علی صولتی: «علفزار» میخواهد فریاد دادخواهی و صدایی را که به گوش جامعه و محکمه نمیرسد، به وجدان ما برساند. اولین مواجهه مخاطب با کتاب، خواندن آن نیست، اولین مواجهه ما با فیلم، دیدن آن نیست و باید گفت اولین تماس هر مخاطب با هر اثری، مواجهه با نام آن است، چه اسم فیلم را روی بیلبوردها ببینیم و چه آن را با گوشهایمان بشنویم. با شنیدن نام اثر، ناخودآگاه دستگاه پیشداوریمان فعال میشود، البته که نباید کتاب را با جلدش و فیلم را هم با اسمش قضاوت کرد اما وجود اسم به هیچ عنوان بیهوده نبوده و حرفها برای گفتن دارد... . علفزار نامی ساده و درعینحال پر از ابهام است. علفزار سبز و باصفا است یا خشک و بیفایده؟ وسیع و بیپایان است یا محدود و کماهمیت؟ اینها سوالاتی است که ذهن مخاطب را قلقلک میدهند، چه قبل از تماشای فیلم و چه بعد از آن.
به تماشای فیلم که مینشینید اما علفزاری را در ابتدا مشاهده نمیکنید، یک فیلم جنایی و پلیسی با ضرباهنگ تند که فرصت فکرکردن را هم از ما میگیرد. پس از دقایقی پیرنگهای تکاندهندهتر از راه میرسند و روایت را برایتان تعریف نمیکنند بلکه آن را در ذهنتان میسازند و قطعات پازل را کنار یکدیگر قرار میدهند. علفزار اثری درگیرکننده، پرتنش و دارای تعلیقهای بجاست؛ اثری که مخاطب را سر جای خود میخکوب میکند تا با هنرمندی تمام، فریاد دادخواهی و صدایی را که به گوش جامعه و محکمه نمیرسد، به وجدان ما برساند. «کاظم دانشی» توانست هویت خود را بهعنوان خالق و مولف اثر، در کلیت و جزئیات اولین فیلمش به بهترین شکل تعریف کند. او کاملا سوار کار بوده و آگاهیاش حین نوشتن فیلمنامه و کارگردانی اثر برای مخاطب مشهود است.
دکوپاژ دوربین طوری دست مخاطب را گرفته و از جزجز داستان عبور میدهد که لحظهای به فیلمبودنش فکر نمیکنیم، همهچیز نزدمان کاملا جدی، واقعی و چالشبرانگیز است. کارگردان با استفاده بهموقع و هوشمندانه از لانگشات و طراحی صحنههای شلوغ و مملو از جزئیات، بهنوعی هنر و تسلط خود در فیلمسازی را به رخ میکشد و با مدیریت نقاطعطف قصه، ما را تا انتهای داستان کشیده و حتی پس از پایان فیلم هم رهایمان نمیکند.
بازیها هرکدام بهتنهایی غافلگیرکنندهاند و همهچیز دقیقا سر جای خود قرار گرفته است، کاراکترها سیاه و سفید نیستند و هرکدام با پیچیدگیها و جزئیاتی خیرهکننده خلق شدهاند. پژمان جمشیدی که خواهناخواه پسزمینه کمدی را همراه خود داشته و دارد، در علفزار انگار دوباره متولد شده و نقش بازپرسی کاملا جدی در رسیدگی به پروندههای جدیتر را فراتر از انتظارات ایفا کرده است.
او همچون تکگلی است درمیان علفزار شخصیتهای فیلمنامه که زاویه و موقعیتی تازه از قهرمان را به روی مخاطب میگشاید، زمینی که به ظاهر خشک و لمیزرع نبوده و گیاهان انبوه در آن میرویند و سبز میشوند اما خاصیت و ثمرهای ندارند و علفهای بیهودهای بیش نیستند. «این علفزار جهان هیچ است هیچ، تو برین موهوم ای نادان مپیچ» با همه این اوصاف در توضیح این آثار نباید زیادهگویی کرد، فیلم علفزار بیش از هر توضیح و شرح دیگری گویای اهمیت و جایگاه خود است و با مخاطب ارتباط کاملی برقرار میکند. اگر آماده شنیدن ناگفتههای مساله تجاوز و مواجهه نظام دادرسی، افکار عمومی، فرهنگ و جامعه ما با اینگونه پروندهها هستید، تماشای اثر هنری کاظم دانشی را که تا اینجا پدیده چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر بوده است، به هیچ عنوان از دست ندهید.