درباره فیلم «موقعیت مهدی»
موقعیت مهدی چندمین فیلمی است که در این سال‌ها راجع‌به سرداران دفاع‌مقدس ساخته می‌شود. بعضی از این فیلم‌ها بیشتر موردتوجه قرار گرفتند و بعضی کمتر، اما به هرحال با اینکه تعداد این نوع کارها زیاد نبوده، تاثیر قابل‌توجهی داشتند و عموما جو پرشوری به راه انداخته‌اند.
  • ۱۴۰۰-۱۱-۱۹ - ۰۰:۰۷
  • 30
درباره فیلم «موقعیت مهدی»
تعزیه خونین باکری‌ها
تعزیه خونین باکری‌ها
میلاد جلیل زادهخبرنگار

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ: هادی حجازی‌فر درحقیقت پدیده جالبی است. حدود هفت سال پیش برای اولین‌بار او را در فیلم «ایستاده در غبار» دیدیم. فیلمی که بازیگر نقش احمد متوسلیان در آن هیچ دیالوگی نداشت و به نظر می‌رسید صرفا به‌خاطر شباهت ظاهری‌اش با شخصیت اصلی انتخاب شده است. سال بعد او در فیلم «ماجرای نیمروز» از همان کارگردان حضور پیدا کرد و چنان درخشید که به یکی از چهره‌های جدید سینمای ایران تبدیل شد. چهره‌ای که بیشتر در نقش مردانی میانسال با عقاید سفت و سخت ارزشی ظاهر می‌شد و درعین‌حال به‌شدت دوست‌داشتنی بود. حالا همه فهمیده بودند که او چیزی بیشتر از شباهت ظاهری با شهید متوسلیان داشته و بازیگری را بلد است. این تیپ ارزشی که به نظر می‌رسید مقداری به‌خاطر نوع ورود حجازی‌فر به سینما و مقداری هم به‌خاطر تیپ و قیافه ظاهری‌اش روی او قالب‌گیری شده، سال‌ها دور و بر حجازی‌فر باقی مانده بود تا اینکه بالاخره او اولین کارگردانی‌اش را انجام داد. البته در این میان از نقش حجازی‌فر در ساخته شدن فیلم «آتابای» که تنها کارگردانی موفق نیکی کریمی هم هست، نباید گذشت. اما اولین کارگردانی کسی که با بازی در نقش متوسلیان به سینما معرفی شد، درباره یکی دیگر از سرداران شهید جنگ بود و این‌بار باز هم خود او در این نقش بازی می‌کرد. چه حیرت‌انگیز بود که این چهره هم به متوسلیان شباهت داشت هم به مهدی باکری و چه غافلگیرکننده بود که همه فهمیدند حجازی‌فر فقط بازیگر نقش رزمنده‌ها نبوده و شخصیت خودش هم به آنها علاقه و وابستگی دارد. فیلم «موقعیت مهدی» که بخشی از پروژه سریالی به نام «عاشورا» درباره شهید باکری است، نه‌تنها به‌شدت با استقبال مردم و منتقدان مواجه شد، بلکه پس از سال‌ها بالاخره توانست مفهوم سینمایی دفاع مقدس را که به‌واقع با سینمای جنگ به معنای کلی‌ترش متفاوت است، زنده کند. نمایش این فیلم و استقبال مردم از آن نکات دیگری را هم به ذهن می‌رساند که شاید مهم‌ترین‌شان علاقه و کنجکاوی عجیب مردم به نام و مرام افرادی مثل باکری‌هاست. ما در زمانه‌ای نیستیم که چندان شباهتی به زمانه باکری‌ها داشته باشد. به نظر نمی‌رسد خودمان هم آدم‌هایی باشیم که به باکری‌ها شباهت دارند؛ اما چرا این‌قدر آنها را دوست داریم؟ این مساله‌ای‌ است که تحلیل‌های عمیقی را در حوزه‌های جامعه‌شناسی و روان‌شناسی اجتماعی می‌طلبد. آیا ما در زندگی این زمانه، مفهوم و معنای گمشده‌ای داریم که باکری‌ها یکی از نمادهای آن هستند؟

شما مانده‌اید و زمان ما را با خود برده است

این‌که ۳۷ سال بعد از گم شدن پیکر برادران باکری در آب‌های خیبر و بدر، هنوز نام‌شان به‌قدری برای مردم جذاب و کنجکاوی‌برانگیز و قابل‌احترام است که در سالن‌های مختلف جشنواره برای دیدن فیلمی راجع‌به آنها صف می‌کشند و هنگام تماشایش به پهنای صورت اشک می‌ریزند و تا روشن شدن چراغ سالن‌های سینما روی صندلی می‌نشینند که به نوحه تیتراژ آن گوش بدهند، خودش معنای خاصی می‌دهد. در این دوره میان‌مایگی، که روزمرگی‌ها ما را هر روز خفه‌تر می‌کند و کالبد نیمه‌روح‌مان را هر روز به این‌سو و آن‌سو می‌کشیم تا برای کار و ادامه دادن یا پیشرفت در چیزی که اسمش را زندگی گذاشته‌ایم، تلاش کنیم، در این دوره سرد و زرد و بی‌درخشش، ناگهان در گوش جان‌مان صدایی می‌پیچد که انگار قهرمان‌ها ما را از پشت‌سر صدا می‌کنند. مردان و زنانی از دوره آرمان‌گرایی، ساده و پیچیده، آرام و پرآشوب، آسمانی و زمینی، شورشی و وفادار، مجنون و عارف، صفیه و فاطمه و حمید و مهدی باکری. برج‌ها بالا رفته‌اند به پایشان خیابان‌ها هم شبیه اروپا گل‌کاری شده‌اند. بزرگ‌ترین مال‌سنتر جهان را داریم. کسی دیگر به آستین کوتاه پسران گیر نمی‌دهد و آزادیم که در اتومبیل‌هایمان موزیک غربی را با صدای بلند گوش بدهیم، که البته اینها کم است و خیلی بیشتر توقع داریم اما ناگهان دل‌مان می‌رود برای مردی که در عروسی‌اش فقط صلوات می‌فرستند و تا مدتی پس از عقد دائم، خجالت می‌کشد که موقع حرف زدن در چشم عروسش نگاه کند. چیست که تو را زیبا می‌کند آقامهدی، آقاحمید؟ شما گمشده دوران ما هستید؛ شما و همسنگران‌تان. بچه‌های نجیب دهه 60؛ آرمان‌گرا و خالص. ما در دوره‌ای که اگر بدجنسی نکنیم و ذره‌ای از اصول مکتب اصالت سود کوتاه بیاییم تا تصمیمی انسانی و اخلاقی بگیریم، کارمان از سمت بقیه به بلاهت و کودنی تعبیر می‌شود، دل‌مان برای شما تنگ می‌شود که پشت‌پا زدید به حیثیت این مکتب و قهرمانانه از دروازه‌های عروج رد شدید. ما بد شدیم ولی در سینه‌هامان هنوز دلی باقی مانده که برای خوبی‌ها تنگ شود. شما یادآور دوران معصومیت جامعه ما هستید آقامهدی، آقاحمید. شما در دوره میان‌مایگی، خاطره دوران باشکوه آرمان‌گرایی را برایمان زنده می‌کنید. شما به شکل دوست‌داشتنی و شیرینی ما را از چیزی که به آن تبدیل شده‌ایم، شرمنده می‌کنید. حالا ۳۷ سال از روزی که ما شما را گم کرده‌ایم، می‌گذرد و حس می‌کنیم که چیزی بیشتر از دو رزمنده یا دو فرمانده را گم کرده‌ایم. ما شکوه و نجابت و خلوص را گم کرده‌ایم. اگر واقعیت این است که باید انسان گرگ انسان باشد و غیر از این حماقت به‌حساب می‌آید و اگر در مقابل، آرمان‌گرایی شما هستید، لعنت به این واقعیت؛ هرچند به‌سختی می‌توانیم از آن راه گریزی پیدا کنیم. این است که صف می‌کشیم تا دو ساعت در تاریکی، روی صندلی برایتان اشک بریزیم.

فرق «موقعیت مهدی» با «نجات سرباز رایان»

موقعیت مهدی چندمین فیلمی است که در این سال‌ها راجع‌به سرداران دفاع‌مقدس ساخته می‌شود. بعضی از این فیلم‌ها بیشتر موردتوجه قرار گرفتند و بعضی کمتر، اما به هرحال با اینکه تعداد این نوع کارها زیاد نبوده، تاثیر قابل‌توجهی داشتند و عموما جو پرشوری به راه انداخته‌اند. اکثر این آثار را هم فیلم‌اولی‌ها ساختند و اتفاقا کار اولی‌ها نسبت به کسانی مثل علی غفاری که تک‌تیرانداز را ساخت، موفق‌تر بودند. از یک‌طرف وقتی قرار است راجع‌به شخصیتی که هم محبوبیت پیشین دارد و هم در جزئیات زندگی‌اش می‌شود ویژگی‌های خاص و برجسته فراوانی پیدا کرد فیلم بسازید، کار شما راحت‌تر است. راجع‌به یک کارمند یا کاسب ساده که در آپارتمانی ۵۰ تا ۱۰۰متری در تهران زندگی می‌کند چه قصه جذابی می‌شود گفت؟ معلوم است که چمران و متوسلیان و ستاری و باکری دستمایه‌های پرحرارت‌تری برای قصه‌گویی هستند. از طرف دیگر رفتن سراغ چنین سوژه‌هایی، سخت یا حتی شاید ترسناک است. آن‌قدر این آدم‌ها نام پرطنینی دارند و هاله اسطورگی حول شخصیت‌شان به‌قدری بزرگ است که جگر می‌خواهد کسی سراغ‌شان برود و از اینکه کار چنان‌که بایسته است از آب درنیاید، نترسد. سال‌هاست که هنوز کسی جرات نکرده سراغ ساخت فیلمی درباره شخصیت حافظ شیرازی برود و این را به‌عینه از زبان فیلمسازان مختلف‌مان شنیده‌ایم که می‌گویند از این کار می‌ترسند. ترس آنها این است که فیلم‌شان در حد هاله باشکوهی که از آن شخصیت در ذهن‌ها وجود دارد، درنیاید. سرداران جنگ هم همین‌طور هستند. به‌خصوص اگر به سال‌های دورتر برویم، تجربه‌های بسیار ناموفقی هم در این زمینه داشتیم که مثلا روایت جمال شورجه از زندگی و شهادت عباس دوران یک مورد آن است. 6سال قبل از فیلم «خلبان» که درباره عباس دوران ساخته شد، همین کارگردان «عملیات کرکوک» را ساخته بود که شهید آوینی درباره‌اش عبارت رمبوی ایرانی را به‌کار برد و همین عبارت پارادوکسیکال که ته‌مایه طنز هم پیدا می‌کند، شاید بهترین توضیح برای تفاوت بین قهرمان‌سازی در سینمای دفاع مقدس با قهرمان‌سازی در سینمای جنگی دنیا به معنای متعارف آن باشد. از پس این کار سخت، هادی حجازی‌فر به‌درستی برآمده و منطقی‌ترین تحلیل درباره کارش این است که ابتدا بپرسیم او چه روحی را به اثرش حلول داده است؟ به‌طور طبیعی لباس رزمنده‌های ما و جغرافیایی که در آن می‌جنگیدند و همین‌طور زبانی که با آن سخن می‌گفتند، با لباس و جغرافیا و زبان سایر سربازان دنیا فرق داشته و دارد؛ اما باید به‌دنبال نکته ظریف‌تری بگردیم تا بتوان توسط آن میان دفاع مقدس به مفهوم بومی و جنگ در معنای کلی‌ترش تفاوتی قائل شد. اگر حجازی‌فر توانسته برادران باکری و افراد دور و بر آنها را خوب دربیاورد، به‌دلیل آن بوده که در به‌دست‌آوردن این تفکیک ظریف میان دفاع مقدس و مفهوم کلی جنگ موفق بوده است. تفاوتی که توجه به آن باعث می‌شود فیلمسازان ما سراغ کپی چندباره و دسته‌چندمی از آثاری مثل «نجات سرباز رایان» یا «سه‌تیغ اره‌ای» نروند. اما این تفاوت از کجا برمی‌خیزد؟

بین‌الحرمینی در آب‌های جنوبی

حجازی‌فر فقط به‌خاطر تکنیک در کارش موفق نشد. توپ و ترقه کارش زیاد نبود که بگوییم به این دلیل جنگ را خوب درآورده و قهرمانانش به شکل گل‌درشت و شعارزده خودشان را با دیالوگ‌های بیانیه‌وار در وصف شکوه و اهمیت میهن خفه نمی‌کردند. حجازی‌فر تفاوت بین جنگ در مفهوم کلی‌اش با دفاع مقدس در مفهوم بومی ما را فهمیده است. تیر و ترقه در همه جنگ‌های دنیا هستند اما چیزی که جنگ ما را متفاوت می‌کرد، به مسائل دیگری برمی‌گردد. فیلمساز، اول باید بتواند این جنگ را شخصیت‌پردازی کند، آن جماعتی را که مثل میلیون‌ها جنگجوی دیگر در دنیا کلاشینکوف و آرپی‌جی به دست داشتند اما دارای تفاوتی ذاتی با بقیه هستند به لحاظ شخصیت جمعی بشناسد و بشناساند و روح آن دوران را دربیاورد؛ سپس در این قالب، از یک رزمنده ساده گرفته تا فرمانده لشکر، قهرمانش را بسازد. آدم‌های آن دوره را نباید امروز با عینکی دیگر ببینیم. با این شیوه به ترسیم کاریکاتوری از آن افراد و آن دوران خواهیم رسید. فیلم‌هایی در این سال‌ها با موضوع جنگ ایران و عراق دیده‌ایم که کم مانده به گردن بسیجی‌ها گردنبند فروهر بیندازند و سربند یازهرا را از پیشانی‌شان باز کنند. فیلم‌هایی که کم مانده در آخرین لحظات شهادت رزمندگان ایرانی، سرود‌ ای‌ایران یا چیزی شبیه آن را زبان‌گرد آنها کنند و نوحه ابوالفضل یا زیارت عاشورا را از دهان‌شان بیندازند. واقعیت اما این نیست. آنها اگر چنین جانانه می‌ایستادند، به این دلیل بود که خودشان را امتدادی از قافله یاران امام حسین می‌دیدند. آنها به تعبیر آوینی باور داشتند که جنگ آمده بود تا از خرمشهر دروازه‌ای به کربلا باز شود و یاران آخرالزمانی سیدالشهدا را به آن قافله‌ای ملحق کند که به‌سوی عاشورا می‌رفت. اگر می‌توانید آنها را همان‌طور که هستند، دوست داشته باشید، بسم‌الله و گرنه باید سراغ موارد دیگری برای قهرمان‌سازی بروید؛ چنان‌که با تفکر و جهان‌بینی و تمایلات شما سازگار باشد. اینها همین بودند؛ عاشورایی. اگر در دایره جهان‌بینی شما قهرمانی وجود دارد که سندهای تاریخی بر حماسه‌سازی‌اش است، سراغ همان بروید و شکوهش را نشان بدهید وگرنه اینها، این قهرمانان دفاع مقدس، همین بودند. مرحوم ملاقلی‌پور در چند فیلمی که ساخته بود، عاشورا را با جنگ ایران و عراق پیوند می‌داد و دفاع مقدس می‌ساخت. حتی «پرواز در شب» که آن را نقطه شروع سینمای دفاع مقدس می‌دانند، به‌نوعی یک اقتباس امروزی از ماجرای شهادت حضرت ابوالفضل(ع) بود. هادی حجازی‌فر هم توانسته موقعیت مهدی باکری را دربیاورد چون بر همین سبیل حرکت کرده است. رابطه حمید و مهدی باکری به‌نوعی اینجا تداعی‌گر رابطه امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) است. تشنه‌لب در کنار آب جان‌دادن، به‌شدت تداعی‌گر ماجرای حضرت عباس(ع) است. حمید لحظاتی قبل از شهادتش، از کسی که مهمات آورده، می‌پرسد آب داری و او می‌گوید که قمقمه‌اش در راه افتاده است. این همان حمیدی است که پس از شهادت، پیکرش در آب فرو می‌رود. پیکر حمید را هم مهدی به عقب نمی‌آورد؛ چنان‌که امام حسین(ع) نتوانست پیکر حضرت عباس(ع) را به‌سمت خیمه‌ها و کنار باقی شهدا بیاورد. مزار حضرت عباس(ع) هم دور از بقیه است و فاصله آن تا حرم سیدالشهدا(ع) خیابانی است به نام بین‌الحرمین. فیلم هادی حجازی‌فر هم از قرنه در جزیره مجنون تا روستای حریبه، از مشهد حمید تا مشهد مهدی باکری، در ذهن ما یک بین‌الحرمین رسم می‌کند و این یعنی دفاع مقدس.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰