مجتبی اردشیری، منتقد: برخی عاشقانهها در سینما، پایهریزی چندانی در شروع یک رابطه ندارند. اتفاقی پیش میآید و در طول آن، دو فرد به یکدیگر علاقهمند میشوند. در این قصهها، مخاطب با آنکه میداند با داستانی عاشقانه طرف است، اما دوست دارد تزریق تدریجی عشق به کالبد فیلم را مزهمزه کند. این فرمول، در بسیاری از عاشقانههای تاریخ سینمای جهان به وقوع پیوسته و آثار کالت بسیاری را هم تحویل تاریخ داده است.
نخستین ساخته سینمایی «امید شمس» هم یکی از این نمونههاست که در فقر ژنریک رومنس در سینمای ایران، با استقبال مخاطبان جشنواره مواجه شده است. داستان فردی که به دلایل غیرعاشقانه، برای دختری قلاب میاندازد اما در انتها، خود در آن قلاب گیر افتاده و شکار میشود. این تحول دگردیسیمآبانه، همان چیزی است که مخاطب، دوست دارد بهخصوص که اثر، پرداختی عاشقانه داشته باشد و بتواند مخاطب خود را اسیر همذاتپنداری کند.
یکی از شاخصههای مهم «ملاقات خصوصی»، بیان شستهورفته و به دور از حواشی آن است. روایت، خیلی زود آغاز شده و وقتی را تلف نمیکند. اگرچه یکراست به سراغ پروراندن ایده اصلی میرود اما مقدمهای طولانی تعریف میکند و تا دوسوم کار را به مقدمهچینیهایی اختصاص میدهد که لازمه ورود به هسته مرکزی داستان میداند.
این مقدمه طولانی اگرچه با انگارههای عاشقانه تزئین میشود و حوصله مخاطب را سر نمیبرد اما وقتی به یکسوم پایانی نگاه میکنیم، برخی سوالات در ذهن ما شکل میگیرد که شالوده آن، مقدمه طولانی را بهنوعی زیرسوال میبرد.
اینکه هدف نویسندگان از طراحی این مقدمه طولانی، چه چیزی میتواند باشد را باید در دو سرفصل کلی خلاصه کنیم: یا آنکه قصد داشتند با رونمایی از قصد واقعی فرهاد (هوتن شکیبا) در یکسوم پایانی، شوکی بزرگ به مخاطب و فیلم وارد کنند یا آنکه در دوسوم ابتدایی قصه، در پی آفرینش یک تعلیقآفرینی بودند تا در یکسوم انتهایی داستان، به آن خاتمه داده و رمزگشایی نهایی صورت بگیرد.
در شکل اول قضیه، باید بپذیریم افشاکردن نیت اصلی فرهاد از نزدیکی به پروانه (پریناز ایزدیار) شوک چندانی در یکسوم انتهایی قصه وارد نکرد. این اتفاق از آن جهت رخ نداد که فیلم در یکسوم میانی خود، به شکلی قطرهچکانی به مخاطب میفهماند که فرهاد به دلایلی غیرعاشقانه، به پروانه نزدیک شده است. این رویکرد را میتوان از چند دیالوگ صریح فیلم ازجمله جایی که طاهر به فرهاد میگوید: «اون جوون رو ببین. چندتا دختر دمبخت زیر سر داره. اگه نجنبی، جاتو میگیره» به سادگی متوجه شد. بنابراین با این مقدمهچینیهای صریح فیلم، نمیتوان این انتظار را داشت که رمزگشایی در یکسوم انتهایی، به قصد شوکه کردن مخاطب یا روکردن ناگهانی برگبرنده اتفاق افتاده باشد.
در شکل دوم قضیه، عملا شاهد تعلیق چندانی در فیلم نیستیم. در یکسوم میانی قصه، تزریق گام به گام اطلاعات به مخاطب، نافی تعلیقآفرینی در این فیلم میشود و مخاطب با آنکه میداند دلایلی غیرعاشقانه در این نزدیکی، دست داشته اما از ریز جزئیات آن مطلع نیست که این رمزگشایی در یکسوم انتهایی داستان رقم میخورد.
آنچه از زاویه دوربین و حتی نحوه استفاده از موسیقی مشخص است، آنکه، فیلم، قصد ورود به تعلیق را ندارد. مشخص است که آشکارا تمایل چندانی به شوکهکردن مخاطبش و استفاده از ابزارهای دراماتیک برای مواجهه مخاطب با اصل و ذات قضیه را هم ندارد بنابراین نه آنکه کشدارشدن مقدمه، درنتیجه بیتجربگی تیم نویسنده یا باگ روایت باشد، بلکه احساس میشود این شکل مقدمهچینی بیشتر تابع وفاداری رئالیستی داستان است. اینکه ذات و اصل داستان به اندازهای خردهروایت دارد که بتواند خمیرمایه روایی و مقدمهچینی برای بیان واقعیت مطلب را فراهم آورد که همینطور هم شد.
درواقع نویسندگان کار قصد نداشتند در پی یک ساختار دراماتیک، تولیدی با فرمول سینمایی را تحویل مخاطبشان دهند. ما در «ملاقات خصوصی» شاهد نوعی کلیشهزدایی از مفاهیمی چون درد، اعتیاد، شرارت و حتی خیانت هستیم. فیلم نمیخواهد به کلاژی از این مفاهیم تبدیل شده و روی آثار فراوان از این دست تلمبار شود و این، تفاوت «ملاقات خصوصی» با آثار اجتماعی سالیان اخیر سینمای ایران است که فکر میکنند درحال فریاد رئالیسم هستند.
با همین انگیزه و رویه، پایانبندی فیلم شکل میگیرد. البته که در شکل فینال، دیگر نمیتوان اینچنین به فیلم حق داد و آن را نقطهضعیف داستان قلمداد نکرد. پایانبندی «ملاقات خصوصی»، چندان الزامی را برای مخاطب دیکته نمیکند. بیشتر نوعی جمعوجور کردن و خاتمه دادن به یک داستان عاشقانه است. اینکه فیلم نمیخواهد یکی از دو قطب عاشقانه خود را به بدمن تبدیل کرده و در انتهای اثرش، نسبت به فرهاد نفرت بخرد. فیلم را مانند بدنه خود، عاشقانه تمام میکند تا مخاطب را چندان درگیر موضوع بدهی به همسایه یا آن جمله «دوستت دارم» که پروانه، هفتهها قبل روی شیشه ماشین نوشته و با باران پاک نشده است، نکند.
درواقع فیلم قصد دارد با آن واکنش انتهایی فرهاد، از او یک قهرمان بسازد. همچنانکه پیشتر با پروانه هم، همین کار را کرده بود. زمانیکه او با درک شرایط همسرش، خودسرانه، شیشه را میبلعد یا زمانی که در دادگاه، بدون هیچتردیدی، میپذیرد که فرهاد، هیچ دخالتی در این موضوع نداشته است، میخ قهرمانی خود را در احساس و باور مخاطب میکوباند.
آن تصمیم و نرمش پایانی فرهاد، برای بالانس چنین جریانی در فیلم است تا ماهیت اصیل رومنس شکل گرفته و چندان تابع معادلات روز جامعه و خردهفرهنگهای محصور در نوع ارتباطات آدمهای امروز با یکدیگر نباشد.
فیلم فارغ از این سیاست و طراحیای که برای شکل روایی خود اندیشیده، در اجرا هم بسیار خوش درخشیده است. قطعا بهعنوان اثر اول یک کارگردان جوان، نمره قبولی بالایی میگیرد. فیلمبرداری کار و تعدد قابهای سینمایی و چشمنوازی که در سراسر اثر ملموس است، یکی از نقاطقوت فیلم و تداعیگر آن و لحظه کاراکترهاست که با هنرمندی بالایی تصویر شده است.
تدوین فیلم، بسیار هوشمندانه و در مسیر درستی طراحی شده است. خردجمعی تدوین، موسیقی و کارگردانی، در لحظاتی از فیلم، چگالی عاشقانه اثر را بالاتر برده و مخاطب را محکمتر به فیلم سنجاق میکند. بهخصوص در نماهای اسلوموشن که اوج تلاقی و همکاری موثر این سه مولفه با یکدیگر است. جاهایی که مقولات شکست زمان مطرح است مانند سکانس دستکشیدن پروانه روی گیاهان دشت، از آن دست لحظاتی است که نوشتن آنها در فیلمنامه بسیار سخت بوده و با هنرمندی بالایی، این صحنهها به تصویر تبدیل شده و به نقطهثقل احساس فیلم تبدیل میشود.
فیلم در برخی سکانسها، شاهد هنرنماییهای جدید از بازیگران اصلی خود است. مانند سکانس دستشویی، وقتی فرهاد متوجه میشود پروانه چه فداکاری بزرگی را انجام داده است. یا در سکانسی که پروانه، سراسیمه به فرهاد خبر میدهد ماموران متوجه شدهاند وی مشغول چه کاری است، در تمام لحظات آن سکانس و مخصوصا زمانی که صورت جفتشان به دیوار چسبانده میشود، شاهد اجرایی بینظیر از زبان بدن «پریناز ایزدیار» و «هوتن شکیبا» هستیم که در ترازی بالاتر از نقشآفرینیهای این دو بازیگر در دیگر لحظات فیلم قرار دارد.
«ملاقات خصوصی» با وجود برخی نگاهها و تصمیماتی که به آن اشاره شد و با وجود آنکه حال مخاطب وقتی از سالن بیرون میآید، به دلیل همذاتپنداریهایی با دو قهرمان داستان، چندان خوب نیست، اما حال دل آدم را خوب میکند. یک عاشقانه تمیز و فاقدتکنیکهای رایج در سینما برای پررنگتر کردن واهی ابعاد عاشقانه. مخاطب در این فیلم میپذیرد که با یک عاشقانه خاص مواجه است؛ حد و حدود آدمهای داستان را میداند و خیلی زود درمورد آنها قضاوت نمیکند. اینها امتیازات مهمی است که یک عاشقانه آرام و سالم برای مخاطبش به همراه دارد؛ عاشقانهای که قطعا تا مدتها در حافظه مخاطبان باقی خواهد ماند.