار‌نوشت یا یادداشتی مواجه شده‌اید که پایان مشخصی نداشته باشد و شما را در ابهام رها کند، کلیپی که نیمه‌تمام رها شود، حرفی که نصفه و نیمه منعقد گردد... در این هنگام است که اصطلاحا و از سر مزاح می‌گویند، سازنده و نویسنده‌اش اصغر فرهادی بوده... . هنگامی که نام فرهادی، این کارگردان پرآوازه سینمای ایران را می‌شنویم، ناخودآگاه یاد پایان‌های باز در خاطرمان زنده می‌شود، پایان باز، اسکار، گلدن‌گلوب، جشنواره کن و انبوهی از افتخارات دیگر. فرهادی را با اینها می‌شناسند، اما کیست که بداند این کارگردان پر‌افتخار سینمای ایران، هنگام ساخت اولین فیلم بلند خود، تا چه حد فاکتور اصغر‌ فرهادی بودن را عینیت بخشیده و محقق کرده است؟ فرهادی هنگام ساخت اولین فیلم خود یعنی «رقص در غبار» 30‌ساله بود، در سال 1381 درست هنگامی که از نگارش فیلمنامه «ارتفاع پست» و همکاری با ابراهیم حاتمی‌کیا فراغت یافت، به سراغ ساخت اولین فیلم خود به تهیه‌کنندگی ایرج تقی‌پور که آن روزها در تلویزیون مشغول تهیه‌کنندگی بود، رفت. فرهادی پیش از آن سابقه کارگردانی دو سریال تلویزیونی «داستان یک شهر» و «چشم به‌راه» را در کارنامه خود داشت، تحصیلکرده رشته تئاتر و کارگردانی در دانشگاه‌های تهران و تربیت‌مدرس بود و فعالیتش در حوزه سینما را از انجمن سینمای جوانان اصفهان آغاز کرده بود. فرهادی با وجود آنکه با سابقه قابل قبولی پا به عرصه کارگردانی فیلم خود گذاشت و در همان ابتدای راه، برنده جوایز جشنواره‌های فجر و آسیا پاسیفیک شد، فیلمش در قیاس با آثار بعدی خود از حیث فنی، فیلمنامه، دیالوگ‌ها و بازی‌هایی که عناصر شاخص و پررنگ فیلم‌های او است، از همه ضعیف‌تر بود اما طولی نکشید که با «شهر زیبا» و «چهارشنبه‌سوری» خود را آن‌گونه که شایسته بود به سینمای ایران معرفی کرد.

برای جوانی 33 ساله، فارغ‌التحصیلی رشته گرافیک از پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران و سابقه ساخت دو سریال تلویزیونی در ژانر کودک، پیشینه نسبتا خوبی برای ورود به عرصه کارگردانی سینما به حساب می‌آید اما انتظار نمی‌رود اولین فیلم بلند او برنده چندین جایزه بین‌المللی شود، این دست اتفاقات اما با رضا میرکریمی بعید نیست. او با فیلم «کودک و سرباز» محصول سال 1378 توانست برنده چهار جایزه بین‌المللی در جشنواره‌های سراسر دنیا شود که ازجمله آنها جایزه «بالن نقره‌ای» جشنواره سه قاره نانت، کفش طلایی جشنواره فیلم زلین و جایزه ویژه هیات‌داوران جشنواره فیلم «آسیا‌پاسیفیک» بودند. میرکریمی موفقیت اثرش را مدیون زحمات، وقت و سرمایه‌ای می‌داند که در جای درست صرف شده و معتقد است فیلم اولش را در شرایط دشواری ساخته است. به ظاهر تهیه‌کننده این فیلم «وحید نیکخواه‌آزاد» است اما درواقع میرکریمی خودش تهیه‌کنندگی و تامین هزینه‌های فیلم را برعهده داشت. او در مصاحبه‌ای گفته بود: «در آن زمان به من مجوز تهیه‌کنندگی نمی‌دادند و من از وحید نیکخواه‌آزاد که به‌شکل صوری تهیه‌کنندگی این فیلم را برعهده گرفت، تشکر می‌کنم.» فیلم اول میرکریمی درواقع با هزینه سنگینی ساخته نشد و به گفته او به جز یکی، دو نفر، باقی بازیگرانش غیرحرفه‌ای بودند. اما همین هزینه‌های نسبتا سبک هم با دشواری‌های زیادی همراه بود. وی در نشستی در خانه هنرمندان، خاطره‌ای جالب از تنگناهای مالی خود هنگام ساخت فیلم اولش نقل می‌کند: «در آن زمان تازه پژو 405 به بازار آمده بود و من هم یکی داشتم و هر زمان اقساط عوامل فیلم عقب می‌افتاد، به بچه‌ها می‌گفتم این ماشین دستمزد شماست و درنهایت هم همین‌طور شد و آن را فروختم.» او در جای دیگری می‌گوید که عجله جوانان برای ساختن فیلم را درک نمی‌کند. او با بیان اینکه در فاصله بین ساخت اولین فیلم کوتاهش از سال 1367 تا 1378 چندین فیلمنامه‌ دارای مجوز نیز به‌دستش رسیده ولی چون احساس می‌کرده این فیلم‌ها نمی‌تواند به خودش تعلق داشته باشد، از ساخت آنها صرف‌نظر کرده و یادآور می‌شود که: «درحال حاضر جوانان بدون ساخت حتی یک فیلم کوتاه، برای ساخت فیلم بلند عجله به خرج می‌دهند.»

ابراهیم حاتمی‌کیا، یکی از فیلمسازان مطرح امروز سینمای ایران است که پیش از فیلمسازی حرفه‌ای در سینما همراه سازندگان مستند روایت فتح، به ثبت تصویر از میدان جنگ پرداخته بود. شهید سید‌مرتضی آوینی در‌مورد حضور او در جمع روایت فتحی‌ها گفته است: «وقتی عملیات نزدیک می‌شد بچه‌ها را در نمازخانه واحد جهاد جمع می‌کردیم و آنان داوطلبانه به میدان می‌آمدند و توفیق ما هم در همین بود که ‌انگیزه ما کاملا اعتقادی بود. از سال ۶۵ ابراهیم حاتمی‌کیا هم به ما پیوست. او تنها کسی بود که از قبل تجربه فیلمسازی داشت، اما او هم اگر عاشق شهادت نمی‌بود در میان ما جایی نداشت.» البته حاتمی‌کیا در سال 65 و در زمان ساخت اولین فیلم بلند خود یعنی «هویت» تنها 25 سال داشت. حاتمی‌کیا در‌مورد سال‌های حضورش در جمع روایت فتحی‌ها گفته است: «من یه‌وقتی شهره بودم به کسی که از جبهه وارد سینما شده، و واقعا هم همین‌طوره. اون وقت‌ها برنامه‌ریزی این بود که شهید بشیم. منتها چون طبعم با تفنگ جور نبود دوربین دست گرفتم و نوبت به ما نرسید.» اکثرا حاتمی‌‌کیا را با آثاری همچون «آژانس شیشه‌ای» و «به رنگ ارغوان» می‌شناسند و «دیده‌بان» را اولین اثر سینمایی وی می‌دانند. شروع کارگردانی او اما از تلویزیون ملی بود، آنجا که با حمایت صدا‌و‌سیمای وقت، فیلم «هویت» را در سال 1365به تهیه‌کنندگی «سعید حاجی‌میری» و برای شبکه دو کارگردانی کرد. فیلمی کمتر دیده شده اما با همان ویژگی‌های خاص سایر آثار حاتمی‌کیا، همان‌طور که استفاده از استعارات و تکیه به فرامتن فیلمنامه به‌جای متن، در تمامی آثار او دیده می‌شود، در «هویت» هم با چنین فضایی مواجه هستیم، بازخوانی هویت ناصر، شخصیت اصلی فیلم به‌عنوان مصدوم حادثه‌ای جاده‌ای که در کنار مجروحان جنگی قرار گرفته و کشاکش و درگیری او برای درک و تعریف هویتش، یک اثر تماما حاتمی‌کیایی را به‌وجود آورده است. حاتمی‌کیا در این فیلم کمال تبریزی را به‌عنوان دستیار در کنار خود داشت و دو سال بعد هم در فیلم «دیده‌بان» با محسن مخملباف همکاری داشت. او پس از این آثار هرگز در امر فیلمسازی متوقف نشد و تا دو دهه بعد با ساخت متوسط هر دو سال یک اثر، جزء کارگردانان پرکار سینمای ایران بود. حاتمی‌کیا همواره فیلمسازی جریان‌ساز و صاحب سبک به‌حساب می‌آمد. او تحصیل را پس از ورود حرفه‌ای به سینما و با گذراندن دوره فیلمنامه‌نویسی دانشگاه هنر تهران در سال 1367 آغاز کرد و موفق شد در سال ۱۳۷۲ از پایان‌نامه خود با موضوع نئورئالیسم در سینمای ایتالیا دفاع ‌کند.

«از کرخه تا راین» فیلمی بود که ابراهیم حاتمی‌کیا را به اوج شهرت و محبوبیت رساند. او درباره بازخوردهایی که پس از نمایش «از کرخه تا راین» در سینما شهرقصه برای اهالی رسانه گرفته است، اینطور می‌گوید: «با این فکر که این فیلم شکست خواهد خورد هی در خیابان‌های اطراف می‌چرخیدم و می‌ترسیدم به داخل سینما بروم. دقایق پایانی فیلم دیگر تحمل نکردم و یواشکی تو سینما خزیدم. دقایق آخر بود که من وارد سالن شدم. دیدم همه ساکت هستند. گفتم این سکوت نشانه شکست محض است. بعد آمدم بیرون و در راهرو منتظر ایستادم. فکر می‌کردم از سالن که خارج بشوند از بغلم رد خواهند شد و محلی نخواهند گذاشت و اعتنا نمی‌کنند. اما دیدم نفر به نفر بیرون آمدند و چشم‌ها خیس اشک است. همه من را بغل می‌کردند و هق هق می‌زدند. والله من گفتم اینها اهالی رسانه هستند دارند از این کارها می‌کنند. یک عده هم تهدید می‌کردند. همین‌طور که بغلم می‌کردند می‌گفتند تو کار زشتی کردی و بچه‌های جنگ را تحقیر کردی، باید محاکمه بشوی. یادم است در آن وضعیت یکی گردن من را گرفت و رها نمی‌کرد و می‌گفت تو نسبت به آرمان‌های بچه‌های جنگ خائن هستی و با این فیلم خیانتت را نشان دادی. تو خون این شهدا را فروختی. در لحظه‌ای که او من را رها کرد، کس دیگری می‌گرفت و می‌گفت تو عالی گفتی و آرمان شهدا را حفظ کردی. و من با هر دو این برخوردهای موافق و مخالف ماندم.» ابراهیم حاتمی‌کیا برای این فیلم سیمرغ بلورین بهترین فیلم را از یازدهمین دوره جشنواره فیلم فجر دریافت کرد.

«کسانی که نمی‌خواهند درباره «فیلم» صحبت کنند، به‌راحتی می‌گویند فیلم سفارشی و حکومتی است و وارد گفت‌وگو و چالش با فیلم نمی‌شوند. اتفاقا همان‌ها که با این لفظ خوب بلد هستند بازی کنند، درباره «ایستاده در غبار» نمی‌گویند سفارشی، درحالی که بود! سرمایه‌اش را از «اوج» گرفته بودم.» محمد‌حسین مهدویان در گفت‌وگو با شرق. نیازی نیست به حواشی پیرامون گوینده این سخنان یعنی کارگردان شاخص دهه شصتی سینما، محمدحسین مهدویان اشاره کنیم؛ چراکه کارنامه هنری وی بیش از هر چیز نشان‌دهنده آن است که او می‌توانست با هر فیلم و هر رویکرد دیگری به‌سادگی وارد عرصه کارگردانی سینما شود. مهدویان که فارغ‌التحصیل رشته سینما و تهیه‌کنندگی دانشگاه‌های سوره و صداوسیماست، پیش از ساخت اولین فیلم بلند خود یعنی «ایستاده در غبار» در 34‌سالگی‌اش، مجموعه 10 قسمتی «آخرین روزهای زمستان» را به تهیه‌کنندگی حبیب‌الله والی‌نژاد و برای شبکه یک صدا‌وسیما به سبک «روایت فتح» ساخته بود. سبک فیلمبرداری او با تجهیزات قدیمی‌تر، نسبت دوربین مهدویان با واقعیت را به حداقل رسانده بود و همین نکته سبک او را بسیار خاص و ویژه جلوه می‌داد. در ادامه همین سبک روایت و با حمایت سازمان اوج و حبیب‌الله والی‌نژاد، مهدویان توانست برنده سه سیمرغ بلورین سی‌وچهارمین دوره جشنواره فجر شود و همین سبک فیلمسازی را با «ماجرای نیمروز» هم ادامه داد. او از سال 1394 متوقف نشده و پس از موفقیت در ساخت اولین فیلم بلند خود، 6 فیلم بلند دیگر ساخت که همگی آنها موفق شدند به جشنواره فجر راه پیدا کنند. مهدویان با سبک فیلم مستند شروع کرد اما در ادامه با جسارتی که در این عرصه به خرج داد، در این ژانر محدود نماند و تا امروز حتی فیلمی کمدی-اجتماعی همچون «شیشلیک» را هم در کارنامه‌اش دارد.

جوان‌ترین کارگردان و فیلمساز مطرح لیست ما که متولد 1368 است و ‌اکنون 32 سال بیشتر ندارد، سعید روستایی، کارگردان و پدیده نوظهور سینمای ایران است. او فارغ‌التحصیل رشته سینمای دانشگاه سوره بوده و پیش از خلق اولین اثر و فیلم بلند خود یعنی «ابد و یک روز» در سال 1394، تنها تجربه کارگردانی فیلم‌های کوتاه را در کارنامه داشت، اما به یک‌باره در 26 سالگی با ساختن فیلم «ابد و یک روز» به تهیه‌کنندگی سعید ملکان و با همکاری محمد امامی نام خود را بر سر زبان‌ها انداخت تا جایی‌که نامش در مناظرات انتخابات 1396 هم برده شد و همین روند را در سال‌های بعد با «متری شیش و نیم» ادامه داد. گفتنی ‌است هر دو ساخته او پیرامون معضلات مواد‌مخدر هستند. وی در این باره گفته بود: «در همان ایام جشنواره فیلم فجر بنده خدایی به من می‌گفت همه این مسائل زاییده ذهن خودتان است و مشتی دروغ هستند و سیاه‌نمایی کرده‌اید. من در جواب گفتم آنقدر این اتفاقات زیاد است و من همه آنها را آنقدر مرتب به نگارش درآورده‌ام که می‌توانم تا سال آینده جشنواره فیلم فجر، «ابد و دو روز و سه روز و چهار روز و پنج روز» را هم بسازم.» گفتنی است محکومیت و دستگیری محمد امامی که در سال‌های اخیر نامش با فساد کلان اقتصادی در صندوق ذخیره فرهنگیان و بانک سرمایه گره خورده بود، شاید به‌عنوان نکته‌ای منفی در پرونده ساخت «ابد و یک روز» تلقی شود. به هر ترتیب اولین فیلم روستایی با برنده شدن سه سیمرغ بلورین جشنواره سی‌و‌چهارم فجر و انتخاب به‌عنوان بهترین فیلم جشنواره ژنو سوئیس، برترین اثر وی به حساب می‌آید. هرچند تا امروز سه فیلم بلند بیشتر نساخته که آخرین آنها یعنی «برادران لیلا» هنوز نمایش داده نشده است. روستایی درباره جنبه‌های فرامتنی فیلمنامه «ابد و یک روز» می‌گوید: «من به‌هیچ‌وجه فیلم نمادین نساخته‌ام و نخواهم ساخت. این را با صدای بلند اعلام می‌کنم.»

چهره آن مرحوم را چند نفر بدون آن عینک آفتابی‌های معروفش دیده بودند؟ این شاید اولین سوالی باشد که در مواجه با نام عباس کیارستمی به ذهن متبادر شود. البته که کیارستمی هیچ‌گاه صرفا برای ژست هنری آن عینک‌های تیره‌‌رنگ را به چشم نمی‌زد و دلیل آن کار ظاهرا حساسیت چشمانش به نور بوده است. کیارستمی، آن نقاش، گرافیست و عکاس زبردست، کسی که در تمام طول حیاتش با رنگ، نقش، قاب و تصویر سروکار داشت، به جهت حساسیت چشمانش به نور زیاد ناچار بود دنیا را از پشت آن شیشه‌های دودی و تیره و در قاب عینک تماشا کند. این توصیف شاید بیشترین شناخت را از بزرگی نام کیارستمی به‌دست ما بدهد. این هنرمند پرآوازه در 32‌سالگی موفق شد اولین فیلم بلند خود یعنی «تجربه» را بسازد، طبق اکثر تعاریفی که از فیلم بلند موجود است، «تجربه» ساخته سال 1351 را که در هیچ‌کدام از نسخه‌هایش به 60 دقیقه نمی‌رسد، می‌توان فیلم بلند به‌حساب آورد، اما عده‌ای هم فیلم «گزارش» ساخته 1356 را نخستین تجربه وی در ساخت فیلم بلند می‌دانند. به هر جهت کیارستمی در کنار امیر نادری، نویسنده فیلم موفق شد این اثر را با همان امکانات ساخت فیلم‌های کوتاهش و با حمایت مرکز سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تولید کند. امیر نادری، درباره همکاری‌اش با کیارستمی می‌گوید: «با عباس در سال‌های ۴۷ و ۴۸ آشنا شدم و مدتی با هم برای فیلم‌های جریان «موج نو» تیتراژ می‌ساختیم. من عکس می‌گرفتم و او دیزاین می‌کرد و به مرور با یکدیگر بسیار رفیق شدیم. او نگاهی به فیلمساز شدن نداشت و بیشتر من از سینما حرف می‌زدم. برایم جالب بود که من بسیار هیجانی بودم و او آرام، این موضوع انگار رفاقت ما را بیشتر می‌کرد.»

جوانی را تصور کنید به آمریکا رفته تا رشته سینما بخواند، در وسط کار سینما را رها کرده و به رشته فلسفه در دانشگاه «یوسی‌ال‌ای» روی می‌آورد. به‌ باور او هالیوود چیزی برای آموختن به او نداشته و علاقه اصلی او در آمیختن فرم سینمای اروپا با مضامین فلسفی و اقتباسی است. بنابراین برای اجرای ایده‌هایش تصمیم می‌گیرد به ایران بازگردد اما در روزگار دهه 50 و فیلمفارسی آن روزها، تهیه‌کننده‌ها طرح‌هایش را نمی‌پذیرند. این‌گونه می‌شود که جوان قصه ما موقتا یک فیلمنامه سفارشی و تجاری را می‌گیرد تا فیلم اولش را بسازد تا شاید راه برای ورود جدی او به سینما هموار شود. بله، قصه داریوش مهرجویی، این کارگردان نام‌آشنای سینمای ایران هم در نوع خود بسیار جالب‌توجه است. کارگردانی که در سال 1355 فیلمی تاریخی درمورد اسماعیلیان با نام «الموت» ساخت که برای همیشه گم شد و او برای یابنده‌اش قول مژدگانی داده است! مهرجویی در 28سالگی فیلمنامه آماده فیلم اولش یعنی «الماس 33»، فیلمی با سبک جیمزباندی و پر از تعقیب‌وگریزهای عوام‌پسند را از رضا فاضلی و نصرالله منتخب می‌گیرد و به آن مایه‌های طنز می‌بخشد و با هزینه گزاف دومیلیون تومان در سال 1346 آن را روی پرده می‌برد. همه‌چیز این فیلم جنجالی است؛ از حاشیه‌های حضور نانسی کووک بازیگر خانم هالیوودی گرفته تا کارگردانی که حتی تجربه ساخت یک فیلم‌کوتاه را هم نداشت. مهرجویی نحوه راضی‌کردن تهیه‌کنندگان این اثر برای سپردن کار به او را این‌گونه روایت می‌کند: «پیش از این هرگز فیلم نساخته بودم و نمونه‌ای در دست نداشتم تا آنها آن را ببینند. یک فیلم پنج‌دقیقه‌ای پر از هیجان ساختم که برق از چشم‌هایشان پرید. خیلی خوش‌شان آمد. معلوم شد این‌کاره هستم.» پروژه به‌قدری تجاری بود که به گفته مهرجویی در میانه کار و با پیداشدن سر‌وکله یک پخش‌کننده هندی، با فشار سرمایه‌گذاران مجبور شده فیلم 90دقیقه‌ای‌اش را تا 130 دقیقه کش بدهد و طول سکانس‌های زدوخورد‌دار را جهت فروش بیشتر فیلم در خارج از کشور، افزایش دهد. مهرجویی اما با همه این مشکلات کنار آمد و به‌زعم خود نهایتا یک فیلم سرگرم‌کننده ساخت. اما برخلاف عقیده وی «الماس 33» به پروژه‌ای زیان‌ده و شکست‌خورده بدل شد، البته که این شکست به‌معنای حقیقی کلمه، مقدمه پیروزی بود و باعث شد مهرجویی قید ساخت فیلم‌های عوام‌پسند آن روزها را بزند و به‌سراغ ساخت آثاری بدیع، همچون «گاو» و «پستچی» برود.

تثبیت جایگاه فیلمسازی در سینمای ایران، به هیچ عنوان دستاورد سهل‌الوصولی نیست، داشتن صرفا یک یا دو اثر ویژه در کارنامه هنری هیچ کارگردانی دال بر ماندگاری و حضور فعالانه‌اش نیست، بلکه استمرار موفقیت در سینما محصول فعالیت پیوسته و بسیار است. استمرار حضور یک کارگردان مستلزم حرف تازه، سبک نوین و خاص، درک و توانایی‌های فنی و فاکتور‌های بسیاری است. این مسیر اما علاوه‌بر دشواربودنش، برای همه به یک میزان هموار نیست. به‌خصوص وقتی صحبت فیلمسازان خانم درمیان باشد. نرگس آبیار با وجود آنکه سال‌های زیادی نیست که به‌عنوان کارگردان سینما فعالیت می‌کند، در 50سالگی‌ با داشتن پنج فیلم بلند و موفق در کارنامه‌اش توانسته به‌عنوان یکی از معدود فیلمسازان شاخص خانم، نام و سبک خود را به سینمای ایران دیکته کند. آبیار فارغ‌التحصیل ادبیات فارسی از دانشگاه پیام‌نور است و پیش از ساخت اولین فیلم بلند خود یعنی «اشیا از آنچه در آینه می‌بینید به شما نزدیک‌ترند» در 41 سالگی، نویسنده چندین رمان و داستان‌نویس حوزه کودک بوده است. او هفت سال پیش از ورودش به عرصه کارگردانی به ساخت فیلم‌های کوتاه و مستند روی آورده بود و سرانجام توانست فیلم اولش در سال 1391 و همه فیلم‌های بعدی‌اش را به تهیه‌کنندگی محمدحسین قاسمی همسر خود بسازد و به‌طور جدی در عرصه کارگردانی سینما ماندگار شود. نرگس آبیار درمورد ساخت اولین فیلم سینمایی‌اش گفته است: «قضیه از آنجا شروع شد که یک اتفاق تقریبا مشابه به قصه فیلم، برای یکی از بستگانم افتاد و من هم از همان‌جا هسته اولیه قصه را گرفتم و پرورش دادم و طرحش را نوشتم. به جز فیلمنامه اشیا... سه فیلمنامه آماده داشتم و قبلش با آقای پورمحمدی و قاسمی کار مستند می‌کردم، از آنها خواهش کردم که بین طرح‌های من یکی را انتخاب کنند تا کار را شروع کنیم و من به‌عنوان کسی که تا به‌حال کار بلند سینمایی انجام نداده بود اشیا… را در نظر داشتم و این‌طور شد که کار را شروع کردیم.» طبق گفته قاسمی، آنها حین فیلمبرداری این اثر در بازار تهران اغلب دوربین را پنهان می‌کردند تا نگاهی به سمت دوربین نباشد و برای باورپذیر شدن فضای بازار دشواری و سختی‌های زیادی را متحمل شدند.

پیشینه هنری‌اش به خیلی قبل‌تر از اولین فیلم بلندش بازمی‌گردد، شاید به 13 آبان 58 و تسخیر لانه جاسوسی، در آن واقعه به‌عنوان عکاس و فیلمبردار حضور داشت و بخشی از مستندات ثبت‌شده در آن روزها کار اوست. همزمان با شروع جنگ تحمیلی به همراه گروهی به میدان‌های جنگ رفت و به‌عنوان مستند‌ساز فعالیت داشت. او اولین تصاویر مربوط به آغاز جنگ را در فیلم مستندی به نام «شهادت‌طلبان» فیلمبرداری کرد. کمال تبریزی بعدها فیلمسازی را به‌طور حرفه‌ای به‌عنوان دستیار ابراهیم حاتمی‌کیا در فیلم «هویت» آغاز کرد و با گذشت دوسال، اولین فیلم بلند خود یعنی «عبور» ساخته 1366 را درست هنگامی که 28 سال داشت، کارگردانی کرد؛ اثری در ژانر جنگی که بازیگر سرشناسی در آن دیده نمی‌شد و اطلاعات دقیقی هم از میزان موفقیتش در گیشه در دست نیست. اما درمجموع از آن به‌عنوان فیلم موفقی یاد نشده است. با این حال تبریزی بعدها فیلمنامه و خاطرات نگارش آن را به‌صورت یک کتاب، چاپ کرد و موفق به کسب جایزه بهترین کتاب سال در موضوع جنگ شد. هرچند در جاهایی از ابراهیم حاتمی‌کیا به‌عنوان تهیه‌کننده فیلم نام برده شده اما این موضوع حتی به‌طور غیررسمی درست نبوده و تهیه‌کننده فیلم، سعید حاجی‌میری است. این‌گونه دست روزگار کمال تبریزی را از دل شلوغی‌های روزهای انقلاب به جبهه جنگ و از جنگ به سینما کشاند. شاید «عبور» از حیث موفقیت به «لیلی با من است» یا «مارمولک» حتی نزدیک هم نباشد و کارهای او را نتوان در ژانر مشخصی تعریف کرد، اما تبریزی می‌گوید: «من پشت همه کارهایم می‌ایستم و هیچ‌یک از کارهایم را از کارنامه‌ام حذف نمی‌کنم، گرچه برخی فیلمسازان احتمالا بعضی از فیلم‌های خود را دوست نداشته باشند ولی من اعتراف می‌کنم تمام فیلم‌هایم را مانند بچه‌هایم دوست دارم، اگرچه آنها هیچ شباهتی به هم ندارند.» او همچنین درمورد ژانر آثار خود گفته است: «خیلی‌ها برای خود ژانر دارند و در حوزه کاری خود استاد شده‌اند اما به کارنامه من نگاه کنید، تقریبا همه‌جور جنسی در آن هست!»

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰