• تقویم روزنامه فرهیختگان ۱۴۰۰-۱۱-۱۹ - ۰۲:۳۲
  • نظرات روزنامه فرهیختگان۰
  • 1
  • 0

سینمای دفاع مقدس و راز شناسایی «موقعیت مهدی»

موقعیت مهدی آدرس و مختصات دقیق یک دفاع مقدس را برای کسانی روایت می‌کند که انگار مفاهیم و وجوه تمایز جنگ 8 ساله با جنگ‌های دیگر را به دست فراموشی سپرده‌اند.

علی صولتی: سینمای جنگ هیچ‌گاه در انحصار ما نبوده و نیست. باوجود تجربه جنگ 8 ساله و آثار ملموس آن در زندگی چند نسل از ایرانیان، سوای مردم ساکن استان‌های غربی ایران، اکثرا جنگ را آن‌گونه که اروپایی‌ها لمس کردند، درک نکردیم. بله، اگر چهره جنگ را در درگیری، بمب و اسلحه، از دست دادن، کشتن و کشته شدن خلاصه کنیم، ما در قیاس با «ونه‌گات» نگارنده «سلاخ‌خانه شماره پنج» که در 3 روز شاهد فرود آمدن 4000 تن بمب روی سر مردم شهر «درسدن» آلمان بود، از جنگ چیز زیادی نمی‌دانیم و اگر بنا باشد در سینمای دفاع مقدس به نمایش مظلومیت کودکان جنگ‌زده، بمباران و ترکش و خمپاره بسنده کنیم، باید گفت ده‌ها برابر بهترش را هالیوودی‌ها می‌سازند و خیال‌تان از اینکه به گرد پای «دسته برادران» اسپیلبرگ نمی‌رسید، جمع باشد! سینمای جنگ تنها با نمایش بمباران زنان و کودکان خرمشهر، سینمای دفاع مقدس نمی‌شود و معضل اصلی هم در شناخت ماهیت دفاع مقدس است، چه عناصری دفاع 8 ساله ما را از همه جنگ‌های دیگر این کره خاکی متمایز ساخته که شایسته ملازمت با صفت «مقدس» شده است؟ «موقعیت مهدی» دقیقا در پاسخ به همین پرسش ساخته شد. موقعیت مهدی درواقع آدرس و مختصات دقیق یک دفاع مقدس را برای کسانی روایت می‌کند که انگار مفاهیم و وجوه تمایز جنگ 8 ساله با جنگ‌های دیگر را به دست فراموشی سپرده‌اند. شاید بهتر باشد به‌جای مقدس ساختن دفاع با مصرف بمب و گلوله‌های بی‌شمار در تولید فیلم، ابتدا نگاهی به فیلم اول هادی حجازی‌فر، «موقعیت مهدی» بیندازید.

فیلم در یک ساختار اپیزودیک با چند پرده متفاوت اما هماهنگ همچون آلبوم عکس‌، بخش‌های منتخبی از زندگی برادران شهید، مهدی و حمید باکری را به تماشاگران می‌شناساند. وجوهی بعضا شخصی از زندگی باکری‌ها در خانه و میدان، در سخت‌ترین روزهای جنگ 8 ساله، روزگار عملیات‌های بی‌بازگشت، بدرها و خیبرهایی که بیشترین تلفات دوران جنگ را از ما گرفتند. روزگاری که آب اروند و دجله پر بود از پیکر شهدای مفقودالاثر ایرانی و قطره‌هایی که می‌رفتند تا برای همیشه به دریا بپیوندند. سکانس افتتاحیه فیلم با تصاویری از صفوف سینه‌زنی رزمندگان در بیابان‌های مناطق جنگی و نوای گوش‌نواز ترکی که تداعی‌کننده حس و فضای لشکر آذری‌های 31 عاشورا است، آغاز می‌شود و قلمرو قصه و روایت را برای مخاطب مشخص می‌کند. فیلمنامه کمترین میزان استفاده از المان‌های فرامتنی را دارد و هر آنچه هست را بی‌واسطه و درون قاب، هنرمندانه تصویر می‌کند. از جهاد حسینی رزمندگان تا لب‌های تشنه گردانی که می‌دانند جز شهادت چیز دیگری در انتظارشان نیست، از شرم پوتین‌هایی که برای حرکت و پیشروی بایستی تلی از پیکر همرزمان شهید خود را لگد کنند و نمی‌توانند، تا رها کردن پیکر برادر در میدان جنگ... فیلم، فیلم دفاع مقدس است، روضه مصور حضرت عباس(ع) است و موقعیت آن آدم‌ها، آن روزها، آن آرمان‌ها و فضایی را روایت می‌کند که امروز جز نام دفاع مقدس از آن عنصر دیگری بر جای نمانده است. فریم به فریم تصاویر همچون تلنگری ما را در قیاس با حقیقت آن روزها قرار می‌دهد و دائما نهیب می‌زند که آن گذشته دست‌نیافتنی آنها کجا و حال فعلی شما کجا؟

این روایت، روایت فتح است، اما نه فتح خاک که فتح دل‌هاست... موقعیت دوربین در نماهای مختلف همواره نمایش معصومیت و حیای شخصیت‌های فیلم را به هر نمایش دیگری ترجیح می‌دهد، خواه نما در جلسه خواستگاری مهدی باکری در فضای بسته باشد یا هنگام پیکار و شهادتش در نیزارهای حریبه. چشم‌های مخاطب حتی در نماهای لانگ‌شات میدان جنگ، فقط و فقط اصالت، انسانیت و اعتقاد کاراکترها را می‌بیند و همواره این امور انتزاعی را بر هر امر بصری مقدم می‌یابد. درواقع مخاطب ورای حس همذات‌پنداری، به موقعیت کاراکترهای این فیلم پرتره، غبطه می‌خورد و به حال خود افسوس... زبان فیلم به‌جز در مواردی معدود، زبان آذری است و دیالوگ‌های فیلم سراسر این پیام را منتقل می‌کنند که جنگ، تنها جنگ تهران و خوزستان نیست که به همان اندازه جنگ تبریز، آذربایجان، کرمان و اصفهان هم بوده است. وجود سکانس‌های نوستالژیک همچون قسمتی از اتاق فرماندهی جنگ با حضور سلیمانی‌ها و کاظمی‌های جوان که مشخص است با امکانات و اکسسوری مختص همان زمان، فیلمبرداری و بازآفرینی شده‌اند، روایتی اصیل از رسوم و شکل روابط در آن روزها، چهره‌پردازی، دکوپاژ و بازی‌های باورپذیر، همه و همه در راستای بازتعریف و بازنمایی مفهوم «دفاع مقدس» و ارائه قرائتی اصیل از این واژه است.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰

یادداشتهای روزنامه فرهیختگانیادداشت

سهم طبقۀ متوسط از صنعت سریال‌سازی؛

«افعی تهران» از چه کسی انتقام گرفت؟

فرصتی برای تجدید ظهور «خوبی مردم ایران»؛

مفهوم ملت را زنده کردند

فیلم پرحاشیه «بیبدن» با قصه‌‌ای به‌اندازه از ایده‌ای مهم دفاع کرد؛

سینمای اجتماعی زنده است

درباره فیلم «بی‌بدن»؛

قصه‌گویی شرافتمندانه درباره قصاص

مصطفی قاسمیان، خبرنگار:

یک درامدی خوب و تماشاگرپسند

اهل ملت عشق باش؛

عشق و دیگر هیچ...

آقای کارگردان! چه داری می‌کنی با خودت؟!

آنتی ‌کانسپچوآل آرت ترک و کُرک و پَر ریخته حسن فتحی

مریم فضائلی، خبرنگار:

چشم‌هایمان گناه داشتند!

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

رویاهای شخصی‌ات را نفروش!

سریال پرطرفدار «حشاشین» چه می‌گوید؛

علیه شیعه یا علیه اخوان؟

راضیه مهرابی‌کوشکی، عضو هیات‌‌علمی پژوهشکده مطالعات فناوری:

فیلم «اوپنهایمر» به مثابه یک متن سیاستی

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

از شما بعید بود آقای جیرانی

ایمان‌ عظیمی، خبرنگار:

دیکته نانوشته غلط ندارد

درباره هزینه‌ای که می‌شد صرف «هفت سر اژدها» نشود؛

چرخ را از نو اختراع نکنیم

فرزاد حسنی بعد از سال‌ها، به قاب تلویزیون آمد؛

بازگشت امیدوارکننده

در نقد بهره کشی «علی ضیا» از شهرت؛

از موج ابتذال پیاده شو

محمد زعیم‌زاده، سردبیر فرهیختگان:

در عصر پساواقعیت به احمد خطر حرجی نیست اما...

سیامک خاجی، دبیر گروه ورزش:

برای خداحافظی زود بود آقای جملات قصار!

محمدرضا ولی‌زاده، فرهیختگان آنلاین:

عجایب آماری دیدم در این دشت!

محمدامین نوروزی، مستندساز:

از این طرف که منم راه کاروان باز است...

فاطمه دیندار، خبرنگار:

برای درخشش سیمرغ‌های بلورین

محمد زعیم‌زاده، سردبیر؛

کدام سینما؟کدام نقد؟

حامد عسکری، شاعر و نویسنده:

فیلم دیدن با چشم‌های تار...

چهل و دومین جشنواره فیلم فجر؛

چند نقد بر فیلم سینمایی «آپاراتچی»

«صبحانه با زرافه‌ها»؛

یک وس اندرسون ایرانی تمام‌عیار

ویژه‌نامه جشنواره فیلم فجر؛

«صبحانه با زرافه‌ها»؛ معنازدایی از جهان

«صبحانه با زرافه‌‌ها»؛

تهش هیچی نیست، پس لذت ببر!

درباره فیلم جدید سروش صحت؛

قرار صبحانه با خودمان

هومن جعفری، خبرنگار:

مردی که سازش نمی‌کرد

در روزگار بی‌مایگی حضور قاف غنیمتی است؛

برای «قاف» و عمو اکبر

تولد قاف به میزبانی اکبر نبوی با همکاری «فرهیختگان»؛

«قاف» نمی‌خواهد متکلم‌ وحده باشد

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ؛

هنوزم نقش بازی می کنی آقای فرخ نژاد؟