گفت‌وگوی «فرهیختگان» با علی ذوعلم
اگر بخواهیم به تحلیل انقلاب اسلامی بپردازیم به دو نکته بسیار مهم برمی‌خوریم؛ یکی اینکه جامعه ما به‌تدریج به بلوغ فکری، معنوی و سیاسی رسیده بود که اسلام را تنها راه‌حل برای مقابله با نظام استبدادی و وابسته و خشن پهلوی دانست.
  • ۱۴۰۰-۱۱-۲۳ - ۰۰:۱۷
  • 00
گفت‌وگوی «فرهیختگان» با علی ذوعلم
انتساب انقلاب به دیدگاه صدرایی، منطقی ندارد
انتساب انقلاب به دیدگاه صدرایی، منطقی ندارد

سیدحسین امامی، خبرنگار: انقلاب اسلامی ایران از سوی اندیشمندان و کارشناسان داخلی و خارجی مورد تفسیر و بازخوانی قرار گرفته و در این بین تحلیل‌های مختلفی از تفسیر جامعه‌شناختی تا تفسیر عرفانی، تفسیر فوکویی، هگلی، سیاست متعالیه، توسعه نامتوازن، نظریه توطئه، تئوری مدرنیزاسیون، دولت تحصیلدار، رهبری کاریزماتیک و... ارائه شده است. اندیشمندان مختلفی هم در این‌باره به تحقیق و تامل پرداخته و کتاب و مقالاتی منتشر کرده‌اند، اما به نظر می‌رسد نقش امام‌خمینی در انقلاب اسلامی در جایگاه واقعی‌اش دیده نشده، درصورتی که نقش ایشان، بی‌بدیل بوده است. در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام علی ذوعلم، استاد حوزه و دانشگاه و رئیس اندیشگاه بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی به بررسی عوامل وقوع انقلاب اسلامی خصوصا نقش امام‌خمینی(ره) پرداختیم.

بعد از وقوع انقلاب اسلامی، اساتید و کارشناسان داخلی و خارجی به تحلیل و تبیین علل وقوع انقلاب اسلامی پرداخته‌اند و در این بین از تفسیرهای هگلی تاریخ تا تفسیرهای صدرایی داخلی را مشاهده می‌کنیم؛ اما بیشتر این نظریه‌ها جایگاه امام(ره) به‌عنوان رهبر انقلاب و نقش بی‌بدیل مردم و اسلام‌خواهی و امام‌خواهی آنها را نادیده می‌گیرند، حتی نظریه‌هایی که به امام(ره) به‌عنوان رهبر انقلاب توجه دارند در حد فره ایزدی یا نظریه کاریزماتیک وبری است. اگرچه می‌‌توان نقش امام(ره) را در این زمینه دید، اما به نظر می‌رسد شخصیت و جایگاه امام(ره) بیش از این تفسیرهاست. نظر شما درمورد تفاسیر یاد شده چیست؟

اگر بخواهیم به تحلیل انقلاب اسلامی بپردازیم به دو نکته بسیار مهم برمی‌خوریم؛ یکی اینکه جامعه ما به‌تدریج به بلوغ فکری، معنوی و سیاسی رسیده بود که اسلام را تنها راه‌حل برای مقابله با نظام استبدادی و وابسته و خشن پهلوی دانست. قبل از انقلاب هم تجربیات مشابهی داشتیم. در دوران مشروطه هم مردم و علما به پا خاستند ولی چندان موفق نبودند و ساختار استبدادی حفظ شد. درست است که قانون اساسی مشروطیت دستاورد بسیار مهمی بود، ولی همین قانون اساسی مشروطه دستاویز رضاخان برای استقرار حکومت استبدادی‌اش شد. نهضت ملی‌شدن صنعت نفت را هم داشتیم که عده زیادی از علما و مردم وارد صحنه شدند، ولی این‌گونه فعالیت‌ها صرفا برای از بین بردن یک بعد از ابعاد رژیم وابسته بود.

علمای دین از اوایل قرن چهاردهم تلاش‌هایی داشتند، با استفاده از تجربه‌های مشروطیت به‌تدریج این فکر را مطرح کردند که باید تحول اساسی در کشورمان ایجاد کنیم و مردم به‌خصوص قشرهای پیشرو و پیشتاز مثل روحانیت مبارز، دانشگاهیان و نخبگان کشور به‌مرور به این بینش رسیدند. مثلا مهندس بازرگان در دهه 30 قبل از واقعه 15خرداد وقتی چنین بحث‌هایی را مطرح می‌کند می‌گوید باید روحانیت وارد عرصه سیاست شود تا اینکه جامعه اسلامی شود.

در این میان حضرت امام(ره) نگاه عمیق بسیار ویژه‌ای داشتند که بذر انقلاب و تحول اساسی از ریشه نظام شاهنشاهی در وجود ایشان شکل گرفت و بعد از رحلت مرحوم آیت‌الله بروجردی، ایشان وارد میدان شدند و واقعه 15خرداد اتفاق افتاد.

چرا بعد از دستگیری امام(ره) این همه حمایت از امام(ره) صورت گرفت. در آن زمان که وسایل ارتباط جمعی مثل امروز نبود. چطور این همه واکنش از شهرهای مختلف به‌ پا خاست؟

دلیل حمایتی که در 15 خرداد از امام(ره) شد به این جهت بود که درکی در جامعه شکل گرفته بود. واقعا هیات‌های مذهبی در دهه‌های 20 تا 40 کارکرد سیاسی داشتند، چون سیاست در جوهره اسلام است. در جوهره عاشورا پیام سیاسی وجود دارد. بنابراین اسلام که در درون آن سیاست، توجه به جامعه و تحول‌گرایی و تحمل نکردن زور، ظلم، استبداد و استعمار نهفته است به‌تدریج در جامعه تقویت شد، معرفت دینی جامعه ارتقا پیدا کرد. تلاش‌های بسیار گسترده‌ای شد. افرادی مثل شهید مطهری و شهید بهشتی - آن قله‌های برجسته- تلاش‌هایی کردند تا معرفت جامعه ارتقا یابد. فضلای قم، اساتید، دانشگاهیان، فرهنگیان و معلمان انقلابی که آنها هم تحت‌تاثیر آموزه‌های اسلامی قرار داشتند و ارتباطی با علمای انقلابی داشتند به‌تدریج روشنگری و تبیین کردند، البته از آن طرف زمینه‌های اقتصادی و سیاسی هم در تشدید‌شدن وضعیت انقلاب مهم بود، اشتباه‌های رژیم پهلوی حکومت را به سمت انحطاط سوق می‌داد و درنهایت انقلاب شکل گرفت.

انقلاب محصول سه مقوله است؛ یکی آگاهی عمیق و بلوغ فکری و ارتقای معنوی جامعه و اقشار و توده‌های مردم، دیگری هم درک درست از اسلام ناب که در جوهره اسلام، تحول‌گرایی وجود دارد، یعنی دستیابی به چنین تلقی‌ای از اسلام، اسلام انقلابی، تحول‌گرا و سیاسی و کسی که این دو را به هم پیوند داد هم حضرت امام(ره) بودند که واقعا یگانه دوران هستند. رهبر معظم انقلاب بارها مطرح کردند نقش بی‌بدیل امام(ره) در انقلاب واقعا قابل‌اغماض نیست و اگر امام(ره) نبود انقلاب اسلامی اتفاق نمی‌افتاد. ممکن بود تحولاتی رخ دهد، ولی این تحولات ممکن بود درنهایت به‌نفع رژیم پهلوی تمام شود، کمااینکه تحولات مسلحانه اوایل دهه پنجاه نهایتا به‌نفع رژیم پهلوی تمام شد و توانست تلقی غلطی از مبارزان داشته باشد و آنها را افرادی خشن و آدم‌کش معرفی کند و منجر به تحول اجتماعی نشد.

امام(ره) به نسخه‌ای رسیده بود که همان نسخه اسلام ناب بود که ما این اسلام ناب را در نوشته‌ها و آثار آن استاد عظیم‌الشأن مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی می‌بینیم. وقتی کتاب «شذرات‌المعارف» را مطالعه کنید، مشاهده می‌کنید که نسخه انقلاب اسلامی آنجا نوشته شده است.

پس به نظر شما حتی تفسیر صدرایی از انقلاب اسلامی هم درست نیست؟!

دوستانی که انقلاب را به دیدگاه صدرایی منتسب می‌کنند هیچ استدلالی ندارند، یعنی اصلا این‌گونه نیست که بگوییم فلسفه صدرایی خود به خود تفکر انقلابی ایجاد می‌کند، حتی گاهی در آثار ملاصدرا نکاتی می‌بینیم که می‌تواند نسبت به حرکات انقلابی که ما از آن برداشت می‌کنیم نوعی نگاه منفی هم ایجاد کند.

حضرت امام(ره) در بعد فلسفه، صدرایی بودند؛ ولی بسیاری از چهره‌های برجسته فیلسوف صدرایی ما در همان زمان که امام(ره) بودند با حرکات انقلابی امام(ره) موافق نبودند و بعضی از چهره‌های فلسفه صدرایی قبل از انقلاب با عضویت در انجمن شاهنشاهی فلسفه در دست رژیم پهلوی قرار داشتند که انقلاب اینها را نجات داد. اگر انقلاب در سال 57 به پیروزی نمی‌رسید معلوم نبود توسط همان انجمن فلسفه شاهنشاهی و کسانی مثل دکتر نصر، واقعا چه بر سر فلسفه صدرایی می‌آمد.

به نظرم آن نقشی که دکتر سیدحسین نصر باید برای رژیم پهلوی ایفا می‌کرد، ناتمام ماند. روی این موضوع تحقیق نشده اما مساله بسیار پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. می‌توان گفت امام(ره)، فلسفه صدرایی را هم از چنگال رژیم پهلوی نجات داد. نه‌تنها اسلام بلکه حوزه، فقه، فقاهت، جوانان، جامعه و امت اسلامی را از چنگال سلطه آمریکا و غرب نجات داد. بنابراین، نقش امام(ره) نقش بی‌بدیلی است. امام(ره) همواره می‌گفت من در انقلاب کاره‌ای نبودم. امام(ره) برخلاف رهبران دیگر انقلاب‌ها هیچ‌گاه به نقش خودش افتخار نکرد یا اصلا نقشی برای خود قائل نبود. امام(ره) بارها در آشکار و در پنهان گفته بود این انقلاب یک امر الهی است، یک موضوع الهی است و نه من در این انقلاب کاره‌ای هستم نه شما کاره‌ای هستید. خدا دل مردم را متحول کرد و این انقلاب را به ما هدیه داد.

مسلم است با این طرز فکر هدف امام(ره)، آزادسازی مردم ایران از یوغ ستم شاه نبود، بلکه هدف امام(ره) دعوت همه مردم جهان به اسلام بود و این را در نامه به گورباچف هم می‌توان دید؟

امام(ره) بعد از پیروزی انقلاب گفت: «تازه اول کاریم.» از همان ابتدای انقلاب، دو نگاه ایجاد شد؛ یک نگاه کسانی مثل مهندس بازرگان بود که یک فکر ناقص نسبت به انقلاب داشت و گفت که انقلاب تمام شد، مردم به خانه‌های خود برگردند تا ما کار را انجام می‌دهیم. یک فکر امام بود که گفت تازه اول کار است مردم باید در صحنه باشند، مردم باید انقلاب را ادامه دهند و آن را حفظ کنند و انقلاب را صادر کنند که حرف بسیار حکیمانه‌ای بود. درنهایت انقلاب صادر شد و جلوه قوی انقلابی شکل گرفت که کسی باور نمی‌کرد. چه کسی باور می‌کرد در کشورهایی که با اسرائیل ارتباط برقرار می‌کنند، در زمانی که رئیس رژیم غاصب اسرائیل در آنجا هست موشک بر سرشان فرود بیاید؟ بنابراین انقلاب اسلامی با هیچ‌کدام از چهارچوب‌های جامعه‌شناختی انقلاب، سازگار نیست. خود امام هم در ابتدای وصیتنامه‌شان به صراحت به آن اشاره کردند. تحلیل انقلاب اسلامی در چهارچوب یک تحلیل الهی قابل‌تدوین است.

امام(ره) به یک ایمان عمیق، صدق و ازخودگذشتگی در پیشگاه خدای متعال رسیده بود که باعث شد انقلاب ایجاد شود. امام(ره) پیش از اینکه جان خود را کف دست بگیرد، آبروی خود را برای انقلاب اسلامی کف دست گذاشت. در سال 42 اینکه یک مرجع تقلید وارد میدان شود، خارج از شأن مراجع تلقی می‌شد. امام از شأن و آبروی اجتماعی خود در راه خدا گذشت و خدا چنین آبرو و عظمتی به امام داد. برداشتی که شهید مطهری از امام داشت، برداشت بسیار حکیمانه و درستی است. وقتی در پاریس به خدمت امام(ره) رسید و برگشت، دوستانش از او پرسیدند امام(ره) را چگونه دیدی؟ برای آن دوستان مهم بود که امام(ره) با چه پشتوانه‌ای می‌گوید که شاه باید برود؟ حتی تا اواخر زمانی که امام(ره) در پاریس بود محال می‌نمود که شاه برود.

شهید مطهری وقتی به ایران برمی‌گردند در جواب دوستان‌شان می‌گویند: من چهار ایمان در امام(ره) دیدم: اول اینکه امام(ره) به هدفش ایمان دارد. دوم اینکه به راهش ایمان دارد، یعنی اینکه فقط از همین راه می‌توان به هدف رسید. سوم اینکه به مردم ایمان دارد. («آمن بقومه» که در بعضی از منابع به اشتباه «آمن بقوله» نوشته شده است.) بالاتر از همه «آمن بربه» است، یعنی به پروردگارش ایمان واقعی دارد. توکل عمیق به خدا دارد که خدا با ماست. اگر ما برای خدا کار کنیم خدا هم به ما کمک می‌کند. شهید مطهری از این ایمان امام(ره) شگفت‌زده می‌شود. امام(ره) واقعا امام بود و هیچ‌کس نمی‌توانست در این عظمت و بی‌بدیل بودن تردید کند.

12بهمن که امام وارد ایران شد و ما هم در بهشت‌زهرا به استقبال امام رفته بودیم، مردم با چه شوق و ‌انگیزه‌ای در آنجا حضور پیدا کرده بودند. اصلا بحث مادیات مطرح نبود ولی دچار کمبود بودند، ولی یک احساس غرور و ادای‌تکلیف و آرامش وجدانی داشتند و آماده برای هرگونه فداکاری بودند. این احتمال وجود داشت که مردمی که برای استقبال امام(ره) به بهشت‌زهرا رفتند، توسط ارتش شاه به گلوله بسته شوند، اما اصلا کسی چنین چیزی را به حساب نمی‌آورد و به آن فکر نمی‌کرد. امام در این جایگاه بود که می‌گفتند شاه باید برود و دیگران نمی‌دانستند که امام با تکیه به چه چیزی این حرف را می‌زند.

وقتی که انقلاب شد ایشان آنچنان به جذب حداکثری کسانی که همراه انقلاب بودند، اهتمام ورزید که برای همه باعث تعجب بود. آیت‌الله العظمی‌صافی که اخیرا دار فانی را وداع گفتند از حواریون آیت‌الله گلپایگانی بود، ولی امام ایشان را هم به شورای نگهبان آورد. جاذبه امام، اخلاص امام و البته صدق و اخلاص آیت‌الله صافی که می‌بیند این انقلاب، انقلاب حقی است باعث می‌شود ایشان به آن بپیوندد.

پیوستن مراجع بزرگ به حرکت امام(ره) بسیار مهم بود. حقیقتی در امام دیدند که پیوستند. توده مردم گاهی به دلایل هیجانی و احساساتی ممکن است به امام پیوسته باشند، ولی نخبگان جامعه، چهره‌های برجسته‌ای مثل شهید بهشتی و شهید مطهری این‌طور نبود که به راحتی به کسی بپیوندند. در امام، حقیقتی دیدند. تعابیر شهید بهشتی درباره امام را ببینید در عین اینکه نظرات خود را هم به امام منتقل می‌کرد، چگونه اعتماد کامل به امام دارد و خود را پیرو امام می‌داند، یعنی امام را به‌عنوان امام قبول داشت و به همین دلیل دیدگاه امام و امت را مطرح کرد.

برخی توسعه نامتوازن یا مشکلات اقتصادی را هم بستری برای بروز انقلاب معرفی می‌کنند، اما به نظر نمی‌رسد اینها عوامل مهمی بوده باشد. مردم عاشق اسلام و امام بودند و به حرف امام گوش می‌دادند، هرچه امام می‌خواست را می‌خواستند چون به ایشان باور قلبی داشتند.

امام نگاه تکلیف‌مدار به اسلام داشتند، اینکه ما باید با ظلم مبارزه کنیم، ما باید با وابستگی مبارزه کنیم، باید با سلطه آمریکا مبارزه کنیم. ما باید که حاکمیت دین را بپذیریم، ولو اینکه دچار فقر و کمبود و مشکلات دیگر هم شویم. واقعا با یک نگاه تکلیف‌مدار به میدان آمدند.

بله در آن زمان تبعیض و شکاف بسیاری وجود داشت. فقر شدیدی در جامعه وجود داشت، ولی نسبت به دهه قبل از انقلاب این فقر کاهش پیدا کرده بود؛ چرا مردم در دهه 30 یا 40 انقلاب نکردند؟ در دوره رضاخان که ظلم و ستم خیلی بیشتر بود. این به همان بلوغ جامعه برمی‌گردد، یعنی واقعا جامعه دور از محاسبات رژیم پهلوی و محاسبات مادی به آن فکر امام(ره) که فکر اسلام سیاسی، اسلام انقلابی و فعال در جامعه بود اعتقاد پیدا کرد و این لطف الهی هم بود که به این نتیجه می‌رسیم انقلاب اسلامی یک معجزه بود.

هدف والای امام انسان‌سازی بود. به خاطر داشته باشید امام گفت اتوبوس و آب و برق را مجانی می‌کنیم، چون دو روز قبل یکی از اعضای نهضت آزادی گفته بود ما این کار را انجام می‌دهیم. امام(ره) گفت: بعضی‌ها این را می‌گویند؟ اینکه چیزی نیست ما این کار را هم انجام می‌دهیم، یعنی به معنویت شما هم رسیدگی می‌کنیم. بنی‌صدر هم گفته بود که ما می‌توانیم آب و برق را برای محرومان جامعه مجانی کنیم. امام این جملات را در جواب به آن مطلب گفت. منظورش این بود که مردم را با این حرف‌ها ترغیب نکنید. انگیزه مردم باید‌ انگیزه معنوی باشد. متن سخنرانی در صحیفه امام(ره) هست. با مطالعه آن متوجه می‌شوید امام اولا آن وعده را مطرح نکرد. این‌طور نبود که نعوذ‌بالله امام مردم را فریب داده باشد. بعد از پیروزی انقلاب عده‌ای که می‌خواستند بین مردم برای خود هوادار جمع کنند و رئیس‌جمهور شوند، این وعده‌ها را دادند. حرف امام به این خاطر بود که بگویند مردم را با این چیزها فریب ندهید.

حضرت امام(ره) کاری که می‌خواست انجام دهد را انجام داد، الان نوبت ماست که امتداد آن را پیگیری کنیم.

با توجه به فرمایش شما و بیانیه گام دوم که مقام‌معظم‌رهبری فرمودند و اخیرا هم روی جهاد تبیین تاکید کردند، وظیفه جهاد تبیین به چه معناست و چگونه باید آن را انجام دهیم؟

برای اولین‌بار نیست که مقام‌معظم‌رهبری، مفهوم و اصطلاح «جهاد تبیین» را مطرح کردند. ایشان طی سال‌های قبل بارها این تعبیر را به کار بردند. تبیین به‌معنای روشنگری و درواقع بیان حقیقت و واقعیت است. درحقیقت آنچه در تبیین مدنظر است این است که بتوانیم غبار بدفهمی، تحریف و کج‌فهمی را از مفاهیم و معارف انقلاب اسلامی بزداییم. انقلاب اسلامی هم نتیجه تبیین گسترده و عمیق بود که در جامعه شکل گرفت. حضرت امام(ره) حقایق کشور و حقایق اسلام را تبیین کرد و واقعیاتی که در رژیم پهلوی اتفاق می‌افتاد و آنها مخفی می‌کردند را مورد روشنگری قرار داد. بنابراین تبیین باید مبنای حقیقت انقلاب اسلامی و امتداد همین باشد، یعنی اگر بخواهیم جامعه در مسیر پیشرفت و تعالی حرکت کند، این حرکت بدون حضور مردم ممکن نیست.

رهبر معظم انقلاب روی تحول، کار فرهنگی و گفتمان‌سازی، نقد منصفانه و مطالبه‌گری تاکید دارند، اگر تبیین را درکنار این مفاهیم قرار دهیم مشخص می‌شود که معنایش چیست؟ درحقیقت در این صورت تبیین به مقدمه اصلاح، مقدمه تحول و مقدمه مطالبه تبدیل می‌شود. کسی که می‌تواند وظیفه تبیین را به عهده بگیرد، باید روشن‌سازی کند، نه اینکه او را طرد کند. روشنگری انجام گیرد، نه اینکه بگوییم او آن طرفی و ما این طرفی هستیم. او را طرد نکنیم و بنابراین تبیین باید به چنین معنایی تلقی شود که روشنگری و هدایت صورت گیرد، بنابراین بسیار مهم است و باید به‌عنوان یک راهبرد برای نظام و جامعه تلقی شود.

لایه اساسی مخاطبان تبیین، نخبگان و مسئولان هستند. اتفاقا در مواجهه با نخبگان، مسئولان، روشنفکران، عالمان دینی و کسانی که در مسند هدایت مردم قرار دارند این جهاد تبیینی معنای مضاعف پیدا می‌کند، یعنی مجاهدت مضاعفی لازم است تا اینکه فردی که در رأس دستگاه تبلیغی یا رسانه‌ای است مطلب برایش روشن شود تا بتواند برای دیگران روشن کند یا استاد دانشگاهی که وجهه‌ای در جامعه دارد مطلب باید برای او روشن شود تا بتواند برای دیگران روشنگری کند. بنابراین تبیین دارای مراتبی است که یکی از مهم‌ترین مخاطبان تبیین نخبگان، مسئولان و مدیران هستند. به همین دلیل عرضم این است که اساسا رهبر معظم انقلاب شخصا بزرگ‌ترین جهاد تبیین را انجام می‌دهند، صدور بیانیه گام دوم در چهلمین سالگرد انقلاب در سال 97 جهاد بزرگ تبیین بود که معظم‌له انجام دادند. در جهاد تبیین، تکلیف‌گرایی الهی بسیار عمیقی وجود دارد، همان‌طور که مستحضرید حضرت امام(ره) روی بحث تکلیف بسیار تاکید داشتند. جهاد تبیین مصداق تکلیف‌گرایی است که امیدواریم همه مخاطبان بتوانند در این جهت وارد شوند. جهاد تبیین درمقابله با محافظه‌کاری است، چون اساسا جهاد، ضدمحافظه‌کاری است نه اینکه جهاد تبیین برای این باشد که ما را محافظه‌کار کند که اشکالات را نبینیم. جهاد تبیین هرگز مغایرتی با تغییر و تحول ندارد. معتقدیم جهاد تبیین هم نیاز به تبیین دارد و باید ابعادش روشن شود، چون یک حرکت فراگیر مردمی به‌خصوص در جوانان انقلابی است که هم فهم و دریافت تحلیل خود را ارتقا دهند و هم اینکه بتوانند این تحلیل درست و واقع‌بینانه و حقیقی را برای دیگران شرح دهند.

در همین رابطه مطلب زیر را بخوانید:

محسن سلگی /

آیا انقلاب اسلامی به مشروطه خیانت کرده است؟ (لینک)

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰