علی مومنی، دانشجوی کارشناسیارشد علوم ارتباطات اجتماعی: سواد رسانهای به یکی از مفاهیم مهم و البته کاربردی برای نحلههای فکری مختلف در ایران تبدیل شدهاست. صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران نیز سعی کرده در چندسال اخیر از این مفهوم استفاده کافی خود را ببرد.
برنامههایی گفتوگومحور با حضور کارشناسان سواد رسانهای و با موضوع «چگونه خود را در برابر رسانهها مقاوم کنیم». اگرچه اهمیت اشاعه و گسترش آموزش سواد رسانهای بر هیچکس پوشیدهنیست، اما آنچه آموزش سواد رسانهای در تلویزیون ایران را به مسالهای پرنقص تبدیل میکند، رویکرد سازمان صداوسیما و کارشناسان سواد رسانهای است؛ اگر از این کارشناسان بپرسیم که چرا در این برنامهها حاضر میشوید، پاسخهای قابل پیشبینیای مانند گسترش مهارتهای مواجهه با رسانه و گسترش سواد رسانهای در جامعه را میدهند، اما باید گفت این مجموعه رسانهای-دانشگاهی، خود دچار بیسوادی رسانهای شده است؛ آنهم نه در لایههای رفتاری نسبت به پیام، بلکه در لایههای فلسفی نسبت معنای رسانه تصویری مانند تلویزیون. نکتهای که پستمن نیز به آن اشاره میکند؛ او معتقد است اساسا تلویزیون، رسانهای برای آموزش نیست (پستمن،1397). تلویزیون هر معنایی را آمیخته به سرگرمی و تصویر میکند تا بتواند در جامعه بقا و دوام داشتهباشد، لذا آموزش تلویزیونی هیچ شباهتی به آموزش در مدرسه و دانشگاه ندارد؛ چراکه عنصر جذابیت به آموزش اضافه شده تا بتواند تلویزیونی باشد. در اینجا فرآیند آموزش به محصولی تبدیل میشود که اصالت خود را از دست داده؛ آن آموزش ناب و خالصی که در جریان ارتباطات آیینی دریافت میشد، حال از طریق ارتباطات توجه (گونه سوم مدلهای ارتباطاتی از منظر مککویل) دریافت میشود. آموزش تبدیل به امری میشود که نسبت به دیگر محتواهای تلویزیونی، باید جذابتر و نمایشیتر باشد. (بلایی که سر کتاب سواد رسانهای پایه دهم با لطیفه و... آوردند) سواد رسانهای نیز بهعنوان امری آموزشی، از این قاعده مستثنی نیست؛ کارشناس سواد رسانهای علاوهبر همراهی با ایدئولوژی موردنیاز سازمان، باید همراه با ایدئولوژی تلویزیون نیز باشد، لذا یکی از دلایل عدم موفقیت سواد رسانهای در ایران به این دلیل است؛ چراکه به مردم سواد رسانهای انتقادی آموزش داده نمیشود بلکه سواد رسانهای همراه با حاکمیت، جذاب و پرتوجه ارائه میشود و تبدیل به «سواد رسانهای نمایشی» میشود که از طرفی نباید به قدرت و ساختارها بپردازد و از طرف دیگر، قابلیت آموزشی خود را از دست میدهد و صرفا جنبهای نمایشی دارد. درنهایت نیز برای بقا و ادامه کار خود، جلسات و کلاسهای مختلف با هزینههای گزاف عمدتا در سطح شهر تهران برگزار میکنند تا بنمایه نئولیبرالیستی خود، یعنی تجاریبودن را نیز تقویت کند؛ چراکه هرچه سواد رسانهای تجاریتر باشد، درنهایت غیرانتقادیتر، بادوامتر و جذابتر برای علاقهمندان و بیخطر برای حاکمیت است. همین مساله را در اینستاگرام نیز شاهد هستیم؛ زیباست که دغدغهمندان و خصوصا دانشجویانی که ادعای تفکر انتقادی و آموزش سواد رسانهای دارند، اما در همان ساختار نمایشی و تجاری کنشگری ظاهرا علمی میکنند و هم هویت و علم خود را نمایشی جلوه میدهند و هم درصورت نیاز آن را به اینستاگرامیها آموزش میدهند. لازم به توجه است که سواد رسانهای ارائهشده در تلویزیون یا اینستاگرام هیچ جنبه آموزشی ندارد، بلکه منافع سیاسی، تجاری و شهرتمندانه دارد. دروغ بزرگی که در آموزش سواد رسانهای فعلی در ایران وجود دارد، آن زمان برملا میشود که اگر شهروندی بهدنبال یادگیری این سواد باشد، یا باید پولدار باشد تا بتواند در کلاسهای نیمهخصوصی-حزباللهی شرکت کند (تجاریسازی سواد رسانهای) یا آن را از تلویزیون پیگیری کند که فارغ از کموکاست فراوان و عقبماندگی نظری تنها با آن جنبه از سواد رسانهای که نمایشی و همراه ایدئولوژی حاکم است، مواجه میشود؛ اگر هم در کلاسهای متفکران شبهانتقادی اینستاگرامی شرکت کنند فارغ از جنبه تجاری آن به شهرت اینستاگرامی آن متفکران کمک کردهاند. آموزش سواد رسانهای در ابتدا از درخدمتبودن ایدئولوژیهای گوناگون باید خارج شود و سپس نه در سطح رسانههای تصویری بلکه در فرآیند ارتباطات آیینی و گونههای آموزش رسمی بهنحوی رایگان دراختیار مردم قرار گیرد تا امکان بهبود مواجهات مردمی در نسبت با رسانهها را در سطوح گوناگون شاهد باشیم.
منابع
پستمن، ن. (1397). زندگی در عیش، مردن در خوشی؛ زوال فرهنگ در بستر عشرت؛ در عصر رسانههای تصویری. (صادق. طباطبائی، مترجم) تهران: انتشارات اطلاعات.