سیدمهدی موسویتبار، خبرنگارگروه فرهنگ: جشنواره چهلم فیلم فجر با همه حواشی و نقاطقوت و ضعفش شب گذشته به پایان رسید و برندگانش را مشخص کرد. طبیعتا در هر دوره و هر جشنواره و رقابتی نقدهایی به انتخاب و رد آثار و افراد شده و میشود. قرار نیست در اینگونه جشنوارهها همه راضی باشند و کم و زیادشدن تعداد ناراضیها هم شاید ملاک درستی برای رد یا تایید هر رقابت فرهنگی و حتی غیرفرهنگی هم نباشد. جشنواره این دوره اما از ابتدایش و با انتخاب 22فیلم نشان داد که دستکم از حیث کمیت میخواهد کمی متفاوت باشد. حالا که روزهای جشنواره به پایان رسیده است، میتوانیم این انتخاب را بررسی دقیقتری کنیم و حضور بعضی فیلمهای بیکیفیت یا ضعیف، مخاطبان را از انتخاب هیات داوران شگفتزده کرد و همچنان آماده پاسخگویی آنها و توجیه عملکردشان هستند. فارغ از حضور معدود این نوع فیلمها اما نکتههای دیگری در این دوره از جشنواره دیده شد. از حضور چشمگیر و قابلتوجه کارگردانان فیلماولی تا آقازادههای مشهوری که کارگردان شدند. همچنین نقشآفرینی بازیگران طنز در نقشهای جدی و توفیق آنها در این چالش و واکنشهای منفی تماشاگران داخل سالن سینما به برخی سکانسها و فیلم از دیگر موارد دیده و برجسته چهلمین دوره فیلم فجر بود. تغییر لحظه آخری سینمای رسانهایها از چارسو به برج میلاد هم باعث ایجاد بینظمیهایی در حوزه اجرا شده بود و در آخر باید از برخی رسانههایی گفت که بیتوجه به حوزه و کارکردشان و فارغ از عملکردشان درطول سال، برای دیده شدن آمده بودند. درباره اینکه جشنواره امسال، ضعیفترین بود یا بینظمترین یا جوانترین و شادابترین اختلافنظر وجود دارد اما چیزی که مشخص بود حضور چهرهها و تلاشهای تازه در عرصههای مختلف بود. حضوری که برای دیدن تاثیراتش باید صبر بیشتری کرد و امیدوار بود که آنچه امروز دیدیم در آینده میوههای بیشتر و بهتری دهد.
جدیتایم
اگر تا همین 10سال قبل، حضور یک بازیگر در نقش جدی، ریسک بزرگی محسوب میشد اما حالا تبدیل به یک چالش جذاب برای بازیگر و کارگردان شده است. این حضور متفاوت پیش از انقلاب هم وجود داشت اما بهدلیل غلبه گیشه و کلیشهها، امکان این نوع تغییرات وجود نداشت. پس از انقلاب و دستکم یک دهه خبری از این ریسکپذیری در نقشهای اصلی نبود. پس از آن و تا امروز عدهای بازیگران طنز بودند که یک شخصیت جدی را به تصویر کشیدند و در آن موفق هم بودند. نقشآفرینیهای هومن برقنورد، هوتن شکیبا، سعید آقاخانی، رضا عطاران، امین حیایی و امیر جعفری در کاراکترهای جدی نمونههای موفقی هستند از این تغییرات و رهایی از بند کلیشههای مرسوم. در جشنواره امسال شاهشد تعداد بیشتری از این حضورهای متفاوت بودیم. بازی نادر سلیمانی در «ضد»، حضور مهران مدیری در «خائنکشی»، نقشآفرینی مجید صالحی در «برف آخر»، درخشش پژمان جمشیدی در «علفزار»، حضور متفاوت جواد عزتی در «مرد بازنده» و بالاخره هوتن شکیبا در «ملاقات خصوصی» درکنار نمایش قابل احترام بازیگران فرعی طنز دیگر مانند محمد معتضدی در «علفزار» و حضور ضعیف سام درخشانی در «خائنکشی» نشان میدهد این تفاوتها دیگر اتفاقی نیست و ارادهای در دیده شدن یا قدرتنمایی بازیگران و احتمالا علاقه به چالش کارگردانها هم وجود دارد. کمبود تولیدات در حوزه طنز میتواند دلیل دیگری برای این حضور پررنگ بازیگران این ژانر باشد و از آنسو هم میل به درخشش و جایزه گرفتن در جشنوارههای داخلی و خارجی هم میتواند علت دیگر این پدیده سینمایی باشد. بهجز یکی، دو مورد بقیه بازیگران طنز در نقش جدی خوش درخشیدند و توانستند داوران و مخاطبان را با خود همراه کنند که پژمان جمشیدی یکی از مهمترین آنهاست.
میری بیرون برو، اما تحقیر نکن
واکنش تماشاگران به فیلمهای جشنواره سابقه طولانی دارد. تشویق بازیگران اصلی و مثبت یا هوکردن بازیگران منفی یا اصطلاحا «بدمن» در همهجای جهان و دهههای قبل ایران در سالنهای سینما وجود داشته است. این واکنشها کمکم شکل مفهومی به خودش گرفت. اگر زمانی توده مردم به این روش اعتراض یا حمایت خود را از یک بازیگر یا فیلم اعلام میکردند، اما بعدها کارکرد این کف و سوتها متفاوت شد. این کف و سوتها در جشنواره شکل و شمایل دیگری به خود گرفت و تبدیل به نماد اعتراض یا حتی تمسخر شد. از اواسط دهه80 و بعد در دهه90 این واکنشها با تغییر نسل خبرنگاران و منتقدان تغییر کرد و خنده با صدای بلند و ترک سالن هم به ایندست واکنشها اضافه شدند. تعدادی از کارگردانان در اعتراض به این برخورد خبرنگاران و منتقدان یا سالن را ترک میکردند یا اصلا به سالن نمایش نمیآمدند و عده دیگری، اعتراض خود را در نشست خبری به گوش دیگران میرساندند. تشویقهای مکرر هنگام پخش دیالوگها یا سکانسهایی که بهزعم مخاطب، خوب نیستند یا ضعیفند یا ترک سالن توسط تماشاگران از آخرین راههای نشان دادن مخالفت است و گاهی این رفتارها به توهین هم میرسد و اینجاست که «واکنش»، کارکرد اصلیاش را از دست میدهد.
درخشش در اولین بازی
یکی از ویژگیهای مثبت جشنواره امسال، حضور نسبتا موفق و چشمگیر کارگردانان فیلماولی درکنار چهرههای قدیمی و پیشکسوتی مانند مسعود کیمیایی و رضا میرکریمی بود. البته این موفقیت برای همه آنها بهدست نیامد. اگر هادی حجازیفر و کاظم دانشی را بهخاطر ساختن «موقعیت مهدی» و «علفزار» در ساخت اثر اولشان موفق بدانیم طبیعتا مرتضی فاطمی و رامین سهراب با «بیمادر» و «لایههای دروغ» نمونههای ناموفقی از فیلمسازان کاراولی بودند. یوسف حاتمیکیا و آرین وزیردفتری را هم میتوان در میانه این فهرست قرار داد. البته امید شمس هم با «ملاقات خصوصی» در اولین ساختهاش خوش درخشید اما آنقدر حاشیه برای این فیلم و فیلمنامهاش ایجاد شد که تواناییهای او به حاشیه رانده شدند. این تعداد فیلماولی برای یک جشنواره بهصورت کلی و فارغ از ارزشیابی کیفی، حاوی یک پیام برای سینماگران جوان همه ایران است. اگر بدانیم تعدادی از این فیلماولیها از جنوب شهر یا حاشیه شهر و حتی خارج از تهران آمدهاند احتمالا شعف بیشتری داریم و میدانیم که تجربه زیسته آنها میتواند به تنوع داستان و دستکم لوکیشنها کمک کند. هر صدا و نگاه تازهای به شرط اینکه از یک مسیر درست آمده و حرفی هم داشته باشد مایه دلگرمی برای سینمای ایران است. این دوره از جشنواره از این حیث امیدوارکننده و نویدبخش بود.
این سوالات و رسانهها از کدام سیاره میآیند؟
«برای بازی در این فیلم اذیت نشدین؟»، «چرا این نقش را قبول کردین؟»، «از بازی در این فیلم راضی بودین؟» و... و سوالاتی از ایندست در نشستهای خبری کم نبودند. مهمتر یا بدتر از این سوالات، حضور متعدد رسانههای گمنام یا کمنامونشان است؛ رسانههایی که متکی بر فضای مجازی و حاشیه هستند و طبیعی است که پرسشهایشان هم حول همین اهداف باشد. این رسانهها نه واقعیت میخواهند و نه گفتوگو بین رسانه و سینما را. آنها فقط دنبالکننده میخواهند و احتمالا درآمد بیشتر. یکی از وجوه منفی این دوره از جشنواره، همین سوالات بیربط و سطحی و حضور تعجبآور و متعدد رسانههای «یکشبه» بود. رسانههایی که به هر طریقی توانسته بودند مجوز ورود به کاخ جشنواره را بگیرند و آن را موقعیتی برای تجارت خودشان بیابند و بیخیال هنر و سینما و جشنواره.
برنامههایی برای هیچکس؟
جابهجایی سینمای اهل رسانه از چارسو به برج میلاد، هرچند با فشارهایی از بیرون همراه بود اما خروجیاش یک بینظمی و آشفتگی در اجرا و برگزاری این دوره از جشنواره بود. برجمیلادیها انگار آماده میزبانی از این تعداد میهمان نبودند و از آنسو هم ستاد جشنواره تمام تلاشش را برای رضایت مدیران و اهالی سینما گذاشته بود. برگزاری نشستهای فرهنگی و جنبی در سالنهای خالی با اسامی متعدد و البته پیشوند «دکتر» و «مهندس» که فضای دانشگاهی را تداعی میکرد، نتوانست بخشهای جنبی جشنواره را جذاب کند. ای کاش درکنار اعلام هزینه برگزاری این دوره از جشنواره به میزان اثرگذاری این برنامهها هم اشاره میشد. برنامههایی که پیش از پخش فیلمها تبلیغ میشدند و گاهی شرکتکنندگان در این برنامهها هم از محل و زمان برگزاری آن بیخبر بودند. مشخصنبودن مخاطبان هدف این نشستها و تمایل برای راضی نگه داشتن جامعه نخبگانی، فارغ از دقت در تفاوت مکان و موقعیت یکی از ضعفهای بزرگ این دوره بود. برجمیلادیها هم که انگار به میزبانی از مراسم شاد و سفارشی عادت دارند نتوانستند میزبانی درستی از اهالی فرهنگ و رسانه داشته باشند.