در سال‌های اخیر، سینمای رمانتیک ایرانی یا درگیر نوعی سیاهی بی‌چفت‌وبست بوده یا اغراق‌های برآمده از جهان ژورنالیستی یا سانتیمانتالیسم حال به‌هم‌زن. ملاقات خصوصی اما ستایش زیبایی جهان رمانتیک است؛ جهانی که قرار نیست با پول و زیبایی پلاستیکی و ابهت سرمایه‌داری، عشق و رمانس را به ما حقنه کند.
  • ۱۴۰۰-۱۱-۱۶ - ۰۱:۱۵
  • 00
چهاردهه شاید این بار ملودرام

احسان زیورعالم، منتقد: در جشنواره سوم فیلم فجر، نام یک فیلم ملودرام بیش از دیگر آثار تیتر می‌شود، فیلم در گیشه موفق و در جشنواره با پنج جایزه به اولین فیلمی بدل می‌شود که رکورد می‌زند. «گل‌های داوودی» رسول صدرعاملی در اوج جنگ، ملودرام موفقی بود که خلاف جریان سینمای روز ایران حرکت می‌کرد. سینمایی که بوی جنگ، ساواک و روشنفکر خسته می‌داد. اگرچه گل‌های داوودی و ملودرام بارها و بارها در جشنواره تئاتر فجر تکرار می‌شوند، شانس موفقیت آثاری از این دست، با آن ابعاد بعید بوده و خواهد بود اما شاید «ملاقات خصوصی» پس از نزدیک به چهاردهه موفق به شکستن مرزهای انتخاب و البته موفقیت یک ملودرام خالص دیگر در سینمای ایران باشد.

فیلم امید شمس، با روایتی از زندان، ازدواج، محدودیت و انتخاب در گفتن، نه در ساخت که در نگاه به انسان به اثر صدرعاملی شباهت دارد. فیلم با ترکیبی از بازی ملموس بازیگر، برجسته کردن سختی‌ها و البته موسیقی سوزناک، عواطف مخاطب را متاثر می‌کند، از او اشک می‌گیرد و او را همدم و همدل با مصائب زوج قهرمان فیلم می‌کند. زوجی که در یک دوراهی دردناک،‌ پس از یک رابطه عاشقانه ایرانی‌پسند باید دست به انتخابی دلهره‌آور بزنند. می‌توان پیش‌بینی کرد فیلم در اکران عمومی نیز از این دلهره یک‌سوم پایانی فیلم، مخاطب را به‌وجد می‌آورد. حس خوف و رجا، مخاطب را وامی‌دارد به‌جای قهرمانان فیلم تصمیم‌گیری کنند. مساله مهم هم اینجاست،‌ ملاقات خصوصی قهرمان دارد. با اینکه قهرمانانش درگیر جرم هستند، اگرچه آنان همنشین موجودات هراسناک می‌شوند اما مخاطب همدل و با کنش‌هایشان همراه می‌شود. وقتی فیلم تمام می‌شود با خودش می‌گوید من هم بودم چنین می‌کردم.

ملاقات خصوصی نیز مانند چند فیلم دیگر جشنواره با همراهی چند نویسنده روی پرده رفته اما برخلاف نمونه‌های مشابهش دقیق است. مملو از نشانه‌ها و ردپاهایی از وسواس کارگردان و نویسندگان است؛ وسواس‌هایی که رنگ‌وبوی استعاره‌سازی‌های درست‌ودرمان دارند. همانند زخم‌ها که در مسیر فیلم مدام تغییر می‌کنند و به ما از وضعیت درونی شخصیت‌ها می‌گویند و بدل به نشانه‌هایی می‌شوند که می‌توانند نگاه مخاطب را با نگاه قهرمانان همراستا کنند. ما چیزی می‌بینیم که قهرمانان فیلم می‌بیند. دو راوی فیلم، چشمانی می‌شوند که مخاطب به آنها اعتماد می‌کنند. برای همین در محفل خصوصی‌شان، این احساس چشم‌چرانی مرسوم در ملودرام‌های امروزی دیده نمی‌شود. امید شمس به‌خوبی با چیدمان شخصیتی موفق می‌شود مخاطب را محرم دو قهرمان خویش کند.

در سال‌های اخیر، سینمای رمانتیک ایرانی یا درگیر نوعی سیاهی بی‌چفت‌وبست بوده یا اغراق‌های برآمده از جهان ژورنالیستی یا سانتیمانتالیسم حال به‌هم‌زن. ملاقات خصوصی اما ستایش زیبایی جهان رمانتیک است؛ جهانی که قرار نیست با پول و زیبایی پلاستیکی و ابهت سرمایه‌داری، عشق و رمانس را به ما حقنه کند. این بار ماجرای گذشت و سجایای اخلاقی دو قهرمان معمولی است. معمولی بودنی که در نام یکی از قهرمانان به‌خوبی استعاری می‌شود. پروانه، حشره‌ای زیبا اما عامل بقای حیات دنیای گیاهان است. پروانه‌ها

فیلم امید شمس، دخترک عطاری است که کارش جستجو در دشت و طبیعت برای یافتن گل‌هاست. او گل‌ها را لمس می‌کند تا نوعی حس آشنای گردافشانی پروانگان را برای ما القا کند. پروانه در مسیر فیلم پایش از دشت بریده می‌شود. دشت بی‌پروانه می‌شود و گیاهان خشکیده. حیات دشت در فقدان قهرمان به قهقرا بدل می‌شود. از قضا لحظه عدم پروانه دل مخاطب را می‌لرزاند. انگار نبودن پروانه روی پرده نیز دل مخاطب را پژمرده می‌کند و برای بازگشت حیات راهی جز بازگرداندن پروانه نیست. همه‌چیز برای یک استعاره زیبا مهیا می‌شود. بازگشت پروانه به قاب، بازگشت حیات است. امید شمس،‌ همچون نامش این امید بازگشت را از مخاطب دریغ نمی‌کند. این همان چیزی است که سینمای ایران حداقل دودهه از آن عاری بوده،‌ اینکه عشق استعاره‌ای از حیات است و هنوز می‌توان به قهرمان‌های ساده اعتماد کرد. شاید این بار بعد از چهاردهه یک ملودرام رکورددار سیمرغ شود.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰