با اینکه 43 سال پیش حکومت پهلوی سقوط کرد اما آثار آسیبهایی که به منافع ملی وارد کرد همچنان پابرجاست. ازجمله مهمترین این آسیبها تاراج بخشی از اراضی ایران به کشورهای همسایه است. بهعنوان مثال پهلوی اول، رضاشاه برای اینکه حقابه هیرمند را دریافت کند، بخشی از دشت سیستان را به افغانستان میدهد تا حقابه هیرمند طبق معاهده سعدآباد بین ایران و افغانستان تقسیم شود. اما در عمل نهتنها ایران از حقابه هیرمند بهرهمند نمیشود، بلکه دود عملینشدن چنین قراردادهایی همچنان به چشم مردم سیستان میرود، بهطوریکه یکی از علل اصلیای که الان سیستان با خشکسالی مواجه است، اجرایینشدن این قرارداد است. در همین راستا پیرامون اهمیت اراضی جداشده از ایران توسط پهلوی با مهدی اسلامی، معاون پژوهشی موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به گفتوگو پرداختیم.
کدام مناطق در زمان پهلوی از ایران جدا شده بود و اهمیت هرکدام از آن مناطق جداشده از ایران چیست؟
معروفترین آنها بحرین است که با روشی فریبکارانه از ایران جدا کردند که اگر ملحق به خاک ایران بود، فقط بهخاطر عبور کشتیها از تنگه هرمز، منجر به کسب درآمد شده و اثر جدیای در اقتصاد ایران داشت؛ درآمدی که به راحتی نیز تحریمپذیر نبود. اما بهجز بحرین، مناطقی از دور تا دور کشورمان در دوره پهلوی جدا شده است. برخی مناطق بهصورت رسمی جدا شد، مثل دشت ناامید در مرز ایران و افغانستان که موجب مشکلات آبی ما در هیرمند شد. منطقه کوه آرارات کوچک در مرز با ترکیه که اهمیتش برای تضمین ارتباطات اقتصادی و... ایران در جنگ آذربایجان و ارمنستان بیش از پیش آشکار شد.
برخی مناطق هم با مسکوت رهاکردن آنها جدا شد. مثلا برای جزایر زرکوه و آریانا هیچ سند حقوقیای برای جدایی آنها از ایران وجود ندارد ولی امروز بخشی از اصلیترین منابع اقتصادی امارات محسوب میشود. یا روستای فیروزه در مرز ایران و ترکمنستان که در نزدیکی عشقآباد است و جدای از اهمیت توریستی، اهمیت ژئوپلیتیک دارد و شوروی به ایران بازگرداند، اما رضاشاه آن را تصرف نکرد تا در سال 1332 دوباره رسما به شوروی ملحق شد.
پهلوی با چه رویکرد و با چه هدفی مناطق ایران را به آن کشورها واگذار کرده بود؟ آیا اصلا پهلوی از خودش اختیاری داشت یا صرفا حکومتی بود که فقط منافع انگلیس و آمریکا را فراهم میکرد؟
اصلیترین عامل جدایی این اراضی از ایران، عدماحساس استقلال و عدمتوانایی حکومت پهلوی در برابر قدرتهای جهانی بوده است. خاندان پهلوی اولین سلسلهای بود که از بیگانه برآمده بود و قدرتش و به اصطلاح سیاسی، مشروعیتش را از خارج مرزها میگرفت. این امر موجب میشد نتواند در برابر برخی فشارها مقاومت کند. تا جاییکه بعد از سقوط روسیه تزاری، شوروی داوطلبانه برخی امتیازات استعماری را به ایران بازمیگرداند، اما آنها در آن تصرف نمیکنند. مثلا خلیج حسینقلی، که رودخانه اترک به آن میریزد باید به ایران بازمیگشت اما اندکی پس از قرارداد 1921 کودتای رضاخان رخ داد و حکومتهای پس از این کودتا، با وادادگی آن را تصرف نکردند.
یا جدایی بحرین، آشکارا با فشار انگلستان و ترس حکومت وقت از آنها رخ داد. برای اغلب این اقدامات هم توجیهات مضحکی ارائه میشد. مثلا میگفتند بحرین، وقت شوهردادنش شده بود.
یکی از مناطقی که به تاراج رفت، منطقه آرارات در شمالغرب ایران بود. وقتی از ایران جدا شد ترکیه با آذربایجان هممرز شد و خب خروجیاش را الان در قرهباغ میبینیم که ترکیه را به این طمع انداخته که بیاید و بخشی را در ارمنستان اشغال کند و از آنجا هم به دریای خزر و از دریای خزر هم به آسیای میانه وصل شود. با توجه به این مورد پهلوی اصلا توجهی به رویکرد و نتیجه این واگذاریها داشته است؟
آنطور که سرلشکر ارفع عضو هیات تحدید حدود و حل اختلافات نقل میکند، رضاشاه معتقد بود این اقدام به تحکیم دوستی ایران و ترکیه منجر میشود و این مساله مهمتر از برخورداری ایران از چند تپه و کوه است. اما مناطقی که پهلوی در قرارداد سعدآباد به ترکیه داد، اهمیت استراتژیک فراوانی داشته و توازن ژئوپلیتیک بین دو کشور را بهنفع ترکیه و به ضرر ایران تغییر داد. ترکیه با گرفتن این مناطق از ایران هممرز با نخجوان -که امروز استانی خودمختار در جمهوری آذربایجان است- شد و ایران عملا مرزهای خودش با غرب ارمنستان را از دست داد.
راجع به آرارات و واگذاری آن به ترکیه و عباراتی که رضاخان درمورد بیارزش بودن این منطقه به کار برد، میشود این را هم مطرح کرد که رضاشاه ترکیه را الگوی خودش میدانسته و هزینه این شیفتگی را به کشور تحمیل کرده است؟
بهنظرم موضوع بیش از یک شیفتگی فردی است. همکاری ترکیه، ایران و افغانستان در آن مقطع، خواست مستقیم انگلستان بود. ترکیه که در مرز اروپاست، آن هم بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی، برای منافع انگلستان بسیار راهبردی بود و تقویت ترکیه، که رسمالخط خود را غربی کرده و فرهنگ خود را در معرض تاراج قرار داده بود موجب تقویت نقشه انگلستان برای منطقهای میشد که خاورمیانه نامیده بودند.
بین مواردی که گفتید توسط پهلوی به کشورهای دیگر واگذار شده به منطقه چشمه چکاب اشارهای نکردید. اینکه پهلوی قسمتی از منطقه چکاب را به افغانستان واگذار میکند و ارزش چکاب آنقدری نبود که روابط دو دولت را خدشهدار کند اما با این حال به افغانستان واگذار شد. در اینباره نظرتان چیست؟
در دعوای مرزی ایران و افغانستان ارتشبد فخرالدین آلتای از طرف ترکیه و به برداشت بنده از طرف انگلستان حکم شد و نتیجه این شد که امروز برای ما باقی مانده است. البته چند جا هم بهنفع ایران حکم داده است اما درمجموع، آنچه رخ داد موجب خسارت ایران شد.
منطقه چشمه چکاب هم از املاک امیر محمدابراهیم علم، پدر اسدالله علم بود که به دستور رضاشاه به قیمت 7000 روپیه افغانی معادل 13000 ریال در تاریخ 11 خرداد 1313 به افغانستان فروخته شد. به این وسیله هم علم به دربار مقربتر شد و هم رضاشاه که فاقد دوست در منطقه بود با افغانستان وارد مرحله جدیدی شد. اگر دقت کنید اصلیترین تعاملات شخصی رضاشاه در دوره مسئولیتش تنها با ترکیه و افغانستان بوده و کشور دیگری او را تحویل نمیگرفته است.