مجتبی اردشیری، منتقد: نخستین ساخته بلند سینمایی هادی حجازیفر غافلگیریهای بسیاری با خود به همراه دارد. مهمترین غافلگیری فیلم اما نشاندار کردن مولفههای قهرمانپرور در حیات نوین سینمای دفاع مقدس است. بهگونهای که حالا پس از یک فترت نسبتا طولانی، با این فیلم حیات نوینی را آغاز کرده و وارد فضایی جدیدتر از سینمای دفاع مقدس شده است.
اینگونه بهعنوان اصیلترین گونه سینمایی بومی که وارداتی نیست، در دورهای پذیرای عملیاتهایی بود که دوربین مستقیما در صحنههای نبرد حضور داشت. در دهههای 70 و 80 آثار دفاع مقدس به آدمهای بهجامانده از آن دوران و تقابل نگاه ایدئولوژیک آنها در دهههای مختلف زندگیشان اشاره داشت که به شاخصهای سینمای اجتماعی پهلو میزد.
در دهه 90 سینمای دفاع مقدس با بیتوجهی محض تولیداتی را تجربه کرد که با توجه به مشخص نبودن نقشهراه جدید، حکم آزمونوخطا را داشت اما آنچه طی یکدهه اخیر میتوان از آن بهعنوان خط پررنگ پرداخت سینمای دفاع مقدس به آن اشاره کرد، رونمایی و ورود به دنیای سرداران و فرماندهان و عملا قهرمانان بزرگ این هشتسال است.
در این زمینه که حالا دیگر میشود با قطعیت از آن بهعنوان نقشه راه جدید سینمای دفاع مقدس نام برد، حدود 6 فیلم ساخته شد که پس از «منصور»، حالا «موقعیت مهدی»، آن نقطهگذاریهای این کنشمندی جدید را طراحی و اساسا راه موفقیت این نمونه فیلمها را به مخاطب و سینماگران نشان میدهد.
فیلم حجازیفر طراحی درستی برای روایت انتخاب کرده است. نخواسته مانند آثار مشابه، یک روند صفر تا صدی را با ساختاری کلاسیک بپیماید. فیلم بهشکلی اپیزودیک، نقطه عطفهای چهارسال پایانی حیات مهدی باکری را بهتصویر میکشد.
در ادامه این تیزبینیها، فیلم نخواسته به یک تعریف دفرمه از مفهوم قهرمان برسد، حال آنکه مهدی و حمید باکری آشکارا از ظرفیتهای مصادره به مطلوب شدن برخوردار هستند اما نگاهی که فیلم به قهرمانان خودش دارد، بیشتر مشمول کنشمندیهای ذهنی، عاقلانه و ایثارگرانه آنها بهشکلی فردی است و درست از همین نقطه است که فردیت قهرمان در ترازی برابر با آرمانهای او شکل گرفته و در خدمت درام، داستان را بهجلو هل میدهد.
این شکل قهرمانپروری که عدمنیاز به ورود به مباحث پروپاگاندا را فریاد میکشد، شاخصه بزرگی است که «موقعیت مهدی» به آن رسیده است. شکل اسنادی فیلم و پهلوهایی که اثر به سینمای مستند میزند، بهخوبی توانسته آن سمپات را با مخاطبان خود برقرار کند. هرچند در این مسیر، طراحیهای درست داستان، جاپای آن را سفت میکند وگرنه اینطور احساس میشود که سکانسهای احساسی، بهشکلی عامدانه در کلیت اثر جایگذاری نشده تا مبادا این سمپات از طریق تظلمخواهی به مخاطب منتقل شود.
نگاه جدیدی که فیلم از زیستبوم یک سردار بزرگ نشان میدهد و تاکید بر انگارههای اخلاقی و احساسی او بهجای راهبری عملیاتهای بزرگ، از دیگر مشخصههای این طراحی درست است. این بارزه هرچه که به انتهای فیلم نزدیک میشویم، نگاه و حرارت خود را بیشتر میکند تا در سکانسهای پایانی و زمانی خود را نشان میدهد که شهیدباکری در میان گلپنبهها با آن لحن مشغول صحبت و فخرفروشی احساسی است. نحوه شهادت مظلومانه و آن سکانس صامت پایانی و افتادن او در رودخانه که مهر تاییدی بر مظلومیت این شخصیت تنها است، غلیان احساس در فیلم یک قهرمان است. قهرمانی که با اوور اکت و عصا قورت دادنهای شعاری برای مخاطبش بزرگ نشد و بیش از آنکه حرف بزند، در سکوت بهسر برد.
مگر تاریخ سینمای ایران چند قهرمان واقعی دارد که اینچنین در سکوت حرفش را بزند، عمل آرمانخواهانهاش را به انجام برساند و محبوب طیف وسیعی از تماشاگران شود؟ و درست در همین نقطه و در این برهه تاریخی است که حیات نوینی با «موقعیت مهدی» آغاز میشود.